درباره «کشف حجاب» سخن بسیار رفته است. و البته هیچ تحریفگر سازمانیافتهای به ویژه درباره تاریخ معاصر ایران به اندازه دم و دستگاه عریض و طویل جمهوری اسلامی فعال نبوده است.
تحریفی که گاه با پای چوبین استدلال برخی «روشنفکران» و سیاسیون نیز همگام شده. مانند این «استدلال»: «کشف حجاب» از «بالا» بود! تو گویی اساسا هیچ اصلاحی از «پایین» هم امکانپذیر است! «پایین» فقط میتواند انقلاب بکند که کرد تا این بار نه تأمین حقوق زنان بلکه زیر پا نهادن آن و «تحمیل حجاب» از «بالا» انجام شود! با این تفاوت که برعکس هدف و تفکرِ خواستاران و مدافعانِ حجاب در جمهوری اسلامی، «کشف حجاب» و به در آمدن زن ایرانی از زیر چادر و چاقچور سیاهِ قرون، بر بستر جنبش و درخواست زنان پیشرو و آگاهی انجام شد که از دوران قاجار به حرکت در آمده بود و در خود دربار با زنانی چون تاجالسلطنه دختر ناصرالدین شاه و در جامعه با چهرههایی مانند قرهالعین و همه زنانی که برای آموزش و پرورش زنان و تأسیس مدارس دخترانه تلاش میکردند بازتاب مییافت. زنانی که چادر و چاقچور و روبنده را درست مانند ایرج میرزا مانعی در راه رشد نیمی از جامعه میدانستند و رضاشاه نیز کاری جز همراهی با آنها و پاسخ به مطالبهی آنان نکرد. همان مطالبهای که جمهوری اسلامی پس از یک «انقلاب» همچنان به آن بیاعتنایی میکند!
کشف حجاب یک اقدام و اصلاح انقلابی در یک جامعه سنتی و به شدت خرافی و مذهبی بود که از استبداد قاجاری و مناسبات ارباب و رعیتی به ارث مانده بود. زنانِ آگاه و روشنفکرانِ آن دوران به همان اندازه در سال ۱۳۱۴ آمادهی پذیرش کنار نهادن حجاب سنتی و مذهبی بودند که زنان ناآگاه و روشنفکرانِ دوران انقلاب ۵۷ آمادگی خود را برای پذیرش حجاب تحمیلی اعلام کرده و در برابر اقلیتی آگاه که علیه حجاب در روز ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ (۸ مارس ۱۹۷۹) تظاهرات کردند، تمام قد ایستادند و آنها را «ضدانقلاب» نامیدند. اینان در تمام سالهای بعد نیز، حتی تا به امروز، به توجیه «حجاب» پرداخته و میپردازند، فقط با این تفاوت که در برابر کشف حجاب که به نظر آنان از «بالا» تحمیل شد، به تبلیغِ «حجاب اختیاری» از «پایین» ارتقاء تفکر یافتهاند!
در این میان در برابر همه تحریفاتی که صورت میگیرد و همه توجیهات علیل که متاسفانه از سوی برخی زنان نیز علیه تاریخ و به در آمدن زنان از زیر حجاب سیاه انجام میشود، چه شاهدی گویاتر از زبانِ شاعرانهی زنی آگاه درباره کشف حجاب، که خود در همان دوران بسر میبرد و از نزدیک با مسئله حجاب و موقعیت زنان در آن تاریخ درگیر بود: پروین اعتصامی…
[الاهه بقراط]
گنج عفت
زن در ایران، پیـش از این گویی که ایرانی نبود
پیــــشهاش جز تیرهروزی و پریشــــــانی نبود
زندگی و مــــرگش اندر کنج عزلت میگذشت
زن چه بود آن روزها، گــــر زان که زندانی نبود
کس چو زن، انـــدر سیاهی قرنها منـــزل نکرد
کس چو زن، در معبــد سالوس قــربانی نبود
در عدالتخانـــــهی انصاف، زن شاهـــد نداشت
در دبستان فضیـــلت، زن دبستـــــــانی نبود
دادخواهیهـــــای زن میمانــد عمری بیجواب
آشکارا بـــــــود این بیــــــداد، پنهـــــــانی نبود
بس کســـان را جامه و چوب شبانی بود، لیک
در نهــــــــادِ جمله گـــرگی بود، چــوپانی نبود
از بــــــرای زن به میــــــدا ن فــــراخِ زنــــــــدگی
ســرنوشت و قسمتی، جز تنگ میــدانی نبود
نـــــور دانـش را ز چشم زن نهـــان میداشتند
این نـــــدانستن ز پستی و گرانجـــــــانی نبود
زن کجــا بافنــده میشــد بینخ و دوک هنـــر
خـــــــرمن و حاصل نبـــود آنجا که دهقانی نبود
میـــوههای دکّـــهی دانش فراوان بــــود ، لیک
بهــــــــر زن هــــرگز نصیبی زین فـــــراوانی نبود
در قفـــــــس میآرمید و در قفس میداد جان
در گلستــــان، نام از این مـــــرغ گلستانی نبود
بهـــــــر زن، تقلیـــد تیه فتنه و چـــــاه بلاست
زیـــــــرک آن زن کاو رهش این راه ظلمانی نبود
آب و رنـــگ از علم میبایست شــــرط برتری
بـــــــــا زمـــــــرّد یاره و لعل بـــــــدخشانی نبود
جلوهیصدپرنیان ، چونیک قبایساده نـیست
عـزت از شایستگی بود، از هوســــــرانی نبود
ارزش پوشنده، کفش و جامــــــه را ارزنده کرد
قــــدر و پستی، با گـــرانی و بـــــه ارزانی نبود
ســــادگی و پاکی و پرهیز، یک یک گــــوهرند
گــــــوهر تابنـــــده، تنهـــــا گوهـــــر کانی نبود
از زر و زیور چه سود آنجا که نــــادان است زن
زیـــــــور و زر، پــــردهپـــــوشِ عیب نادانی نبود
عیبها را جامهی پرهیز پوشاندهست و بــس
جامـــــــهی عجب و هـــوی، بهتر ز عریانی نبود
زن سبکساری نبیند تا گـرانسنگ است و پاک
پـــــاک را آسیبی از آلــــــوده دامـــــــانی نبود
زن چو گنجور است و عفت، گنج و حرص و آز، دزد
وای اگـــــــر آگـــــه از آیین نگهبــــــــــانی نبود
اهـــرمن بر سفرهی تقو ی نمیشد میهمــــان
زان که میدانست کانجا، جای مهمانی نبود
پا بــــــه راه راست بایــــد داشت، کاندر راه کج
تـــــوشهای و رهنمـودی، جــــز پشیمانی نبود
چشم و دل ر ا پـــرده میبایست، امـا از عفاف
چــــــادر پـــــــوسیــــــده، بنیاد مسلمانی نبود
خسروا، دست تـــــوانای تــــو، آسان کــــرد کار
ورنـــــــه در این کـــار سخت، امیــد آسانی نبود
شه نمیشد گر در این گمگشتـــه کشتی ناخدای
ســــــاحلی پیـــــدا از این دریــای طوفانی نبود
بایـــد این انـــوار را پروین بـــــه چشم عقــل دید
مهــــــر رخشان را نشایـــــد گفت نــورانی نبود