بخش دوم
کیهان آنلاین – ۳ فروردین ۹۲ – انقلاب صنعتی در اروپا علاوه بر دگرگونی صنعتی، در روابط بینالملل، ایدئولوژی، فرهنگ، اجتماع و… دگرگونیهای زیادی پدید آورد. برای نمونه وقتی اولین نسل ماشینهای صنعت نساجی در انگلستان شروع به کار کردند، کارگران سنتی نساجی در قیامی نیمهکاره ماشینهای نساجی را بهعنوان عاملی مخاطرهآمیز برای موقعیت کاری خود مورد تهاجم قرار داده و آنها را شکستند؛ امَا بعد از مدتی صنعت نساجی ماشینی نه تنها کارگران سنتی نساجی را بیکار نکرد بلکه با تولید نسبتاً انبوه و استقبال مردم از کالاهای نساجی ماشینی مواجه با کمبود نیروی انسانی و مواد اولیه مورد نیاز گردید. این نیاز خود سبب گردید تا قدرتهای بزرگ اروپایی و در راس آنها دولت پادشاهی انگلستان برای تامین کارگر و مواد اولیه مورد نیاز بر قدرت ناوگان دریایی خود افزوده و با حمله بهسرزمینهای آسیایی و افریقایی کارگران بنده و مواد اولیه مورد نیاز صنعت نساجی را فراهم آورد. اثرات جالب بندهداری صنعتی دراوایل انقلاب صنعتی و رونق اقتصادی امروزه ممالک صنعتی پیشرفته که دریچه جدیدی را بر پدیده نوین مهاجرت انبوه گشود و امروز افزایش نسل بندههای اولیه و مهاجران جدید به قدری اهمیت یافته که به تدریج زبان انگلیسی در انگلستان و آمریکا و زبان فرانسه در کشور فرانسه به زبان دوم تبدیل خواهند شد و این خود زنگ خطری برای فرهنگ کهن انگلیس و فرانسه خواهد بود. برای نمونه جمعیت مهاجر اسپانیولی زبان به آمریکا و افزایش شدید باروری میان آنها در مقایسه با جمعیت غیر اسپانول آمریکا به آنجا رسیده که زبان اسپانیایی در آیندهای نه چندان دور بر زبان انگلیسی غلبه یافته و تعداد صحبتکنندگان به زبان اسپانیایی در آمریکا بیش از صحبتکنندگان بهزبان انگلیسی خواهد شد.
با پیشرفت صنعت و فزونی یافتن تعداد کارگران صنعتی در مقایسه با دوران پیش از خود یعنی دوران فئودالی و بندهداری کشاورزی (سِروها)، وضعیت کارگران صنعتی نیز به دغدغه اصلی مصلحان اجتماعی و آزاداندیشان مخالف بندهداری چه به صورت نوین خود (کارگران صنعتی) و چه به صورت بندهداری فئودالی که مبارزه با آن از مدتها قبل شروع شده بود، آغاز گردید و در چنین ایامی است که ایدئولوژیهای مختلف سیاسی در مسیر دفاع از حقوق کارگران و زحمتکشان صنعتی پدید آمدند و تقسیم جهان به دو ایدئولوژی کمونیسم– سوسیالیسم و جهان سرمایهداری سبب پدید آمدن جنگها و کشت و کشتارهای بسیار در جهان شد که اثرات آن هم اکنون نیز کم و بیش نمودار است.
در تمام این دوران، باور سرمایهداری بر این بود که باید با دادن دستمزدهای اندک در مقابل زحمت بیشتر بر انباشت ثروت افزود. طمع سرمایهداری برای افزایش تولید، نیاز به اضافهکاری و افزایش دستمزد کارگران را سبب گردید. افزایش دستمزد کارگران و تامین شرایط بهتر زندگی برای آنها سبب گردید تا کارگران با تامین نیازهای اولیه (خوراک، مسکن، بهداشت و..) به فکر نیازهای ثانویه خود یعنی تعالی بیشتر در زندگی با مشارکت در تصمیمگیری برای سرنوشت خود بیافتند. از این زمان مبارزه کارگران برای حق آموزش بیشتر، بهداشت بهتر، مسکن بهتر و… آغاز گردید و این مبارزه تا کنون نیز ادامه دارد.
