رضا امینی – بیش از پنجاه روز از انقلاب نوین ایران میگذرد، در این مدت چه بسیار جوانانی در کشور با اتحادی غیرقابل باور درسی به همگان دادند که کمتر کسی آن را پیشبینی میکرد. اتحادی سراسری در طبقات و لایههای مختلف جامعه که به راحتی قابل مشاهده میباشد. باوجود حرکات ارزشمند در خارج از کشور طی این دوره باید اقرار نمود که هنوز آن طور که باید تاثیری در روند داخلی انقلاب نداشته و یا هراسی بازدارنده از خارج کشور برای حکومت ایجاد نکرده است. همانطور که به تجربه میدانیم مراحل مختلف انقلاب فقط در داخل کشور اتفاق نمیافتد، یک انقلاب نیازمند رشد در جنبههای مختلفی است که برای تکمیل این فرآیند، نیاز به رسمیت شناختن آن توسط قدرتهای خارجی میباشد. اینکه اپوزسیون در خارج از کشور میتواند تاثیر بسزایی در بهبود این روند داشته باشد جای هیچ شک و شبههای نیست، اما وظیفه آنان به همین جا ختم نمیشود، بلکه وظیفه اصلی آنان رساندن صدای مردم، ترسیم چهره واقعی جامعه و معرفی نمایندگان حقیقی مردم در عرصه بینالمللی میباشد، همچنین بعد از سرنگونی دولت میتوانند نقش موثری در تشکیل دولت موقت و ایجاد سازوکار برای فراهم آوردن ملزومات در عادیسازی روند کشور برعهده گیرند.
حال اگر از هر فردی درباره اهمیت اتحاد بپرسید به احتمال فراوان میتواند ساعتهای طولانی در مورد مزایای اتحاد سخن گوید، اما متاسفانه همانطور که میدانید ما ایرانیان طی سالهای اخیر از این قدرت بشر کم بهره بودیم، شاید هم یاد نگرفتهایم، اما دیگر شرایط با گذشته متفاوت است، نسل جدید با عملکرد خود نوع دیگری از رفتارهای اجتماعی را میآموزد. تصویری غیرقابل وصف از ایرانی متحد که چشم هر بینندهای را از خارج کشور خیره نموده است و وادار به همراهی میکند.
در شرایطی مردم با اتحادی بینظیر حکومت را به چالش کشیده و حکومت بحرانیترین روزهای خود در چهار دهه گذشته را سپری میکند آیا واکنش مورد انتظار مردم داخل کشور از احزاب و شخصیتها، در خارج از کشور نشان داده شده است؟ آیا آنان غیر از بیانیه در خصوص محکوم نمودن وضعیت موجود میتوانند اقدامات موثر دیگری انجام دهند؟ یا با تشویق کسانی که بدون سابقه فعالیت سیاسی به جای آنان بار مسئولیت را به دوش گرفته، در حال برگزاری تجمع در نقاط مختلف و یا رایزنی با سیاست مدارن غربی هستند، سعی در پشتیبانی از اعتراضات را دارند؟ در نگاه نخست شاید اختلاف نظرها، ارزشهای گوناگون، برداشتهای متفاوت از تاریخ سیاسی و تمایلات ناهمسان در نحوه اداره و آینده سیاسی کشور بین این گروهها طبیعی به نظر میرسد، اما مشکل از آنجا آغاز میشود که در شرایط حساس کنونی که در نیم قرن اخیر بیسابقه بوده چه مقدار حاضر به کوتاه آمدن از مواضع خود هستند؟
سوال اینجاست در شرایطی که هر روز خون دهها جوان در خیابانها بر زمین میریزد، هزاران نفر در زندان زیر شکنجه و در وضعیت نامعلوم به سر میبرند، در شرایطی که دهها نفر از بصورت علنی در خانه یا خیابان ربوده میشوند، این احزاب یا شخصیتها چه مقدار حاضر هستند از خود نرمش نشان دهند؟ اگر امروز که رود خون از کردستان تا سیستان به راه افتاده و اکثر شهرهای کشور زیر پوتین سرکوبگران بیرحم قرار گرفتهاند حاضر به همکاری و تعامل با یکدیگر نیستند پس کارکردشان چیست؟ چه اتفاقی باید رخ دهد تا بدانند مسئولیت اصلی همه ما در قبال ایران است؟ مگر نه اینکه تمام این تشکلها با هدف سربلندی ایران تشکیل شده است؟ آیا اپوزیسون خارج از کشور دارای چنین ظرفیتی میباشد؟
در واقع وقتی فردی سوالات بالا را مطرح نموده و یا به هر نحو صحبت از اتحاد گروهها مینماید، به سادهانگاری مسایل متهم میشود، دلیل آن شاید تلاشهای بینتیجه برخی دلسوزان در سالهای گذشته میباشد با در نظر گرفتن این نکته که در سالهای گذشته بخصوص از اواخر دهه هشتاد خورشیدی فعالیتهای ارزشمندی صورت گرفت، ولی نتیجه ملموسی در داخل کشور احساس نشد و حتی شاید در خارج از کشور هم آن طور که شایسته بود از سوی مردم استقبال نگردید. باید اذعان کرد پروژه تفرقهافکنی جمهوری اسلامی در خارج از کشور بسیار موفق بوده است و یا اپوزیسون تاکنون یارای مقابله با آن را نداشته است، ولی آیا این موضوع دلیلی کافی برای توقف تلاشها یا ناامیدی برای متحد نمودن گروههای سیاسی میگردد؟
از سمت دیگر گروههای مخالف، خود نیز به عدم کارایی موثر در برخی جنبهها خستو هستند، آنان نه تنها حملههای شدید جمهوری اسلامی، ایجاد اپوزسیون صادراتی، محروم نمودن مردم از فعالیت حزبی با ایجاد مزاحمت در زمان رفت وآمد به ایران، بلکه نبود حمایت و پشتیبانهای مالی از برنامه خود را از دلایل عقب ماندگی اعلام میکنند. گرچه جمعی از ایرانیان ساکن کشورهای غربی دارای ثروت قابل توجهی هستند اما ثروتمندان نیز گروههای سیاسی را به عدم استفاده صحیح منابع و تاثیرگذاری متهم میکنند. سخن کوتاه که روزگاری که ما در ایران هر لحظه جوانی از دست میدهیم، بازار اتهامزنی بسیار داغ است. پرسش مهم این است که تاکنون زمان کافی برای هماهنگ نمودن یک سازوکار مشخص وجود نداشته است؟ اما ای کاش همانطور که انجمن پرواز ۷۵۲ ثابت کرد، ما یاد میگرفتیم، مهمترین عوامل تاثیرگذاری تعریف هدف مشخص، اتحاد و از خود گذشتگی بین افراد است.
