نصرت واحدی – گاهی دشواریهای اجتماعی چنان زیادند که آغاز هر گفتگویی را ناممکن میکنند. مسئلهای که ناشی از نبود جدول اولویتهاست.
اتفاقأ زندگی یعنی تولید مقاصد و آنها را از نظر زمانی مرتب نمودن. همین نظم گاهی به صورت خصوصیت یک قوم در میآید. مثلأ فرانسویها صبح که بر میخیزند یک جام شراب و ایتالیائیها یک فنجان قهوه مینوشند و آلمانیها سر کار میروند.
اما ایرانیها نمیتوانند شراب بنوشند زیرا دین آن را منع کرده است. قهوه نیز از فرط گرانی نمیتوانند بخرند. کاری هم که در مملکت وجود ندارد. پس آنها تنها عملی که میتوانند در آغاز روز انجام دهند دو رکعت نماز خواندن است.
به عبارتی دیگر ولایت فقیه با قانون اساسی خود که نه برای رضای مردم بلکه برای رضای خدا تهیه شده نه تنها عاطفه را به شهادت تبدیل نموده بلکه امید به فردا را نیز از همهﻯ مردم به یغما برده است.
به زبانی دیگر، ولایت فقیه حق زندگی را، به معنی تولید مقاصد اختیاری، از ایرانیان سلب نموده است. از جمله کودکان کودکی و جوانان جوانی را نمیشناسند. به این شکل اینان که نسل آینده را تشکیل میدهند سالهاست نیازهای ذاتی خود را که هوس، شهوت، عشق و امید به فرداست لمس نکردهاند.
پس اینها نتوانستهاند عواطف و احساساتی را که لازمهﻯ انسانیت، وجود اجتماع، شرط مشارکت در امور سیاسی هستند در خود رشد و سازمان بدهند.
با اینهمه این سلطهﻯ ۴۴ ساله از همان اوایل کارخود با مخالفتهای متعددی روبرو شد که در شکل «دفاعی»، «خشونت» و «محافظهکاری» نمودار گردید. درگیریهایی که به وسیله حکومت مدام سرکوب و رهبرانش یا خانهنشین و یا بطور مرموزی کشته شدند.
به راستی شگفتانگیز است فرهنگ ایرانزمین بطور موروثی چه قدرت و چه عظمتی دارد که میتواند در همین جوانان برآمده از انقلاب اسلامی وجود خود را در شعار «زن، زندگی و آزادی» اعلام نماید.
از این دید «زن» مظهر زیبایی و «زندگی» تجسم نیکی و «آزادی» جلوهﻯ عدالت به معنی انصاف است. سه مفهومی که محور مختصات فضای معنوی هستند. فضایی که در مقابل دنیای مادّی قد برافراشته و پردهﻯ رموز آسمان را دریده و آنجا را قابل تشخیص و تمیز ساخته است. آنچه در نظریه کارل پوپر «دنیای سوّم» نام دارد.
اما میبایستی پذیرفت خواه آسمان کنونی و خواه مبارزین درون ایران بر روی زمین به این مقام و منزلت نمیرسیدند اگر امر «گفتگو» در میان آدمیان ممکن نمیشد.
متأسفانه روحانیتی که بجای گفتگو به اعدام معترضین متوسل میشود نه انسان بلکه شیطان است. شیطانی که از اوامر عقل سرپیچی میکند و میداند که چرا عقل کلّ ابلیس را از بهشت بیرون راند.
مسئلهﻯ گفتگو در زبان فارسی نه تنها معرّف فرهنگ ایران است بلکه به وسیله داستان «هزار و یکشب» امروز زبانزد همهﻯ مردم حهان شده است.
روزگاری زبان فارسی با ادبیات کهن خود زبان دیپلماسی در بسیاری از دربارهای کشورهای دیگر جهان بوده است. چه این زبان نه تنها با پیشوند و پسوندهای خود تکوین یافته بود بلکه توان بیانی چشمگیر نیز داشت. نگاه کنید به:
ناصر خسرو درسرودهﻯ «روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست» و یا خاقانی در قصیدهﻯ «هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان»؛ روایاتی که قدرتی خلاقه در بیان یک اتفاق دارند.
اما امروز همین زبان فارسی در تشریح وضعیت ایران از فرط ناتوانی به تعزیه و روضهخوانی آنهم در قیاس با «روضه دو طفلان مسلم» پناه برده است (همین روضه را در اینترنت به زبان حاج شیخ احمد کافی با عکس و تفصیلات میتوانید ببینید که تا حال به آن۱۶۷/۹۴۷ گوش دادهاند).
البته بسیاری از متفکرین ایرانی به این انحطاط فرهنگی واقفاند و سعی میکنند به نظر خودشان آن را اصلاح نمایند. برخی فکر میکنند که وجود کلمات عربی سبب این انحطاط است و سعی دارند زبان فارسی را به زبان سره برگردانند. این کار علاوه بر اینکه علّت را عوضی گرفته بلکه به قول ضربالمثل فارسی «میخواهد زیرابرو را بردارد چشم را هم کور میکند».
برخی نیز این دشواری را به «غربزدگی» وصل کردهاند (سیداحمد فردید، جلال آل احمد). آنها توجه نداشتند که آلفرد وایتهد فیلسوف انگلیسی قرن بیستم با وارد کردن عنصر «خلاقیت» در فلسفه تیشه به ریشهﻯ «متافیزیک» زده و به این شکل موضوع «غربزدگی» را بیاعتبار ساخته است.