درخواست آموزش و پرورش همگانی در میان انبوه درخواست کارگران از اولویت برجستهای برخوردار است. توجه به این خواست کارگران که با اقبال سرمایهداران مواجه گردید و در این مسیر نمایندگان حکومت و قانونگزاران انتخابی مردم که در واقع خود وابسته به طبقات مرفه و سرمایهدار بودند برای قبول درخواست کارگران قوانینی برای آموزش و پرورش همگانی و رایگان تصویب کردند زیرا آنها نیز احساس میکردند که نیروی کار با سواد در بازار کار بهرهوری بیشتری دارد پس چه بهتر که با پول گرفته شده از مردم بابت مالیات موسسات آموزشی و حرفهآموزی برای تربیت کارگر و متخصص فراهم آورند. جالب اینکه اگر چه موسسات آموزشی همگانی برای عموم مردم تاسیس گردید، ولی قشر مرفه و سرمایهدار با استفاده از سرمایه هنگفت خود توانست مدارس و دانشگاههای خصوصی و ویژه خود را داشته باشد و در بسیاری از موارد از امتزاج با توده مردم بپرهیزد. نگاهی به اکثریت سرمایهداران، مدیران بخشهای اقتصادی و اجتماعی جامعه و سیاستمداران و توجه به مراکز دانشآموختگی آنها گویای این مدعاست و جالب اینکه با وجود تبلیغات زیاد در مورد ایجاد فرصتهای مساوی برای آموزش و پرورش این نابرابری هنوز هم با قدرت و شدت زیادی در کلیه کشورهای جهان بهچشم میخورد..
در آموزش و پرورش برخلاف باور بسیاری از توده مردم، هدفها بهدو صورت آشکار و نهان جلوهگری میکنند. هدفهای آشکار برای فریب توده مردم است و هدف نهان هدفی است که منظور واقعی از هدف بیان شده مورد نظر است . برای نمونه یکی از هدفهای آشکار بیان شده آموزش و پرورش رسالت این نهاد اجتماعی برای از بین بردن نابرابریهای اجتماعی میان مردم به وسیله فراهم ساختن فرصتهای آموزشی برای همه مردم است. در حالی که هدف نهان این نهاد اجتماعی برای پا برجا ساختن نابرابریهای اجتماعی به وسیله گذراندن قوانین حافظ طبقات بالادست اجتماعی برای حفظ منافع خود است. بدیهی است برای رسیدن به قدرت سیاسی و یا حق قانونگزاری در جوامع به ظاهر دموکراتیک نیاز به گردآوری توده مورد نیاز برای کسب حداقل آرای لازم برای پیروزی است و این خود نیاز به سرمایهای هنگفت برای تبلیغ و کسب آرای مردم است. نگاهی به میزان مخارج انتخاب ریاست چمهوری آمریکا و منابع تامین اصلی این هزینهها خود دلیلی بر این مدعاست. وجود مدارس خصوصی و دانشگاههای ویژه برای قشر مرفه جامعه نیز نشانی بر بطلان آموزش بهقصد مبارزه با نابرابریها یا بیعدالتیهای جامعه است.
همراه با پیشرفت شگرف فنآوریهای نوین و استفاده از ماشینهای هوشمند بهجای ا نسان یا در واقع بهجای نیروی کار انسانی – دقت کنید جایگزینی ماشینهای هوشمند بهجای انسان دلیلی بر بینیازی به کارگر انسانی در صنعت نیست بلکه برعکس با تغییر جهت کاری، نیاز به نیروی انسانی بیشتر از لحاظ فکری است تا جسمی- استعمار و استثمار انسانی از جسمی به فکری تغییر مسیر داده است آن هم در جائی که ایدئولوژیهای شکل گرفته در مورد استعمار و استثمار کارگران و ملتها و فاجعهآمیز بودن شرایط اسفبار محیطی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و… به صورت سابق خود از میان رفته است.
در چند دهه اخیر استعمار نوین بهجای دستاندازی و غارت منابع کانی و اولیه کشورهای ضعیف که مستلزم مخارج هنگفت اشغال و کشت و کشتار است، رو به سوی مهاجرپذیری از جهان سوم (اصطلاحی که برای ممالک کمتر پیشرفته یا عقب مانده به کار میرود) آورده است و در این مهاجرپذیری برخلاف سابق که نیروی جسمی را در نظر داشت، نیروی فکری را برگزیده است. یعنی دستچین کردن دانشآموختگان نخبه کشورهای جهان سوم با وعده زندگی بهتر، درآمد بیشتر، امکان پیشرفت و از همه مهمتر استفاده از مزایای ایدهآل دموکراسی که در کشورهای جهان سوم با توجه بهساختارهای سیاسی آنها و وجود دیکتاتورهای مورد حمایت کشورهای صنعتی و پیشرفته جهانی بهصورت آمالی دست نیافتنی برای دانشآموختگان دبیرستانی، دانشگاهی و یا حتی توده مردم درآمده است.
