احمد تاجالدینی – ایدئولوژی مشروطیت ایران با هدف تحکیم استقلال سیاسی، استبدادزدایی و بیرون راندن اندیشههایی که طی سدهها در نظام دینی متبلور شده بود و از استبداد نگهبانی میکرد شکل گرفت. با حاکمیتِ حکومت قانون دیگر نیازی به فرمانروایی احکام شرع و روحانیت نبود.
هنگام تصویب قانون اساسی مشروطیت، حامیان استبداد کهن بر گرد احکام شرع و روحانیونی که نگاهبان آن احکام بودند، حلقه زدند و از اسلام به عنوان ابزار سیاسی استفاده کردند تا در روند جنبش مشروطیت اختلال کنند و قانونگذاری مدرن را از مسیر درست آن منحرف سازند. اصل دوم قانون اساسی مشروطیت معروف به اصل طراز (کنترل روحانیت بر مجلس قانونگذاری) نتیجه چنین تاثیرگذاری بود. این اصل در عمل هر گز به اجرا در نیامد اما نشان از اراده استبدادیان به سیاسی کردن دین در دوران جدید داشت. کوشش استبدادیان به دلیل نیروی جنبش مشروطیت ناکام ماند و اصل مربوط به دخالت روحانیون در مجلس قانونگذاری نسخ عملی گردید.
ناکامی حامیان استبداد و دشمنان مشروطه در کنترل قانونگذاری به معنای دست برداشتن آنها از مخالفت با حکومت قانون و دگرگونیهای نو نبود. مخالفان جنبش مشروطیت مراکز ترویجی و تبلیغی اسلامی برای متشکل کردن محافظهکاران مخالف حکومت قانون به وجود آوردند تا از آن طریق بتوانند در مقابل دگرگونیهای مدرن اجتماعی و اقتصادی واکنش نشان دهند. در درازای ۷۳ سال مشروطیت و حکومت قانون، تاسیسات و تشکیلاتهای مختلفی با پرچم اسلامی در برابر مشروطیت، حکومت قانون و تحولات نوین برآمد کردند. مشروطیت دروازهای بود که با حکومت قانون راه را برای نظریههای مدرن مانند لیبرالیسم (آزادیخواهی)، ناسیونالیسم (ملیگرایی)، سوسیالیسم (جامعهگرایی) و سکولاریسم (جدایی دین و دولت) که محصول تنوع طبقات و گوناگونی گرایشها در دنیای نو بود، میگشود.
اسلام در دست استبدادیان ابزاری بود برای جلوگیری از تحولات نو و نگاهبانی از عادات کهن در شکل حکومت، روش زندگی و شیوه اندیشه. در عمر ۷۳ ساله مشروطیت ایران تا انقلاب۵۷ (۱۳۵۷-۱۲۸۴خ) حداقل ۱۰ نهاد و سازمان اسلامگرا یکی پس از دیگری به وجود آمد و در برابر مشروطیت و دستاوردهای بزرگ آن قد علم کرد. یعنی بطور متوسط هر ۷ سال یک جریان اسلامگرا برای نابودی حکومت قانون و علیه حقوق اساسی مشروطیت در سپهر سیاسی ایران ظاهر شد. شیوه عمل و برنامه سیاسی هریک از این جریانها بنا به زمان ظهورش متفاوت بود، اما در نابود کردن دستاوردهای مشروطیت ایران تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتند. در ادامه به این جریانهای دهگانه پرداخته میشود.
۱- حوزه علمیه قم
در سال ۱۳۰۱(خورشیدی)، شانزده سال پس از انقلاب مشروطیت و سه سال پیش از انقراض دولت قاجارها، حوزه علمیه قم تاسیس گردید و نقش مهمی در ترویج باورهای شیعی به ویژه حدیثگرایی بازی کرد. تربیت روضهخوان از وظایف جاری این مدرسه بود و همچنان هست. تاسیس این حوزه دینی واکنش سنتگرایانه محافل پرقدرت محافظهکار در برابر پیامدهای نوین انقلاب مشروطیت بود. این مدرسه دینی در درازای زیست ۱۰۰ ساله خود با تاکید و ترویج ارزشهای سدههای میانه، نقش بازدارنده در برابر نوسازی جامعه و فرهنگ جدید ایفا کرده است. حوزه علمیه در شهر قم تاسیس شد و در سالهای بعد در شهرهای دیگر نیز مراکز دینی مشابه به وجود آمد که مهمترین آنها در مشهد و اصفهان بودند.
