پرویز ثابتی مردی که از نو باید شناخت 

سه شنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۱ برابر با ۱۴ فوریه ۲۰۲۳


مهدی صفوی – تجمع بزرگ ایرانیان در لس‌آنجلس با حضور و سخنرانی پرشور شاهزاده رضا پهلوی که قریب به ۸۰ هزار نفر از هموطنانمان در آن شرکت کرده و یکصدا خواستار سرنگونی رژیم نامشروع و ضدایرانی جمهوری اسلامی شدند، بار دیگر لرزه بر اندام پوسیده و رو به زوال ارتجاع سرخ و سیاه انداخت.

پرویز ثابتی در تظاهرات ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ لس‌آنجلس علیه جمهوری اسلامی در عکسی که از سوی خانواده‌اش در شبکه‌ های اجتماعی منتشر شد

دلایل این امر را البته به وضوح می‌توان درک کرد. تفاوت این تظاهرات با تجمعی که چندی قبل در برلین برگزار شد این بود که از یکسو تمامی هم‌میهنان با در دست داشتن پرچم سه رنگ شیروخورشیدنشان ایران که مظهر همبستگی ملی و اتحاد همه اقوام ایرانی است در آن حضور بهم رساندند و هیچیک از بیرق‌های جعلی و نامیمون تجزیه‌طلبان و سایر فسیل‌شدگان پنجاه و هفتی در آن به چشم نمی‌خورد. از سوی دیگر بازتاب وسیع این رویداد بی‌سابقه در رسانه‌های بین‌المللی را که بعضا میزان حضور مردم تا ۱۵۰ هزار نفر هم بر آورد شد، می‌توان به مثابه کوبیدن آخرین میخ بر تابوت پوسیده ورشکستگان سیاسی دانست.

بی‌شک اصلی‌ترین پیام شرکت گسترده مردم در این گردهمایی تاریخی همانا حمایت از مبارزین در درون میهن اشغالی با هدایت شاهزاده رضا پهلوی بود. پس از کارزار موفق «من وکالت می‌دهم» این دومین گام عملی ایرانیان در راستای اعتماد و اطمینان به شهریار ایران به شمار می‌رود. تجزیه‌طلبان و دشمنان اتحاد ملی ایرانیان که چنین شرایطی را قطعا به زیان منافع نامشروع خود تلقی می‌کنند و در موقعیت کیش و مات قرار گرفته‌اند پس از برگزاری این مراسم به تقلا افتادند تا شاید بتوانند راهی برای برون‌رفت از مخمصه برای خود بیابند.

انتشار تصویری از جناب پرویز ثابتی (رئیس اداره سوم ساواک) در تظاهرات بزرگ لس‌آنجلس بهانه‌ای شد که این جماعت با تمسک به آن و با یاری جستن از بوق‌های تبلیغاتی خود به هوچیگری پرداختند تا به زعم خود بتوانند از زیر بار این موج سهمگین که می‌رود تا طومار سراسر دروغ و نیرنگ آنان را در هم بپیچد رهایی یابند.

آنان بر این باورند که با راه‌اندازی چنین بلواهایی قادرند با مشغول کردن نخبگان فکری و فعالان سیاسی به موضوع عملکرد ساواک و تشبیه آن با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی (از قیاسش خنده آمد خلق را) اذهان آنان را از اصل مبارزه با رژیم اشغالگر اسلامی با هدایت شاهزاده رضا پهلوی منحرف ساخته و درگیر مباحث حاشیه‌ای کنند و ثانیاً به این وسیله، مشروطه‌خواهان را برای گرفتن امتیاز تحت فشار قرار دهند.

نویسنده این سطور به عنوان یک مشروطه‌خواه، قصد دفاع از سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) را ندارد زیرا چنین امری را در شرایط موجود به مثابه بازی در زمین حریف و افتادن در توری می‌داند که مرتجعین سرخ و سیاه برای فعالان سیاسی پادشاهی‌خواه پهن کرده‌اند اما این رویکرد، نافی پدافند از شخصیتی نیست که این روزها آماج تیرهای زهرآگین ذوب‌شدگان در ولایت استالین و خامنه‌ای قرار گرفته است. ضروریست یادآور شوم که آشنایی اینجانب با جناب ثابتی از طریق خاطراتی است که مرحوم عمویم «صدرالدین صفوی» (از مسئولان اداره هفتم ساواک) که سال گذشته در تهران به طرز مشکوکی جان باخت و همچنین مطالعه کتاب «در دامگه حادثه» حاصل شده است و شوربختانه توفیق دیدار ایشان را نداشته‌ام. من اینجا تنها به ذکر یکی از خاطرات ایشان به صورت اجمالی اشاره و قضاوت را به خوانندگان فهیم واگذار می‌کنم.

پس از خواندن کتاب «در دامگه حادثه» در حاشیه یکی از جلساتی که در راستای پیشبرد مبارزه و پخش بیانیه‌های شاهزاده رضا پهلوی در محلات تهران با ایشان داشتم پرسشی را در زمینه منش و شخصیت جناب ثابتی مطرح کردم. عموی من ضمن بر شمردن سجایای اخلاقی پرویزخان (نامی که همکاران و دوستانش او را مورد خطاب قرار می‌دادند) خاطره‌ای را برایم شرح داد. ایشان روزی را به یاد آورد که ساواک، یکی از بستگان نزدیک را که بسیار هم جوان بود به دلیل داشتن تعدادی جزوه‌های آموزش چریکی و همچنین ادوات نظامی مانند کارد سنگرکنی و… پس از تفتیش منزل بازداشت کرده بود. مادر این جوان، سراسیمه از تبریز به تهران آمده و برای آزادی این جوان کمک خواسته بود. عموی من بی‌درنگ به دیدار سرتیپ منوچهر هاشمی (ریاست اداره کل هشتم) که او نیز از بستگان بود رفت. در این دیدار، سرتیپ هاشمی قول مساعدت و آزادی این جوان را داد اما پس از گذشت چند روز ایشان اقدام خاصی به عمل نیاورد. عمویم شرح داد که پس از این واقعه در شرایطی که آثار ناراحتی در چهره‌اش هویدا بود در جلسه کاری مشترکی با پرویزخان شرکت کرد و در انتهای این نشست موضوع را با ایشان در میان گذاشت. پس از توضیح ماجرا، ایشان کاغذی را مبنی بر بررسی این رویداد مرقوم فرمود که در نهایت به سرعت به آزادی آن جوان منتهی شد.

پرویزخان ثابتی در ذهن عموی من مردی بود فهیم، مهربان و در عین حال روشن‌بین که برخلاف بسیاری از اعضای ساواک که پس از اتمام تحصیلات در دانشکده افسری به این نهاد منتقل شده بودند، از دانشکده حقوق به این سازمان گام نهاده بود. پرویزخان ثابتی همانقدر که به درستی در مقابل سران بلوای ۵۷ سختگیر و قائل به مماِشات نبود اما علاقه قلبی و ویژه‌ای به جوانانی داشت که در دام آنها گرفتار شده بودند.

نگارنده بر این باور است که زدودن غبار از چهره شخصیت‌های تاریخی و خصوصا آنان که هنوز در قید حیات هستند از وظایف همه نویسندگان و روشنفکرانی است که دل در گرو آبادی ملک و میهن دارند. سایه بزرگان بر ایرانزمین مستدام باد.


♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۲ / معدل امتیاز: ۴٫۲

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=312786