نگاهی ساده به وجود جمعیت مهاجر ایرانی در آمریکا و اروپا و موقعیتهای علمی و اقتصادی آنها خود گواهی بر این مدعاست. محاسبهای سرانگشتی نشان میدهد که برای هر یک از این مهاجران دانشآموخته در کشور مبداء چه مقدار از بودجه عمومی هزینه شده و بهرهبرداری از آنها در مقابل هزینههای انجام گرفته در کشور مبداء، بهکدام کشور اختصاص یافته است. برگزاری المپیادهای علمی در کشورهای پیشرفته دنیا شاید یکی از جدیدترین راههای بیدردسر یافتن این نخبگان است. کافیست نگاهی بهآمار خروج نخبگان و برندگان مدالهای کنونی المپیادهای علمی از ایران بهخارج بیاندازید.
در دوران اولیه صنعتی بنا بر ماهیَت کار و میزان دسترسی افراد به آموزش و پرورش نمودار تقسیم کاری کارگران از کارگر ساده تا متخصص برجسته بهصورت هرم ترسیم میشد. در پایه این هرم که گستردگی زیادی داشت کارگران ساده، در پله بعدی کارگران نیمه ماهر و بههمین ترتیب کارگران نیمه متخصص و… الیآخر قرار داشتند که در نهایت در بلندای هرم متخصصان برجسته قرار میگرفتند. جایگاه هر فرد در این هرم مشخصکننده میزان مهارت و دانش آن فرد در سلسله مراتب کاری و نهایتاً دستمزد آن فرد بود. بدیهی است ساخت این هرم به صورتی بود که همبستگی مستقیمی میان سطح آموزش و دانشآموختگی فرد با میزان مهارت او در وظیفه محول شده و دستمزد او بهچشم میخورد.
همزمان با افزایش رفاه اقتصادی و اجتماعی مردم و افزایش سطح آگاهی آنها تمایل بهدانشآموختگی بیشتر و نهایتاً حرکت به طبقه بالاتر هرم کاری بیشتر میشد. اگر چه این امر میتوانست با توجه به ماهیت کار و سطح فنآوری موجود گذشته که نیاز بهسلسله مراتب مهارتی داشت توجیهپذیر باشد ولی با افزایش میزان درخواست مردم برای تحصیلات عالیه و دگرگونی صنایع نوین که بیشتر از نیروی کار انسانی برای نوآوری در زمینه خدمترسانی استفاده میکند تا کارهای تولیدی– برای نمونه به تاکید دولتها بر صنعت جهانگردی و میزان گردش سالیانه منابع مالی در این صنعت و صنایع غذایی اعم از تولید و توزیع تا ارائه خدمات در رستورانها و گسترش فرهنگ صرف غذا در رستورانها بهمثابه محلی برای مراودات اجتماعی (در واقع نقش رستورانها اکنون بهجای تکیه صرف بر غذا خوردن در آنها تبدیل به محلی برای همگرایهایی اجتماعی شده است ) و جالبتر از همه افزایش چشمگیر موسسات غذایی بیرونبر در ایران، فروشگاههای مواد غذایی و لباس و سایر مشاغل نگاهی بیاندازید- هرم کاری دیگر جوابگوی این بازارکار نبود زیرا درمقابل کاهش از تعداد افراد سطوح پائینی هرم که با اشتیاق به دانشآموختگی بیشتر روی آورده بودند، به ویژه دانشآموختگی در مدارس عالیه بر سطوح بالاتر هرمکاری افزوده میشد و امروزه من بر این باورم که بهجای هرم کاری باید بر استوانه کاری تمرکز کنیم – البته هنوزهم هرم کاری در سطوح بالایی اشتغال، کارآیی دارد.
