محمد شعبانی؛ مرگ‌های مشکوک و آنانکه زیر فشارهای امنیتی و با دست خود کشته می‌شوند…

- محمد شعبانی شاعر و نویسنده جوان که پس از تحمل بازداشت و شکنجه‌های روحی از ایران به ترکیه رفت، چند روز پس از فرو رفتن در کُما، یکم آبان‌ماه ۱۴۰۱ از دنیا رفت. جزئیات مرگ وی هنوز دقیقاً روشن نیست.
- طبق اطلاعاتی که به خانواده وی داده شده، محمد شعبانی پس از بریدن رگ دو دستش خود را از یک ساختمان  در ترکیه به پایین پرت کرد که گردن و چند نقطه بدنش شکست، دچار خونریزی مغزی شد و به کما رفت. خواهرش می‌گوید «می‌دانیم برادرم از نظر روحی مشکلی نداشت فقط زیر فشار تهدیدهای ماموران امنیتی از ایران بود؛ بارها شرایطی برایش پیش آمد که از ترکیه خارج شود اما از طرف کانون نویسندگان ایران کارشکنی کردند و او احتمالا آنقدر ناامید شد که دست به چنین کاری زد.»
- مهدی حاجتی عضو پیشین شورای اسلامی شهر شیراز: «محمد اهل آمدن به سیستم جمهوری اسلامی نبود و فقط به دلیل رفاقت با ما پذیرفت که بیاید، در این یک ماه، کارهای بزرگی کرد مثلا راجع به کودک‌آزاری در بیلبوردهای شهری اطلاع‌رسانی کردیم. از آنجا بود که اختلافات شروع شد و سپاه همه بنرها را جمع کرد؛ یکی دو هفته بعد از هفته دفاع مقدس، ماجرای سربازهای اسراییلی بر روی بیلبورد مطرح شد؛ بیلبوردی که خود شهردار تایید کرده بود اما محمد را قربانی کردند.»

شنبه ۷ آبان ۱۴۰۱ برابر با ۲۹ اکتبر ۲۰۲۲


فیروزه نوردستروم- مهرماه ۱۳۹۷ بود که شهرداری شیراز برای برگزاری مراسم هفته «دفاع مقدس» یک تابلوی تبلیغی با تصویر سه سرباز در میدان نمازی شیراز نصب کرد. مدتی پس از نصب این تابلو مشخص شد که این تصویر با استفاده از پوستر سربازان اسرائیلی تهیه شده است. در همین ارتباط محمد شعبانی رئیس روابط عمومی سازمان فرهنگی شیراز بازداشت شد.

محمد شعبانی شاعر و نویسنده جوان که پس از تحمل بازداشت و شکنجه‌های روحی از ایران به ترکیه رفت، چند روز پس از فرو رفتن در کُما، یکم آبان‌ماه ۱۴۰۱ از دنیا رفت. جزئیات مرگ وی هنوز دقیقاً روشن نیست.

کیهان لندن این موضوع را با خواهرش پریسا شعبانی در میان گذاشت. او با اشاره به اینکه برادرش به اتهام جاسوسی برای اسرائیل، دفاع از بهائیت، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام بازداشت شد و زیر شکنجه و بازجویی قرار گرفت می‌گوید: «در فاصله روزهای بازداشت تا جلسه رسیدگی، او و خانواده تحت مراقبت شدید زندگی می‌کردند و به طرق مختلف مورد تهدید قرار می‌گرفتند و وقتی شنید که به زندان و تبعید محکوم شده، بطور مخفیانه از طریق کوه‌های مرزی به ترکیه رفت.»

بالا پوستر شهر شیراز و پایین تصویر اصلی سربازان اسرائیلی

بر اساس اطلاعات خواهر محمد شعبانی وی در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۹۷ وارد ترکیه شد اما کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و پلیس مهاجرت به مدت دو سال و نیم از ثبت نام وی خودداری کردند. در ترکیه چندین بار بازداشت شد و وی را  بارها تهدید کردند.

طبق اطلاعاتی که به خانواده وی داده شده، محمد شعبانی پس از بریدن رگ دو دستش خود را از یک ساختمان  در ترکیه به پایین پرت کرد که گردن و چند نقطه بدنش شکست، دچار خونریزی مغزی شد و به کما رفت.

پریسا شعبانی ادامه می‌دهد: «اینکه برادرم چرا خودکشی کرد نمی‌دانیم ولی می‌دانیم برادرم از نظر روحی مشکلی نداشت فقط زیر فشار تهدیدهای ماموران امنیتی از ایران بود؛ بارها شرایطی برایش پیش آمد که از ترکیه خارج شود اما از طرف کانون نویسندگان ایران کارشکنی کردند و او احتمالا آنقدر ناامید شد که دست به چنین کاری زد.»

