روشنک آسترکی – پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان رهبری قرار است روز هفتم اسفندماه و همزمان با دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در ایران برگزار شود.
به نظر میرسد برگزاری این دوره انتخابات مجلس خبرگان، پس از وقایع سال ۸۸ و تغییر آرایش سیاسی درون حکومت جمهوری اسلامی، انتخاباتی مهم برای جریانهای سیاسی درون رژیم باشد.
مجلس خبرگان رهبری در سال ۱۳۶۱ به فرمان آیتالله خمینی تشکیل شد و تا کنون چهار دوره را پشت سر گذاشته است. دراین چهار دوره آیتاللهها: مشکینی، هاشمی رفسنجانی، مهدوی کنی و یزدی ریاست این مجلس را برعهده داشتند. بر اساس اصل ۱۰۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی مجلس خبرگان مسئولیت تعیین و نظارت بر ولی فقیه را برعهده دارد. اما اساسیترین کار این مجلس در طی چهار دوره از سالهای ۱۳۶۱ تا کنون انتخاب حجتالاسلام علی خامنهای، با دخالت و نفوذ آشکار رفسنجانی، به عنوان رهبر جمهوری اسلامی بوده است که همزمان به آیتاللهی نیز ارتقاء مقام یافت.
یکی از مواردی که در شروط نامزدان انتخابات خبرگان مطرح شده است این است که اجتهاد نامزد در حدی باشد که قدرت استنباط برخی مسائل فقهی را داشته باشد و بتواند ولی فقیه واجد شرایط رهبری را تشخیص دهد. نکته جالب اینجاست که تشخیص این موضوع بر عهده فقهای شورای نگهبان است و فقهای شورای نگهبان خودشان به طور مستقیم توسط رهبر جمهوری اسلامی منصوب میشوند! یعنی یک دایرهبسته که در آن کسانی که توسط شخص رهبر برگزیده میشوند و بدون شک بیشترین ارادت و همسویی را با او دارند، کسانی را تایید صلاحیت میکنند که وظیفه دارند بر عملکرد آن رهبر نظارت و در مورد ادامه وجود شرایط رهبری او اظهار نظر و تصمیمگیری کنند! این دایره و دور بسته البته تا کنون موفق هم عمل کرده است به طوری که در دوره دوم بیش از ۳۰ درصد و در دوره سوم حدود ۵۵ درصد از داوطلبان نامزدی مجلس خبرگان رد صلاحیت شدهاند. نکته قابل توجه اینکه آمار کسانی که در دور چهارم انتخابات مجلس خبرگان رد صلاحیت شدهاند، جایی منتشر نشده و در دسترس نیست. هر چند شورای نگهبان آزمونهایی را نیز برای تایید صلاحیت علمی فقها برگزار میکند اما در نهایت نتیجه عملکرد شورای نگهبان در دورههای گذشته نشان داده است این آزمون چندان تعیین کننده نیست و در نهایت فقهایی به مجلس خبرگان رهبری راه مییابند که اجتهادشان توسط شخص رهبر جمهوری اسلامی تایید شده باشد.
اکنون برای پنجمین دوره انتخابات مجلس خبرگان، ثبتنام از آیتاللههای داوطلب از تاریخ ۲۶ آذرماه آغاز و شامگاه چهارشنبه، دوم دی ماه پایان یافت. در این شش روز ۸۰۱ نفر برای شرکت در انتخابات خبرگان رهبری نامزد شدند. از معروفترین چهرههایی که در این دوره ثبت نام کردهاند میتوان به آیتالله هاشمی رفسنجانی، حجتالاسلام سید حسن خمینی نوه خمینی و حجتالاسلام حسن روحانی رییس جمهوری کنونی رژیم اشاره کرد. تعداد ثبت نام شدگان که پنج برابر دوره نخست انتخابات خبرگان است، رکورد جدیدی را به دست آیتاللهها ثبت کرد.
هر چند جمهوری اسلامی از این تعداد داوطلب مجلس خبرگان باید خوشحال باشد و مانور تبلیغاتی درباره آن را آغاز کند، اما به نظر میرسد برخی چهرههای مهم و در رأس حکومت از صفآرایی آیتاللهها نه تنها خوشحال نیستند بلکه احساس خطر کرده و هشدارهایی نیز در این باره دادهاند.
برای نمونه آیتالله محمد یزدی، رئیس فعلی مجلس خبرگان رهبری و رئیس جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بلافاصله پس از پایان مهلت ثبت نام در سخنانی با اشاره به ثبت نام ۸۰۱ نفر برای مجلس خبرگان رهبری گفت: «به نظر میرسد اهداف دیگری پشت پرده این نامنویسیهاست بنابراین باید مراقبت بود زیرا وضعیت حساسی بر این مجلس حاکم است». او در بخش دیگری از سخنانش تاکید کرد مجلس خبرگان رهبری کلید جمهوریت و اسلامیت نظام است و نگاهی به اهداف و کارکردهای آن نشان میدهد هم مقوله جمهوریت را میتوان در آن دید و هم مساله اسلامیت را زیرا این مردم هستند که اشخاص واجد شرایط را برای عضویت در این مجلس تعیین میکنند.