حوزهها و مدارس دینی در ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی جهش سرطانی کردند و به مهمترین مراکز انتشار بنیادگرایی و سلفیگری شیعی در عرصه بینالمللی تبدیل گردیدند. به گفته علیرضا اعرافی مدیر حوزههای علمیه « امروز بیش از ۱۰۰۰ مرکز و موسسه علمی و آموزشی حوزوی در قم و سایر مناطق وجود دارد (وبسایت دیدهبان ایران ۱۷ آبان ۱۴۰۱)». در ۵۰۰ حوزه دینی در ۲۸ استان ۶۰هزار طلبه زن تحصیل میکنند (حسینعلی تهرانی معاون مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران ۱۷ آبان ۱۴۰۱ خبرگزاری مهر). ۳۵۰۰ طلبه زن خارجی نیز در حوزهها مشغول تحصیل هستند. بطور کلی ۲۰۰,۰۰۰ طلبه در حال حاضر در کشور وجود دارد (سید بهرام حسینی مسول روحانیت). ۱۰۰,۰۰۰ افراد شاغل در کادر مدیر و معاون حوزههای علمی کشور هستند (علی اصغر عبداللهی معاون اداری مالی حوزههای علمیه خواهران. ایرنا). «۱۰,۰۰۰ نفر تعداد مدرسین و تولیدکنندگان علمی حوزه هستند. قم دارای یک بخش دانشگاهی با ۷۰هزار دانشجوست. اعرافی مدیر حوزههای علمیه». به گفته اعرافی ۲۶هزار طلبه خارجی از ۱۴۰ کشور در حوزههای علمیه مشعول تحصیل هستند. این آمارها گوشهای از آواری است که بر سر مشروطیت ایران خراب شد تا بر ویرانههای آن سدههای میانه احیا گردد. نقشه راه برای بازگشت به سدههای میانه (قرون وسطا) در قانون اساسی جمهوری اسلامی و نیز بیانیه گام دوم انقلاب که در آغاز دهه پنجم انقلاب اسلامی به وسیله علی خامنهای رهبر انقلاب صادر گردید ترسیم شده است.
۲- دانشکده معقول و منقول
این دانشکده که سپس دانشکده الهیات و معارف اسلامی نامیده شد از نخستین دانشکدههای دانشگاه تهران بود که در ۱۳۱۳ تاسیس گردید. این دانشکده هرگز نتوانست بنا به وظیفه دانشگاهی به پژوهش علمی در دین بپردازد و تبدیل به پایگاه ترویج الهیات در بزرگترین نهاد علمی و سکولار ایران گردید. بسیاری از اسلامگرایان در این دانشکده درس خوانده و یا تدریس کردهاند مانند مرتضی مطهری، محمد بهشتی، محمدجواد باهنر، مهدی کروبی، احمد مهدوی دامغانی و بسیاری دیگر.
۳- گروه فداییان اسلام
این جریان بنیادگرای تروریستی در دهه ۱۳۲۰ به وسیله طلبهای به نام سید مجتبی نواب صفوی که از حوزه نجف به ایران اعزام شده بود شکل گرفت. گروه فداییان اسلام ترور مورخ و مصلح اجتماعی احمد کسروی و نخستوزیران عبدالحسین هژیر و حاجعلی رزمآرا را در کارنامه خود ثبت کرده است. این جریان از لحاظ فکری بنیادگرا و از جهت شیوه عمل تروریستی بود. خمینی از شیفتگان این جریان تروریستی بود. فعالیتهای فداییان اسلام و ترورهای سیاسی آن با تحولات سیاسی مربوط به نفت در دهه بیست ارتباط مستقیم داشت.
۴- حسینیه ارشاد
حسینیه مکانی سنتی برای عزاداری شیعیان است. حسینیهها بنایی ساده و بیآلایش داشتند که معمولا در آنها در ماههای محرم و صفر برای حسین و یاران او که در کربلا کشته شدند مراسم سوگواری برگزار میگردید. در دهه ۱۳۴۰ حسینیهای در شمال تهران با سرمایه خصوصی، به نام حسینیه ارشاد ساخته شد. این حسینیه برخلاف حسینیههای سنتی با هزینهای سنگین در زمینی بزرگ و با معماری زیبایی بنا گردید. اداره کنندگان این حسینیه مدرن شخصیتهای مذهبی مانند مرتضی مطهری، ناصر میناچی، محمد مفتح، محمدجواد باهنر، علی اکبر رفسنجانی، ابوالقاسم خزعلی و بسیاری دیگر بودند که بعدها در انقلاب اسلامی نقشهای مهمی بازی کردند. حسین نصر نیز بنا به گفته خودش در جریان ساخت و فعالیتهای این حسینیه بوده است. نام حسینیه