پرچم کجا ایستاده است؟!

جمعه ۱۳ آبان ۱۴۰۱ برابر با ۰۴ نوامبر ۲۰۲۲


رضا  امینی – در روزهای گذشته گرچه سختی بسیاری بر مردم ایران تحمیل شد اما با هر قدم بیش از آنچه انتظار می‌رفت هویت واقعی افراد معلوم شده و مردم داخل کشور یاد گرفتند که فقط در کنار هم و با اتحاد می‌توانند از این بحران سخت عبور کنند.

تظاهرات بزرگ ایرانیان آزادیخواه در برلین / ۲۲ اکتبر ۲۰۲۲

اما در خارج کشور روایت گاهی کمی دیگر است. برخی که سال‌ها خارج از ایران بودند و ادعای میراثداری احزاب و شخصیت‌های تاریخی ایران را دارند، در این چهار دهه گذشته صدایشان در داخل کشور فارغ از اینکه نتوانستند و با مبارزه آشنا نبودند یا جمهوری اسلامی اجازه نداده، شنیده نشده است.

فاجعه‌های تکراری پشت هم اتفاق می‌افتد. اما جنایت پرواز اکراینی برای شخصی فرق می‌کرد که می‌خواست کاری بیش از عزاداری انجام دهد. پس از سال‌ها و رنج‌ها، مردی برای خانواده که نه می‌بخشد و نه فراموش می‌کند، مردی که برای اولین بار بدون لکنت زبان خواسته‌های خود را مطرح می‌کند، با جمعی از خانواده‌های آسیب دیده انجمنی پایه‌گذاری می‌کند با نام پروازی که همیشه در آسمان ماند و داغش بر دل هر ایرانی نشست. این انجمن که خود را انجمنی مدنی می‌نامد، با حرکاتی دقیق چهره واقعی‌تری از دولتمندان جمهوری اسلامی به دنیا ارائه می‌دهد که پایه‌های نظام سیاسی داخل ایران را می‌لرزاند، چه برسد به احزابی که سال‌ها با ادعای ریز و درشت توانایی فعالیت قابل لمس یا متحد در مقابل دشمن قسم خورده خود نداشته‌اند.

در پرده‌ای دیگر اینبار قرعه ضحاک به نام مهسا امینی افتاد؛ دختری که هیچگاه فکرش را نمی‌کرد در سفری به خانه اقوام خود، قربانی خشونت عریان حکومت گردد و  آتشی زیر خاکستر را که بارها حتی صداهایی در داخل نظام سیاسی کشور درباره آن هشدار داده بودند چنان شعله‌ور سازد که نام وی را جهانی کند.

بعد از شعله‌ور شدن آتش خشم مردم در سراسر کشور، حکومت مانند همیشه تصمیم به استفاده از خشونت بدون محدودیت گرفت، فجایعی که هر روز گریبان نه فقط معترضان بلکه قشر خاکستری را که از دیدن چهره‌ی پشت نقاب درآمده حکومت متعجب شده بودند، گرفت، حتی بسیاری از مردمی که روزگاری دل در آرمان‌های این نظام داشتند، دیگر رمقی برای دفاع از جنایات علنی حکومت نداشتند. در خارج کشور نیز خون تازه در رگ‌های مردم ناامید به جریان افتاد، بسیاری که ناامید از فردای ایران به هر نحو مجبور به ترک وطن شده بودند، مستاصل و نگران وقایع داخل کشور را دنبال می‌کردند، درواقع از وضعیت داخل خبری نداشتند، از نسلی جدید که هیچکدام از شاید ما نمی‌شناختیم.

