حقیقتجو – بسیاری از ما ایرانیان امیدواریم که ایران به دوران پیش از انقلاب ۵۷ برگردد، دورانی که در آن آزادیهای اجتماعی با پیشرفت اقتصادی همراه و ایران از جایگاه بینالمللی برجستهای برخوردار بود. ما همچنین امیدواریم که به وارونه دوره گذشته اینبار آزادیهای سیاسی و دموکراسی نیز در کشورمان پابرجا شود. هیچکدام از این امیدها آرمانی به تنهائی نبوده و استوار به راستی تاریخی هستند که هم در پادشاهی پهلوی و هم در دستاوردهای انقلاب مشروطیت تجربه شدهاند و امکان پدیداری آنها در خاطره ملی ثبت شده است. اما پرسش اساسی این است که چگونه این امیدها را به واقعیت دگرگون کنیم. از آنجا که در این گذار بازمانده پادشاهی یعنی شاهزاده رضا پهلوی نقشی اساسی باید ایفا کند پرسش عمده این است که این نقش چیست و تا چه میزان شاهزاده آگاه و پایبند به این نقش است. متاسفانه شواهد مبتنی به تصمیمات و کنشهای وی نمودار روشنی از این آگاهی و شناخت به دست نمیدهد و از این رو گوشرد کردن آن وظیفهای است که همه کسانی که به ارج تاریخی نهاد پادشاهی مشروطه آگاهند باید بر دوش بگیرند.
پیش از هر چیزی باید یادآور شوم که هدف از این گفتار استواری نهادی تاریخی است که در شرایط کنونی، به دلایلی که در زیر روشن خواهم کرد، مهمترین و ممکنترین گزینه برای گذار از جمهوری اسلامی و بازدارنده زیانهای آن به سرنوشت کشور است. در گفتگو با شاهزاده با قاطعیت و شفافیت درباره وظیفه تاریخی ایشان و ایراداتی که به ایشان وارد است سخن گفته خواهد شد. از آنجا که انگیزه از انگاره من از اهمیت تاریخی بنیاد پادشاهی در شرایط کنونی سرچشمه میگیرد خود را موظف میدانم که ملاحظات شخصی را به کنار بگذارم و روشن سخن بگویم. اگرچه روی سخن این نوشته شاهزاده هستند ولی به راستی انگیزه این سخن گفتگو با همه هواداران پادشاهی مشروطه در راستای چارهجویی برای زدودن دشواریهای پابرجا است.
در آغاز لازم است امری مهم را که در وهله نخست شاید آشکار به نظر آید یادآوری کنم که هستی نهاد پادشاهی به عنوان یک گزینه به خاطر ماهیت آن نیازمند پذیرش نقش پادشاه از طرف شاهزاده به عنوان بازمانده قانونی پادشاهی مشروطه در ایران است. در این مورد شاهزاده تصمیم روشنی ابراز نکردهاند و حتی به نظر میآید به خاطر موروثی بودن مقام سلطنت شک و تردید دارند و نظام جمهوری را ترجیح میدهند. همانطور که ایشان هم بارها اعلام کردهاند شکل حکومت، پادشاهی مشروطه و جمهوری، تاثیر تعیینکنندهای در ماهیت دموکراتیک حکومت ندارد. اگر انتخاب اصولی ایشان دموکراسی است بنابراین توجیهی برای اینکه گزینه پادشاهی را در تضاد اصولی با انتخاب خود بدانند وجود ندارد. از این منظر که حق انسانی ایشان است که آزادانه و مطابق ترجیح خود عمل کنند، برداشتی بسیار غیرمسئولانه از مفهوم آزادی انتخاب است. ضمنا باید یادآور شد که همزمان با پذیرش مقام پادشاهی اولین میثاق شاهزاده با مردم ایران همهپرسی خواهد بود که بعد از فروپاشی رژیم موجود برای گزینش شکل حکومت آینده سامان باید داده شود. شاهزاده متعهد میشوند که در اولین فرصت با برگزاری انتخاباتی آزاد و تشکیل مجلس موسسان انتخاب نوع حکومت را به رای مردم واگذار کنند.
