نصرت واحدی – این مقاله در سه بخش «انسان، جامعه و گیتی»، «تاریخ» و «کدام نظام؟ پادشاهی یا جمهوریت» تنظیم شده است.
بخش دو: تاریخ
در کشور ابران مورخین بسیاری فعالیت داشتهاند. شاید مهمترین آنان: اصطخری، ابن بلخی، محمد بن جریر طبری، احمد بن محمد مسکویه، ابوالفضل بیهقی، عطاملک جوینی، ملا جلالالدین منجم یزدی، علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه، رضاقلی خان هدایت، میرزا محمد تنکابنی، میرزا آقاخان کرمانی باشند.
اینان نیز مانند هر تاریخنویسی تا پیش از دوره روشنگری وقایع گذشته را نقالی کردهاند. نقالیای که همیشه از پنجره دید مورخ شکل گرفته است. به این دلیل هیچکس انتظار ندارد چنین تاریخی صورتی یگانه داشته باشد.
اما برخلاف فرنگیها ایرانیان به تاریخنویسان غربی به ویژه هرودوت سخت خرده میگیرند که درباره ایران بیانصافی کردهاند. از آنجا که هر مورّخی نظر بر رویدادهای گذشته دارد، پس تاریخنویس شرط لازم برای تاریخنویسی است. اما این شرط تابع فرهنگی است که وی در آن بزرگ شده است. به این دلیل نیز مورخ گذشته را از زاویه شرایط زندگی امروزی، خاطرات، علاقههای خود و آئین و آداب تاریخنویسی تهیه کرده و معنی و مقصود میدهد.
پس تاریخنویس ناظر بر وقایع گذشته است تا از درون آنها مانند دانشمندان علوم طبیعی به زندگی جمعی یک قوم و یا یک ملّت معنی و مقصودی را پیدا بکند. درست این معنی و مقصود در اینجا مورد توجه است.
البته میان طبیعت و زندگی جمعی ذاتا شباهتی وجود دارد که از دوران روشنگری امانوئل کانت انسان را به وجد آورده تا این شباهت را بهتر بشناسد.
با اینهمه این نظارت با مشاهده طبیعت به وسیله دانشمندان علوم طبیعی فرق دارد. زیرا اجزاء طبیعت همه موجودند. در حالی که اجزاء «تاریخ» در حیات نیستند. به این دلیل روش کار مورخین با روش کار دانشمندان علوم طبیعی یکی نیست. مورخین مجبورند از لابلای اسنادی که در مورد گذشته جمعآوری کردهاند مردان تاریخ را در ذهن خود زنده کنند و با آنها با اطلاعاتی که در اختیار دارند گفتگو نمایند. درست در این گفتگوی جادویی١ شخصیت تاریخنویس متبلور میشود.
این تبلور را میتوان در تهیهﻯ پرسشها و پاسخهایی که در اذهان مردان سیاسی زنده شده در ذهن خود میگذارد به چشم دل دید. جلوهﻯ این تبلور به واقع میزان دانائی و توانائی و خلق و خوی (منش) مورخ٢ را بازتاب میکند. درواقع تاریخ دنبالهای از رویدادهائی در گذشته است که جمعأ افق دید امروز یک قوم و یا یک ملّت را تکوین و گسترش میدهد زیرا هر کسی که نوشتههای دیگری را مطالعه میکند خود و دنیای خویش را بهتر میشناسد٣.
اما فرهنگ مسلط بر زندگی مورخ ناخودآگاه وی را به مقایسه زندگی حال و گذشته میکشد زیرا مورخ میخواهد تأثیر وقایع گذشته را در وضعیت زندگی حال کشف کند.
این ملاحظات به زندگی جمعی حرکتی را القاء میکند که میبایستی مبتنی بر اصلی یا هدفی باشد.
بر این پایه است که فریدرش نیچه در کتاب خود «چنین گفت زرتشت» تاریخ را «بازگشت ابدی»۴ یا گاهی هم «آمدن ابدی» میداند. نیچه این نظر را در حکمت زرتشت یافته است. از این رو در نوشتههای وی زرتشت مبیّن و معرّف این دکترین است.