ارشاد بیشتر با نام علی شریعتی گره خورده است. علی شریعتی مبلغی دینی بود که در سخنرانیهایش از امامان و مقدسان شیعه، شخصیتهایی باب روز میساخت تا برای جوانان جذاب باشد. سازمان اطلاعات و امنیت کشور در آن دوران با فعالیتهای حسینیه ارشاد هماوایی میکرد و آن را ابزاری برای مبارزه با کمونیسم ارزیابی کرده بود. برخی از شخصیتهای فعال در حسینیه ارشاد مانند مطهری و نصر از موضع اسلام سدههای میانهای (سلفیگری شیعی) در مخالفت با شیوه تجدید نظر شدهای که شریعتی از اسلام ارائه میکرد، از فعالیتهای حسینیه ارشاد کناره گرفتند. مجموعه سخنرانیها و آثار شریعتی که در راستای باب روز کردن مفاهیم دینی بود به صورت اسلامی نو، بسیاری از دانشجویان و تحصیلکردگان را تحت تاثیر قرار داد. در مکتب شریعتی اسلام سنتی با ادبیاتی که از مکاتب جامعهشناختی وام گرفته شده بود و گاه رنگی از سوسیالیسم به خود میگرفت و متمایل به چپ میشد، ارائه میگردید. بسیاری از انقلابیون اسلامی در سال ۱۳۵۷ از پیروان مکتب علی شریعتی بودند. فعالیتهای حسینیه ارشاد به دورانی تعلق دارد که مسجدها و حسینیههای سنتی جاذبهاش را در جامعه از دست داده بود. به این ترتیب حسینیه ارشاد با فعالیتهایش از مکانهای مهم اسلامگرایی در دورانی گردید که جامعه به سرعت در مسیر دگرگونیهای صنعتی و توسعه فرهنگ شهرنشینی حرکت میکرد. اسلامشناسی شریعتی تحت تاثیر مکتب اسلامشناسی فرانسوی بود که لویی ماسینیون ( Louis Massignon/ میلادی ۱۸۸۳-۱۹۶۲) نقش مهمی در آن داشت.
ماسینیون از بنیانگذاران مکتب اسلامشناسی فرانسوی است. در جوانی زبان عربی خوانده بود و در دوران جنگ جهانی اول به عنوان افسر مترجم در دفتر اطلاعات ارتش استعماری فرانسه در سرزمینهای عربی فعال بود و در همان سالها با لورنس عربستان دیدارهایی داشت. پس از جنگ اول جهانی در بخش جامعهشناسی اسلامی و جامعهگرافی کالج دوفرانس شروع به کار کرد و در باره منصور حلاج مطالعاتی انجام داد. او علاوه بر حلاج بر فاطمه دختر محمدبن عبدالله و سلمان فارسی نیز تمرکز زیادی کرده بود. ماسینیون بنا به اطلاعات مندرج در ویکیپدیا چهار بار به مناسبتهای مختلف در سالهای ۱۹۳۰، ۱۹۳۴، ۱۹۴۰ و ۱۹۶۲ میلادی به ایران سفر کرد. در ۱۹۴۰ میلادی به عضویت فرهنگستان ایران انتخاب شد و در همین دوره بود که به عنوان استاد افتخاری دانشگاه تهران برگزیده شد. در ۱۹۶۲ میلادی مراسم بزرگداشتی برای او برگزار گردید کههانری کُربَن نیز در آن حضور داشت. علی شریعتی در هنگام دانشجویی در فرانسه تحت تاثیر ماسینیون قرار گرفت و کتاب «فاطمه فاطمه» را تحت تاثیر او نوشت.
ماسینیون در سیاست فعال بود و با واتیکان همکاری نزدیک داشت. او در دیدارهایش از ایران با برخی زندانیان سیاسی از جمله غلامحسین صدیقی در زندان دیدار کرده بود و در آزادی آنها مداخله داشت. او از اعضای برجسته حلقه ارانوس بود وهانری کُربَن عضو دیگر آن حلقه در مطالعات اسلامی از او تاثیر پذیرفته بود.
۵- حلقه اصحاب تاویل و بازگرداندن ایدههای سدههای میانه به دنیای مدرن
در سالهای پایانی ۱۳۳۰ خورشیدی در زمانی که جامعه ایران از بحرانهای گوناگون سالهای ۱۳۲۰-۱۳۳۲ فاصله میگرفت، و دولت در تدارک اصلاحات بزرگ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بود، محفلی دینی در تهران شکل گرفت که از آن به نام «حلقه اصحاب تاویل» یاد میگردد. این حلقه در طول بیش از پانزده سال فعالیت خود با روشی آرام و خاموش، تاثیرات بزرگ فرهنگی و سیاسی در ایران به بار آورد.