عجب اینکه تأثیر کار وایتهد در فرنگ تا جایی بود که علامت صلیب را که به دیوار ادارات و مدارس آویزان میکردند همه جا به زیر کشید و در مدارس روش «فیلان تروپی» (سگال مردمدوستی) در تعلیم و تربیت کودکان را به سگال «بازی، تربیت بدن و اخلاق غیروابسته به دین و فرقه» برگرداند.
در حالی که در ایران رضاشاهی تعلیمات اجباری و همین سگال مردمدوستی در کودکستانها و مدارس، آنهم پس از گذشت قرنها، نور امیدی برای آیندهﻯ نوینی شده بودند اما روشنفکران آن روزگار این تحولّات را به تزویر تعبیر کرده و با زور و زیور آن را به صورت مثلث «غربزدگی» ارائه دادند تا به مدد ایدئولوژی مارکسیسم مراکز تربیتی و آموزشی کشور را که جای مکتبخانهها را گرفته بودند به تردید بکشند.
ریشهﻯ این نابسامانی را کمتر کسانی مطالعه کردهاند. یکی از اینها آرامش دوستدار است که مردی دانا، فیلسوف، صاحب نظر با گفتاری ژرف و روشن بود. آرامش دوستدار نابسامانیهای جامعه را در اصطلاح «امتناع تفکر» متبلور ساخت.
نخستین بار که این نظر را منِ نویسنده شنیدم تعجب کردم زیرا از وی چنین اظهار نظری را انتظار نداشتم. آخر «امتناع تفکر» سخت متافیزیکی است. خوشبختانه انسان با اندیشیدن به دنیا میآید و از دنیا هم میرود.
مارتینهایدگر میگوید انسان هر کاری را که بخواهد بکند (حتی اندیشیدن) میبایستی میل یا شوق به آن را داشته باشد. اما اگر کسی به کاری میل داشت در آن کار ماهر نیز میگردد (اصل اساسی در علم تربیت).
این نظر بر اصل «علّیت» استوار است. از این رو من نویسنده از آرامش دوستدار انتظار داشتم نظراتی مستدل بشنوم.
خوانندهﻯ عزیز، برای درک نارسائیهای جامعه میبایست به دو مطلب توجه داشت: یکی جان زمانه و دیگری تحلیل وضعیت روز. دیروز ایرانیان نسبت به کشورهای دیگر زیاد عقبافتاده نبودند. اما امروز ایران کشوری عقبمانده چه در جامعهشناسی، اقتصاد و چه در امور سیاسی و علمی است.
پس باید پذیرفت دشواری ایرانیان دشواری مدرنیته است. به ویژه مدرنیته با خود مفاهیمی را آورده است که همه نه حقیقی بلکه سمانتیک نیز هستند. بنابراین ایرانیان در درک این مفاهیم گرفتاری دارند.
مفاهیم سمانتیک مانند عدد، ملّت، قدرت، سیستم و… با چشمِ سر قابل مشاهده نیستند. اینگونه مفاهیم در خارج از انسان مصداق ندارند. اینها تنها با چشم دل یعنی به وسیله هشیاری انسان دیده میشوند. افلاطون به این هشیاری عقل یا Nous میگوید.
اخیرا خانم پری عسگری بانویی فرهیخته که سعی میکند اینگونه مفاهیم را برای مردم باز کند، کاری که خودش یک روشنگری است، اما روش کار وی روشی نادرست است. مفاهیم سمانتیک یک دنیا فهم و شعور لازم دارد زیرا عقل و یا بهتر، جان این مفاهیم را با روش قیاسی و تشابه و تداعی، «آسوسیاسیون»، به دست میدهد. پس هر کسی نمیتواند درباره آنها اظهار نظر کند مگر اینکه به این قیاس واقف باشد. کاری که به «الیت» جامعه و یا نخبگان جامعه مربوط میشود. متأسفانه آنها در قیل و قال چهل سالهﻯ اخیر به کلّی تحلیل رفتهاند.
اما مفهوم ملّت در زبان فارسی (حافظ):
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
به معنی جمعی است که باور به یک نظام سیاسی دارد.
در قرآن نیز در سوره ۴۹ آیه ۱۳ ملت به معنی قوم یعنی همه آنهایی که از یک اصل و نسب هستند (انسان از تیرهﻯ آدم و حوا است) منظور است. اما بطور کلّی در قدیم بنا بر گونهﻯ ساختاری یک جمع به چهار شکل میگفتند:
– ملت در شکل یک قوم
– ملت در شکل یک فرهنگ، ملت در شکل شهروند
– ملت در شکل فرد (در دمکراسی همه کسانی که دارای حقوق مساویند)
– ملت در شکل باور به دین و یا باور به یک سلطه
اما در قرن هجدهم هنگامی که مسئله «ناسیون» شکل گرفت هر «ناسیونی» را ملت گفتند.
امروز با توجه به اینکه در یک کشور نه یک فرهنگ، یا یک مذهب، یا یک ناسیون و یا یک قوم زندگی میکند دیگر نمیتوان به مردم آن سرزمین بر اساس این عناصر، «ملت» گفت. از این رو ملت تمام آنهایی هستند که قانون اساسی یک کشور را میپذیرند. یا اگر قانون اساسی وجود نداشته باشد همه شهروندان یک کشور را ملت نامند.
با این گفتار و تجربهای که بانو عسگری با گفتگوی تلویزیونی خود به دست میدهد غوز مفاهیم را میبایست در سطح تعلیم و تربیت جستجو کرد.
*پروفسور دکتر نصرت واحدی فریدی فیزیکدن و استاد سابق ریاضی و فیزیک در دانشگاه صنعتی آریامهر («شریف»)، دانشگاه تهران و دانشگاه مونیخ دارای کتاب و مقالات فراوان در زمینهی فلسفه و سیاست بر اساس پژوهشهای ریاضی و فیزیک است.