خونِ جوان چو بینی بر خاکها روانه
ریشهی اهریمنان بَرکَن از این زمانه
ا. مازیار ظفری – گشت ارشاد جمهوری اسلامی در شهریور ۱۴۰۱ مهسا ژینا امینی را به علت آشکار بودن چند تار مو از زیر روسریاش پس از تهدید برادر و دخترخالهاش با خشونت دستگیر و پس از ضرب و جرح از ساختمان گشت ارشاد به بیمارستانی در تهران منتقل کرد. مهسا سه روز بعد به علت خونریزی مغزی در سن ۲۲ سالگی در بیمارستانی در تهران جان سپرد. نیلوفر حامدی گزارش این جنایت و عکسی از پدر و مادر مهسا را که پشت در اتاق بیمارستان دخترشان در اندوهی سنگین یکدیگر را در آغوش گرفته بودند، منتشر کرد. گزارشی دیگر از الهه محمدی با تصویرهایی که از خاکسپاری ژینا در کردستان گرفته بود، جرقههایی شدند که آتش زیر خاکستر دلهای داغدیدهی مردم ایران را به آتش کشیدند. این آتش نخست در سقز و سنندج شعلهور شد و سپس به شهرهای دیگر ایران یکی پس از دیگری رسید. دو بانوی گزارشگر بازداشت شدند و هنوز زندانی هستند. مردم دلسوختهی ایران برای دادخواهی قتل ژینای جوان به خیابانها آمدند و با شعار «زن – زندگی – آزادی» خیزشی انقلابی را آغاز کردند. خیزشی در سلسله جنبشهای گوناگون آزادیخواهی که در چهل و سه سال استبداد دینی جمهوری اسلامی پایههای دینسالاران انیرانی را به لرزه درآورده است.
حکومت وحشتزدهی ولایی که نخست با دروغپراکنی دربارهی این جنایت و با زیر فشار گذاشتن خانوادهی داغدار امینی توان جلوگیری از گسترش خیزش انقلابی مردم ایران را نداشت، دست به خشونت بیشتر زد و با بسیج کردن نیروهای سرسپردهی انتظامی، پلیس، سپاهی، بسیجی و لباسشخصی به رویارویی با مردم دادخواهِ به خیابان آمده پرداخت. این نیروها با سلاحهای سرد و گرم به جان جوانان و نوجوانانی افتادند که با دستان خالی و سرودخوانان در خیابانها بودند. حکومت هراسیده اینترنت را قطع کرد تا به خیال خام خود آبان ۹۸ را در خاموشی و سکوت جهانیان بار دیگر به اجرا درآورد. این جانوران دیوصفت با تیراندازی و شلیک گلولههای جنگی به نمازگزاران زاهدان، بیش از نود تن پیر و جوان و کودک را کشتند. جرقهای از تهران که آتشی در کردستان فروزان کرده بود به سیستان و بلوچستان رسید. شعلههای این ستمها مردم معترض و دادخواه را بیش از پیش خشمگین کرده و قشرهای دیگر جامعه را به جمعیت روزافزون دختران و پسران دانشآموز، زنان و مردان دانشجو افزود. نیروهای لگامگسیختهی سرکوب به زخمی کردن و کشتن زنان و مردان در خیابانهای ایران و بازداشت و شکنجه و تجاوز به زندانیان بر خشم مردم افزودند.
اینک سرتاسر ایران برخاسته است و جوانان ایرانزمین دیگر حاضر به سکوت نیستند. دختران و زنانی که حجاب را از سر برداشته یا در آتش سوزاندهاند، ترانهی «برای» شروین حاجیپور را میخوانند و با پُشتگرمی مردان سرودهای انقلابی و ملی کهنه و نو را فریاد میکشند. کارخانهها، شرکتها و بازاریان یکی یکی به فراخوان اعتصابها میپیوندند و خیزش انقلابی معترضان قتل مهسا ژینا امینی را با نام او که رمز شده است به انقلابی ملی تبدیل میکنند.
