گفتگو با عرفان قانعی فرد؛ نسل‌ نوین ملی‌گرایان و ویژگی‌های آئین شهریاری در جهان مدرن

- «علت وجودی فکر پادشاهی، عشق دوباره به ایران و ایرانی ماندن است. وگرنه کسی به دنبال سلطانیسم استبدادی نیست، اسمش «پادشاهی ایرانی» است و باید برخورد عقلانی و سیاسی با این واقعیت مطلوب داشت و به هویت و تاریخ خویش بازگشت و نام ایران را دوباره پر غرور کرد. چون نام ایران به همراه تمدن کهن است و تفکر پادشاهی ایرانی هم قابل حذف نیست، زیرا عصاره تمدن ایرانی است.»
- «هراس اول از نام ایران و تمدن ایرانی است. چون در اصل یک مشت بی‌وطن به جان وطن افتاده‌اند. انسان به وطن علاقمند باشد، دست به فعالیت تروریستی می‌زند؟! کدام گروه شرکت کننده در جنایت و مکافات ۱۳۵۷ هست که به نوعی درگیر تروریسم نبوده باشد؟ شما دقت بفرمائید، کتاب درباره کوروش و ایران و تمدن باستان بنویسید. واکنش وزارت مثال فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت اطلاعات چیست؟ سانسور مطلق! اما انتشارات «نگاه» در ایران، کتاب منتشر کرده به اسم «حماسه سیاهکل».
- «باید دور یک چهره سازنده و خوشنام و برجسته و متنفذ و امین گرد آمد. کسی که جایگاه خاصی دارد و مردم برای او در کوی و برزن، فریاد زده‌اند. یک نماد ملی و شخصیت فرا گروهی و فراجناحی داریم که حق هر ایرانی است با او تعامل کند. او هم شهریار ایران است. پایگاه قدرت اجتماعی هم بی‌تعارف، در دست یک فرد است. همین ثروت و اعتبار به رسمیت شناخته شده می‌تواند در دوران فروپاشی و انتقالی، به کار آید تا در صندوق رای، توان رقابت در عرصه سیاسی را شاهد باشیم.»
- امکان و استعداد و هدف باید مشخص باشد که جز حمایت مردم و جوانان، سرمایه‌ای دیگر نمی‌توان داشت. دوران مصادره رستاخیز با شبنامه و هرزنامه و حمله گله‌ای و فحاشی هم گذشته. تکلیف و مشق شب را باید قبل از روز امتحان انجام داد. در روی صحنه سیاسی، کدام چهره، ثبات دارد؟ مرکز ثقل سیاسی کیست؟ شارلاتانیسم، خرابکاری، عوامفریبی و خودبزرگ‌بینی و تروریسم پنجاه و هفتی هم مفید به فایده نخواهد بود.
- «معیار ارتجاع و استبدادخواهی را باید با خط‌کش پنجاه و هفتی‌ها و اسلامی‌ها سنجید. استبداد مذهبی را چه کسانی خلق کردند؟ کلیه شرکت کنندگان در بلوای ۱۳۵۷؛ و یاوران اختاپوس مذهبی در ایران و شیفتگان استبداد پرولتاریا. همه هراس اینها هراس از باخت گفتمانی است. با این آشفتگی گفتمانی و پرخاش رفتاری، چیزی برای عرضه به نسل جدید ندارند. روایت مسلط امروز همان توجه به سنت شاهی است و جدایی نهاد حکومت از دین ساخته دست بشر.»

شنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ برابر با ۲۹ آپریل ۲۰۲۳


فیروزه نوردستروم– بیش از چهار دهه از وقوع انقلاب اسلامی بهمن ۱۳۵۷ می‌گذرد با اینهمه سال‌هاست که شهروندان ایرانی به‌خصوص جوانان نسل سوم انقلاب که دوران پهلوی را تجربه نکرده‌اند در اعتراضات مختلف علیه جمهوری اسلامی با تکیه بر ایرانگرایی و میهن‌دوستی شعارهایی چون «رضاشاه روحت شاد» و یا «ای شاه خوبان، برگرد به ایران» را سر می‌دهند.