در این میان موضوع مهم و اساسی برای گفتگو و روشنگری، درک ما از مقام پادشاهی مشروطه است . در سنت پادشاهی استبدادی ایران نهاد سلطنت همواره به مثابه «موهبتی الهی» که به شخص پادشاه تفویض شده تلقی شده است. پدربزرگ و پدر ایشان نیز، شوربختانه، چه در حرف و چه در کردار این سنت را ادامه داده و نهاد پادشاهی را به عنوان ملک شخصی تلقی کرده و از این رو خود را مسئول در مقابل مردم و حتی موظف به پاسخگوئی در مورد تصمیمات گاه بسیار حیاتی خود برای میهن ندانستهاند. شاهزاده برای اثبات گسست خود از این سنت پادشاهی استبدادی باید در عمل برداشت متفاوت خود را از مبانی حقانیت پادشاهی مشروطه نشان دهد. برای این منظور ایشان باید در نظر داشته باشند که نهاد پادشاهی مشروطه که ایشان اکنون وارث آن هستند به همه مشروطهخواهان و حتی میشود گفت به همه ایرانیان جدا از گزینههای عقیدتی آنها تعلق دارد و به اصطلاح ملک فردی ایشان نیست که به هر ترتیبی شخصا ترجیح میدهند آنرا اداره کنند. برداشت شاهزاده از مبنای حقانیت نهاد پادشاهی خود محکی است که میتواند میزان درک و تعهد ایشان را به متفاوت بودن از رضاشاه و محمدرضا شاه، از نظر اعتقاد به دموکراسی در عمل و نه تنها با اعلام موضع در حرف و ادعا و وعده ، حتی برای مخالفان خود، روشن کند.
درک متفاوت و مردمسالار ایجاب میکند که پادشاه مشروطه خود را مسئول و پاسخگو به مردم دانسته و در حد امکان آنها را در تصمیمگیریهای خود شریک بداند و در عمل با ایجاد شورائی از افراد مورد اعتماد و مردمی تصمیمهای خود را با مشورت جمعی اتخاذ کند. پادشاه مشروطه باید خود را موظف به پاسخگوئی دانسته و بیدرنگ مردم را در جریان تصمیمات و عملکرد خود قرار دهد. رفتار شاهزاده در این مورد متاسفانه متناقض و مبهم است. از طرفی ایشان با ادعای اینکه «انگیزه من قدرت سیاسی نیست» و هدف ایشان تحقق دموکراسی و انتخابات آزاد در ایران است رسما برای خود نقش وارث تاریخی پادشاهی مشروطه قائل نیستند. گویا این دو هدف، کوشش برای دموکراسی و بازگشت مقام پادشاهی مشروطه الزاما در تناقض هستند. در حالی که ایشان میتوانند بگویند که هدف ایشان برقراری دموکراسی در مقام وارث تاریخی پادشاهی مشروطه در ایران است.
با رد انگیزه بازگشت به پادشاهی مشروطه ایشان مانند یک شخصیت سیاسی مستقل خود را موظف به پاسخگوئی به مردم درباره تصمیمات و کنشهای سیاسی خود ندانسته و به طریق اولی خود را موظف به شریک دانستن مردم و یا گزینهای از افراد قابل اعتماد مردم در تصمیمات خود نمیدانند. به عنوان مثال به شرکت شاهزاده در گروهی که «همبستگی مهسا» نام گرفت میتوان اشاره کرد. با اینکه شاهزاده مانند شخصیتی مستقل در این گروه شرکت کرد ولی روشن است که شرکت ایشان از آنجا اهمیت داشت که درواقع نماینده طیف وسیع پادشاهیخواهان شناخته میشدند. انتقادهای افراد سرشناس مشروطهخواه در نهایت نشان داد که در اتخاذ این تصمیم مشورت چندانی نکرده بودند. یا از مسافرت ایشان به اسرائیل شاید محدود کسانی مطلع بودند و مورد مشورت قرار گرفته بودند. روشن است که شاهزاده آگاه کردن مردم را پیش از انجام این سفر جایز ندانسته بودند. در حال حاضر نیز حضور شاهزاده در صحنه سیاسی از انتشار بیانیه و سخنرانی و مصاحبههائی در فواصل گاه طولانی تجاوز نمیکند. این سطح از حضور و کنش با اینکه از طرف شخصیتی مستقل نمیتواند قابل ارزیابی انتقادی باشد ولی از طرف شاهزاده و برداشتی که مردم از جایگاه و مقام ایشان دارند تاسفآور و ناامید و دلسردکننده است.[۱] مردم انتظار دارند بدانند چرائی این کوتاهی چیست و ایشان عملا چه برنامهای برای پیشبرد مبارزات در ایران در این مرحله حساس در نظر دارند.
