شکوه میرزادگی- تنها پس از تصویب اعلامیهی جهان شمولِ حقوق بشر بود که انسان معاصر «میزان سنجش»ی پیدا کرد که از سر همهی مذاهب و قوانین و مرامها و عقاید میگذرد و خوب و بد جهان را در مدار کرامت و همزیستی و حقوق مداریِ بلا استثنای انسان تعیین و مشخص میکند.
*****
این جملات را که: «حقوق بشر هم فقط حرف است»، «حقوق بشر هم نتوانسته کاری برای ما بکند»، «حقوق بشر هم بازیچهی دست قدرتهای بزرگ است»، و جملاتی از این قبیل را بارها در نوشتهها و گفتههای بسیاری دیده و شنیده ایم. البته که این نظریات منفی میتوانند بخاطر همدردی با مردم حقوق از دست داده باشند، زیرا طبیعی است که دیدن رنج مردمان گرفتار فقر، نابرابری، تبعیض، خشونت، و دیکتاتوری، سخت است، و همچنین این واقعیت که هر لحظه از این بدبختیها برای آن مردمان به عمری دراز میماند بسادگی قابل درک است، اما جنین به نظر میرسد که گویندگان چنین سخنانی هنوز به عظمت رویدادی که در اواسط قرن بیستم در زندگی «انسان» رخ کرد پی نبرده اند. آنها توجه نمیکنند که این رویداد تا همین اکنون نیز چه تغییرات شگرفی در زندگی انسان معاصر بوجود آورده است و کمک به گسترش پذیرش آن تا چه اندازه به نیکبختی انسانها کمک خواهد کرد.
از گذشتههای دور تا همین چهل – پنجاه سال گذشته، بیشتر مردمان هر گاه میخواستند عملی را زشت، خشن و غیرانسانی بخوانند آن را «گناه» یا «غیر اخلاقی» میدانستند. تنها ترازویی که برای تمیز بد و خوب جهان وجود داشت فرامین مذهبی یا اصول اخلاقی بودند. حتی بیشتر آنچه که «اخلاقی» خوانده میشد نیز ریشه در مذهب داشت. قضاوت در هر دو زمینه یک ضابطه داشت: مذهبیون میگفتند فلان عمل «گناه» است و غیرمذهبیون همان عمل را در چارچوبهای مبهمیگذاشته و میگفتند این کار «اخلاقی» نیست. تازه در قضاوتهای ظاهراً غیر مذهبی نیز اخلاقی دانستن و ندانستن مسایل مختلف شخصی یا اجتماعی متأثر از فرهنگهای مختلف بود و حتی مسایل سیاسی و اقتصادی نیز در قضاوت میان بد و خوب و زشت زیبا بی اثر نبودند.
در این میان، و در اغلب موارد، «گناه» دانستن بسیاری از اعمال به طور دربست در ارتباط با فرامینی ناشی از مذهبی بود و هست که گوینده قبول دارد. فرضاً، در بسیاری از مذاهب نداشتن حجاب گناه نیست، و در برخی هست؛ در یکی ارتباط آزاد زن و مرد و یا ارتباط خارج از چارچوب ازدواج گناه تلقی میشود و در دیگری نه؛ حتی در نزد یک جماعت خوردن گوشت برخی حیوانات و نوشیدن برخی از نوشیدنیها و ساختن یک مجسمه میتواند گناه تلقی شود و در میان جماعتی دیگر همین اعمال آزاد و حتی پسندیده شناخته میشوند.
گروهی هم که مذهبی نبوده اند خوب و بد جهان را با سنتهای اجتماعی و یا حتی بر اساس عقیده و مرامیسیاسی خود تشخیص میدادند و تقسیم بندی میکردند.
اما تنها پس از تصویب اعلامیهی جهان شمولِ حقوق بشر بود که انسان معاصر «میزان سنجش»ی پیدا کرد که از سر همهی مذاهب و قوانین و مرامها و عقاید میگذرد و خوب و بد جهان را در مدار کرامت و همزیستی و حقوق مداریِ بلا استثنای انسان تعیین و مشخص میکند.
اکنون انسان پیشرفته و آگاه روزگار ما، در هر کشوری که باشد، و هر مذهبی که داشته باشد، و معتقد به هر نوع مسلک و عقیدهی سیاسی که باشد، وقتی بخواهد چیزی را نفی کند میگوید این کار ناقض حقوق بشر است و مخاطب آگاه او هم میفهمد که نقض حقوق بشر یعنی چه.