در مرکز این حلقه یک استاد فلسفه و الهیات فرانسوی به نامهانری کُربَن (Henry Corbin l1903- 1978) قرار داشت. او در گذشته از کاتولیک به پروتستان گرویده بود. با مارتینهایدگر (۱۹۷۶-۱۸۸۹ Martin Heidegger) فیلسوف مورد مناقشه آلمانی آشنایی داشت و مترجم بعضی از آثار او به فرانسوی بود و مطالعاتی نیز در آثار عرفانی سدههای میانه ایران کرده بود. کربن از اعضای برجسته حلقه اِرانوس (Eranos) در جنوب سویس بود. در این حلقه شخصیتهایی از کشورهای مختلف حضور داشتند و موضوع کنفرانسهای آن پرداختن به موضوعات روحی، معنوی و عرفانی بود. وبسایت amiscorbin.com در باره کربن نکات زیر را بیان کرده است:
- مستشرق و فیلسوف و از متفکران بزرگ سده ۲۰
- پایهگذار مطالعات اسلامی سوربن
- از ستونهای حلقه اِرانوس ۱۹۴۹-۱۹۷۷
- مدیر ایرانشناسی انستیتوی ایران و فرانسه ۱۹۴۶-۱۹۷۰
- بیش از سی سال استاد فلسفه دانشگاه تهران
- عضو پایهگذار دانشگاه سن جان
- بازکننده چشم غرب به وجود دنیای کاملا ناشناخته معنوی از عرفان و فلسفه در دنیای شرق به ویژه ایران
- شناساندن شیعه و اسلام به غربیان به ویژه پس از ابن رشد (۱۱۲۶-۱۱۹۸م فیلسوف اندلسی)
هانری کربن بنابر سابقه مطالعات، آثار و فعالیتهایش یک متکلم و شخصیت دینی است. مسیر زندگیاش نیز تماما در جستجو و پژوهش در ایدههای دینی از الهیات مسیحی تا الهیات اسلامی وتصوف و عرفان در سدههای میانه سیر کرده است. اطلاعات وسیع او از مسیحیت و یهودیت، زمینه مناسبی برای پژوهش در دین اسلام و راستاهای مختلف آن در اختیار او میگذاشت. مطالعات کربن ادامه پژوهشهای لویی ماسینیون است.
کربن در ۱۹۴۵ پس از یک اقامت چندساله در استانبول و پژوهشهایی در باره اسلام و تصوف به ویژه تمرکز بر آثار شهاب الدین سهروردی (۱۱۹۱-۱۱۵۴م) به ایران آمد و از سوی دولت فرانسه عهدهدار ریاست ایرانشناسی موسسه ایران و فرانسه در تهران گردید. کربن برای تعمیق پژوهشهایش در اسلام، تشیع، عرفان و تصوف از طریق حسین نصر و مرتضی مطهری با محمد حسین طباطبایی (علامه)، مفسر شناخته شده قرآن ارتباط یافت. در پیرامون این ارتباط به تدریج جمعی شکل گرفت که بعدها به «اصحاب تاویل» معروف گردید. در این حلقه از کسانی چون حسین نصر (متولد۱۳۱۲، نوه شیخ فضلالله نوری از سوی مادر، تحصیلات فیزیک در آمریکا، رییس دانشگاه شریف (آریامهر)، رییس دانشکده ادبیات، رییس دفتر شهبانو فرح پهلوی، رییس انجمن شاهنشاهی فلسفه)، محمد کاظم عصار (متولد ۱۲۶۳ کاظمین عراق، مرگ ۱۳۵۳ شمسی تهران، روحانی و استاد فلسفه و فقه)، مرتضی مطهری ((۱۲۹۸-۱۳۵۸ روحانی، استاد کلام و فلسفه اسلامی و از رهبران فکری انقلاب اسلامی)، جلال آشتیانی (۱۳۰۴-۱۳۸۴ روحانی و استاد الهیات و معارف اسلامی)، جلال همایی ( ۱۲۷۸-۱۳۵۹ خورشیدی استاد فلسفه و ادبیات)، داریوش شایگان (۱۳۱۳-۱۳۹۷ با ادیان هندی آشنایی داشت و مدتی نیز به یادگیری زبان سانسکریت پرداخته بود و از طریق حسین نصر با حلقههانری کربن مرتبط گردید و از این طریق با اندیشههای اسلامی آشنا شد. از ۱۳۴۶ برای تحصیل دکتری به فرانسه رفت و از آن پس به ایران رفت و آمد میکرد) بدیعالزمان فروزانفر (۱۲۷۶-۱۳۴۹ استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی) محمد معین (۱۲۹۷-۱۳۵۰ استاد و پژوهشگر برجسته زبان و ادبیات)، عیسی سپهبدی (۱۲۹۶-۱۳۶۰ دارای دکترای روانشناسی از فرانسه و استاد دانشگاه تهران) و برخی از روحانیون و مذهبیها، از جمله محمد اسماعیل صاینی زنجانی، هادی خسرو شاهی، مکارم شیرازی، شیخ جواد مناقبی، دکتر جزایری، و گهگاه مهندس بازرگان. بعض از این افراد مانند فروزانفر، عصار، معین، همایی و سپهبدی شخصیتهای برجسته دانشگاهی بودند و احتمالا گهگاه در آن نشستها شرکت میکردند.
دو عضو ثابت این جمع، حسین نصر و داریوش شایگان در سال ۱۳۴۰ به ترتیب ۲۸ و ۲۷ ساله بودند و پیشینه آکادمیک در معارف اسلامی به ویژه الهیات و تصوف نداشتند. شایگان میگوید واژه تاویل برای نخستین بار در این جمع به گوشش خورده است. جلسات این حلقه در روزهای آخر هفته اغلب در منزل یک وکیل دادگستری به نام ذوالمجد طباطبایی در تهران، خیابان بهار برگزار میشد.