در این راستا فراخوانی در تورنتو برای حمایت از مردم ایران مانند سایر کشورهای غربی داده شد، استقبال مردم بسیار فراتر از پیش‌بینی‌ها بود و در کمترین زمان تبدیل به کانون توجه و یکی از امیدها برای رساندن صدای ملت ایران به دنیای خارج شد، همچنین انتظارات افزایش پیدا کرده و چشم امید بسیاری به حامد اسماعیلیون دوخته شد، کسی که شاید تا چند هفته پیش فکرش را هم نمی‌کرد این وظیفه سنگین با این حجم از انتظار بر دوشش گذاشته شود. برلین به عنوان مرکز تجمع بعدی در نظر گرفته شد، درباره انتخاب برلین نظرات موافق و مخالف بسیاری وجود دارد. به گفته حامد اسماعیلیون ایشان با مشورت اعضای انجمن، برلین را به عنوان قلب سیاسی اروپا با توجه به سابقه فروریختن دیوار برلین اعلام کرد، بسیاری از کارشناسان برلین را گزینه صحیحی با توجه به تعداد ایرانیان و سهولت دسترسی از سایر کشورهای اروپایی می‌دانند، اما در مقابل برخی انتخاب برلین را در اروپا به علت وجود بسیاری از چپ‌های جهان‌وطنی و تجزیه‌طلبان مناسب نمی‌دانستند، همچنین این تفکر وجود داشت که اگر این راهپیمایی در آمریکا برگزار می‌شد، با توجه به حضور پررنگ سلطنت‌طلبان در آمریکا و سابقه برگزاری مراسم در مقابل سازمان ملل در زمان حضور رئیسی کنترل آن برای برگزارکنندگان میسر نمی‌بود.

نکته دیگری که ایرانیان کمتر تجربه آشنایی با آن را داشتند، تیم برگزارکننده مراسم بود: «کالکتیو زن، زندگی، آزادی». این گروه حداقل تا قبل از برگزاری مراسم برای بسیاری ناشناخته بود، اینکه چطور از بین بسیاری فعالان و کنشگران سیاسی ایرانی این سازمان مدنی که هدف خود را حمایت از افراد و اقلیت‌های به حاشیه رانده شده از جامعه اعلام کرده انتخاب شده، برای بسیاری جای سوال داشت. این سازمان چه تجربه‌ای داشته که توانسته بزرگترین ماموریت ایرانیان در نیم قرن اخیر در اروپا را، که بسیاری از سیاستمدارن کهنه‌کار در آن به بازی گرفته نشدند، نقش‌آفرینی کند؟

روز ۲۲ اکتبر بطور قطع برای ایرانیان دیگر روزی فراموش نشدنی است، از ساعت‌ها قبل در خیابان‌ها بوی ایران می‌آمد و زمانی که چشمان انسان بدون جستجو هموطنی را با سه رنگ آشنا می‌دید، با لبخندی بدرقه می‌کرد، لحظاتی غیرقابل وصف که بیشتر حاضران را در شگفتی عجیبی فرو برده بود، هیچکس صحنه‌ای از اتحاد را که می‌دید باور نداشت، اصولا باور آن برای ایرانیانی که فکر می‌کردند همه گذشته فراموش شده، قابل باور نبود. از ساعت اول صدای تحسین و قدردانی شنیده می‌شد، بدون شک این اتحاد نتیجه همکاری بسیاری افراد و در راس آن حامد اسماعیلیون بود. در میان جمعیت افرادی با پرچم تجزیه‌طلبان نیز به چشم می‌خوردند، گروه‌های ترک، عرب و کرد ولی حضور پر رنگ مردم اجازه نگرانی به کسی نمی‌داد، بنا به سیاست اتخاذ شده از سوی برگزارکننده هر فرد با هر پرچمی که تمایل داشت، امکان حضور داشت، هیچ نوع محدودیتی برای پرچم در نظر گرفته نشده بود، شاید افرادی که برای کمک به مردم ایران و رسیدن صدای هموطن خود آمده بودند کمتر درباره همراهان خود در راهپیمایی فکر کرده بودند، هدف آزادی ایران از اسارتی ۴۴ ساله بود، هر فرد می‌خواست حتی با یک قدم از فاصله دور کمکی به مردم داخل ایران کرده باشد، اما رفته رفته این سوال پیش آمد، چه شده که راه آزادی ایران با تجزیه‌طلبان مشترک شده است! چه اتفاقی افتاده که برای آزادی ایران باید به زیر پرچم بدخواهان ایران بنشینیم؟ اساسا چطور هدف ما با این گروهای ایران‌ستیز یکی گردیده است؟ مگر نه اینکه همین تجزیه‌طلبان چماقی در دست جمهوری اسلامی هستند و هرگونه اعتراض را با انگ تجزیه‌طلبی خاموش می‌کند یا با تکیه بر همین نیروها، ما را از تجزیه ایران می‌ترساند؟ این قبیل سوالات با اتهام برهم زدن اتحاد با واکنش تند طیف گسترده‌ای حتی از نیروهای ملی روبرو می‌شد.