شمار گستردهای از مردم چه در داخل و چه در خارج از کشور ایشان را وارث پادشاهی و حتی رضاشاه دوم تلقی میکنند. به گمانی ایشان از بالای ۳۰ درصد محبوبیت در جامعه و برای تشکیل «ائتلاف مخالفان جمهوری اسلامی» برخوردارند. شعارهائی همچون «ای شاه ایران برگرد به ایران»، «شاه برگرد شاه برگرد شاه برگرد»، «رضا، رضا پهلوی»، ، «ولیعهد کجایی به داد ما بیایی» در تظاهرات داخل کشور، همه مؤید درک و انتظار مردم از شاهزاده در مقام وارث پادشاهی مشروطه در ایران است. در خارج کشور نیز چه در تظاهرات و چه در فضای مجازی شکی در مورد اینکه مردم شاهزاده را جانشین مقام پادشاهی تصور میکنند نیست. [۲] علیرغم اظهارات شاهزاده مبنی بر رد ادعای هر نوع مقامیدر آینده ایران برخی از اظهارات ایشان نیز بطور ضمنی میتواند به معنی پذیرش مقام پادشاهی مشروطه باشد. [۳]
واقعیت این استکه محبوبیت شاهزاده در میان مردم و توجهی که در رسانهها و محافل بینالمللی به ایشان میشود عمدتا به دلیل مقام ایشان به عنوان وارث پادشاهی در ایران است. متاسفانه شاهزاده از سوئی از این محبوبیت و توجه استقبال میکنند ولی از سوی دیگر حاضر به پذیرش این مقام و مسئولیتهای ناشی از آن نیستند. ظاهرا توجیه ایشان احترام به تصمیم و انتخاب مردم است و نمیخواهند مانع خواست مردم در شناخت ایشان به عنوان وارث پادشاهی بشوند. این وضعیت منجر به این شده است که به دلیل فقدان و خالی بودن و مشخص نبودن جایگزینی این مقام حضور فعال و موثر پادشاهیخواهی دچار کاستی شود.
شاید شاهزاده متوجه نیستند که تفویض این مقام از طرف مردم به ایشان صرفا یک امر تشریفاتی و فرمال نیست. مردم به پادشاهیخواهی به عنوان یک آلترناتیو سیاسی مینگرند که میتواند نقش موثری در فروپاشی رژیم موجود و در دوران گذار داشته باشد. تاثیر پادشاهی مشروطه مانند یک جریان سیاسی یکپارچه و مقتدر در گرو به رسمیت شناختن و فعالیت و حضور بیوقفه شاهزاده در میدان مبارزه سیاسی در مقام وارث تاریخی این نهاد است. باتوجه به توان بالقوه این جریان سیاسی در مبارزه علیه جمهوری سیاسی امکان استفاده از این توان در این شرایط بسیار حساس در سرنوشت میهن نباید به هدر رود. تکثر احزاب و گروههای مشروطهخواه با نامهای مختلف بدون اینکه تفاوت اساسی در اهداف آنها وجود داشته باشد نشانگر تفرقه و تشتت موجود در میان پادشاهیخواهان است.[۴] اظهارات و بیانیههای مکرر افراد و گروههای مشروطهخواه در مورد لزوم سازمان و ساماندهی بدون اینکه پیشرفت عملی در این راستا صورت بگیرد و از همه مهمتر عدم حضور برجسته و مقتدر در صحنه سیاسی بطور روزمره، از جمله گفتگو با و پاسخگوئی به مخالفین پادشاهی مشروطه همه میتوانند بازتاب کاهش و به هدر رفتن توان بالقوه جریان پادشاهیخواهی در ایران باشد. در این میان حضور فعال شاهزاده از طریق ایجاد نهادی دموکراتیک برای تصمیمگیری و پیشبرد اجرائی و بسیج افراد و امکانات بیشماری که جریان پادشاهی میتواند به کار بگیرد میتواند نقش حیاتی در تقویت و گستردن فعالیت مخالفین جمهوری اسلامی ایفا کند.
