«ملکه الیزابت» بسیار جوان، باهوش و توانمند و آشنا با نیازها و روح زمان بر تخت سلطنت نشست و بسیار سالمند با همان ویژگیها جهان را ترک گفت. در کشوری که زمانی وسعت قلمرو آن از شرق تا غرب با این عبارت توصیف میشد که خورشید در یکسویش طلوع و در سوی دیگرش غروب میکند.
انگلستان قدیمیترین دمکراسی پارلمانی جهان است که جز دورهای بس کوتاه و ناکام همواره با نظام پادشاهی اداره شده. اینکه این کشور مانند بسیاری از کشورهای دیگر اروپایی که سالهاست در صدر دمکراسیها قرار دارند، یک قدرت استعماری بوده جای مناقشه نیست.
استعمار بخشی از تاریخ جهان را تشکیل میدهد و خشونت و کشتار و تحقیر در کشورهای مستعمره را نمیتوان با هیچ ترفندی انکار کرد! از همین رو، همزمان نه تنها روح آزادیخواهی علیه همین قدرتهای استعماری نیز در مستعمرهها گسترش یافت، بلکه سالهاست روند معکوس آن، از اواخر قرن بیستم و به ویژه با آغاز قرن بیست ویکم تشدید یافته است: مهاجرت و پناهجویی ساکنان مستعمرههای سابق به کشورهایی که زمانی استعمارکنندهی نیاکان آنها بودند. این سازوکار دمکراسی و حقوق بشر است که کشورهای غربی از جمله «پادشاهی متحده بریتانیا» را وا میدارد تا با تأمین و رعایت حقوق مهاجران میزبان آنها شوند. دمکراسی فقط علیه استبداد نیست، بلکه مهارکنندهی گرایشهای افراطی در خود دمکراسیها نیز هست.
در میان ایرانیان، یکی از گرایشهای افراطی آنست که مقصر و مسبب جمهوری اسلامی و شرایط موجود کشور را عمدتا در خارج و «قدرتهای استعماری» به ویژه «انگلیس» میبیند!
آیا نه تنها قدرتهای استعماری سابق و دمکراسیهای کنونی بلکه هر کشوری به دنبال منافع خود نبوده و نیست؟
آیا هر کشوری اگر فرصتی در چارچوب مناسبات بینالمللی پیدا کند، از آن استفاده نمیکند؟
گذشته از اینکه ایران هرگز مستعمره نبوده، آیا نقش انگلیس در تاریخ معاصر ایران مثبت است؟
چه کسی میتواند منافع ملی هر کشور را حفظ کند جز حکمرانان و مردمان همان کشور؟!
کدام دولت خارجی میتواند مردم کشوری را برای انقلاب به خیابانها بکشاند و یا برای اصلاحات به شرکت در انتخابات نمایشی وادار کند؟!
و پرسشها و تأملات دیگر که به اندازه کافی برای آنها مثال عینی وجود دارد!
خصومتی که علیه «انگلیس» و «ملکه الیزابت» ابراز میشود، بیش از هر چیز خشمی است که تمایل به انکار نقش خود در کنار نقش دیگران از جمله کشورهای خارجی در سرنوشت خویش و کشور دارد. ملکه الیزابت مانند همه زمامداران، بدون آنکه از خطا بری باشد، خدمتگزار قلمرو خود و محبوب مردم خویش بوده و به عنوان پادشاه یک دمکراسی پارلمانی همواره مدافع منافع «انگلیس» بوده و دولتهایی که با تنفیذ وی سر کار آمدند برای حفظ این منافع میبایست با جامعه جهانی تفاهم میداشتند. ایرانیان نیز میبایست بجای انداختن «تقصیر» به گردن «انگلیسیا» و «ملکه الیزابت» و «شاه چارلز» و دیگران، برای داشتن حکومت و حکمرانانی تلاش کنند که بر اساس «منافع ملی» با جهان مراوده داشته و پاسخگوی عملکرد و مسئولیتهای خود باشند.
الاهه بقراط| توئیتر | اینستاگرام|