نقش ایرانیان برونمرز
همزمان ایرانیان بیرون از مرزهای ایران پژواک و فریاد صدای آزادیخواهی هممیهنانشان میشوند و با تظاهرات در صدها شهر بزرگ و کوچک کشورهای دموکراتیک و جوامع بازی که در آن زندگی میکنند، بر دولتمردان غربی فشار میآورند که جمهوری اسلامی را محکوم کرده و با ایرانیان بپاخاسته همراه شوند. تصویرهای خشونتهای بیشمار رژیم سرکوبگر نه تنها در شبکههای مجازی به زبانهای گوناگون گزارش بلکه به وسیلهی رسانههای ملی و بینالمللی جهان آزاد پخش میشود. جهان دلاوری زنان و مردان ایران را میستاید و با گفتار و کارهای هنری هنرمندان ایرانی و غیرایرانی پشتیبانی میکند چرا که این انقلاب را سر بازایستادن نیست. مجلسها، پارلمانها و سناهای دولتهای غربی جمهوری اسلامی سرکوبگر را محکوم میکنند و گامهایی هرچند کوچک در تحدید حاکمیت جمهوری اسلامی برمیدارند و بسیاری از زنان و مردان ایرانی و غیرایرانی هم گیسوانشان را به نشان همبستگی میبرند.
گزارش جنایتها و قتلهای جوانان، نوجوانان و کودکان ایرانزمین دیوارهای محدودیتهای اینترنت جمهوری اسلامی را سوراخ سوراخ کرده و گزارش شکنجه و تصویر تنهای زخمی، تیرخورده و کبود کشتهشدگان و نجاتیافتگان اعتراضات خیابانی قشرهای خاکستری جامعهی بزرگ ایران را تکان میدهد. جنایتها پشت میلههای زندان چنان است که اوین را به آتش میکشند و بسیاری را دور از چشم دیگران به قتل می رسانند. شماری از بازداشتشدگان پس از آزادی چنان از شدت شکنجههایی که بر تن و روانشان آمده است افسرده و به تنگ آمدهاند که دست به خودکشی میزنند. شمار کشتهشدگان، آسیبدیدگان و بازداشتشدگان بیش از بیستهزار است و آمار دقیق این جنایتهای جمهوری دروغبنیاد اسلامی در دسترس مجامع حقوق بشری نیست.
قتل محسن شکاری و مجیدرضا رهنورد
محسن شکاری نخستین معترض بازداشتشده پس از شکنجه و اقرار اجباری و بدون داشتن وکیل انتخابی و روند قانونی معمول در رژیم ولایت فقیه در بیدادگاهی محکوم و روز ۱۷ آذر در ۲۳ سالگی در تهران به دار آویخته شد. چند روز بعد در ۲۱ آذر مجیدرضا رهنورد پنهانی در مشهد با جرثقیل به دار کشیده و در جوّی امنیتی به خاک سپرده شد.
یاد هر دو جاویدنامان گرامی باد. این دو جوان بابک و مازیار روزگاران ما هستند.
رژیم تصمیم گرفته است با رعب و ترس و به قتل رساندن جوانان آزادیخواه بر خیابانهای انقلاب ملی چیره شود. این قتلها ادامه خواهد داشت زیرا رژیم هرگز اصلاحپذیر نبوده، نیست و نخواهد بود. ریزش درون نظام و در طیف خودیها بیشتر خواهد شد، اعتصابها ادامه خواهد داشت، از شمار قشر خاکستری کاسته و بر شمار براندازان نظام افزوده خواهد شد. تاریخ گواه این روند است. آسیاب حکومت این رژیم که با خون جوانان ایران میچرخد تنها با ویران کردنش از کار خواهد افتاد. این خشمی کینخواه است.
چه باید کرد؟
مردم دلیر ایران باید با همبستگی و اتحاد این نبرد درازآهنگ را به پایان ببرند زیرا این رژیم دیگر توانایی حکومت کردن را از دست داده و چون سگی هار به دریدن مشغول است. هاری ناگزیر سگ هار را خواهد کشت.
ایرانیان درون و بُرون از مرزها با نیروی همبستگی و همپُشتی و با ادامهی فشار بر دولتهای غربی باید از آنها بخواهند تا مجاری اقتصادی جمهوری اسلامی را بخشکانند، اقتصاد ورشکستهاش را فلج کنند، سرمایهی دزدان و دلالان رژیم را در خارج از ایران ضبط کنند، عاملانشان را از کشورهای آزاد جهان بیرون برانند تا مردم ایران بتوانند نظام نکبتبار ولایت فقیه را براندازند.