دلیل دیگر در عدم پذیرش گزینه پادشاهی مشروطه از طرف ایشان ایفای نقش فراگروهی و کوشش در متحد کردن جریانات دموکراتیک و ملی مخالف جمهوری اسلامی است. به نظر میآید که ایشان به اشتباه گمان میبرند که با انجام نقش فراگروهی امکان بیشتری در راستای اتحاد اپوزیسیون میتوانند داشته باشند. همانگونه که تجربه این چندین دهه و اخیرا وحدت ایشان با چند تن از افراد و منشور «مهسا» نشان داد این کوششها متاسفانه تجربه موفقی نبودند. دلیل اصلی این عدم موفقیت اشتباه در شناخت از نقش کارسازی است که شاهزاده در کنشهای سیاسی میتوانند ایفا کنند. باید روشن و به راستی به شاهزاده یادآوری کرد اهمیت و تاثیر ایشان در صحنه سیاسی به خاطر وجههای است که به عنوان شاهزاده دارند. اگر بخواهند این عنوان را کنار بگذارند و فقط مانند یک فرد مانند دیگران در صحنه سیاسی حضور پیدا کنند تاثیر ایشان در پیشبرد مبارزه و حتی در کمک به اتحاد اپوزیسیون قابل توجه نخواهد بود. به عنوان «رضا پهلوی» و یک کنشگر سیاسی میشود گفت که ایشان یکی از شخصیتهای سیاسی هستند که میتوان به صداقت مواضع دموکراتیک و آزادیخواهانه ایشان باور داشت. ولی چنین شخصیتهایی به فراوانی در میدان سیاسی ایران به چشم میخورند. در حالی که مانند گزینه پادشاهی مشروطه اهمیت تاثیر ایشان در راستای گذار از رژیم موجود اهمیتی تاریخی میتواند داشته باشد. بطور ساده میتوان گفت با اینکه آینده سیاسی ایران نیاز ناگریزی به «رضا پهلوی» ندارد ولی سرنوشت کشور به میزان قابل توجهی به شاهزاده رضا پهلوی و نقشی که ایشان میتوانند به عنوان بازمانده تاریخی پادشاهی مشروطه ایفا کنند وابسته است.
معضل دیگری که در مورد کنش سیاسی شاهزاده باید گوشزد کرد اهمیت ندادن به کار جمعی است. گذشته از گریز از برداشت استبدادی از مقام پادشاهی که در بالا به آن اشاره شد تشکیل شورایی از افراد معتقد و معتمد که در مقام مشورت و همچنین مدیریت اجرایی فعالیتهای پادشاهیخواهان عمل کند از اهمیت بسیار برخوردار است. ایجاد شورای پادشاهی مشروطه که متشکل از افراد با تجربه و قابل اعتماد باشد میتواند کمک بسیار ضروری و حیاتی نه تنها در گسترش چشمگیر فعالیتهای پادشاهیخواهان بلکه حتی در تقویت انگیزه همکاری و فعالیت افراد و جریاناتی که الزاما باورمند به گزینه پادشاهی نیستند ولی اولویت برای همبستگی در مبارزه علیه جمهوری اسلامی قائلند باشد. بدیهی است که توان فردی شاهزاده برای پیشبرد فعالیتهای سیاسی ضروری محدود است. همچنین روشن است که شرکت فعال و جمعی چنین شورائی میتواند توان مبارزاتی را از هر نظر از جمله در ارتباطات بینالمللی برای منزوی کردن رژیم آخوندی بطور تعیینکنندهای افزایش دهد. امری که در حال حاضر بطور محدود، پراکنده و غیرمرتبط از طرف برخی افراد و گروهها پیش برده میشود. توان مبارزاتی میلیونها ایرانی در خارج را که در میان آنها افراد بانفوذ و پرتوان بسیاری حضور دارند و در حال حاضر اکثرا راهبردی برای فعالیت ندارند، چنین شورائی میتواند بسیج و سامان دهد. متاسفانه در حال حاضر جریان پادشاهیخواهی دچار تفرقه و پراکندگی است و عملا امکان تاثیرگذاری قابل توجه از آن سلب شده است.