به گفته خواهر محمد شعبانی، این اواخر برادرش تصمیم داشت به ایران برگردد؛ به همه دوستانش گفته بود می‌خواهد دوران محکومیت خود را بگذراند. اما زمان برگشتن وی مصادف شد با شروع اعتراضات اخیر و به او گفتند باید صبر کنی تا به تو پیام بدهیم. او هم شرایط ماندن در ترکیه را نداشت؛ تحمل نکرد و این اتفاق افتاد.

موسی برزین وکیل محمد شعبانی نیز معتقد است: «محمد شعبانی قبل از دست زدن به خودکشی نامه‌‌ای از خود برجای گذاشته و در آن نامه توضیح داده که پلیس ترکیه آن را در اختیار دارد و ما از محتوای آن بی‌اطلاع هستیم. تا جایی که می‌دانیم او خودکشی کرده است، ایشان چندین بار تهدید شده بود که باید به ایران برگردد. از فعالان سیاسی خارج کشور هم رنجیده خاطر شده بود چون به او تهمت زده بودند که اطلاعاتی است؛ او دچار بحران‌های روحی بسیاری شده بود و شواهد نشان می‌دهد که او خودکشی کرده است.»

مهدی حاجتی، عضو سابق شورای اسلامی شهر شیراز که نخستین بار به تخریب خانه‌های تاریخی در آن شهر معترض شده بود و به بهانه حمایت از شهروندان بهایی بازداشت شد به کیهان لندن می‌گوید: «جریان سیاسی اصلاح‌طلب که در قدرت بود و سپاه با هم تبانی کردند که آن شورا و شهرداری جدید را در کنترل خود نگه دارند و نسل جدیدی مثل من و محمد به چنین فضایی آمده بودند؛ محمد با فشار ماها به سیستم آمده بود؛ یک ماه هم بیشتر نبود که وارد این سیستم شده بود.»

او با بغض ادامه می‌دهد: «نکته غم‌انگیز اینجاست که محمد اهل آمدن به سیستم جمهوری اسلامی نبود و فقط به دلیل رفاقت با ما پذیرفت که بیاید، در این یک ماه، کارهای بزرگی کرد مثلا راجع به کودک‌آزاری در بیلبوردهای شهری اطلاع‌رسانی کردیم. از آنجا بود که اختلافات شروع شد و سپاه همه بنرها را جمع کرد؛ یکی دو هفته بعد از هفته دفاع مقدس، ماجرای سربازهای اسراییلی بر روی بیلبورد مطرح شد؛ بیلبوردی که خود شهردار تایید کرده بود اما محمد را قربانی کردند.»

محمد شعبانی به دلیل تهدید به مرگ از سوی عوامل جمهوری اسلامی، اقدام به ترک غیرقانونی ترکیه کرد، اما دوباره بازداشت شد و دو بار با خطر استرداد به ایران مواجه شد که برخی از سازمان‌های غیردولتی از این اتفاق جلوگیری کردند.

به گفته مهدی حاجتی، «شعبانی پس از بازداشت زیر فشار بسیار زیادی بود. من هم که بازداشت شدم و با تهدید، چند ماهی خانه‌نشین بودم تا اینکه محمد حکم گرفت و در این فاصله هم خیلی زیر فشار بود. در نهایت بدون اینکه به ما اطلاع دهد از کشور خارج شد. من از طریق توییترش به او دسترسی پیدا کردم. در ترکیه یکبار تلاش کرد که از راه زمینی و مرز یونان از ترکیه خارج شود؛ در یونان یک زن و کودک عراقی را دیده بود که خیلی ناتوان هستند و نمی‌توانند پیش بروند. آن سال یونان همه مسیرها را بسته بود و دولت ترکیه از اینسو اجازه برگشت به آنها را نداد. در نهایت چند روز طول کشید تا از طریق دوستان، دولت ترکیه را مجاب کردیم که اجازه دهد اینها برگردند.»

مهدی حاجتی ادامه می‌دهد: «بعد هر کاری کردیم که محمد برگردد گفت «من این بچه را در این سرما رها نمی‌کنم؛ می‌میرد؛ خودم هم بمیرم نمی‌گذارم این بچه بمیرد» خلاصه صحبت کردیم از طریق یکسری از وکلا آن مادر عراقی با کودکش و چند نفر دیگر بتوانند دوباره به خاک ترکیه برگردند که برگشتند، و در نهایت موفق شدم محمد را به ترکیه برگرداندم؛ در ترکیه زندگی بسیار سختی داشت؛ من که از ایران خارج شدم و افتادم در بحران‌های ترکیه، دو سه بار مرا جابجا کردند؛ گهگاهی احوالش را پرسیدم ولی نتوانستم آنطور که مرام رفاقتی و برادری بود به او کمک کنم؛ در نهایت به این روز رسید. ولی آنقدر تهدیدهای زیاد می‌گرفت که شماره‌‌اش را چند بار عوض کرد.»

