دکتر الف. اچ. وال و دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی – مردم ایران چالش آسیبرسان، پایدار و ناتوانکننده را تجربه میکنند، زیرا اکثریت خواستار آزادی بیشتر هستند، در حالی که رژیمی استبدادی با واکنشی تهاجمی پاسخ داده است. این جنبش از حمایت قوی اکثریت عمدتاً سازماننیافته برخوردار است. در مقابل، رژیم طرفداران کمتری دارد، اما به خوبی تثبیت شده، قدرت را در دست دارد، و متحد است. از آنجا که رهبری کنونی در صورت استقرار یک دولت جدید بطور بالقوه با چالشهای قابل توجهی روبرو خواهد شد، میتوان انتظار داشت که رژیم در دفاع از وضعیت موجود مقاومتی قوی انجام دهد.
با توجه به اینکه مردم (در هر دو طرف) پرشور هستند، این بحث سعی میکند فراحزبی باشد. «تعارض» یک اصطلاح عمومی است که اختلاف نظرها و روشهایی را که مردم به آنها پاسخ میدهند توصیف میکند. حداقل دو نوع تعارض آشکار است: داخلی و خارجی. ایران درگیریهای شدید داخلی و خارجی را از سر میگذراند.
درگیری داخلی شامل اختلاف نظر بین نیروهای رقیب در یک گروه اجتماعی است. در ایران، دولت و حامیانش فوقالعاده محافظهکار هستند در حالی که اپوزیسیون خواهان آزادیهای فردی و اجتماعی بیشتر و شیوه زندگی سکولار و عرفی است. به دلیل تلاشهای تهاجمی حکومت افراطی اسلامی برای تأثیرگذاری بر امور بینالمللی، علاوه بر این، درگیریهای خارجی نیز به وجود آمده که منجر به تحریمها، و محدودیتهای فعالیت اقتصادی شده است. چنین اقدامات تلافیجویانهای منجر به شکست اقتصادی و در نتیجه ناامیدی و ناآرامیشده است
پذیرش و تشخیص تعارض
تا یک نقطه، تعارض و اختلاف طبیعی و سالم است. زمانی که ذینفعان مختلف عقاید، اولویتها و/ یا اهداف متفاوتی را پذیرفته باشند، ناگزیر تعارض به وجود میآید. اگر به شیوهای هماهنگ با آن برخورد نشود، تنش آسیبزا میتواند ایجاد شود که روابط مثبت را تضعیف میکند.
نکته مثبت، اگر به تعارضات به شیوهای سازنده و عادلانه پرداخته شود، روابط را میتوان تقویت کرد و باعث تفاهم، همکاری و همیاری شد. حکومت ایران متأسفانه تمایل چندانی برای پیمودن چنین مسیری از خود نشان نداده است.
سطوح مختلف تعارض وجود دارد. برخی از درگیریها صرفاً شامل اختلافات جزئی و اجتنابناپذیر که تهدید کمی برای همکاری و مراوده ایجاد میکند. برخی دیگر مخل هستند و میتوانند روابط مثبت را از بین ببرند یا از توسعه آنها جلوگیری کنند. این تغییرات را میتوان به عنوان مشکلات مزمن تا بحرانهای تمامعیار به تصویر کشید.
هر زمان که افراد در تعارض باشند، ناگزیر مشکلات و اختلافات جزئی ایجاد میشود. اگر بطور عادلانه به رسمیت شناخته شوند و به آنها پرداخته شود، تأثیرات منفی آنها ناچیز بوده و قابل کنترل است. در اکثر کشورهای دموکراتیک باثبات، چنین درگیری امری عادی است. اگرچه ممکن است تفاوتهای واقعی وجود داشته باشد، اما با استفاده از روشهایی قابل حل هستند. با این حال، چنین همکاریهایی در جایی که رژیمهای خودکامه حکومت میکنند کمتر برجسته است. به نظر میرسد وضعیت ایران همین است.
