هوشنگ فیروز – شبحی بر فراز خاورمیانه در پرواز است که خواب و راحت را از رهبران سیاسی و نظامی و مذهبی منطقه ربوده است. شبح زن ایرانی و انقلاب زن،زندگی و ازادی او. در خاورمیانه مذهبزده که زنان همیشه خارج از تمامی محاسبات سیاسی ، اجتماعی و قدرت بودهاند، آزادی و رهایی زن ایرانی تمامی اریکههای قدرت از ریاض تا قاهره، از کابل و کراچی تا الجزیره و بیروت، تا منامه و بغداد را در خواهد نوردید و هیچیک از دیکتایورها و رهبران مذهبی ماههاست که از تصور این اندیشه یک لحظه خواب راحت نداشتهاند.
در فردای آزادی ایران این توفان ظلم و بردگی ستیز با تاجی از رنگین کمان بر پیشانی بشارت آزادگی و رهایی برای این سرزمینهای ستمدیده خواهد بود. با آزادی زنان صلح و همگرایی جانشین جنگهای پایانناپذیر و توقف سیل اسلحه برای جانستانی و برادرکشی ملتها خواهد بود.هر کجا که زنان در قدرت سهیم باشند در غالب موارد با لجامگسیختگی و قانونشکنی مردانه مقابله میکنند و به عنوان ترمزی در مقابل خودکامگی عمل خواهند کرد. و این برای آنانکه بر نظم و یا بهتر گفته شود بینظمی حاکم حساب میکنند خبری بد و ناگوار است. و این سادهاندیشیست اگر باور کنیم که قدرتهای جهانی و دلالان مرگ و ویرانی حاضر به چنین ریسکی خواهند بود. و آنان برای بقای خود و رهایی از این کابوس آماده سازش حتا با حکومت اسلامی، منتهی در قد و قوارهای دیگرند.
هماکنون سکوتی رازآلود و مشکوک بر جمهوری اسلامی ایران و رهبران نظامیش سایه افکنده. دلقکانی که در لباس سرداران سپاه و حتا ارتش حکومت اسلامی کوچکترین فرصت را برای خودنمایی و خودشیرینی در درگاه نکبت اعظم از دست نمیدادند. مهمترین خصوصیت این جنایتکاران دهان گشاد و مغز کوچکشان است اینان در هر زنگاه و بیزنگاهی رجز میخواندند و «هل من مبارز» میطلبیدند. و این تنها خاص سپاه نبود بلکه ارتش هم به استثنا یکی دو نفر از قدیمیها در یاوه و پریشانگویی دستکمی از همزنجیران سپاهیشان نداشتند. اما اکنون مدتیست که اینان سکوت اختیار کرده و یا سکوتاندنشان. و این سکوت به هیچ روی نه نشانی از بهاصطلاح همراهی با مردم بلکه میتواند از توطئهای بر ضد جنبش و مردم خبر دهد. اینان بیشر از آن درگیر جنایت در حق مردم و در چپاول ثروتهای این ملت و کشتارهای درون و بیرون ایران بودهاند که کمترین شبههای از سرنوشت خود بعد از حکومت اسلامی داشته باشند و نیک میدانند که مردم جنایاتشان را نه خواهند بخشید و نه فراموش خواهند کرد. پس به احتمال این سکوت امروزه آنان طلایه توفانیست که از راه خواهد رسید. آنان که شورش و یا انقلاب ۵۷ را به خاطر دارند خوب به یاد دارند زمانی که دولتهای غربی بر رفتن شاه توافق کردند به هیچ وجه منتظر تصمیم شاه و یا مخالفین نماندند. آنان به سرعت نمایندهای به نام ژنرال هویزر به ایران فرستادند و آن فرد به ژنرالها و سیاسیون آنروز فهماند که کشتیبان را سیاستی دیگر آمده و دوران آنان بسر رسیده و آنان هم چارهای جز تمکین نداشتند. در آنزمان ایران شاید ۵ یا ششمین قدرت نظامی جهان بود. ژنرالهایش در جهان احترام و اعتباری داشتند ولی همان بهاصطلاح ژنرالهای محترم و معتبر چاره ای جز تن دادن به خواست قدرتهای غربی نداشتند. یک مقایسه ساده بین مثلن ژنرال جهانبانی و حاجیزاده و یا خسروداد و عزیز جعفری تفاوت از زمین تا اسمان ان شیرمردان و این دریوزگان بیسواد و کم جربزه را کاملن معلوم میدارد. حال بیش و کم دوباره جهان غرب به همان نتیجه رسیده است. امریکا، انگلیس و فرانسه رسمن اعلام کردهاند که به این نتیجه رسیده اند که حکومت اسلامی باید برود. ایا انان اجازه میدهند که رنسانس ایران تمامی خاورمیانه و شرق اسیا را در نوردد؟ ساده اندیشیست اگر باور کنیم که انان مایل به چنین ریسکی خواهند بود.