من یکبار پس از انقلاب به همراه دوستی که با ذوالمجد طباطبایی آشنایی داشت ، در همان خانهای که جلسات حلقه تاویل در آن برگزار میشد، دیدار کردم. سالنی بود که از دو اتاق پیوسته تشکیل شده بود. ذوالمجد طباطبایی ضمن سخن در باره برقراری جلسات در آن محل به زاویهای از اتاق اشاره کرد و گفت، هنگام نماز جلسه متوقف میشد و علامه در آن زاویه میایستاد و نماز را اقامه میکرد و جمع هم در پشت ایشان میایستادند و به او اقتدا میکردند.
من تا آن لحظه از وجود چنان محفلی آگاهی نداشتم و اغلب نامهایی که او یاد میکرد برای من بیگانه بود. به گفته ذوالمجد طباطبایی از گفتگوهای انجام شده در آن جلسهها یادداشت برداشته میشد و در اختیار یکی دو نفر از اعضا قرار میگرفت تا آنها را با خود ببرند و دستنوشتها را پاک نویس کنند تا بعدا متن اصلاح شده در اختیار جمع قرار گیرد. اما یکی از آن افراد که یادداشتهای فراوانی برای اصلاح با خود برده بود، یادداشتها را بازنگرداند و مدعی شد که در واقعهای مفقود شده است. ذوالمجد طباطبایی به ادعای مفقود شدن نوشتهها سخت ابراز تردید میکرد و گفت میترسم سالها بعد آن فرد آن نوشتهها را به نام خودش منتشر کند. ایشان در بیان خاطرهای دیگر گفت که روزی با علامه نشسته بودم و او در حال زیر و رو کردن اوراق نوشتههایش بود که صفحهای با خط بسیار خوش و مُهر دربار توجهم را جلب کرد. صقحه تقدیرنامهای بود از سوی شهبانو به علامه طباطبایی. به علامه گفتم آقا این تقدیرنامه در بین کاغذها ممکن است گم شود، اما او اهمیتی به اینجور چیزها نمیداد، در حالی که دیگران اینگونه تقدیرنامهها را قاب میکردند و برای تفاخر در معرض دید میگذاشتند.
علامه طباطبایی فرانسه نمیدانست و کربن با آنکه متون فارسی را خوب میخواند اما در گفتگو نیازمند مترجم بود. ترجمه گفتگوها با حسین نصر و شایگان بود. داریوش شایگان در کتاب «هانری کربن، آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی» شرح مبسوطی از افکار کربن ارائه کرده است. ماحصل این افکار با آنچه حسین نصر در باره وسعت مسایل طرح شده در آن جلسات گفته است مطابقت دارد. نصر میگوید:« گفتگوهایی که در این جلسات صورت گرفت، در کلّ قرون وسطا تحقق نیافته بود».
سمت و سوی این جلسات طرح اندیشههای قرون وسطا و غرق شدن در آن بود و نه نقد آن. ایدههای قرون وسطایی به منزله پدیدههایی مستقل از زمان و مکان، مورد بررسی قرار میگرفت و به شیدایی در مقابل آنها میانجامید. این شیفتگی و تاثیرپذیری از پدیدههای قرون وسطا به ویژه در شرکتکنندگانی مانند نصر و شایگان که فاقد آموزش و دانش مدرسهای از تاریخ، الهیات و تصوف و عرفان سدههای میانه بودند، بیشتر بود.
تاویلی که اصحاب حلقه تاویل در سده بیستم به آن میپرداختند با تاویلی که در سدههای میانه در میان اهل کلام و صوفیان معمول بود تفاوت داشت. تاویل در نزد بسیاری از اهل کلام ابزاری برای عقلانی جلوه دادن دین و شرع بود. صوفیان نیز با تاویلات خود در پی شخصی کردن دین و تلطیف شریعت بودند که همان عرفان و شهود فردی بود. تاویل در نزد «اصحاب تاویل» سده بیستمی نه صوفیانه بود و نه کلامی. اصحاب تاویل در سده بیستم با چنگ زدن به مفاهیم سدههای میانهای در فکر ساختن ایده و جهانبینیای بودند تا بتواند با ایدههای برآمده از دنیای صنعتی و جهان مدرن مانند دمکراسی، حکومت قانون، لیبرالیسم، سکولاریسم و سوسیالیسم هماوردی کند. آنها از پیامدهای اجتماعی ایران ِ در حال دگرگونی و مدرن شدن و صنعتی شدن هراس داشتند. دنیای تاویلی آنها گزیدههایی از تشیع و تصوف را با برداشتهایی وهم زده و نامربوط از دوران باستان بهم گره میزد تا جهانبینیای بسازد که بتواند در چالشهای اجتنابناپذیر ناشی از پیشرفت، سردرگمی ایجاد کند.
