یکی از پدیدههایی که ایرانیان داخل و خارج در زندگی روزمره با آن سر و کار دارند و تاثیرات عمیقی بر ذهن و روان آنها میگذارد تکرار پایانناپذیر صحنههای سرکوب فجیع از جمله در دو ماه و نیم اخیر است که هر روز در ایران اتفاق میافتد. کیهان لندن در مورد چگونکی کنار آمدن و به حداقل رساندن آسیبهای ناشی از تاثیرات این خشونت عریان با سعید خلیلی راد گفتگو کرده است.
-ما از فجایعی که برای مردم کشورهای دیگر اتفاق میافتد یا نقض حقوق بشر آنها طبیعتا ناراحت میشویم. ولی وقتی این رویدادها برای مردم زادگاه خودمان اتفاق میافتد این حس همدردی و همدلی بسیار عمیقتر میشود. شما این حس پیوند و همدلی را چگونه توضیح میدهید؟
-ببینید، برخی احساسات و وابستگیهای عاطفی ما ممکن است به خاطر سالها دوری به صورت خفته درآمده باشد ولی نمرده است! اتفاقاتی که امروزه در ایران میافتد چنان بزرگ و مهم هستند که احساسات و عواطف خفته را در ما بیدار کرده و باعث شده که خودمان را در کنار مردم ایران حس کنیم. به عبارت دیگر، هرچند بطور فیزیکی در آنجا نیستیم ولی روحی و روانی و فکری در آنجا بسر میبریم.
شاید سبب تعجب باشد که این احساسات قوی چگونه برای سالیان طولانی در ضمیر ناخودآگاه ما باقی میمانند. وی این نیز مانند خاطرهایست از سالهای دور در ضمیر ناخودآگاه ذخیره شده. فیلمی را میبینیم، موزیکی میشنویم و یا بویی به مشام ما میرسد و ناگهان آن خاطره میآید زنده میشود. این وضعیت روانی از انس و الفت و آشنایی و حس پیوند با مکانی خاص سرچشمه میگیرد. مثلاً وقتی میگویند تظاهرات در فلان منطقه تهران و یا هر شهر دیگر روی داده، به هر حال ما بخشی از زندگیمان را در آنجا گذراندهایم. حتی کسانی که در خارج از کشور به دنیا آمدهاند چون از پدر و مادرشان راجع به زندگی در ایران و محلههای آن شنیدهاند یا هنوز بستگانی در آنجا دارند که با محله و منطقه زندگیشان آشنایی دارند، میتوانند از راه دور هم با وضعیت روحی و روانی بستگان ارتباط برقرار کرده و با آنها همدلی کنند.
گفتید که وقتی ما ظلم و ستم را بر مردم کشوری دیگر که حتی در آن نزیستهایم میبینیم ناراحت میشویم. من به حرف شما اضافه میکنم، چه برسد به اینکه در جایی اتفاق بیفتد که در آن زندگی کردهایم و با آن پیوند عاطفی داریم! این امر ناراحتی ما را دوچندان میکند زیرا ما قادر هستیم آن کوچه و خیابانی را که قتلگاه جوانان ما شده در ذهن تصویر کنیم.
-آیا این احساس نزدیکی و همدلی ایرانیان نسبت به مردم ایران از تصور خود بجای آنها نیز ناشی نمیشود؟
-درست است چون ارتباط عمیقتر است، ما را بسی بیشتر متاثر میکند. عمق این ارتباط، آدم را بر میانگیزد که بخواهد کاری اساسی برای برونرفت مردم ایران از این وضعیت انجام دهد؛ مردمی که سالهای سال تحت ظلم و ستم شدیدی هستند. این یک ارتباط درونی، احساسی و فکری است که ما را خیلی بیشتر ناراحت میکند. همین انس و الفت است که باعث میشود انسان مسائل زادگاه خودش را بیشتر دنبال کند و اخبار دردناک او را عصبانی، ناراحت و مضطرب کند. از آنجا که آدم مدت بسیار طولانی نمیتواند همواره در ضربات روحی و غلیان احساسی و عاطفی بسر ببرد لازم است ابتدا خشم و عصبانیت درونی خود را به رسمیت بشناسد. سپس انرژی تولید شده را برای برداشتن گامهای عملی و انجام کارهای مثبت جهت ارتقاء جنبش هدایت کند.
