این یک اتفاق ساده نیست که بشود در نیم صفحه گنجاند، بلکه تراژدی تلخی است که در یک بیانیه مفصل ارائه میگردد.
رژیم ناکارآمد جمهوری اسلامی پس از ۴۴ سال کشاکش بر سفره چرکین انقلاب، توسط جریانهای فکری خود در دو طیف اصلاحطلب و اصولگرا، با شکست مواجه شده، در نتیجه ولایت فقیه با حکم حکومتی که برگرفته از اختیارات آسمانی وی در قانون اساسی به قول شادروان داریوش همایون «شترگاوپلنگی»، چاره را در این دید که تمامی ساختار حکومت را یکپارچه نماید. رقیب اصلی سیاسی خود را خفه نمود، بر دیگر جریانهای انقلاب چیره گشته و حالا به زعم خود پیروزمندانه صحنه را ترک کند و یا بمیرد.
اما از نگونبختی وی، مصداق آن سخنی گشته که در آذربایجان مرسوم است و میگوید: سن سای قوی قیراغا، گور فلک نه ساییر- شما جمع ببند و کنار بگذار، اما ببین فلک چه میشمارد.
پس از قتل ناجوانمردانه جاویدنام مهسا امینی در بازداشتگاه گشت ارشاد و تائید این جنایت توسط بیمارستان کسری تهران، جمعی از مردم پایتخت در مقابل بیمارستان تجمع کرده و خبر آن به سرعت توسط شبکههای اجتماعی منتشر گشت که موجی از خشم و انزجار عمومی را در برداشت.
ملت صبور و نجیب ایران پس از ۴۴ سال که تمامی راهها را در جهت سر عقل آمدن آخوندهای قرون وسطایی طی کرده بودند، دیگر تحملشان به پایان رسید و مترصد یک جرقه بودند که خون پاک مهسا با آن فرّه ایزدی بر زمین ریخته شد و ناگهان اکثر شهرهای کوچک و بزرگ ایران، شعار مرگ بر دیکتاتور سردادند و نخبگان دانشگاه «شریف» نیز به مردم یادآور شدند که بگویند؛ نه اینوری و نه آنوری…!
پس از انتقال پیکر پاک دختر ایران، مهسا، به سقز واکنشهای بسیار قهرمانانه خانواده وی به وِیژه پدر مهسا به آخوند و نیروهای امنیتی حاضر در قبرستان که آماده خواندن نماز بر مقتول بودند، خروشید و گفت: چه نمازی؟! نماز دختر مرا کشته است.
از طرفی، جریانها و گروههای جنگسالار مستقر در کمپهای کردستان عراق نیز سعی در سوار شدن بر موجی داشتند که با هوشیاری و خردمندی دایی مهسا آقای وفا عائلی نقش بر آب شد و مسیر انقلاب ملی را ثبات بیشتری بخشید.
وی در نخستین واکنش از سوی خانواده مهسا گفت: قومیتی نمودن قتل مهسا، کاملا غلط است. کاری که تهران و آذربایجان و دیگر شهرهای ایران برای ما کردند را فراموش نمیکنیم. خاک ایران مقدس و یکپارچه است و ما همه ایرانی هستیم.
از این روی نام ارجمند مهسا (ژینا) اسم رمز خیزش ملی شد و شعار «زن، زندگی، آزادی» جهاشمول و توسط ملت ایران به شکل فراگیر در درون و برون سرداده شد. شعاری که بر مبنای حقوق اولیه هر شهروند آزاده تاکید دارد و ایرانیان در سرتاسر جهان به شدت خشمگین و خواستار براندازی نظام سرتاپا فاسد جمهوری اسلامی شدند. بسیاری از جهانیان شعار ملت ایران را شنیده و همدردی کردند، جز کسانی که منفعتشان در گرو نشنیدن و سکوت بود، آنهایی که ۴۴ سال ظلم و دیکتاتوری را رواج داده و جهل و خرافه و دروغ چشم و گوششان را بسته بود، پاسخشان به دادخواهی و اعتراضات مسالمتآمیز مردم، چیزی جز سرکوب و زندان، آدمربایی و تجاوز، قتل و اعدام نبود.
ملت ایران چندین دهه است که علیه ظلم و بیداد در مبارزه هستند و با جانفشانی و دلاوری در برابر ظلم و ظالم سر خم نکردهاند، و در چهار دهه اخیر پیاپی سرکوب شده، اما مغلوب نگشتهاند.
خیزش ملی که توسط آحاد ملت ایران از پائیز ۱۴۰۱ آغاز شد، ادامه راه مبارزات چندین ساله آزادیخواهان با رژیم اهریمنی جمهوری اسلامی و بیشک خیزش ۱۴۰۱ از لحاظ تداوم اعتراضات، پیوستهترین خیزش تاریخ معاصر ایران بوده و هنوز ادامه دارد.