این وضعیت در زمانی رخ میدهد که برای فروپاشی رژیم موجود و رفع موانع مبارزه گسترده و جنبش مردمی به آلترناتیو نیاز مبرم وجود دارد. پادشاهی مشروطه آلترناتیوی است که میتواند اعتماد عمومی را در تضمین نظم اجتماعی در دوران گذار و دورنمای ثبات، امنیت و پیشرفت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه آینده تامین کند. بدون شک سلطنت پهلوی بیشترین خدمت را در تاریخ معاصر به احیای تمدن ملی و باستانی و توسعه اقتصادی و فرهنگی ایران کرده است. حافظه تاریخی دوران پهلوی که نسل به نسل منتقل شده، امید به آیندهای بهتر بعد از جمهوری اسلامی را جلوهای واقعی و ملموس میبخشد و میتواند پاسخگوی نگرانیهای «قشر خاکستری» از امنیت و آشوب (سوریهای شدن و تجزیه ایران) در دوران گذار و اینکه شاید «وضع از اینهم بدتر شود» باشد.
اکنون بیش از هر زمانی گزینه ایفای این نقش تاریخی در پیش روی شاهزاده قرار دارد. امید این است که ایشان با شفافیت و صراحت نظر خود را در این مورد ابراز کنند تا مردم بتوانند انتظار روشنی از ایشان داشته و گزینه مورد نظر خود را آگاهانه تشخیص و انتخاب کنند. در صورت عدم گرایش به پذیرش این مسئولیت تاریخی انتظار میرود ایشان دلایل موجهی ارائه دهند تا سبب ناامیدی و دلسردی طرفداران پادشاهی نشود و در صورت لزوم پادشاهیخواهان راهکارهای دیگری را برای همکاری و پیشبرد مبارزه جستجو کنند.
در خاتمه از شاهزاده باید خواست پرسشهایی را که در ذهن بسیاری از شهروندان نقش بسته است با شفافیت و قاطعیت کامل پاسخ دهند. آیا ایشان باورمند به استقرار پادشاهی مشروطه در ایران به مثابه مهمترین گزینه در راستای گذار از جمهوری اسلامی هستند؟ آیا همچون بازمانده تاریخی پادشاهی پذیرای مسئولیت خود در راستای تلاش برای جایگزینی پادشاهی مشروطه در ایران میباشند؟ آیا باورمند به کار جمعی و سازماندهی در پیشبرد اهداف جریان مشروطهخواهی در ایران هستند؟
[۱] قابل توجه است که بیانیه شاهزاده امسال در مورد سالگرد انقلاب مشروطه تنها در برخی وبسایتهای ناشناس منتشر شد که خود نشانه کاهش توجه به ایشان در افکار عمومی است.
[۲]ویکی پدیا
[۳] بیانیههای ایشان به مناسبت سالگرد مشروطیت، از مشروطه به عنوان واقعهای تاریخی یاد میکند که «خواست همیشگی ماست و همیشه ادامه دارد.» مطابق اصل سی و ششم متمم قانون اساسی مشروطه «سلطنت مشروطه ایران از طرف ملت به وسیله مجلس مؤسسان به شخص اعلیحضرت شاهنشاه رضا شاه پهلوی تفویض شده و در اعقاب ذکور ایشان نسلاً بعد نسل بر قرار خواهد بود.»
[۴] گروهها و افراد طرفدار پادشاهی مواضع شاهزاده را در مورد نقش خود نادیده میگیرند و اینکه با رد این جایگاه از طرف شاهزاده عملا پادشاهیخواهی در ایران فاقد جانشین است برای آنها قابل اغماض است. امیر طاهری روزنامهنگار معتقد است که در صورت موفقیت مشروطهخواهی شاهزاده در دسترس است که این جایگاه را پر کند. روشن است که این انتظار با نظر شاهزاده در رد هر مقام در آینده ایران در تناقض قرار دارد.
♦← انتشار مطالب دریافتی در «دیدگاه» و «تریبون آزاد» به معنی همکاری با کیهان لندن نیست.