هگل برای اینکه نشان بدهد تاریخ علم است میگوید: «تاریخ مجموعهای از رویدادهای سیاسی یک کشور در یک مقطع زمانی است. اما هر رویدادی خود عقلانی است و هر چیز عقلانی میتواند رویداد بشود.»
اما علم همیشه مفاهیم خود را خود تعریف میکند. با اینهمه مفهوم «رویداد» در علم تاریخ تعریف نشده است. افزون براین هر رویدادی نمیتواند برای تاریخ ارزش داشته باشد. ماکس وبر۵ سخت به این مهم ایراد میگیرد و نشان میدهد رویدادهای عینی را چگونه میبایستی برگزید.
این مختصر نشان میدهد که مورخ میبایستی دانش وسیعی در تمام زمینههای علمیداشته باشد. زیرا آنچه وی بازتاب میدهد نه اعمال مردان تاریخ بلکه به قول هگل، «جان زمانه» را در ذهن خویش شکل میدهد. این جان زمانه مجموعهﻯ رویدادهائی ۶ هستند که دوآلیسم «تعامل سیاسی – ساختار اجتماعی و ارزشهای جامعه» را میآفریند. شکلی به نام تاریخ، که خود لازمه درک وضعیت حال هر کشوری است. این دوآلیسم شامل تاریخ نیز میشود.
ایرانیان پیش از رضاشاه پهلوی تاریخ و جغرافیا نمیشناختند. آنها گیج زمانه خود بودند. این گیجی در دوران جنبش مشروطیت نیز وجود داشت. اما دگرگونی فرهنگی در دوران سلسله پهلوی مردم را به دانائی به علم تاریخ و جغرافیا تشویق نمود. ولی پشت این تشویق نیروی آزاد شده از تفاوتگذاری میان دوران «رمانتیک» و دوران «روشنگری» امانوئل کانت نبود بلکه نیروی کنجکاوی آزاد شده از تجدد رضاشاهی قرار داشت.
دوران رمانتیک، دوران پس از کنار گذاشتن مقطع زمانی باستان (یا دوران کلاسیک) است و دوران روشنگری دورانی است که انسان وابستگی آسمانی خود را تبدیل به وابستگی زمینی میکند. به زبان ماکس وبر افسانهزدائی جهان»٧ ،٨ سبب شد تا انسان نه به آسمان بلکه به عقل خویش مراجعه کند. از این پس هرچه در این راه جلوتر رفت بیشتر از آسمان فاصله گرفت.
عبارت «افسانهزدائی» را ماکس وبر از فریدریش شیللر گرفته است که با داستان خود «راهزنان»٩ (درام آزادی) شهرت انقلابی بودن پیدا کرد زیرا این نوشته تأثیر بسزائی بر عصر «هجوم و تسخیر»١٠ گذاشت.
توجه بفرمائید که نویسنده در ارتباط با میلیونها جوان معترض به ولایت فقیه در ایران و شعارهای آنها، به این جنبش نام «هجوم و تسخیر» داد. اما هیچیک از رسانههای ایرانی متوجه منظور این تفسیر نشد که پیام ظهور عصر روشنگری در کشور ایران است. پس میبایستی از خود پرسید این میلیونها ایرانی که در داخل زمینگیرند و یا در خارج آواره شدهاند منتظر چه کلام و یا کدام روزنه امیدی هستند تا به قیام مردم بپیوندند؟ زیرا جامعه در ایران هنوز بالغ نیست و در دنیای ساخته شده از مفاهیم مذهبی در بیعقلی کامل به زنجیر کشیده شده است. برای رفع این دشواری، عصر روشنگری الزامی است. عصری که با رضاشاه داشت آرام آرام شکل میگرفت. اما گروهی ابله با توفیر «خودی از غیرخودی» همه را یک تنه کردند تا این یک تنهها را به چوپان بسپارند. هم اینان چه در ایران و چه در بیرون از ایران «سگ گلّه» شدند تا از گلّه در برابر گرگها حفاظت نمایند.