آیا دلیل این نکوداشت و حمایت‌ها تنها تنفر از رژیم جمهوری اسلامی است؟
آیا شرایط سیاسی و اجتماعی کشور به نحوی پیش خواهد رفت که بجای حکومت استبداد دینی کنونی یک نظام پادشاهی مشروطه بر اساس اصول دموکراتیک جایگزین شود؟
احتمال اینکه یک استبداد ناسیونالیستی با پوشش ملی‌گرایی به جای استبداد مذهبی در ایران بنشیند تا چه اندازه است؟

عرفان قانعی فرد در نشست «رهبری و آینده انقلاب ایران» در دانشگاه جرج میسون / ۱۸ فروردین ۱۴۰۲

کیهان لندن این پرسش‌ها را با عرفان قانعی فرد پژوهشگر و تحلیلگر ایرانی مقیم آمریکا، دانش‌آموخته «مطالعات امنیت» و «مطالعات خاورمیانه» از دانشگاه‌های لندن و کالیفرنیا و پژوهشگر خاورمیانه در مرکز ضد تروریسم در میان گذاشته است.

-برای برجسته کردن گفتمان آیین شهریاری در ایران نقاط چه نقاط مشترکی بین جمهوریخواهان ملی‌گرا و پادشاهی‌خواهان می‌بینید؟

-شرط اول قدم «ایران» است و «ایرانی ماندن»؛ پس از فروپاشی ساختار ملایان در ایران، دوران انتقالی بسیار پر نشیب و فرازی در انتظار خواهد بود و یک شخص قوی دارای اعتبار و حیثیت سیاسی می‌بایست مردم را به گرد وطن‌پرستی و عشق به ایران جمع کند تا با حفظ امنیت کامل هم جامعه به نهادینه کردن اصول دموکراسی و تقویت جامعه مدنی بپردازد و هم در صندوق رای، سرنوشت خود را تعیین کند. در حال و روز فعلی، تنها کسی که دارای این اعتبار هست، شهریار ایران «شاهزاده رضا پهلوی» است.

-چرا سرزمین ایران همواره به شکل پادشاهی اداره می‌شده، حتا پس از انقلاب مشروطه و تغییراتی که می‌توانست به برپایی یک جمهوری بیانجامد؟

-چون بخشی از هویت ملی ماست. ایران، در نهاد خود، کوروش داشته است، فرمانروای آشتی و صلح و خالق امپراتوری بزرگ. مشابه این ابرمردهای تاریخ ایران، وجود دارند. کوروش، از مردان بزرگ تاریخ و سیاست ایرانی، در تاریخ مانده است نه به خاطر اینکه نامش به معنی «خورشید» است بلکه بدان خاطر که این نابغه هدایتگر ما، اهل تسامح و رواداری بود و میراث هویت ایرانی را شکل داده و تا امروز توسط برخی شاهان دارای لقب «کبیر» حفظ شده است «داریوش، شاپور، نادرشاه، رضاشاه» همین سنت ایرانی، سدی در برابر هجوم فرهنگی بیگانگان بود و هویت پربار جامعه ما– جامعه خالق و نواندیش و دارای منش و آئین ایرانی- نگه داشته بود. درواقع، در آیین شهریاری، شاه، نگهدارنده فرهنگ بوده و شهریار هم حافظ ارثیه نیاکان ماست که با داشتن فهم مدنی و اندیشه و خرد، فرزند متمدن روزگار خویش است و امروز هم علت وجودی فکر پادشاهی، عشق دوباره به ایران و ایرانی ماندن است. وگرنه کسی به دنبال سلطانیسم استبدادی نیست، اسمش «پادشاهی ایرانی» است و باید برخورد عقلانی و سیاسی با این واقعیت مطلوب داشت و به هویت و تاریخ خویش بازگشت و نام ایران را دوباره پر غرور کرد. چون نام ایران به همراه تمدن کهن است و تفکر پادشاهی ایرانی هم قابل حذف نیست، زیرا عصاره تمدن ایرانی است.