بحران سیاسی ۵۷-۱۳۵۶ فرصتی برای اصحاب تاویل فراهم آورد تا بافتههای تاویلیشان را برای حل مشکل سیاسی چنین فرمولبندی کنند: «آشتی شاه با ملت». ملت در زبان تاویلی اصحاب تاویل به معنی روحانیت بود و نه ملتی که در قانون اساسی مشروطیت آمده بود. آنها راه حل برونرفت از بحران را همکاری شاه و روحانیت که خمینی نماینده آن شده بود میدانستند. حاصل چنان تفکرات تاویلی در بیانیه «صدای انقلاب شما را شنیدم» که به وسیله حسین نصر و رضا قطبی نوشته شد و شاه با صدایی لرزان در رسانه عمومی خواند ، بازتاب یافت. از همان زمان که خمینی به تنه درخت سیب معروف در نوفل لوشاتو تکیه زد، به وسیله اصحاب تاویل، اصحاب تفسیر و اصحاب تقلید به مقام قدیسان سدههای میانه ارتقا یافت. در آن زمان اصحاب تاویل، تفسیر و تقلید شبکهای از ارتباطات را به وجود آورده بودند و نقاط حساسی را در نظام مشروطه، در اختیار داشتند. حسین نصر در دربار، رییس دفتر شهبانوی ایران بود، مرتضی مطهری در کرسی استادی دانشگاه نقطه اتصال تاویلیان، تفسیریان و تقلیدیان بود، مهدی بازرگان نقطه وصل اصحاب رنگارنگ مصدقی و بخش خصوصی با تاویلیان و تفسیریان و تقلیدیان شده بود.
زوج نورالدین کیانوری (نوه پسری فضل الله نوری) و مریم فیروز (از ستایشگران صریح «امام خمینی») نیز با کودتایی نرم رهبری حزب توده را به دست گرفتند و خود را به بافتههای آن شبکه آویزان کردند، و مدعی شدند که بین اسلام راستین امام خمینی و سوسیالیسم تفاوتی نیست، تا قداست امام را در اذهان چپگرایان سادهاندیشی رسوخ دهند که نه از سوسیالیسم چیز زیادی میدانستند و نه از اسلام. به این ترتیب نیروهای اسلامگرای دست راستی ضد مشروطیت، چپهای متوهم را نیز به دنبال خود کشاندند، و در یک شبکه تو در تو در جهت براندازی حکومت قانون و نظام دمکراتیک مشروطیت به حرکت درآمدند. انقلاب اسلامی محصول مدیریت و هدایت محافظهکاران کهنهکاری بود که از چند دهه پیش از انقلاب اسلامی در پوشش اسلامگرایی، شاه را مورد حمله قرار میدادند تا نظام مشروطیت و حکومت قانون را واژگون کنند.
تاثیر حلقه ارانوس بر اسلامگرایی در ایران
این حلقه در ۱۹۳۳ میلادی توسط اولگا فروب کاپتین Olga Frobe- Kapteyn در جنوب سوییس در کنار دریاچه ماجیور (lake Maggiore) واقع در آسکو ماشیا Ascona- Moscia تاسیس شد و فعالیتهای آن همچنان ادامه دارد. فعالیتهای این نهاد در وبسایت رسمی آن انتشار مییابد. واژه ارانوس (eranos) در اصل یونانی است و به انجمنی در یونان باستان گفته میشد که شرکتکنندگان در برگزاری آن سهمی به عهده میگرفتند. حلقه ارانوس در راستای هدفهایش کنفرانسهای سالانه برگزار میکند. یکی از تالارها در خانهای مشرف به دریاچه که این کنفرانسها در آن برپا میشود ارانوس نامیده میشود و به این جهت این حلقه، ارانوس نامیده شده است. هدف این کنفرانسها اینگونه در وبسایت رسمی آن درج شده است « ایجاد محلی برای رویارویی و تجربه و جایی که افکار شرقی و غربی با هم برخورد میکنند».
ماسینیون و هانری کربن از اعضای حلقه ارانوس و از بنیانگذاران مکتب اسلامشناسی در فرانسه بودند. هر دو این شخصیتها با دانشکده الهیات و فلسفه در ایران و بخشهایی از روحانیت حوزهای و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی ارتباط محکمی داشتند. گردانندگان حسینیه ارشاد و اصحاب حلقه تاویل از این ارتباطات تاثیر پذیرفته بودند.
۶-انجمن حجتیه مهدویه
این نهاد مذهبی در ۱۳۳۲ با هدف مبارزه با آیین بهایی شکل گرفت و در ۱۳۳۶ با نام «انجمن حجتیه مهدویه» ثبت گردید. بنیانگذار حجتیه شیخ محمود ذاکر زاده تولایی (۱۲۷۹-۱۳۷۶) نام داشت و فعالیتهای آن زیر نظر یک هیئت مدیره اداره میگردید و مورد تایید همه مراجع تقلید بود. فعالیتهای این نهاد مذهبی در دهههای چهل و پنجاه گسترش زیادی یافت. سازمان اطلاعات و امنیت کشور بر حجتیه نفوذ و نظارت کامل داشت.