این است سرنوشت کسانی که نه تاریخ میشناسند و نه دانش میآموزند. اینها تاریخ نمیشناسند زیرا فرهنگ خود را نمیشناسند. واژه دوآلیسم با وجود قرنها تسلط افکار زرتشت بر ایران هممیهنی را نیافت تا با تأمل در افکار زرتشت (با چه مطلبی زرتشت برخورد میکند و چه انگیزهای وی را برانگیخته است) آن را جلوهﻯ دیگری از خرد تلقّی کند. اما توماس هایده١١ در رابطه با «نور و تاریکی (زرتشت)» کلام «دوآلیسم» را ابداع نمود. دوآلیسمیکه دنیا را خلق کرده است.
همچنین یورگن هابرماس بدون ذکر نام ابداعکنندهﻯ «نیکی» (زرتشت،) عالم داد و ستد مذاکرتی و هنجاری١٢ خود را بر پایه تفکر زرتشت به دنیا ارائه داده است. به ویژه هابرماس مدعی نیکی را مکلف به استدلال میکند. نکتهای که گسترش امر نیکی (سه گفتار زرتشت) است.
به ویژه فریدریش نیچه در نوشته خود «چنین گفت زرتشت» گفتگوئی را درباره سه مرحله اساسی تحوّل جان انسان در مسیر پُرسنگلاخ یافتن حقیقت و یافتن خود میپروراند١٣. بخش اول این کتاب با یکی از شناختهشدهترین سخنرانیهای زرتشت آغاز میشود. سخنانی دربارهﻯ «زنان» و زندگی آنان درکنار «مردان خود». گفتگوئی که زرتشت با زنی مسن داشته است.
اما این گفتار زرتشت تنها در کتاب نیچه مطرح نمیشود بلکه عینأ نظر اسلام در مورد «زن» نیز هست. از این رو تعجبآور نیست اگر شعار جنبش «هجوم و تسخیر» در ایران، «زن زندگی آزادی» است.
این شعار رهائیبخش نتیجه قرنها تسلط روحانیت بر اعمال و رفتار ایرانیان است. اما در درون اجزای این شعار مطالباتی نهفته است که رسانههای گروهی از پرداختن به آنها غفلت کردهاند.
۱- کلام «زن» از دوران پروین اعتصامی و اشعار زیبایش درباره «زن» و نمایشنامه «کفن سیاه» میرزاده عشقی یکی از اساسیترین مطالبات قشر متجدّد ایرانیان بوده است. این افراد به ویژه انجمن زنان آزاده ایران در دوران چنبش مشروطیت نخستین جنبش فمینیستی قرن بیستم در ایران را ایجاد نمود که هنوز جوانان ایران آن را مطالبه میکنند.
۲- اما کلام زندگی بسیار حائز اهمیت است. شاید نخستین کسی که به این مفهوم توجه کرده است ارسطو١۴ باشد. ارسطو میخواست بداند «انسان کیست؟» موضوعی که در لفظ آنتروپولوژی خلاصه شده است. ارسطو «زندگی»١۵ را پس از غور بسیار، ویژگی یا سادهتر مبین انسان میشمارد. اما این نظر در طول تاریخ دگرگون شده است. در این مقاله به این دگرگونی توجه خواهد شد١۶.
۳- «آزادی»: مسئله آزادی و خودمختاری شعار ورود به دوران روشنگری است. یعنی جوانان ایران خود را بندهﻯ خدا نمیدانند بلکه آنها میخواهند بدانند کیستند. در این کیستی است که آزادی و خود مختاری آنان متبلور میشود.
در این مقاله نشان میدهیم که نبود آزادی و خودمختاری قاطعانه به نادانی و بیکفایتی فرد و جمع میانجامد. علّت اینکه سلسله پهلوی با همه نواقصی که داشت مورد تحسین است توجه آن دوره به مدرسه و معلم و محیط آزاد تربیتی و آموزشی است. ابزاری که همه لازمهﻯ دانائی به خود و دنیاست.