برای توضیح تقابلی که امروز باعث اهمیت انتخابات خبرگان رهبری شده است، این نکته گفتنی است که حکومتهای ایدیولوژیک که بر اساس به اصطلاح مبارزه ضد امپریالیستی و نظام سلطه شکل گرفته بودند بعد از فروپاشی اتحاد شوروی دچار یک شکاف اصلی و مرکزی شدند که در آن قطب حامی آنها از میان برداشته شده بود. «چرخش از تقابل به همکاری» که در واقع همان تجدیدنظرطلبی است و در جمهوری اسلامی به نام «اصلاحطلبی» معروف شده، در عمل و به صورت عینی خود را به انقلابیون سابق تحمیل کرده و برخی از آنها چون بدون «اصلاحات» آیندهای برای نظام نمیبینند این چرخش را پذیرفتهاند بدون آنکه توانسته باشند جریانهای انقلابی و تندرو را که به شدت در مقابل آن ایستادهاند از میدان به در کنند به ویژه آنکه رهبری کنون جمهوری اسلامی نیز در جبههی مخالفان «اصلاحات» قرار دارد. از همین رو تسخیر مجلس خبرگان رهبری توسط به اصطلاح اصلاحطلبان میتواند سرنوشت رژیم جمهوری اسلامی را تغییر دهد. در حال حاضر، همین مهمترین موضوعی است که سبب تنش درون رژیم شده است.
سال ۸۸ یکی از دیگر نقاط تنش در جمهوری اسلامی بین ادامهی انقلابیگری و تجدیدنظرطلبی بود. ای در حالیست که شکاف و زخمهای ۸۸ التیام نیافته و به شدت زیر پوست سیاست رسمی کشور جریان دارد و در انتخابات مجلس خبرگان خود را به صورت دیگری در دو جبههی «هاشمی –خامنهای» نشان میدهد. برخی از این تقابل به عنوان «فتنهی اکبر» یاد میکنند و خط و نشان میکشند که آینده منتظری در انتظار مسببان آن است که توسط نیروهای «دشمن» اداره میشود. برای نمونه آیتالله مصباح گفته است عدهای میخواهند از طریق خبرگان «ولایت فقیه» را به رفراندوم بگذارند.
البته به نظر میرسد به همان شدت که صف آراییها جدی است، سخنانی همچون برگزاری رفراندوم چندان جدی نباشد چرا که بدون شک هاشمی رفسنجانی با به دست آوردن قدرت، آن را به رفراندوم نخواهد گذاشت یا دست کم علائم آن در حال حاضر دیده نمیشود و در نهایت میتواند مدل شورایی را ارائه دهد که به جای تمرکز قدرت و اختیارات در دست یک نفر با شورایی مواجه باشیم که این قدرت و اختیارات را بین خود تقسیم کردهاند.
در هفتههای اخیر بسیاری از روحانیان بلندپایه نظام نسبت به فتنه جدید هشدار دادهاند و همراه با حمید رسایی نماینده مجلس شورای اسلامی که اصطلاح «فتنهی اکبر» را بر سر زبانها انداخت، با کنایه و تلویح این «فتنه» را منتسب به اکبر رفسنجانی دانستهاند. در واقع دو ماه مانده به انتخابات مجلس خبرگان، قدرت در جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری به شدت دو قطبی شده است و خودیهای رژیم با تمام توان برای حفظ و کسب قدرت بیشتر صفآرایی را کردهاند: «آیتاللههایی با شمشیری زیر عبا!
به نظر میرسد انتخابات مجلس خبرگان رهبری به صندوقهای رأی محدود نشود، چنان که انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ نشد. برای این وضعیت میتوان چند سناریو در نظر گرفت، سناریوهایی که هر کدام پیامدهای خود را به دنبال دارند.
در سناریوی نخست، چهرههای برجسته از طیف هاشمی رفسنجانی تایید صلاحیت میشوند اما صرفا به اندازهای که مجموع آنها در صورت رای آوردن، بیش از یک سوم مجلس خبرگان نباشند. در این صورت امکان اعتراض از طیف رفسنجانی گرفته میشود و آنها بین ادامه مشارکت در انتخابات و یا انصراف و اعتراض، اگر چه دچار تردید خواهند شد اما طبق معمول اعتراض آنها فراتر از کلمات و «شکایت به خداوند» نخواهد رفت.
سناریوی دوم این است که رفسنجانی یا سید حسن خمینی و یا هر دو رد صلاحیت شوند. با توجه به اینکه هاشمی رفسنجانی گفته بود اگر در مجلس خبرگان باشد در آن روز خاص، که منظورش بعد از مرگ ولی فقیه است، کار خود را به خوبی انجام خواهد داد، ممکن است تایید صلاحیت نشود. رد صلاحیت وی که خامنهای عبای رهبری خود را از وی دارد، ممکن است رفسنجانی و طیف وی را در موضعی رادیکال قرار دهد.
اما سناریوی سوم این است که همه آنها تایید صلاحیت شوند و رأی هم بیاورند و میدان بازی بدون درگیری به طیف رفسنجانی واگذار شود و آنها از این پس رهبر را مدیریت کنند و مسیر سیاست را تا مرگ او بر اساس خواست خود بازسازی کنند. این شرایط شبیه وضعیتی است که در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ و گزینش حسن روحانی روی داد که نظام به دلیل فشار تحریمها و برای حل برنامه اتمی به آن تن داد. با این تفاوت که بنا بر شواهد، خامنهای با به میدان آوردن حجتالاسلام حسن روحانی برای مدیریت و پیشبرد مذاکرات اتمی موافق بود ولی هنوز معلوم نیست که وی برای به میدان آوردن رفسنجانی جهت مدیریت خودش هم موافق باشد!