از سوی دیگر، اگر اختلافات حل نشده رها شوند، پتانسیل مخرب آنها میتواند رشد کند و منجر به اختلافات مزمن شود که عوارض آسیبآوری به همراه دارد. اگرچه عوامل فردی ممکن است ناچیز باشند، اما در مجموع میتوانند باعث ناامیدی، بیاعتمادی و خشم شوند.
در ایران کنونی، بسیاری از مردم از محدودیتهایی که با فرهنگ معاصر و آرمانهای اکثریت مغایر است، ناراضی هستند. این محدودیتها شامل احکامی مانند حجاب اجباری زنان و ممنوعیت حضور آنها در ورزشگاههایی است که مسابقات فوتبال مردان در آنها برگزار میشود. این مقررات (که رژیم به دلیل بینش خاص خود از اسلام مقرر داشته) منعکس کننده خواستههای عمومی نیست. در نتیجه، درگیری مزمن به یک بحران تمامعیار تبدیل میشود.
ایران در حال حاضر از یک بحران مزمن رنج میبرد که گزینههای کمیدر افق دارد. وضعیتی سیال، ناپایدار و خطرناک پدید آمده که هیچ چشماندازی برای آن دیده نمیشود.
بنابراین درجهای از تعارض و چالش که طبیعی است در بسیاری موارد میتواند منجر به پیشرفت سازنده و مثبت شود. در موارد دیگر، درگیریها میتوانند از کنترل خارج شوند و منجر به بحرانهای آسیبزا و معکوس شوند. در حال حاضر، ایران با وضعیت دوم مواجه است و تاکتیکهای تندرو رژیم نشان میدهد که تمایلی به تسلیم شدن ندارد.
روشهای مقابله
افراد و سازمانها با تعارض به روشهای مختلفی برخورد میکنند. یک نمودار کلاسیک توسط کنت توماس (۱۹۷۶) در «تعارض و مدیریت آن» ارائه شده که در آن پنج استراتژی اساسی شامل «همکاری»، «رقابت»، «سازش»، «تسلیم» و «اجتناب» مورد بحث قرار گرفته است.
همکاری به عنوان «من برنده میشوم، تو برنده میشوی» توصیف میشود که در آن رقبا جهت دستیابی به اهدافی برای منافع مشترک با یکدیگر همکاری میکنند. اگرچه اختلاف نظر وجود دارد، اما برای کاهش تنشها کاهش یافته و حل میشود. در ابتدا این وضعیت پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران وجود داشت، اگرچه پس از مدتی حکومت اسلامی کنترل را به دست گرفت و دیدگاههای دیگر را خفه کرد.
در موقعیت سازش، نگرش «تو کوتاه میآیی، من کوتاه میآیم» غالب است. این استراتژی مستلزم آن است که همه طرفین درگیر از چیزی ارزشمند صرف نظر کنند، در حالی که هر یک بطور همزمان به هزینه دیگری سود نیز میبرند. در این وضعیت منافع مشترک (یا حداقل نگرانیهای همه ذینفعان درگیر) مورد توجه قرار گرفته است. در این شرایط، برخی از مسائل ممکن است حل نشده باقی بماند. اگرچه سازش میتواند یک تاکتیک سازنده باشد، اما مذاکره کنندگان باید مراقب باشند که خیلی تسلیم نشوند. در سال ۸۸ «جنبش سبز» این رویکرد را امتحان کرد و شکست خورد.
به دلیل تنشهای موجود در داخل ایران، فضای مساعد برای امتیازات متقابل وجود ندارد. متأسفانه به تعویق انداختن تصمیمات حساس ممکن است «بمب ساعتی» ایجاد کند که در آینده منفجر خواهد شد.
رقابت در جایی وجود دارد که نگرش «من برندهام، تو میبازی» غالب باشد. این نوع رابطه با پتانسیل ضرر یا سود همراه با تمرکز اولیه بر منافع مشخص میشود. اگرچه امکان موفقیت وجود دارد، ولی شکست و باخت نیز احتمال دارند.