خودمختاری مسئله یک گروه نیست بلکه همهﻯ اهالی کشور ایران را شامل میشود. درست به این دلیل خودمختاری یک مسئله سیاسی است. پس میبایستی در مورد «گزینشگونه حاکمیت» در ایران فردا این شعار ملحوظ شود. واژه ایران فردا احترام به کسانی است که در کنفرانس «تورنتو» (کانادا) شرکت داشتند.
درک نادرست از تاریخ
– نخست: تاریخ تفسیری از مورخ درباره گذشته است. این تفسیر تصوّری است که وی در ذهن خود از گذشته دارد. به عبارت دیگر تاریخ نه تنها سوبژکتیو است بلکه مورخ حتی نمیتواند میان تفسیر خود و توضیحات گذشتگان فرق بگذارد١٧.
– دوّم: تاریخ بیان علل رویدادهای سیاسی در یک کشور یا در یک قوم نیست. بلکه یافتن ریشههای اساسی رویدادهاست١٨ که همانا واکنش سنت (ارزشهای جامعه) و منافع گروهی (ساختارهای اجتماعی) در برابر تعامل سیاسی است (فرمان، عمل، فاکت). سادهتر تاریخ فرآیند «الاکلنگی» دو قطب سنت و نوآوری» است.
در این راستا نخستین کسی که تاریخ را بطور انقلابی معنی و مقصود داد و با این کار سوبژکتیو بودن تاریخ را رد کرد فریدریش هگل است: «تاریخ مراحل تکوین و توسعه آزادی جان است»١٩،٢٠
هگل مفاهیم «جان زمانه» (روح زمانه) و «جان جهان» را نیز به کار میبرد. «جان زمانه» مبیّن یک دوره تاریخی است. معرف طرز فکر و احساس (ذهنیت) یک عصر است که با امر فرگشت سبب دگرگونی فراگیر میشود. هگل با چشم دل این جان زمانه را میبیند. دیدی که جلوس آزادی در محضر «من» نوعی است.
عجب اینکه همین اقوام پارس و ماد که هگل در سلسله تدریس خود در دانشگاههای مختلف آلمان میستاید مجسمه جان زمانه خود را که رضاشاه پهلوی سوار بر اسب بود با خشم و کینه پائین کشیدند و آن را تکه تکه کردند.
اینها آدمهای کوکی بودند که قصد داشتند انقلاب فرانسه را در ایران مو به مو پیاده کنند. اما فهم و شعور نداشتند تا درک بکنند حتی گیوتین نیز نتوانست کلام اعلیحضرت را که در مغزها قرنها تنیده شده بود پاک سازد.
همین بیاطلاعی از تاریخ و بیفرهنگی سبب شده است تا هیچ مورخ ایرانی متوجه نشود تنها رضاشاه «جان زمانه»ﻯ خود نبود بلکه این خصلت را همهﻯ سرسلسلههای نظام شاهنشاهی ایران نیز داشتهاند. کیومرث نخستین پادشاه افسانهای ایران دارای تاج، عصا و انگشتر بوده است. سه قوّهای که معرّف سیاست در ایران باستان بودهاند. اما حدود دو قرن پیش فرنگیها نیز سیاست را به زور انقلاب مردمی ساختند. درست این خصوصیت است که نظام شاهنشاهی ایران را در برابر نظام پادشاهی اروپا شکوه و جلال ملّی میبخشد.
مطلبی که در تاریخ از قلم افتاده است. این رکود فرهنگی به راستی در تاریخ کشور ایران سابقه ندارد. مسئلهای که نتیجهﻯ عمل زشت شاه اسماعیل صفوی است که دین رسمی را در کشور معمول داشت. همین دوستی خاله خرسه چشم دل ایرانیان را کور ساخت.