-چگونه میتوان این خشم و عصبانیت را در جهتی که شما میگویید، هدایت کرد؟!
-رژیم میخواهد با سرکوب فجیع بذر ترس و وحشت بپاشد. کشتاری که ما هر روز در شهرهای مختلف ایران شاهد آن هستیم بر ما تاثیر عمیقی میگذارد و باعث ضربات روحی (تروما) و «استرس پس از حادثه» میشود، چه ما مستقیم در وسط این رویدادها باشیم و یا تصاویر آن را ببینیم. دیدن صحنههای کشتار به هیچ وجه کار راحتی نیست. توجه داشته باشیم که استمرار «استرس پس از حادثه» با خودش مشکلات روحی و روانی میآورد. از جمله خوابهای وحشتناک یا کابوس، و یا با حالت مضطرب از خواب پریدن. یا اینکه موقع کار ناگهان صحنههای دهشتناک به یاد آوردن و تمرکز را از دست دادن. بسیار طبیعی است که از دیدن این صحنههای دهشنتاک بسیار آزرده، متاثر و غمگین و افسرده شویم. اما در عین حال وقتی که مبارزات شجاعانهی جوانان و زنان ایران را میبینیم که در خط اول جنبش با پیگیری مبارزه میکنند، آدم احساس افتخار و غرور میکند. این جوانان با دست خالی در برابر جنایتکاران تا بُن دندان مسلح میرزمند. آدم احساس افتخار میکند زیرا میبیند جوانان ما چقدر پیشرو هستند و حکومت ارتجاعی را به هیچ وجه قبول ندارند و با پیگیری و رزمندگی این را در عمل ثابت میکنند.
ولی این احساسات متضاد یعنی از یکطرف غم، ناراحتی و «تروما» و «استرس پس از حادثه» و از سوی دیگر احساس افتخار و مثبت باعث دوپارگی احساسی ما میشود و تمرکز زیادی را از ما میگیرد.
-چه میتوان کرد که نه تنها این دوپارگی احساسی و عدم تمرکز ناشی از آن کمتر شود بلکه بتوان به مبارزه مردم نیز کمک کرد؟
-چنانکه توضیح دادم ما باید قبول کنیم که از آنجا که در ایران به دنیا آمدهایم و یا دوستان و بستگانی در آنجا داریم احساس وابستگی و همدردی بیشتر با مردم آنجا میکنیم و طبیعی هم هست که این حوادث بخش بزرگی از حواس ما را به خودش جلب کند. اینهم راندمان کاری ما را کمتر میکند. اساساً مگر ممکن است آدم نسبت به وقایع کشورش بیتفاوت باشد! مگر میتوان در شرایط حاضر تلویزیون را خاموش کرد و خبرها را دنبال نکرد! همه ما وقتی از سر کار به خانه برمیگردیم و فرصت کوتاهی برای ما فراهم میشود، اخبار این جنبش را دنبال میکنیم. نباید از دیدن این تصاویر فرار کرد. اصلا خوب هم هست و باید دنبال کنیم. درواقع اگر آنها را دنبال نکنیم، مشکلآفرین است.