چنین مدلی ظاهراً منعکسکننده وضعیت کنونی ایران است که در آن استراتژیهای موفقیت شامل خنثی کردن و شکست مخالفان است. در حال حاضر، مخالفان در تلاش برای سازماندهی و جلب حمایت کشورهای خارجی هستند، در حالی که رژیم نیز در تلاش است بطور استراتژیک بار دیگر به سرکوب متوسل شود.
رژیم اغلب در داخل و خارج نظام از چنین روشی استفاده کرده است. به این ترتیب، بجز خمینی افرادی مانند منتظری، بنیصدر ، رفسنجانی، موسوی، در درگیریهای جناحی درون رهبری رژیم از قدرت رانده شدند. در یک نمونهی فاحش، بنیصدر مجبور شد ایران را ترک کند، زیرا جاناش در خطر بود. همچنین رفسنجانی که دست راست خمینی بود به طرز مرموزی درگذشت. چه کسی میداند در صورت ادامه قدرت گرفتن اپوزیسیون، چه تنشهای داخلی در نظام پدیدار خواهد شد؟
علاوه بر احتمال درگیری داخلی در رژیم، تنشهای عمیق بین رهبری مذهبی و جامعه نیز تا اندازهای شناخته شده است که نیازی به بازگویی در اینجا نیست.
در روش تسلیم یک طرف به دیگری اجازه میدهد که برنده شود. این روند را میتوان با عبارت «من باختم، تو برنده ای» توصیف کرد. در برخی موارد، یک موقعیت خاص ممکن است تأثیر قابل توجهی بر یک گروه نداشته باشد در حالی که برای گروه دیگر مهم است. در چنین شرایطی، ارائه امتیاز میتواند یک معامله استراتژیک خوب باشد. این سناریو در ایران بعید به نظر میرسد، زیرا نه اپوزیسیون و نه نظام حاضر به تسلیم شدن نیستند. اگرچه بسیاری از مردم بر آزادی رأی تاکید دارند ، اما حکومت در جهت مخالف حرکت کرده است.
برای مثال، اگر رژیم اسلامی به زنان اجازه میداد تا به شیوهای عرفی لباس بپوشند، از چیزی که ارزش زیادی برای مخالفان دارد صرف نظر میکرد و در مقابل هیچ چیز آشکاری دریافت نمیکرد. با این حال، اگر تنشها کاهش یابد و بتواند در قدرت بماند، رژیم میتواند از آن سود ببرد. اگر نبردی را نتوان پیروز برد، ترک مبارزه قبل از تحمل آسیبهای بیشتر میتواند یک تاکتیک قابل اجرا و موفق باشد. با این حال، هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم حکومت موجود به این شیوه روی میآورد حتی اگر انجام آن به سود رژیم باشد.
در اجتناب وضعیت «بدون برنده و بدون بازنده» وجود دارد. با حل نشدن مسائل مهم، بطور بالقوه میتوان تنش را بطور کوتاهمدت کاهش داد. انجام این کار ممکن است هماهنگی یا همکاری موقت ایجاد کند و در عین حال علل تنش را نادیده بگیرد. رژیم ایران ممکن است امیدوار باشد که وضعیت موجود را حفظ کند، اما این کار را از طریق استفاده از سرکوب و خشونت انجام میدهد.
برای مثال، در ایالات متحده، قوانین ملی ماری جوانا را در سراسر کشور غیرقانونی میدانند. با این حال، در سالهای اخیر، ایالتهای مختلف با سرپیچی از این قانون در محدودهی خود آن را قانونی کردهاند، حتی اگر قوانین ایالتی که با احکام ملی در تضاد هستند، فاقد اعتبار باشند. با این حال، در بیشتر موارد، دولت فدرال تصمیم گرفته است که ایالتها را علنی به چالش نکشد، حتی اگر این حق را داشته باشد. درواقع با سیاست «زندگی کن و بگذار زندگی کنند» یک آتش بس غیررسمی برقرار است که تنشها را کاهش میدهد اگرچه تصمیمات دشوار صرفاً به تعویق افتاده است.