-آیا می‌توان گفت آیین شهریاری خود را در ملی‌گرایی باز می‌یابد؟

-در تاریخ ایران، شهریاران بر اساس یک سیستم منسجم، آموزش دیده‌اند و به قانون حرمت گذاشته‌اند. مراحل تحصیل داشته‌اند و اصول اخلاقی و شهروندی و انسانی در اندیشه آنان نهادینه شده و از همه مهم‌تر حافظ ملک و مملکت بوده‌اند و مدارج دولتی و کشوری را بر اساس شایستگی و لیاقت به دست آورده‌اند. هرکسی هم لایق صفت شهریار نبوده زیرا شهریار دارای قدرت اجرایی بوده و حافظ قانون و اخلاق و عدالت تا صدای ملت باشد و این یک منش سیاسی و فلسفه شناختی خاص است که در پادشاهی ایرانی هست.در این شناخت معرفتی، ملی‌گرایی می‌درخشد یعنی توجه به منافع ملت و به آگاهی و خرد ملت. زیرا شهریار دارای باور و آرمان و هویت تاریخی است که مصالح و منافع ملت را در نظر داشته باشد. به عبارتی دیگر، خود نماد ملت است و طبعا باور به او، یعنی زیست هویت جامعه از یک واقعیت که همانا فرمانروایی حافظ و پرچمدار ملت و اراده ملی است.

-چرا جمهوری اسلامی از بین براندازان بیش از همه علیه پادشاهی‌خواهان فشار امنیتی وارد می‌آورد؟

-هراس اول از نام ایران و تمدن ایرانی است. چون در اصل یک مشت بی‌وطن به جان وطن افتاده‌اند. انسان به وطن علاقمند باشد، دست به فعالیت تروریستی می‌زند؟! کدام گروه شرکت کننده در جنایت و مکافات ۱۳۵۷ هست که به نوعی درگیر تروریسم نبوده باشد؟ شما دقت بفرمائید، کتاب درباره کوروش و ایران و تمدن باستان بنویسید. واکنش وزارت مثال فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت اطلاعات چیست؟ سانسور مطلق! اما انتشارات «نگاه» در ایران، کتاب منتشر کرده به اسم «حماسه سیاهکل». یادتان هست که نشریه لیبی‌ها در ایران، به اسم «امید ایران»، عکس صفحه مجله را نوشته بودند: «حمید اشرف، فدایی کبیر! » یعنی چه؟ یعنی وزارت‌های ارشاد و واجا، مشکلی با جنایتکار و تروریسم ندارند و نهادهای امنیتی از این آثار استقبال می‌کنند. یا بی‌تعارف، فلان تلویزیون با سردبیر «پژاک»ی و ملی مذهبی پیرو «نهضت آزادی» و یا تجزیه‌طلب، لیست سیاه از مهمانان ملی‌گرا و وطن‌پرست پادشاهی‌خواه دارد اما اعضای فلان گروه کهنه تروریست، شبانه‌روز مشعشعات فکری خود را نشر می‌دهند که چه؟ فایده‌اش؟ توسعه گفتمان ضد پادشاهی‌خواهی. اما از طرفی جوان هنوز به ۲۰ سال نرسیده را به زندان می‌اندازند از طرف دیگر یاوه‌گویی‌های ضد پادشاهی ایرانی و شاهنشاهی را آزادانه نشر می‌دهند. آیا نسل جوان فعلی در ایران، هوادار هویت ملی خویش است یا طرفدار فلان گروه تروریست شرکت کننده در جنایت و مکافات بلوای ۱۳۵۷؟ هراس اصلی هم کمرنگ شدن تبلیغات شوم مافیای اختاپوس مذهبی است و نشر خرافات و موهومات.

نشست «رهبری و آینده انقلاب ایران»؛ مردم رهبر این انقلاب ملّی را در خیابان‌ها صدا می‌زنند

-در ایران اغلب نسل‌هایی که زندگی در دوران پهلوی را تجربه نکرده‌اند از دستاوردهای آن به نیکی یاد می‌کنند آیا دلیل این نکوداشت و حمایت‌ها تنها تنفر از رژیم جمهوری اسلامی است؟