نکته مهم اینکه در هرم کاری سابق به سبب چینش درست و بهتعداد کارگران، کارفرمایان در هنگام حرکت به سمت بالای هرم الزاماً بر دستمزد کارگران اضافه میکردند ولی امروزه به دلیل تبدیل هرم کاری به استوانه کاری یعنی کاهش از سطوح پائین هرم و افزایش بهسطوح میانه هرم (استوانه) کاری، تفاوت میان سطوح مهارتی با بازار کار بر هم خورده و رقابتی نابرابر میان جویندگان کار پدید آمده و کارفرمایان نیز با استفاده از نیاز قشر نیازمند کار به صورتی نابرابر جویندگان دانشآموخته برتر را به جای جایگزینسازی در سطوح بالاتر و پرداخت دستمزد بیشتر همسان با سطوح پائینتر کاری قرار داده و دستمزدی کمتر از حق آنها بهکارگران پرداخت میکنند و در واقع این بار بهجای استثمار نیروی جسمانی کارگران و تحمیل کار هر چه بیشتر بهآنها از نیروی فکری برتر کارگران استفاده کرده و دستمزد کمتری بهآنها پرداخت میکنند. این امر به ویژه بهسبب بحران اقتصادی و رواج بیکاری از طرفی و افزایش بیرویه دانشآموختگان دانشگاهی در ایران بهصورت کاملاً آشکاری بهچشم میخورد چنان که امروزه اکثریت دانشآموختگان دانشگاهی به ویژه زنان در مشاغلی پائینتراز حق واقعی خود و دستمزدی بسیار ناچیز که حتی در برخی موارد کمتر از هزینه رفت و آمد آنهاست به کار مشغولند.
مساله بعدی اینکه دانشآموختگان دانشگاهی بعد از پایان تحصیل، بهشرط خوششانسی، وارد بازار کار خصوصی میشوند. جالب اینکه اگر چه هزینه دانشآموختگی این افراد از بودجه عمومی کشور یعنی از جیب مردم پرداخت شده امَا این سرمایهداران هستند که بدون تقبل کوچکترین هزینهای از مهارت و دانش این افراد استفاده میکنند. اینگونه استفاده نامشروع و رایگان سرمایهداران از نیرو و مهارت دانشآموختگان دانشگاهی ایران سبب شده تا سرمایهداران هیچگونه مسئولیتی در زمینه فراهم ساختن فرصتهای مهارتی و پژوهشی در ایران بر عهده نگرفته و فاجعه جدایی صنعت از دانشگاه از مسائل مهم کشور محسوب گردد. شاید دلیل این امر نبود قوانین مدون و مستحکم برای الزام صاحبان صنایع در برابر استفاده از نیروهای دانشآموخته دانشگاهی است. حال آنکه با اصلاح قوانین تجارتی و بازرگانی ایران میتوان به این مهم دست یافت.
نتیجه آنکه برای حل مشکل بیکاری دانشآموختگان دانشگاهی به واکاوی دقیق دگرگونیهای ایدئولوژیک و دگرگونی نیازهای نوین بازار کار در حال یا آینده نیاز است. تدوین قوانین مستحکم و علمی توسط نمایندگان منتخب واقعی مردم که براساس میزان شایستگی برگزیده شدهاند نه براساس میزان وابستگی و سرسپردگی به حکومت، یکی از الزامات این واکاوی است. بدیهی است انتخاب این نمایندگان صرفاً میتواند در جامعهای دموکراتیک صورت گیرد نه در جامعهای بسته، بنا بر این پیشنیاز هرگونه دگرگونی در نظام اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ایران تکیه بر وجود جامعهای مبتنی بر دموکراسی است که با شرایط کنونی ایران برای نیل به این امر کوشش و مجاهدت زیادی لازم است. با توجه به ساختار سیاسی کنونی ایران امکان مبارزه برای دموکراسی بسیار سخت و مشکل است زیرا هرگونه درخواستی در این زمینه با مقاومت دست درکاران حکومتی مواجه شده و سعی در خفه کردن این حق اولیه مردم دارند. بهترین راهکار در این زمینه کوشش در پابرجایی و استقرار نهادهای مردمی بدون وابستگی بهدولت و امکانات دولتی است. مردم با مشارکت در این نهادهای مردمی میتوانند در زمینه حقوق شهروندی خود و بنا بر این حقوق شهروندی سایر افراد آگاهی یافته و درهنگام تفاوت دیدگاه، ضمن حفظ دیدگاه خود با احترام و تساهل با سایر دیدگاهها برخورد کنند. بهباور من کوشش در ایجاد نهادهای مردمی، البته در این مرحله نه به قصد مقابله با دولت بلکه به قصد آشنایی مردم با اصول پایه دموکراسی میتواند گامی بهپیش باشد.