به عقب برمی‌گردیم، بسیاری از سازمان‌های سیاسی خواستار حمایت از این راهپیمایی بودند اما به هر دلیل نتوانستند ارتباطی با برگزارکننده برقرار نمایند، حداقل برای حفظ چهره خودشان این را بیان نمودند ولی در پشت پرده عنوان شد با استقبال چندانی از طرف تیم برگزار کننده مواجه نشده‌اند. گرچه سخن در این مورد بسیار است، شاید این پاسخ از نظر آنان کافی باشد که انجمن از ابتدا خود را سازمانی مدنی دانسته، عدم دعوت از سیاستمداران را راحت‌ترین کار دانسته و تمایلی به همکاری با سازمان‌های سیاسی نداشتند.

بامداد اسماعیلی خبرنگار ساکن آلمان توانست در حدود نیمه شب جمعه و شنبه در اینستاگرام مصاحبه‌ای با برگزارکنندگان ترتیب دهد، این گزارش متاسفانه از صفحه ایشان پاک شده است، در مصاحبه سوالاتی بی‌جواب ماند از جمله «نام سخنرانان». برگزارکننده اصرار داشت مردم برای مراسم به آنان اطمینان کنند و در راهپیمایی حضور داشته باشند، البته کار از کار گذشته بود چرا که بسیاری تصمیم خود را گرفته، چه بسا بلیت خریده و در حال آماده کردن خود برای این سفر طولانی بودند. به هر روی با سخنرانی و خواندن پیام تجزیه‌طلبان بر صحنه نمایش لبخند تلخ دیگری از روی درماندگی بر چهره هر ایراندوستی نشست. روشن نبود چرا زمانی که بسیاری از جوانان ایران در زندان تحت شدیدترین شکنجه‌ها هستند و نام بردن و یا خواندن پیام خانواده آنان می‌توانست کمک شایانی به حفظ جانشان کند، تریبون به تجزیه‌طلبانی که بارها نفرت خود را به ایران نشان داده بودند، داده شد.

در تکمیل این چرخه در چیدمان صحنه نمایشی که برای حمایت از مردم ایران تدارک دیده شده بود هیچ نشانی از ایران وجود نداشت، نه ایرانی نوشته شده بود نه پرچمی، حتی هیچ سه رنگی با یا بدون نشانه بر روی صحنه نمایش وجود نداشت، هزاران دوربین تصاویری در خود ثبت می‌کردند، برای ایران عزیزی که همه برای آن جمع شده بودند ولی هیچ نشانی از خود ایران یافت نمی‌شد.