به گفته این فعال سیاسی، «این تهدیدها روح و روانش را پریشان کرده بود. از سوی دیگر یکی دو تا دوست خیلی به او فشار می‌آوردند که برگردد. یکی از آنها با نهادهای امنیتی روابطی داشت و از آن کانال می‌گفت «بیا من صحبت می‌کنم برگرد» اما این برگشتن به معنای اینکه اجازه می‌دهند آزاد باشد نبود؛ اگر بر می‌گشت یک بلایی بر سرش می‌آوردند، اکنون هم معتقدم اگر واقعا قتلی رخ داده باشد که نیاز به مستندات بیشتری است برای اخطار دادن به بقیه بوده است، برای ماها که در ترکیه طی این چهل روز بر سر شرکت در اعتراضات حضور جدی داشته‌ایم. »

او معتقد است: «این موضوع را باید بیشتر از طرف پلیس ترکیه پیگیری کرد چون زدن رگ دو دست خیلی منطقی به نظر نمی‌رسد، چون وقتی شما رگ یک دست را می‌زنید نمی‌توانید رگ دست بعدی را بزنید و این به هیچ وجه منطقی به نظر نمی‌رسد و اصلاً محمد اهل خودکشی نبود، پر از زندگی بود در نهایت می‌توانست از ماها کمک بگیرد؛ می‌دانست هر جای دنیا باشم به او کمک می‌کردم، هیچ خبری از او نبود و من هم چند ماه گرفتاری‌های خودم را داشتم.»

یکی از دوستان محمد شعبانی که ساکن شیراز است معتقد است: «محمد با وجود اینکه فارغ التحصیل زبان انگلیسی بود بیشتر عاشق ادبیات و شاعرمسلک بود و فکر نمی‌کرد این اتفاق برایش بیفتد؛ معتقد بود ماجرای بیلبورد شهرداری پاپوش مستقیم سپاه و بسیج بود؛ حاضر نشد بیلبوردها را رایگان در اختیار سپاه و بسیج بگذارد می‌گفت دیگران قبل از من رایگان در اختیارشان می‌گذاشتند گفتم این مال مردم است، نمی‌توانید بهترین بیلبوردها را بردارید و هزینه ندهید. آن بیلبورد طراحی بسیج و سپاه بود و افشاگری هم ابتدا از طرف خودشان بود، طراح بیلبورد که می‌بایست جریمه شود و یکسال حبس داشته باشد هم حکم‌اش اجرا نشد.»

او با اشاره به اینکه محمد شعبانی تهدیدهای تلفنی بسیاری از سوی بازجویان دریافت کرده بود معتقد است: «در این شرایط خیلی‌ها که همزمان با محمد به ترکیه رفتند به سرعت کیس پناهندگی گرفتند و ترکیه را ترک کردند اما محمد بلاتکلیف و سرگردان بود؛ همیشه می‌گفت خیلی راحت می‌توانم پناهندگی اسرائیل را بگیرم اما نمی‌خواهم بعدا برگ برنده‌‌ای به جمهوری اسلامی بدهم که بگویند او این کار را کرد که به اسرائیل برود؛ ماند و شرایط بسیار سختی را تحمل کرد.»

پس از دو سال و نیم، محمد شعبانی با کمک سازمان‌های غیردولتی حامی پناهجویان، موفق به ثبت نام در پلیس مهاجرت شد.

دوست محمد شعبانی در شیراز توضیح می‌دهد: «محمد بعد از ورود به ترکیه متوجه شد که املاک او را مصادره کردند؛ حدود دو سال و نیم بعد، دفتر سازمان ملل او را به شهر بالیکسیر فرستاد. اینقدر که او را تهدید کرده بودند «با چشمان باز بخواب» که در ترکیه به مشکل بی‌خوابی شدید دچار شد و در ذهنش جا افتاده بود که واقعا با چشمان باز می‌خوابد. او تهدیدها را خیلی جدی می‌گرفت.»

مجموعه اشعار منتشرنشده و نمایشنامه محمد شعبانی به همراه لپ تاپ، موبایل و چند هارد دیسک وی توسط ماموران سازمان اطلاعات سپاه (ساس) ضبط شده است.

 

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲ / معدل امتیاز: ۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=303675