طی این چند ماه نوجوانان و جوانان و همچنین تعداد کمی از مردم با تمام وجود و ازجانگذشتگی جهت ساختن آینده بهتر جنگیده و صدها نفر به قتل رسیده و هزاران نفر مجروح، نقص عضو، زندانی و شکنجه شدند، بارها و بارها خواهان تشکیل شورای رهبری بودهاند که متاسفانه اپوزیسیون ناتوان و ازهمگسیخته ایرانی خارج از کشور توان ایجاد یک اتحاد قوی را نداشته تا پس از ماهها تلاش، در شب سال نو میلادی تعداد افراد که اغلبشان هیچ دانش و تجربهای از سیاست و تشکیلات ندارند، به همراه شاهزاده رضا پهلوی توئیت مشترک منتشر کردند، بدین شرح: «سال ۱۴۰۱ سال شکوه و همبستگی ایرانیان با هر باور و زبان و گرایش بود. با سازماندهی و همبستگی سال ۲۰۲۳ سال پیروزی ملت ایران خواهد بود، سال تحقق آزادی و عدالت در ایران».
درست پس از انتشار این توئیت و مشخص شدن برخی افراد و شخصیتهای همراه شاهزاده ارجمند رضا پهلوی، نگرانی و تردید ملت از حضور چهرههای ناموجه در ائتلاف احتمالی باعث شد تا از شدت خیزش ملی کاسته بشود.
ملت ایران همواره وجود یک آلترناتیو موجه را برای جایگزینی رژیم اسلامی مد نظر قرار داده بودند، چرا که هرگز حاضر نیستند این رژیم توسط گروهی ضدملی جایگزین بشود! از این روی وجهه و اعتبار آلترناتیو در مقدار و شدت اراده مردم برای ایجاد دگرگونی و انقلاب بسیار تاثیرگذار است.
با این حال، دلها و نگاههای جوانان به دستاورد منشوری که در جلسه دانشگاه جرج تاون وعده داده شد، منتظر ماندند. تا اینکه منشور منتشر شده به قول آقای حجت کلاشی مرده بدنیا آمد و بجای ایجاد امید در بین ملت ایران باعث سرخوردگی و یأس گردید. اینکه چرا این منشور نتوانست و نمیتواند از بخت عمومی برخوردار شود و به فرجام وعدههایش برسد دلایلی دارد که به صورت فهرستوار محضر ارجمند ملت ایران عرض میکنیم:
الف: این منشور ملت ایران را به رسمیت نمیشناسد! در ۱۷ بند آن حتی یکبار نام ملت ایران به کار نرفته و تلاش میکنند تا ملیتهای کذایی و ساخته و پرداخته دشمنان ایران را جایگزین ملت بزرگ و هفت هزار ساله ایران نماید و این عمل زیانبار و ضدایرانی است.
ب: تعریف روشن از یکپارچگی میهن و سرزمین ایران ندارد، بلکه با لینک دادن به کنوانسیونهای گوناگون جهانی، تلاش مذبوحانه در از همپاشی کشور تاریخی ایران را دارد.
پ: موجب یأس و ناامیدی مردم گشته است. بطوری که در چند روز گذشته از تبریز و تهران تا کرج و زنجان از ارومیه و اردبیل تا انزلی و رشت، هموندان و یاران جنبش آذربایجان میگویند؛ ما حاضر نیستیم جان خود را بدهیم تا پسماندههای ارتجاع سرخ و سیاه با فریبکاری و اندیشههای پنهان، آشکارا خواهان پاره پاره شدن کشورمان باشند.
ت: هسته اولیه این افراد غیردمکراتیک تشکیل شده است. به غیر دو یا سه نفرشان، بقیه جایگاه و محبویتی در بین اکثریت مطلق مردم ندارند و حتی بر عکس… در سیاست و رهبری جامعه، هر فرد یا حزبی به اندازه نفوذ خود حق دخالت در مورد مردم را دارند و این از اصول پایه دمکراسی است.
ث: از آنجایی که این منشور ملت ایران را به رسمیت نمیشناسد و تلاش و پنهانکاری در نقض یکپارچگی ملی و تمامیت ارضی کشور و ملت ایران دارد، در نتیجه برخلاف منشور جنبش آذربایجان بوده، نه اینکه آنرا تائید نخواهیم نمود، بلکه برابر مرامنامهمان، باید در مقابل این منشور بایستیم.
پاینده ایران و ملت ایران
زن، زندگی، آزادی
جنبش آذربایجان برای دمکراسی و یکپارچگی ایران