این نهاد دارای اساسنامه و تشکیلات شبهحزبی و فعالیتهایش علنی و قانونی بود. شعبههای آن در شهرهای مختلف فعال بودند. انجمن و اعضای آن بنا بر اساسنامهاش از دخالت در سیاست اکیدا منع شده بودند. این ممنوعیت در سیاست به معنی سکولار بودن این نهاد نبود. انجمن حجتیه به ولایت دینی مراجع روحانی (ولایت مدنی) باور داشت. ولایت سیاسی فقیه با اصل عدم مداخله سیاسی این نهاد در تضاد بود، اما حجتیه بطور رسمی هیچگاه فعالیتهای سیاسی خمینی را محکوم نکرد و موضعی ناروشن نسبت به انقلاب اسلامی داشت. خمینی پس از انقلاب ناخشنودی خود را از تشکیلات حجتیه اعلام کرد و در پی آن رهبر حجتیه برای اجتناب از درگیری با خمینی، خودش دستور انحلال حجتیه را صادر کرد. فلسفه وجودی حجتیه مبارزه با بهاییت بود که با استقرار حاکمیت اسلامی موضوعیتاش را از دست داد، زیرا دولت اسلامی با شدت و خشونت، سیاست بهاییستیزی را خودش به اجرا گذاشته بود. حجتیه پس از انقلاب، سیاست چپستیزی و ضدیت با کمونیسم را هم در دستور کار خویش قرار داد، اما در این عرصه نیز دولت اسلامی با قلع و قمع احزاب چپگرا میدانی برای فعالیت حجتیه باقی نگذاشت. کیانوری رهبر حزب توده برای تطهیر دولت اسلامی کلیه سیاستهای فاشیستی حاکمیت را به جریان حجتیه نسبت میداد تا از قداست امام خمینی حراست کند.
خمینی که اساسا از هرنوع تشکلی هراس داشت، تشکیلات حجتیه را مجبور به انحلال کرد. این انحلال نوعی مانور سیاسی بود تا وانمود شود که نیروهای دست راستی نیز مانند نیروهای دست چپی در دولت اسلامی حق تشکل ندارند. کادرهای حجتیه از برخی از مقامات کلیدی کنار گذاشته شدند، اما به عنوان نیروهای مکتبی و مسلمانانِ صالح، بخشی از آنها جذب بوروکراسی دولت اسلامی شدند و بخشی دیگر نیز در بخش خصوصی فعال گردیدند. حجتیه به عنوان نهاد در سال ۶۲ منحل شد اما به عنوان شبکه و مجموعهای از ارتباطات در درون دولت اسلامی و بیرون از آن به بقای خود ادامه داد.
۷- نهضت آزادی
این جریان در سال ۱۳۴۰ توسط مهدی بازرگان، یدالله سحابی و محمود طالقانی و تعدادی از متشرعان مصدقی تاسیس شد و مورد تایید و حمایت محمد مصدق قرار گرفت. نهضت آزادی در بیان مشی سیاسی بر دو عنصر اسلامی بودن و ایرانی بودن تاکید مینماید و با مقدم داشتن عنصر اسلامی بر ایرانی، میگوید «ما نمیخواهیم اصول عقایدمان (اسلام) را از سیاست جدا کنیم». به این ترتیب دین و سیاست در هم آمیخته شد و این در هم آمیختن این جریان را به انقلاب اسلامی پیوند داد. نهضت آزادی با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج کشور و سپس با انجمنهای اسلامی در اروپا و آمریکا پیوند مستقیم داشت. نهضت آزادی از ستونهای اصلی سیاسی کردن دین در دوران جدید ایران است. نهضت آزادی با تایید خمینی نخستین دولت موقت پس از انقلاب اسلامی را تشکیل داد. روش سیاسی نهضت آزادی در اداره دولت تاییدی گردید بر ناسازگاری پیوند اسلامگرایی و لیبرالیسم. پیوندی که بازرگان و طالقاتی به آن باور داشتند، و نهضت آزادی را بر آن پایه بنیاد کرده بودند. این پیوند نظری با اندک تکانه انقلاب اسلامی بیاعتباری خود را نشان داد. بازماندههای این شیوه اندیشه پس از انقلاب در تشکلهایی مانند تشکلهای «ملی- مذهبی» ادامه یافته و در خارج کشور وبسایت «زیتون» ناشر طیفی از این تفکرات است.