البته همچنان، و بعد از گذشت چند دهه از تصویب اعلامیه جهان شمول حقوق بشر، هنوز بسیارانی در جهان، به ویژه در میان ساکنان بی اختیار کشورهای دیکتاتور زده، با مفهوم حقوق بشر آشنایی ندارند، یا برخی از کمونیستها مادهی ۱۷ آن را ـ که از حق مالکیت سخن میگوید ـ رد میکنند، یا مذهبیهای تندرو مفادی از آن را که در ارتباط با برابری زنان و مردان و یا آزادیهای مختلف اند گناه میدانند. حکومتهای مذهبی، همچون حکومت اسلامیمسلط بر ایران و باورمندان آن، حتی پا را فراتر نهاده و میگویند که «این حقوق بشر مربوط به غربیهاست و مسلمانان حقوق بشر مخصوص خودشان را دارند»؛ و حقوق بشر پیشنهادی آنها چیزی جز برگرفتههاشان از فرامین مذهبی و نیز افزودههایی تلخ و انسان ستیز بر آنها نیست؛ و این وضعیت تا جایی پیش میرود که «آیت الله»ی همچون خمینی پیدا میشود که پس از اعدامهای فجیع سالهای اول انقلاب میگوید: «آنها که اعدام شدند بشر نبودند که حقوق بشر در موردشان رعایت شود!».
در اینگونه نگاه، ابتدا انسان بودن اشخاص را منکر میشوند و بعد فرمان قتل آنها را میدهند. بگذریم که هم اکنون نیز هر چند روز یکبار یکی از آیت اللهها و امام جمعهها سخنانی میگوید و حکمهایی میدهد که از دیدگاه «حقوق بشر» در حد جنایت است.
و با وجود همهی این مخالفتها، ایدهی ناب و شریف «حقوق بلا شرط بشر» همچنان و هر روزه در میان مردمان گسترش مییابد و، همچون قانونی نامریی، بر ذهنها و تفکر انسان معاصر جهان اثر میگذارد و طرفداران اش گسترش مییابند.
این قاعده ای بدیهی است که معمولاً، برای جا افتادن هر ایده و قانونی پیشرفته در فرهنگهای جوامع مختلف، شکیبایی لازم است و از زمان طرح آن ایده و قانون تا زمان پذیرش اش تأخیری بلند وجود دارد، و این تاخیر ناشی از ضرورت رعایت زمان لازم برای نتیجه یابی در درک و هضم مردمان است.
در این میان اما روند پذیرش مفاد اعلامیه جهان شمول حقوق بشر، با وجود مخالفتهای عملی حکومتهای دیکتاتوری، و به نسبت زمان کوتاهی که از تصویب آن میگذرد، سرعت بسیاری داشته است. مردمان بسیاری در سراسر جهان از این حقوق چنان سخن میگویند که از مرهمیشفابخش سخن گفته باشند؛ مرهمیبر دردهای پیکر جهان ما که خشونتها و جنگها و نابرابریها و رنجهای بشری آن را رنجور و ناتوان کرده است.
براستی مگر ما در حال حاضر چه راه حل بهتر و فوری تر و مفیدتری برای انسان دردمند روزگارمان داریم؟ مگر نه این که در کشورهایی که بسیاری از مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر را پایهی قوانین شان قرار داده و (حتی تا حدودی) به آنها عمل میکنند، مردمان، در مقایسه با مردمان کشورهایی چون کشور ما، راحت تر و آسودتر هستند؟ آیا این کارکرد عملی کافی نیست تا باور کنیم که در حال حاضر راه حلی بهتر از این اعلامیه نداریم؟
من فکر میکنم که بی اهمیت دانستن و تضعیف این اعلامیهی جهانی، به هر دلیل و به هر زبانی، چه آگاهانه و چه از سر بی خبری، نوعی دشمنی با انسان است. متقابلاً، آنها که انسان را دوست دارند، و آرامش و آزادی و برابری و شادمانی او را میخواهند، حداقل تا زمانی که پدیدهی بهتر یا جامع تری برای نیکبختی «انسان» پیدا نشده، چاره ای ندارند جز این که در گسترش و تعمیق هر چه بیشتر مفاد اعلامیهی جهانی حقوق بشر در اذهان جامعهی خود، و در راستای مبنا قرار دادن دادن آنها در قوانین سرزمینهای خویش، تلاش کنند. این وظیفهی انسانی هر آن کسی است که انسان را مستحق صلح و برابری و آزادی و آبادانی میداند.
روز جهانی حقوق بشر بر همگان خجسته باد
دسامبر ۲۰۱۵