باور دارم که بیشینهی ایرانیان به خوبی میدانند که پس از براندازی ضحاکیان دینسالار چه میخواهند و چه نمیخواهند. باور دارم که ایرانیان شایستهی نظامی دموکراتیک و سکولار در میهنی یکپارچه و تکثرگرا هستند که قوانین آن بر پایهی منشور حقوق بشر و برابری زنان و مردان استوار شده باشد.
اینک باید جهانیان را بیش از پیش همراه خویش سازیم زیرا ایرانی دموکراتیک و سکولار دولتیست مردمی که برای آرامش و امنیت همسایگانش خواهد کوشید و کل جهان را بهرهمند از منابع طبیعی و زیرزمینیاش برای پیشرفت و توسعهی پایدار خود و بهروزی جهان خواهد ساخت. دولتهای دموکراتیک باید دریابند که ایران بدون جمهوری اسلامی نه تنها از نظر حقوق بشر و ارزشهای جوامع دموکراتیک به نفع غرب است بلکه میتواند نقش مؤثری در برقراری صلح خاورمیانه و امنیت اروپا داشته باشد. ایران میتواند به الگویی دموکراتیک و سکولار برای خاورمیانهی بزرگ تبدیل شود تا اسلام سیاسی را- که ۴۳ سال پیش در جلد جمهوری اسلامی و در زیر عبای روحالله خمینی و با همراهی دولتهای غربی و شرقی ایران و همسایگانش را به آتش کشید و جهان را پرآشوب کرد- برای همیشه به زبالهدان تاریخ بسپارد.
پس اتحاد و همبستگی خویش را بیش از پیش استوار کنیم و در راه آزادی ایران دوش به دوش بکوشیم، خیابانها را با سُکوت و فریاد زیر گامهای خود نگهبان باشیم. با روی گشاده خاکسترینشینان را به صفوف خویش دعوت کنیم و بدانیم پیوستن ریزشکنندگان پشیمان نظام کنونی به صفوف آزادیخواهان بر نیرویمان خواهد افزود.
ایرانیان خارج از کشور میباید در ادامهی پشتیبانی از انقلاب ملی ایران و برای انعکاس صدای هممیهنانشان سازمانی فراگیر، تکثرگرا و دموکراتیک تشکیل دهند تا به نمایندگی از ایشان با سران و نمایندگان سیاسی دولتهای غربی به گفتگو و توافق بپردازند و در برداشتن گامهای عملی در براندازی رژیم جمهوری اسلامی و برپاداشت دموکراسی در ایران مشاوره و راهنمایی کنند. بدبینیها را از دلها بزداییم و به دور از آرزوهایمان برای استقرار شکل حکومتی آینده، چه پادشاهی یا جمهوری، چهرههایی را که میتوانند امروز در این مبارزه برای براندازی رژیم جمهوری اسلامی نمایندهی بیشینهی مردم ایران باشند فرابخوانیم که به صورت سازمانی و متشکل و به نمایندگی از مردم ایران صدای آنها در تالارهای مجلسها و سناهای کشورهای غربی باشند و موجب تغییر سیاستهای دولتهای غربی در برابر جمهوری اسلامی گردند. نامشان را میدانیم و با آنها آشنا هستیم. پس از براندازیست که مردم ایران در فضایی امن و در انتخاباتی آزاد نمایندگان خود را گزینش و شکل حکومت دموکراتیک و سکولار خود را تعیین خواهند کرد.
سالهای سختی را پشت سر گذاشتهایم و روزهای سختتری پیش روست ولی ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد زیرا خورشید آزادی ایران از پس تاریکیهای قرون در حال دمیدن و دماوند دادگستر در انتظار به بند کشیدن ضحاکیان استوار ایستاده است.
رنگینکمانِ داد است در آسمانِ ایران
پروانهها بِه پرواز گِردِ سَرِ دلیران
*دکتر ا. مازیار ظفری استاد دانشگاه و کنشگر سیاسی است.