۸- حزب ملل اسلامی
این حزب در ۲۸ اسفند ۱۳۴۰ به وجود آمد. بنیانگذار آن محمد کاظم موسوی بجنوردی است. مشی حزب، مبارزه مسلحانه و هدف آن براندازی دولت قانونی و تاسیس حکومت اسلامی بود. گفته شده است که اعضای این حزب مخفی به ۱۲۰ نفر هم رسید. حزب ملل اسلامی تحت تاثیر اخوان المسلمین بود و از تجربه احزاب چپ کشورهای دیگر نیز استفاده میکرد (مصاحبه بجنوردی با موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ۱۲ اسفند ۱۳۹۹). حزب ملل اسلامی پیش از شروع جنگ چریکی شهری، شناسایی شد و بسیاری از اعضای آن پس از یک درگیری مسلحانه مختصر دستگیر و زندانی شدند. اعضای این حزب پس از انقلاب به مقامات مهم رسیدند و در استقرار نظام اسلامی نقش مهمی داشتند، اسلامگرایانی مانند ابوالقاسم سرحدی زاده وزیر کار، سیدمحمد کاظم موسوی بجنوردی استاندار اصفهان، عباس دوزدوزانی وزیر ارشاد، محمدکاظم سیفیان شهردار تهران، عباس آقازمانی (ابوشریف) از فرماندهان اولیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جواد منصوری سفیر سابق جمهوری اسلامی در چین و بسیاری دیگر از اعضای این حزب بودند که پس از انقلاب اسلامی به این مقامات رسیدند.
۹- هیئتهای موتلفه اسلامی
این تشکل در بهار ۱۳۴۲ از ائتلاف سه هیئت مذهبی به نام هیات بازار یا گروه مسجد امینالدوله، گروه اصفهانیهای مقیم مرکز و هیات مسجد شیخ علی شکل گرفت. این هیاتها مورد تایید خمینی بودند. این جریان اتحادی بود بین متدینین بازار و روحانیت. ترور حسنعلی منصور و سازماندهی شورش بازار در خرداد ۱۳۴۲ در کارنامه سیاسی این جریان ثبت شده است.
هیئتهای موتلفه پس از انقلاب اصلی سخت حاکمیت اسلامی را شکل دادند. در تحولات بعدی برای رقابت با جناح معروف به اصلاحطلبان حکومتی، جبهه اصولگرایان را به وجود آوردند. شیوه حکومت اصولگرایان در دو اصل خلاصه میشود: سرکوب بدون مرز و غارت بی حساب و کتاب. در دستگاه ایدئولوژیک این جریان، روحانیت مدافع ولایت فقیه، تقلید، اجرای احکام اسلامی و سنتگرایی سدههای میانه جایگاه مهمی دارند.
۱۰- سازمان مجاهدین خلق
این سازمان در سال ۱۳۴۴ با ایدئولوژی ترکیب شده از باورهای عامیانه شیعی و برداشتهایی از جامعهشناختی کمونیستی به وجود آمد. سازمان مجاهدین خلق از جهت سیاسی خود را ادامهدهنده نهضت مشروطیت و پیرو راه مصدق تعریف میکند. این سازمان زیر شعار مبارزه با دیکتاتوری شاه در عمل مشروطیت را نقض میکرد. در انقلاب اسلامی شرکت کرد و از حامیان خمینی گردید. پس از انقلاب، استقلال ایدئولوژیک و سازمانیاش را حقظ کرد. مشی سیاسی جمهوریخواهی و ایدئولوژی آنها در برابر نظریه ولایت فقیه خمینی قرار گرفت و منجر به درگیری خونین مسلحانه بین دو جریان اسلامی چپگرای مجاهدین و راستگرای ولایت فقیه گردید. استقرار مجاهدین خلق در عراق و زندگی در اردوگاههای جنگی برای آنها عقبگردهای ایدئولوژیک و شکستهای سیاسی به بار آورد. کشتار بیرحمانه رژیم از مجاهدین خلق یکی از سیاهترین صفحات رژیم اسلامی است. سازمان مجاهدین پس از انتقال به اروپا در سیاست مبارزه مسلحانه تجدید نظر کرد و اعلام کرده است که روش دمکراتیک و سیاسی را برای براندازی جمهوری اسلامی پی میگیرد، بیآنکه ایدئولوژی و ساختار تشکیلات آن مورد بازبینی قرار گیرد. این سازمان دارای ارتباطات وسیع بینالمللی است و در خارج کشور از امکانات بزرگ تبلیغاتی برخوردار است و تبلیغات آن نقش موثری در افشای رژیم اسلامی ایفا کرده است.
جریانهای دهگانه اسلامگرای یادشده یکی پس از دیگری بذر اسلامگرایی را در جامعه پراکندند تا چرخ حکومت قانون و مشروطیت ایران از حرکت باز ایستد.
انقلاب اسلامی فقط محصول فعالیت اسلامگرایان نبود، عاملهای مهم بینالمللی و داخلی دیگر نیز در انتقال قدرت به اسلامگرایان نقش بازی کردند.
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.