اگر رژیم ایران قانون حجاب را به قوت خود حفظ میکرد، اما آن سختگیرانه اجرا نمیکرد. نتیجهاش آزادی شخصی بیشتر برای مردم ایران میبود هرچند که رژیم رسماً قوانین «حجاب و عفاف» خود را برای زنان کنار نگذارد.
به نظر میرسد رژیم ایران و مخالفان آن هر دو در حالت رقابتی عمل میکنند که به دنبال پیروزی از طریق خنثی کردن یا شکست دادن طرف مقابل است. چنین محیطی سازش را محدود میکند و مانع از همکاری میشود. کسانی که میخواهند درگیری و تنش را کاهش دهند، باید چنین تاکتیکهای تحریکآمیزی را تعدیل کنند. شرایط کنونی در ایران ممکن است چنان مستحکم شود که هر دو طرف تا شکست یکی به مبارزه ادامه دهند.
پیشفرضها
افراد و گروههای خاص به شیوهای قابل پیشبینی، سیستماتیک و «از پیش برنامهریزی شده» فکر و عمل میکنند. بر این اساس، رایانهها تمایل دارند با انواع «تنظیمات پیشفرضهای» از پیش تعیینشده از پیش بارگذاری شوند. تنظیمات پیشفرضها شامل (۱) فرهنگ، (۲) ارزشها، (۳) و پارادایمها است. تأثیرات دیگر (مانند نیازها) به وضوح وجود دارد اما در اینجا مورد توجه قرار نمیگیرد.
فرهنگ: در زمان شاه، ایران مدرنیزاسیون، توسعه اقتصادی، سکولاریسم و غربزدگی را تجربه کرد. اگرچه شاه سرنگون شد، بخش بزرگ و قدرتمندی از مردم این تغییرات را پذیرفتند. این میراث پس از انقلاب ۱۳۵۷ از بین نرفت و با وجود آنکه رژیم اسلامی از کارزارهای مهندسی اجتماعی و روانی در تلاش برای تغییر باورها و اولویتهای مردم استفاده کرد. رژیم بجای تأکید بر سنتهای ایرانی اما یک حکومت مذهبی قوی و بانفوذ شیعی ایجاد کرده است. بجز نوروز که جمهوری اسلامی نتوانست آن را محو کند، اعیاد دیگر از نوع مذهبی است.
ارزشها: ارزشها یا معیارهایی عرفی قابل قبول و احتراماند. علاوه بر این، ارزشها اغلب تحت تأثیر ملاحظاتی قرار میگیرند که فراتر از فرهنگ عمومی است. این متغیرها میتوانند شامل مسائلی (مانند سن، جنس و مذهب) باشند. اگرچه ارزشها اغلب منعکسکننده میراث فرهنگی عمومی یک فرد هستند، اما میتوانند چگونگی تکامل فرهنگ در طول زمان را نیز منعکس کنند. در این راستا، نسل کنونی ایران بطور فزاینده سکولار است، خواهان حقوق برابر برای همه مردم، به ویژه زنان است، و از کنترلهای سفت و سخت بر زندگی خود منزجر است.
نسل پس از انقلاب تجربه خود را دارد و امروزه درصد زیادی از جمعیت ایران جوان هستند و ارزشهای متمایز خود را در رابطه با آزادی شخصی و سکولاریسم توسعه دارند. این نسل جوان با نسلهای قدیمی و دولت در تضاد هستند. دیدگاه آنها به شدت از اولویتهای جمهوری اسلامی فاصله دارد.
این بخش جمعیتی قدرتمند است که تأثیر عمیق بر ایران خواهد گذاشت و میتوان انتظار داشت که در آینده قدرت بیشتری به دست آورد چون زمان به نفع آن است.
پارادایمها: پارادایمها سیستمهای باوری فراگیر هستند که نحوه تفکر مردم را هدایت میکنند. آنها میتوانند تأثیر قدرتمندی داشته باشند حتی اگر نادرست باشند. وضعیت اسفبار گالیله و تلاشهای او برای متقاعد کردن مردم به اینکه زمین به دور خورشید حرکت میکند، نمونهای از این موارد است. در زمان گالیله، الگوی قدیمی که خورشید به دور زمین میچرخد، چنان قوی بود که در کوتاهمدت، نمیشد آن را با موفقیت به چالش کشید. با این حال، در نهایت، پارادایم قدیمی شکست خورد و امروزه تقریبا همه میدانند که زمین به دور خورشید میچرخد.