بیرون کردن ملاصدرا از اصفهان آنهم به فرمان شاه عباس صفوی یکی از مریدان ملاصدرا مبیّن کور کردن چشم دل ایرانیان است.
ملاحظه میفرمائید که نویسنده گذشته را در رابطه با وضعیت حال مطرح میکند، تا معلوم شود تاریخ معنی و مقصود دارد. حدود ۲۰ سال پیش اوتو وسلر میگوید «تاریخ یک مقصود است» ٢١.
رویداد ۲۸ امرداد از دید نویسنده که خودش در آن دوران فعال بوده است در چارچوب دوالیسم «تعامل/ ارزشها و ساختارهای اجتماعی» شکل گرفته است. این روش استدلالی و بیرون از هر جهتگیری یک کلّ را در آئینه اجزایش مشاهده میکند.
تا حال به استثنای چند نوشته درباره تاریخ مشروطیت ایران و یا تاریخ ۲۸ امرداد تنها یک تعزیهنویسی بوده است. این نوشتهها مقصود نیستند تا آئینه وضع نکبتبار کنونی باشند بلکه طوطیوار انعکاس پوپولیسم (عربدهکشهای بیسواد) دو قرن اخیرند که مردم را در بیمردمی از نفس انداخته است. این بیسوادی را در زیر نشان خواهیم داد. برای تشریح این موضوع میبایستی پرسید: این آزادی چیست که هگل آن را در چنین مقام بلندی مینشاند؟
برای فهم این مطلب لازم است فرق دورانهای رمانتیک و روشنگری را دانست. دورانهائی که جان زمانهاند.
دوران روشنگری بر این فرض تکیه دارد که همه افرادی که در جامعه با یکدیگر زندگی میکنند خودمختارند. یعنی خود خویشتن را به میل خویش میسازند.
درست به این دلیل هنگامی که هگل در شهر یِنا (آلمان) ناپلئون را سوار بر اسب میبیند فریاد میزند «من جان زمانه» را دیدم زیرا ناپلئون با شکوهی که داشت مظهر خودمختاری بود. او خودش متعیّن خویش شده بود.
در دوران رمانتیک (در ایران به ویژه قرن هشتم تا چهاردهم میلادی) همه چیز به دور مفاهیمی که ریشه در افسانه خلقت داشت میگشت. سعدی شیراز چنین میسراید:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
ملاحظه میفرمائید این مفاهیم همه معنی و منظور خود را از افسانه خلقت میگیرند. خلقتی که در کانون آن خدای «عز وجّل» قرار دارد.
از این رو هنگامی که کسی میآید و انسان را در کانون تفکر قرار میدهد، بر دوران رمانتیک نقطهﻯ پایان میگذارد. به عبارت دیگر بجای آن عصر طلائی روشنگری را متجلی میسازد. عصری که بر سر دروازه ورود به آن «آزادی و خودمختاری انسان» داغ خود را زده است.
توجه بفرمائید، نظر سعدی نظر افسانهﻯ خلقت است. نظری که زمین را مرکز عالم میشمارد. پس هنگامی که کُپرنیکوس٢٢ با مشاهدات خود خورشید را بجای زمین میگذارد معنی آسمانی زمین متزلزل میشود.
از این پس هراندازه دنیا بیشتر زمینی شد انسان کمتر به ایزد متعال پناه برد (رفرماسیون کلیسا، هومانیسم و رنسانس). به قول ماکس وبر «طلسم مذهب»٢٣، ٢۴ شکسته شد. اما در ایران هنوز « وان یکاد» مرسوم است.
در این دوره معنی شعر حافظ به کلّی دگرگون شد. یعنی افرادی (سابژکت) که خود متعین خویش شده بودند بدون هیچ قید و شرطی (دیگر به ابر و باد و مه و خورشید توجه نداشتند) غیروابسته به هر شرطی نصوّراتی از واقعیات و چیزها داشتند (از کار، انصاف، فرمان عبادت). آنها میخواستند اینها را بدون رابطه با خود خدا بشناسند.