-نه! بازگشت به خویشتن است. شهریار ایران، زنده است و ۶۳ سال دارد و نسل جدید می‌خواهد که از سانسور و بایکوت پنجاه و هفتی بگریزد و از زیر یوغ و زندان اوهام پنجاه و هفتی‌ها رها شود. از کژراهه ویرانگر ۵۷ عبور کند اما هنوز پنجاه و هفتی‌ها مشت‌بازی با سایه دارند و در خیالات واهی خود با خرس ساواک می‌جنگند! در اباطیل خود غرقند و مزاحم تکاپو و رشد، نسل پرغرور ایرانی که خواهان بازیافت هویت ملی خویش است. حال و روز ایران را می‌بینند و می‌خواهند شاهزاده– یادگار پادشاهی ایرانی و آئین شهریاری– برایشان کاری کند و این شانس و فرصت تاریخی این نسل است. در این سرزمین، همگی مهمان تاریخ بودند و رفتند. جمهوری اسلامی هم با همه لابی‌ها، مامورها و هوادارانش، می‌رود. جایی برای عبا و نعلین و عمامه در تاریخ ایران نیست. گرچه برخی به دنبال تولد جمهوری اسلامی دوم هستند و یا حفظ ساختار آن، اما این نسل، ساختارشکن است و راه خودش را می‌رود و این رستاخیز ملی به سویی خواهد رفت که نسل جدید تصمیم می‌گیرد و حقه‌سازی تفکر ویرانگر را هم نمی‌پذیرد. پرونده‌سازی و کینه‌توزی پنجاه و هفتی‌ها هم به جایی نمی‌رسد.

-فکر می‌کنید شرایط سیاسی و اجتماعی کشور به شکلی پیش خواهد رفت که یک نظام پادشاهی مشروطه بر اساس اصول دموکراتیک جایگزین جمهوری اسلامی شود؟

-قصد سانسورکده‌ها و مافیای رسانه‌ای وابسته به چپ اسلامی (اصلاح طلبان) و چپ مارکسیست لنینیستی (پنجاه و هفتی‌ها) و یا ماشین تبلیغات وابسته به مجمع جنایت و خیانت همراهان خمینی، کالای فریب را فروختن و همه را به حاشیه راندن و گوی سبقت را بردن و ۵۷ دوم را رنگ کردن و به مردم انداختن است. اما خواسته نسل جدید، بازیافت غرور ملی و هویت ملی ایرانی است و نام شاهزاده برای این نسل، نماد مشروطه‌خواهی و تفکر ملی است. با چماق نمی‌شود این نسل باهوش را به عقب راند و ذهن‌شان را به سمت سراب هدایت کرد. اگر این جوانان خواهان گفتمان ملی هستند، بله امکانپذیر است. در مقابل ضعف گفتمان ۵۷ و برهوت اندیشه اختاپوس مذهبی در ایران، این رشد گفتمان ملی به خاطر حضور شاهزاده رضا پهلوی است و شعارهای نسل جدید، گواه این مسئله است. همین فعالیت‌های شاهزاده در این چند ماه، تصویری نو از ایران پرغرور و صاحب تمدن را به جهان عرضه کرد. لاجرم، فرهنگ مشروطه زنده است. متدرجا، توسعه بیشتری هم می‌یابد؛ در آئین شهریاری ایرانی، آموخته که نقش بزرگ را ایفا کند. باید دور یک چهره سازنده و خوشنام و برجسته و متنفذ و امین گرد آمد. کسی که جایگاه خاصی دارد و مردم برای او در کوی و برزن، فریاد زده‌اند. یک نماد ملی و شخصیت فرا گروهی و فراجناحی داریم که حق هر ایرانی است با او تعامل کند. او هم شهریار ایران است. پایگاه قدرت اجتماعی هم بی‌تعارف، در دست یک فرد است. همین ثروت و اعتبار به رسمیت شناخته شده می‌تواند در دوران فروپاشی و انتقالی، به کار آید تا در صندوق رای، توان رقابت در عرصه سیاسی را شاهد باشیم.

– به چه علت ساختار پادشاهی در بسیاری کشورهای توسعه‌یافته‌ از جمله ژاپن حفظ شده؟

-باور به نظام سیاسی و وطن‌پرستی. پاکباخته نشده‌اند. سیر قهقرایی را نپیموده‌اند. به عظمت تاریخ خود باور دارند و دموکراسی را باور دارند و با حفظ قانون و ارزش ملی حرکت کرده‌اند. نخست وزیری نداشته‌اند که علیه شاه کودتا کند. شیفته قدرت و ثروت نداشته‌اند که ۲۱ گروه تروریستی را مدیریت کند تا کشور را به سمت تاریکی و نابودی ببرند، اما امروزه، در ایران ما، تاریخ جنگ و جدل و نبرد بین بربریت و تمدن است؛ بین حضور کاذب و موج ناماندگار، ماندگاری تاریخی با کژفهمی رسانه‌ای فرق دارد… این رابطه را نمی‌توان به صورت انتزاعی وِ تصنّعی در جامعه ایجاد و یا نهادینه کرد بلکه آن را باید در اصوِل تمدن تاریخی‌اش جستجو کرد.