حال ببینیم چکار میتوان کرد که این صحنههای فجیع روی تمرکز ما تاثیر منفی نگذارد و ناامیدمان نکند. توجه کنیم در ایران یک اتفاق و انقلاب بزرگ در حال وقوع است. جوانان ایران به میدان آمدهاند و هر روز کشته میدهند و با صلابت اعلام میکنند این رژیم را دیگر قبول ندارند. در این شرایط ما باید یکسری فعالیتهایی را در دستور کار قرار دهیم. اول اینکه ما میتوانیم با مشارکت در تظاهرات خارج کشور مقداری از نگرانیها و ناامیدیهایی خودمان را کم کنیم. ما به شدت نگران بچههایی هستیم که هر آن احتمال کشته شدن آنها میرود. ما نگران خانوادههای آنان میشویم و با آنان عمیقاً همدردی میکنیم. در این شرایط ممکن است مقداری احساس ضعف به آدم دست دهد در عین حال احساس گناه و عصبانیت از اینکه در ایران و در کنار مردم نیستیم و نمیتوانیم برای آنها کاری مفید انجام دهیم. در اینجا مهم است که بتوانیم نومیدی را به امیدواری سمت و سو بدهیم تا بتوانیم قدرت و ابتکار عمل به دست آوریم. برای اینکار باید در فعالیتهای مختلف از جمله تظاهرات شرکت کنیم زیرا هریک نفر در این تظاهرات حساب میشود. یا در فعالیتهای دیگر مانند آماده کردن پلاکارد یا تهیه یک تابلو با شعارهای مختلف مانند زن، زندگی، آزادی شرکت کنیم. یا اینکه در کشور محل اقامت خود به نمایندگان پارلمان نامه بنویسیم و بر آنها فشار وارد کنیم تا دولت مربوطه اقدامات دیپلماتیک علیه ایران انجام دهد. مثلاً من و شریک زندگیام، که هر دو روانکاو هستیم، با کمک چند روانکاو دیگر متنی را در مورد ورود نیروهای سرکوب رژیم به مدارس و دستگیری شاگردان و آسیب رساندن به آنها آماده کردیم. میدانیم که بیش از ۵۰ کودک در خیزش سراسری جانشان را از دست دادهاند. این متن مورد استقبال تمام روانکاوهای دور و بر ما قرار گرفت. بسیاری از همکاران شناخته شده در بریتانیا که برنامههای رادیو و تلویزیونی دارند و یا حضور دائم در شبکههای اجتماعی دارند از این متن حمایت کردهاند و آنرا در برنامههای خود مطرح میکنند. ما این نامه را به مراجع دولتی هم فرستادیم تا خشونت عریان رژیم را به شدت محکوم کنند و نمایندگیهای دیپلماتیک جمهوری اسلامی را از بریتانیا اخراج کنند. هرکس باید فکر کند و ابتکار عمل نشان دهد. با این نوع کارها میشود خشم، عصبانیت، نگرانی، احساس بیقدرتی و نومیدی را جبران کرد. احساس درگیر بودن و مفید بودن از همینجا و خارج کشور هم به آدم امید و انرژی میدهد.
-در مورد مردم داخل ایران که در جنگی نابرابر با نیروهای سرکوب مبارزه میکنند و مجبور به تحمل تاثیرات روحی و روانی مخرب هستند، چه پیشنهاد مشخصی دارید؟
-من از تمام روانشناسان و روانکاوان ایران، آنهایی که مشاوره میدهند یا خدمات رواندرمانی ارائه میدهند دعوت میکنم که این کار مفید را انجام دهند: به قربانیان «تروما» و «استرس پس از حادثه» و یا اعضای خانوادههایی که یکی از عزیزانشان در وقایع اخیر مورد ضرب و جرح قرار گرفتهاند، دستگیر، زندانی وشکنجه شدهاند، یا در تظاهرات نابینا شدهاند و مهمتر ازهمه کشته شدهاند، خدمات تخصصی و مشاوره ، حتی از طریق تلفن، ارائه دهید! پیشنهاد این است که شبکهای ایجاد شود و برای اینکار اعلام موجودیت کند. تخصصی که همکاران ما دارند در حال حاضر بیش از هر زمان دیگری به درد میخورد. نیازی بسیار فوری به این نوع خدمات در ایران امروز وجود دارد.