کاری که تنها با تجربه و آزمون میتوانست تحقق یابد. پس اینان نه تنها طبیعت را روی میز آزمایش گذاشتند بلکه انسان را نیز مورد بررسی قرار دادند.
به این شکل «انسان» از طبیعت جدا شد. یعنی انسان آن کسی شد که عقل آدمی ویژگیهایش را به دست آورده بود. نه تنها این بلکه دنیا دیگر دنیای معانی نبود بلکه دنیا دنیائی بود که انسان با مشاهده خود اجزایش را تشخیص و با اصطلاح ویژهای معلوم میکرد. حالا دیگر چیزها معنی دینی نداشتند بلکه چیزی که در بیرون از انسان قرار داشت با اصطلاحی که با «ویژگیهای معلوم شدهاش» مربوط بود مشخص و جمعا معنی آن چیز میشد.
به این شکل فرد یا سوبژکت معنی دیگری پیدا کرد. او بندهﻯ خدا نبود بلکه کسی بود آزاد و خودمختار زیرا بدون این دو ویژگی ذاتی هرگز نمیتوانست متعین خود و گیتی بشود.
آشکار است کار این سابژکت نیز میبایستی نامی داشته باشد. به این کار یعنی متعین شدن گیتی و انسان عینی کردن گفتند. اکنون مفهوم «عینیت» نیز معنی مییابد. با این شکل دو موضوع اهمیت مییابد: هر چیزی با دو عنصر توأما، یکی اصطلاح و آن دیگری معنی آن، مشخص میگردد. به این دلیل انسان با مفاهیم روبروست. مفاهیم آنهائی هستند که فهمیده میشوند. پس ترجمه کردن مفاهیم بسیار دشوار است زیرا مفاهیم با این دو عنصر فهمیده میشوند. مثال این دشواری کلام انگلیسی «تلویزیون» است که کودک انگلیسی آن را میفهمد در حالی که کودک ایرانی قدرت درک آن را ندارد.
یوهان گوتفرید هردر میگوید «زبان آفرینندهﻯ گیتی است» زیرا «انسان تنها موجودی است که جانش (دستگاه هوشیاری) میتواند تصوّر کند و این تصوّر را بازگو سازد» ٢۵.
اما ایرانیان در فرهنگ خود کسی را چون امانوئل کانت ندارند که بگوید برای این تصور و بازگفتن آن الگو لازم است تا کسی چرند نگوید و تصورات بیارزش را در ذهن خود نپروراند:
– اندیشهﻯ بی محتوا خالی است!
– مشاهدهﻯ بدون مفهوم کور است!٢۶
برای درک این رکود به سرودهﻯ سعدی شیراز توجه کنیم:
چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح پشتیبان
پیداست که جامعهﻯ امتی دوران پیش از رضاشاه با همهﻯ سقّاخانهها و تکایا و مساجد و زیارتگاهای خود هنوز در دوران رمانتیک زندگی میکند و از پیشرفتها و مزایای علمی و فنی عصر روشنگری بیخبر است. این بیخبری یک بیسوادی عمومی به وجود آورده که دشواری اساسی آن را میبایستی در مفهوم «گفتگوی میان افراد»٢٧ جستجو کرد. مفهومی که در دهه سوّم قرن بیستم با اندیشهﻯ هوشمند زبردستی به نام ادموند هوسرل٢٨ وارد فلسفه شد. هوسرل که پایهگذار علم «پدیدهشناسی»٢٩ است استاد افراد سرشناسی چون مارتینهایدگر، آلفرد شوتس، اویگن فینک، ادیت اشتاین، ماکس شلر و جین پوآل ساترر٣٠ بوده است.
آلفرد شوتس پدیدهشناسی هوسرل را به آمریکا برد و وارد جامعهشناسی کرد. اما تأثیر کار هوسرل بر کارهای پتر برگر٣١ و توماس لوکمن٣٢ بسیار ژرف است. به ویژه اینان با نظرات هوسرل «دانائی اجتماعی»٣٣ را جمعپذیر نمودند. یعنی پیوند ذاتی «مقصود» و «تعامل» را نشان دادند.