-آیا اساساً بازسازی پادشاهی مشروطه در ایران امکانپذیر است؟

-نجات گفتمان ایران‌دوستی، یک مبارزه ماراتنی است نه دو ۱۰۰ متر. جوانان هم استقامت کردند و کم‌کم گفتمان ملی سر برآورد. بذرها، جوانه شد و امروز گل صدبرگ شده‌اند. بدون هواداران مشروطه و ملی‌گرا هم نمی‌شود در هیچ حرکتی در رستاخیز ملی ایران، موفق بود. در این عصر مدرن، باید انسجام واقعی داد و این جنبش خوشنام، در هیچ خیانتی هم فریب نمی‌خورد. چه بسا رنسانسی است برای الگوی آیندگان.

بمباران تبلیغات هم فایده ندارد. امکان و استعداد و هدف باید مشخص باشد که جز حمایت مردم و جوانان، سرمایه‌ای دیگر نمی‌توان داشت. دوران مصادره رستاخیز با شبنامه و هرزنامه و حمله گله‌ای و فحاشی هم گذشته. تکلیف و مشق شب را باید قبل از روز امتحان انجام داد. در روی صحنه سیاسی، کدام چهره، ثبات دارد؟ مرکز ثقل سیاسی کیست؟ شارلاتانیسم، خرابکاری، عوامفریبی و خودبزرگ‌بینی و تروریسم پنجاه و هفتی هم مفید به فایده نخواهد بود. در تاریخ ایران کوروش داریم، خرد نهفته در دل ایرانیان مانده، دانه‌های زنجیر تمدن را بهم وصل کرده‌اند.

برای اهانت پنجاه و هفتی‌ها می‌گویند: سلطنت‌طلب و ملاها هم می‌گویند: طاغوت سلطنت! اما هر دو غلط اندر غلط است. همان بهتر که به زاغوتُمال دلخوش باشند. کسی دنبال سلطنت و سلطان نیست، شیفتگان پادشاهی ایرانی، حق خودشان هست که درباره گفتمان خودشان، سخن بگویند و بنویسند. سانسورچی‌های محترم ۵۷ هم می‌توانند چشم و گوش‌شان را بگیرند! جوانان امروز، ملت‌اند نه رعیت. دنبال پادشاهی ایرانی‌اند و نه پیرو سلطان زبان‌نفهم، با غلبه گفتمان ملی و ایرانخواهی، می‌توان دوباره به قانون اساسی حاکم بر کشور در یک روز قبل از بلوای ۵۷ برگشت و قانون ملایان و پنجاه و هفتی‌ها را برای همیشه به سطل زباله سپرد. این جوانان، وارث سرافرازی ایران هستند و توان دوباره حکمفرما شدن قانون در کشور را دارند که خود مالک و صاحب ملک و مملکت‌اند تا برای روز رای‌گیری در کنار صندوق رای حاضر شوند. بدون شناخت و بدون قانون هم نمی‌تواند مراحل کویر وحشت و راه سنگلاخ و پر نشیب و فراز « فروپاشی – انتقالی و صندوق رای» را با سلامت طی کرد. حال با رسوایی گفتمان مخرب و ویرانگر پنجاه و هفتی (اصلاح‌طلب و چپ و ملی‌مذهبی و تجزیه‌طلب) می‌توان دوباره این مشعل فروزان ایراندوستی را در دست گرفت و به یاری شهریار ایران شتافت. امروز که بیش از چهار دهه از حکومت نکبت جمهوری اسلامی بر میهنمان می‌گذرد، اندیشمندان و روشنفکران ایران بیش از هر زمان دیگری در کندوکاو عوامل شکست و دلایل خارج شدن ایران از ریل پیشرفت و توسعه اقتصادی و اجتماعی هستند، آنهم درست در زمانی که ایران در شاهراه پیشرفت و ترقی قرار گرفته بود. گویی، تاریخ ۵۷ در سرزمین ما در ۳ چیز خلاصه شده: تخریب، دروغ و فساد! «همه پادشاهید به زمان خویش/ نگهبان مرز و نگهبان کیش» (فردوسی).