انقلاب اسلامی فقط یک رویداد سیاسی نبود. این انقلاب مجموعهای از پارادایمهای محافظهکارانه در مورد اندیشه و اخلاق را در بر میگیرد که، درست یا نادرست، با اولویتها و باورهای بسیاری از ایرانیان معاصر مطابقت ندارد. اساس تفکر رژیم مبتنی بر ایدئولوژی ولایت فقیه است که به تلاش برای اسلامی کردن تمام ابعاد زندگی انجامیده است. انجام این کار رژیم را در مسیر برخورد و تقابل با نسل جوان و آینده قرار داده است.
نظام جمهوری اسلامی اساساً ماهیت اسلامی دارد و توسط دیدگاه خاصی از دین کنترل میشود. بسیاری از ایرانیان احساس میکنند که طرف «جمهوری» معادله نادیده گرفته شده و تردید دارند که رژیم فعلی بتواند وضعیت را اصلاح کند.
تنظیمات پیشفرضها میتوانند بسیار تأثیرگذار باشند، حتی اگر با گذشت زمان، جایگزینهایی با تکامل دانش و فرهنگها ظاهر شوند. در ایران امروز، «تنظیمات پیشفرضهای» اکثر شهروندان ایرانی در تضاد با رژیم اسلامی است که در حال حاضر در قدرت است. در نتیجه یک وضعیت ناپایدار به وجود آمده است.
یک وضعیت در حال تحول
ایران با بحرانی عمیق مواجه است که بسیار فراتر از اختلافات پیش پا افتاده یا ناآرامیهای قابل کنترل است. اگرچه بیشتر ایرانیان خواهان تغییرات بنیادین هستند (یک حکومت جدید)، اما رژیم فعلی خود را وقف حفظ وضعیت موجود کرده است. اگر تنشهای کنونی را نتوان معکوس کرد یا کاهش داد، بحران بطور نامحدود ادامه مییابد، به تدریج بدتر میشود و تنها زمانی پایان مییابد که یک طرف کاملاً شکست بخورد حتی اگر حکومت بتواند قیام فعلی را برای مدتی سرکوب کند.
از نظر جمعیتی، نسلهای جوانتر و مترقیتر ایرانیان در حال کسب نفوذ، احترام و شناسایی هستند. اما در حال حاضر جنبش آنها چندان سازماندهی نشده است. اگرچه اپوزیسیون در داخل ایران ممکن است فاقد قدرت استراتژیک باشد، اما میلیونها ایرانی در خارج زندگی میکنند. پس از انقلاب ۵۷ بسیاری از ایرانیان با تحصیلات عالی و با نفوذ، مجبور به ترک وطن خود شدند، اما هرگز عشق خود را نسبت به آن از دست ندادند. چنین افرادی آمادهاند تا به عنوان متحدان در تلاش برای تغییر چشمگیر در ایران ظاهر شوند.
در این میان، حمایت از رژیم اسلامی در حال فرسایش است. توازن قوا بطور فزاینده در حال تغییر است و باعث ایجاد یک دور باطل میشود، زیرا اکثریت ایرانیان شورش میکنند، رژیم برای سرکوب معترضان بر جنایت بیشتر تکیه میکند. با ادامه رشد چرخه ناآرامی، انجام این کار باعث شعلهورتر شدن خشم کسانی میشود که به دنبال تغییر هستند.
مسئله دیگر این است که دیگران چگونه به بحران کنونی ایران واکنش نشان میدهند. به عنوان مثال، اگر مخالفان حکومت ایران از وضعیت آشفته کنونی برای تضعیف کشور (مانند از بین بردن یا از کار انداختن برنامه تسلیحاتی آن) استفاده کنند، مداخله خارجی میتواند نیروهای حکومتی را در ایران متحد کند. این درست پس از انقلاب ۱۳۵۷ اتفاق افتاد، زمانی که عراق در تلاشی ناموفق برای تصرف خاک به ایران حمله کرد. با وقوع این تجاوز، ایرانیان رقیب برای مقابله با دشمن مشترک، اختلافات خود را نادیده گرفتند.