کشورهای غربی گرچه مایل به گذار از جمهوری اسلامیاند اما نمیدانند که چه جریان و تشکلی این جنبش را نمایندگی میکند. انان در پی بیثباتی بیشتر در منطقه نیستند و ترجیح میدهند اگر گذاری اتفاق بیفتد هرچه آرامتر برای انان و کشورهای منطقه بهتر. در اینجاست که این سکوت مرموز سرداران سپاه و ارتش میتواند عاملی برای نگرانی باشد. اینان برای نجات خود و خانوادهشان به راحتی از خامنهای و «بیت» او خواهند گذشت. خامنهای مدتهاست که بازیچه دست سپاه است و احتمالا خودش هم میداند که دیگر قائم به خود اصلا مهرهای نیست. اگر ژنرالهای شاه به خروج او رضایت دادند چرا سرداران، محتملا حتا با نظر خود خامنهای خواستار خروج «بیت» و تبعید به کشوری دیگر، احتمالا ونزویلا، نباشند. آنگاه در یک حرکت حسابشده جنبش را در حالت اچمز قرار خواهند داد. آنها میتوانند ادعا کنند که برای مدتی محدود اداره امور را به دست خواهند گرفت و قول بدهند که ظرف حداکثر یکسال شرایط رفراندم و قانون اساسی جدید را فراهم خواهند کرد. امری که با توجه به پیشینه تاریخی چنین ترفندهایی هرگز اتفاق نخواهد افتاد. آنان ممکن است به بعضی آزادیهای اجتماعی هم تن بدهند ولی آزادیهای سیاسی میتواند همچنان یک نه بزرگ باشد. شاید به نظر بعضی اینهم یکی از همان تئوریهای توطئه است که اینروزها فراوان است ولی حتا غیرواقعبینانهترین تئوریهای توطئه همواره بر رگهای از حقیقت بنا شده است.
در اینجا نمیتوان این حقیقت تلخ را نادیده گرفت که بعد از ۳ ماه هنوز این جنبش یک شورای سخنگویی واحد ندارد. متاسفانه به محض انکه صحبت از سخنگو میشود برداشت عدهای از این پدیده رهبری است. سخنگویی جنبش هیچ رابطهای به رهبری جنبش ندارد. دلسوزان و آنان که مورد اطمینان مردمند باید هرچه زودتر در این مهم اقدام کنند. لابیگران حکومت را نباید با لابیگران «بیت رهبری» اشتباه کرد. وظیفه آنان تبیین و توجیه حکومت اسلامی است. مانند هر اینترپرایز جنایتکار دیگری اگر سر مافیا قادر به انجام وظیفه و گرداندن اینترپرایز نباشد کل سندیکا سر ناکارامد را له و سرکرده دیگری را میگذارند تا وقفهای در امور مافیا پیش نیاید. آنچه برای انان مهم است فعال بودن و کسب منفعت مافیاست نه آنکه چه کسی در راس نشسته است. گروههای لابی حکومت اسلامی بیشک بر فعالیتهای خود افزوده و هر کاری میکنند که رژیم را حفظ کنند. داستان یک رضا شاه دیگر و نقش او در نجات حکومت اسلامی داستان تازهای نیست. اینان حتا قبل از این جنبش هم به احتمال ان اندیشیده و حتا تا حدودی این داستان را جا انداخته بودند. آیا فکر نمیکنید حالا در حال اجرای این سناریوی نه چندان تازه هستند؛ قبل از انکه امثال امیراحمدیها و لابیگران دیگر حکومت اسلامی خود را به عنوان سخنگویان جنبش جا بزنند بهتر است به خود آییم؛ دست از کوتهنظریهای همیشگی برداشته که اگر این فرصت بسوزد هیچکس خود را نخواهد بخشید.
فراخوان اخیر شاهزاده رضا پهلوی گر چه قدری دیر ولی میتواند آغازی برای این مهم باشد. عزیزان این آخرین فرصتها را از دست ندهید که در مقابل جوانان وطن و آینده ایران شما پاسخگو خواهید بود.