 – احتمال اینکه یک استبداد ناسیونالیستی با پوشش ملی‌گرایی به جای استبداد مذهبی در ایران بنشیند تا چه اندازه است؟

-اگر پادشاهی‌خواهان وطن‌پرست به قدرت برسند، احتمال ظهور هر نوع استبدادی هیچ است زیرا حکومت بر اساس قانون خواهد بود و کسی فراتر از قانون نخواهد بود. وانگهی، چون نماد رواداری پادشاهی‌خواهان، کوروش بزرگ است.

معیار ارتجاع و استبدادخواهی را باید با خط‌کش پنجاه و هفتی‌ها و اسلامی‌ها سنجید. استبداد مذهبی را چه کسانی خلق کردند؟ کلیه شرکت کنندگان در بلوای ۱۳۵۷؛ و یاوران اختاپوس مذهبی در ایران و شیفتگان استبداد پرولتاریا. امروزه هم در خارج از کشور وقتی که دیده‌اند گفتمان ملی‌گرایی و ایران‌خواهی رشد می‌کند و نسل جوان به اینسو می‌آید، یکی از خودرهبرپنداران در رسانه ۲۴ ساعته خود، علیه مشروطه‌خواهان دُرافشانی می‌کند؛ یکی از دوستداران تجزیه‌طلبان و یکی از اعضای مجاهدین خلق، مشروطه‌خواهان را به راست افراطی متهم می‌کند و آخرالامر یکی از نمایندگان اصلاح‌طلبان حکومتی که برای موسوی و کروبی عزاداری راه انداخته، مشروطه‌خواهان و پادشاهی‌خواهان را به استبداد شورای نگهبان جدید معرفی می‌کند.

همه اینها نشانه یک چیز است. هراس از باخت گفتمانی. با این آشفتگی گفتمانی و پرخاش رفتاری، چیزی برای عرضه به نسل جدید ندارند. روایت مسلط امروز همان توجه به سنت شاهی است و جدایی نهاد حکومت از دین ساخته دست بشر. یعنی توجه به حاکمیت ملی. بقایای ۵۷ و یا اصلاح‌طلبان و تجزیه‌طلبان که دست‌شان به خون آلوده است، لطف فرموده دم از دموکراسی نزنند. نادرشاه که حزب تروریستی فلق را درست نکرده! کوروش کبیر که در آب تهران نمی‌خواست سمّ بریزد یا اداره برق شیراز را منفجر کند! داریوش کبیر که هواپیمای مسافربری خط دوبی تهران را ندزدید و به عراق نبرد! رضاشاه که دائم غش نمی‌کرد و تروریست یک نخست وزیر را با ماده واحده آزاد کند!

بجای پرداختن به لمپنیسم سیاسی و هیاهو و غوغاسالاری مشتی هوچی، به آینده ایران فکر کنیم که چه باید کرد. در آینده ایران، در صندوق رای، باید کسانی مشارکت کنند که تفکر و اندیشه سازنده داشته باشند نه اندیشه‌های مخرب و ویرانگر. نه بقایای ۵۷ یا اصلاح‌طلبان حکومت شیفته قدرت و ثروت و رادیکالیسم.

شما ببینید که در جلسه سخنرانی برای صندلی‌های خالی اروپا، چه کسی سخنرانی کرد؟ شخصی که مشاور موسوی است و در وبسایت «کلمه» برای مرگ تروریست اعظم، قاسم سلیمانی، شیون کرد. یا کسی که پیرو خرافات و موهومات تروریسم اسلامی شریعتی و موحدین اسلامی است. اینها چه پایگاه و جایگاهی در اندیشه نسل جوان دارند؟ هیچ! چرا باید جامعه متمدن ایرانی، دنبال هیچ باشد؟

دولت بیدار پادشاهی، رمز بقای ایران است و جزو وظایفِ میهن‌پرستان است تا شناختِ بهتری از اندیشه، فلسفه، اصول و مبانیِ این سامانه و نقشِ پادْشاه / شهرْیار به دست آید.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۹۴ / معدل امتیاز: ۳٫۸

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=318311