حکومت و ملت در ایران و ارزیابی چالش
رژیم در ایران بسیار سازماندهی شده است. منابع مالی و داراییهای هنگفت برای ارعاب و کنترل در اختیار دارد. ولی حمایت عمومی از آن ضعیف است و حمایت ضعیف بینالمللی دارد. شرایط اقتصادی بد، تحریمها علیه رژیم برقرار است و روند جامعه علیه نظام جریان دارد.
مخالفان , حمایت عمومیقوی ، همگام با دنیایی که به طور فزاینده سکولار است در کنار خود دارد. حمایت قوی بینالمللی میتواند منجر به رنسانس اقتصادی شود. روندهای جمعیتی موقعیت اپوزیسیون را تقویت میکند. عدم سازماندهی رهبری غیر رسمیو بدون ساختار , کمبود دارایی از نقاط ضعف مخالفان رژیم است. رژیم احساس خطر میکند و مایل است برای محافظت از خود هر اقدامیکند.
در کوتاهمدت، رژیم دست بالا را دارد زیرا دارای مهارتهای سازمانی و داراییهای قوی است و در حال حاضر با سرکوب کنترل اوضاع را در دست دارد. با این حال، حمایت عمومی در حال کاهش است و روندهای جمعیتی بر خلاف وضعیت موجود کار میکنند. اپوزیسیون، در مقابل، ضعیف است، اما بطور فزایندهای حمایت عمومی را به دست میآورد. به نظر میرسد که زمان و جریان تاریخ به نفع مخالفان است اگر بتوانند اوضاع را به شکلی مؤثر مدیریت کنند. وسایل ارتباطی مانند تلویزیون و رسانههای اجتماعی به مردم در داخل و خارج کشور قدرت داده است تا دیدگاهها و روایتهای خود را به اشتراک بگذارند.
گرچه گرایشهای محافظهکارانه شدید اسلامی در ایران محبوبیتی ندارند، اما باور اینکه این گرایشها به زودی محو خواهند شد، سادهلوحانه است. حتی اگر رژیم کنونی متزلزل باشد، نیروهای محافظهکار بطور بالقوه آماده ورود به میدان هستند. اگر مثلاً سپاه پاسداران انقلاب اسلامی احساس کند که رژیم فعلی کنترل خود را از دست میدهد، ممکن است اقدام به کودتا کند. در چنین شرایطی، رهبری جدید ممکن است از نظر استراتژیک محدودیتهای غیرمحبوب مانند حجاب زنان را کاهش دهد، برخی از زندانیان سیاسی آزاد شوند، کنترلها بر آزادی بیان کاهش یابد، و ممکن است وعده انتخابات آزاد داده شود. با این حال، اینها صرفاً امتیازات نمادین خواهند بود. اگر چنین باشد، کنترلهای دیکتاتوری ادامه خواهد یافت و صرفاً روکش آن عوض خواهد شد.
آیا تحولات کنونی در ایران یک جهش مثبت به سوی بازسازی ایران است؟ یا نمونهای از سقوط در درّه هرج و مرج و نزاع وحشتناک؟ کسانی که در هر دو طرف درگیر این مبارزه هستند، باید بطور جدی به این سوال توجه کنند.
*دکتر الف. اچ. وال و دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی این بررسی را در همکاری با «گروه پژوهشگران برای آزادی ایران» تهیه کردهاند. دکتر رضا سعیدی فیروزآبادی پزشک متخصص پیوند اعضا و عضو کنونی هیئت هماهنگی پروژه ققنوس ایران است.
*مرجع: توماس، کنت (۱۹۷۶) «تعارض و مدیریت آن»، کتابچه راهنمای روانشناسی صنعتی و سازمانی ویرایش شده توسط ماروین دانت (شیکاگو: رند مک نالی)
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.