به طور کلی میتوان نیروهای مخالف جمهوری اسلامی را به دو گروه عمده تقسیم نمود، دسته اول گروههای جمهوریخواه که بیشتر بر استقرار دموکراسی و حق حاکمیت ملت تاکید دارند، گروههای جمهوریخواه با آرمانهای نزدیک به هم هر کدام تعریف خاصی از نحوه سپردن قدرت به دست مردم کشور ارایه میکنند، اما متاسفانه هنوز نمیتوانند با هم بر سر یک میز بنشینند. گروه دوم طرفداران پادشاهی که خود تعاریف متفاوتی از قدرت پادشاه بیان مینمایند، شاید بتوان حزب مشروطه را از بزرگترین آنان نام برد. در میان این گروهها درباره میزان حفظ جایگاه پادشاهی یا فرمانبرداری از آقای رضا پهلوی نظرات متفاوتی وجود دارد، شایان ذکر است ایشان در آخرین سخنرانی در مهر ماه سال جاری اعلام نمودند در آینده ایران جایگاه سیاسی یا حکومتی برای خود متصور نیست و هدف ایشان نجات ایران است. در این بین گروههای سومی روبهافول نیز وجود دارد مانند مجاهدین که نه تنها اقبالی در میان مردم ندارد، بلکه به عقیده کارشناسان از گروههای منفور از نگاه مردم میباشند، این گروه به ظاهر دارای نظم سازمانی خاصی میباشد، اما چه سود که سازمانی دیکتاتور و بیرحم حتی برای اعضای خود بوده و همیشه برخلاف مصالح ملی ایران عمل نموده است و خطر جدی برای آینده ایران محسوب میگردد.
در میان این کشمکشهای سیاسی و جنگ قدرت فقط زمان از بین نمیرود، بلکه فرصتهایی که به قیمت جان بسیاری از هموطنان تمام شده، میسوزد. تصور این است که جنگ و خونریزی در خاورمیانه برای کشورهای غربی عادی تلقی میگردد، اما مثل اینکه فاصله از خطرات یا اطمینان از امنیت به انسانها صبری طولانی اعطا میکند. گروههای مخالف جمهوری اسلامی شاید باید شفافتر عمل کرده و نشان دهند چه زمانی میتوان تاثیر ملموسی از فعالیتهای آنان را در داخل کشور مشاهده کرد، یا با ادامه این روند انتظار برآورده کردن تمام خواسته و تحمل هزینهها توسط مردم داخل کشور را دارند؟ آیا فعالیت در برخی از این تشکلها به راهی برای امرار معاش آنان تبدیل شده است؟ با درتوجه به خطرات و محدودیت در داخل آیا توانایی تهیه برنامهای مدون با مراحل مشخص و سازماندهی برای گذار به دموکراسی دارند؟ آرمانهای این احزاب چه چیزهایی هستند که اجازه مذاکره برای جلوگیری از پرپر شدن جوانان ایران را نمیدهد؟
اکنون انتظار از این گروهها این است که بجای اثبات حقانیت تاریخی خود، برسر میز مذاکره بنشینند و انتخاب در مورد آینده سیاسی ایران را به ملت ایران واگذار کنند. این گروههایی که حال برسر موضوعات اولیه نمیتوانند به توافق برسند فردا در مسند قدرت برای اداره کشور چگونه میتوانند با یکدیگر تعامل داشته باشند؟ روشن است که زمان اداره کشور با یک قدرت کاریزماتیک به پایان رسیده و جامعه متکثر ایرانی خواهان مشارکت بیشتر در امور سیاسی و نقش آفرینی در قدرت است. با گذشت زمان در صورت عدم تصمیمگیری جدی و شفاف نه تنها از اعتبار این احزاب کاسته خواهد شد بلکه مردم این گروهها را به آرامی از سپهر سیاسی ایران حذف خواهند کرد، همانطور که تاکنون بسیاری از فعالیتهای آنان را نادیده گرفتهاند.