بلوک‌بندی که برای مقابل صحنه نمایش در نظر گرفته شده بود شامل سه بلوک متفاوت برای افراد کم‌توان، ناشنوا و گروه‌های اقلیت‌های جنسی بود، در نظر گرفتن مکان مجزا برای دو گروه کم‌توان و ناشنوا منطقی به نظر می‌رسید اما پرسشی دیگر این بود که چرا اقلیت‌های جنسی نیاز به منطقه امن در این راهپیمایی در برلین داشتند؟ چه تهدید خاصی برای این گروه از سوی مردم وجود داشت؟

در رابطه با چیدمان نیز سوالاتی مطرح بود؛ چرا در مقابل سخنرانان محلی بسیار کم عرض در نظر گرفته شده بود در صورتی که در پشت صحنه فضای بزرگ میدان پیروزی وجود داشت، آیا پیش‎‌بینی حضور جمعیت با این تعداد نشده بود یا سعی در کنترل جمعیت مقابل صحنه را داشتند؟ درواقع برای اسماعیلیون که در تمام مصاحبه‌ها و راهپیمایی‌ها حساسیت خاصی بر چیدمان اطراف خود دارد، تفکر اینکه این اشباهات سهوی بوده، ساده‌انگارانه است.

با تمام این حساسیت‌ها پیامی محکم به سیاستمداران اروپایی فرستاده شده که طی چند روز آثار آن قابل مشاهده بود. به نظر می‌رسد ماموریت به درستی انجام شده و حتی صدای این خشم به گوش مسئولین ناشنوای جمهوری اسلامی رسیده و باید خود را برای فصلی جدید هرچند بسیار کوتاه آماده کنند. بعضی از چهره‌های شناخته شده در ایران نیز به حمایت از اسماعیلیون نامه‌های تشکر و قدردانی ارسال کردند تا شاید این کورسوی امید برای کمک به جوانان وطن زنده بماند. شاید این پرسش در ذهن ما امروز به وجود آید که با توجه به این تجربه آیا امکان تکرار چنین مراسمی وجود دارد یا تبدیل به تجربه تلخی دیگر از اتحاد ایرانیان خواهد شد؟

پرسیدن سوالات بالا در شرایطی که بیشتر تحلیلگران حداقل تصمیم به سکوت گرفته‌اند دشوار است و هرگونه پرسشگری با برچسب وابستگی به نهادی یا اتهام برهم زدن اتحاد ایرانیان خارج از کشور روبرو می‌شود، اما فکر می‌کنم باید خطاها را گوشزد کرد، و خواستار تصحیح آن شد، این اولین حق طبیعی در روند رسیدن به دموکراسی است نه بعد از رسیدن به دموکراسی چرا که همه ما خوب می‌دانیم بار کج به مقصد نمی‌رسد.

با وجود سکوت کارشناسان در خارج و حمایت برخی چهره‌های داخلی با مطرح شدن ابهامات در فضای مجازی، بیانیه‌ای برای عذرخواهی منتشر شد که نه تنها در آن پیامی واضح و روشن به انتقادات وجود نداشت بلکه نشان داد نگرانی و آشفتگی دوستداران ایران که تجربه تلخ شنیدن احساس «هیچ» خمینی از بازگشت به وطن را داشتند بیهوده نبوده است، حامد اسماعیلیون که دستی در نوشتن دارد و کلمات را به خوبی می‌شناسد، در آغاز انگشت اتهام را به سوی کسانی نشانه گرفت که هر کلمه را با ترازوی طلافروشان می‌سنجند؛ ایشان مشخص نکرده که آیا همراهی با تجزیه‌طلبان یا دادن تریبون ایران به آنان با این ترازو قابل سنجیدن است یا نه؟ آیا غیبت پرچم ایران که نماد مهم کشور است با این ترازو قابل سنجیدن است؟ در جایی دیگر اعلام می‌دارد که موضع در مقابل تمامیت ارضی همانی است که از داخل ایران شنیده می‌شود، اما مشخص نکرده دقیقا از داخل ایران چه صدایی می‌شنود که آن را نمی‌تواند به صراحت اعلام کند. چرا موضع رسمی خود و انجمن را به صراحت در مورد تمامیت ارضی ایران اعلام نمی‌کند؟ قطعا ما می‌دانیم قاتل و آدمکش اصلی جمهوری اسلامی است، اما یادمان باشد این دلیلی برای همراهی با بدخواهان ایران نمی‌شود.

 

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲ / معدل امتیاز: ۳

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=304493