اما مسئله “گفتگوی میان افراد جامعه”٣۴ هیچگاه در کانون توجه “ایرانیان شکست خورده از تازیان قرار نگرفت. زیرا اسلام و به ویژه شیعه گری برای این گفتگو جائی ندارد. درست عدم این گفت و شنود مبین ناتوانی نیم قرن اخیر گروههای به اصطلاح اپوزیسیون میباشد.
پدیدهﻯ «گفتگو میان افراد جامعه» که نتیجهﻯ فعالیت آگاهانه و یا ناآگاهانه دستگاه هوشیاری٣۵ انسان است، نخستین بار به وسیله ادموند هوسرل٣۶ بررسی شده است. نظرات وی درباره این پدیده یا اثر متقابل دستگاه هوشیاریها یکی از بزرگترین دستاوردهای انسان است. این نظر امروز در پژوهشهای روی مغز نیز با نام «تلقین مغزی»٣٧ ثابت شده است.
جالب اینجاست که ایرانیان شاید بیشتر از هر قومی با این پدیده سر و کار داشتهاند. اما آن را هیچگاه مورد پرسش قرار ندادهاند.
ملاحظه بفرمائید: آخوند همیشه پس از چند موعظه هنگامی که همه تحریک شدهاند ناگهان روی پیشانی خود میکوبد و با اینکار همه را به گریه میاندازد. یا در جمعی اگر کسی ناگهان دست بزند همه دست خواهند زد. همچنین کسی به نام هیتلر میآید و در مدت بسیلر کوتاهی مردم کشور آلمان را که در جنگ اوّل بینالمللی ذلیل و خوار شده بودند، همه چیز خود را از دست داده و دیگر نمیتوانند غرامت جنگ را بپردازند چنان متحد میکند که در عرض هشت سال آن کشور چنان بزرگ و با عظمت میشود که همه کشورهای بزرگ جهان از آن هراس دارند.
همین پدیده در مورد رضاشاه و یا خمینی نیز مشاهده میشود. غالبا به این پدیده «کاریسما» میگویند. اما این پدیده یکی از ویژگیهای انسان است. مفهوم انسان به چیزی گفته میشود که تک و تنها وجود ندارد. این کلام ذاتأ اقتضائی٣٨ است. به این دلیل انسان دارای هالهﻯ «اثر متقابل» است که او را اجتماعی میکند. اما اجتماعی شدن در برخی گیاهان و حیوانات نیز مشاهده میگردد. از سوی دیگر «جان» فصل مشترک انسان، حیوان و گیاه است. پس جان نه تنها محدود و همگانی٣٩ است، بلکه تنها وسیلهای در گیتی است که با آن میتوان با همه چیز دنیا رابطه برقرار کرد. از این رو هوشیاری انسان مبیّن «جان» است.
با این توضیحات اکنون میتوان گفت: دستگاه هوشیاری هنگامی که در جسمی اسکان مییابد که ساختار آن جسم توانائیهای جان را بتواند از قوّه به فعل در آورد. اهم این توانائیها «آسوسییشن» یا تداعی و جمعپذیری با همجنس خود در فضای محدود فرهنگی است. به زبان افلاطونی آنها چون همه از یک اصلاند یکدگر را به خاطر میآورند. اما این به خاطر آوردن فقط هنگامی ممکن میشود که همه در یک حالت معین باشند.
چنین پدیدهای در فیزیک به نام «لیزر»۴٠ نیز وجود دارد.
اکنون کلام کاریسما به معنی قوّه ایجاد «ما» میشود. قوّهای که هر انسانی دارد.
رضاشاه کسی بود که در ایران از «منها» توانست «ما» را ایجاد کند. مطلبی که کسی هنوز نمیداند. زیرا این تنها رضاشاه نبود که اینهمه دگرگونی در جهت تجدد به وجود آورد بلکه این ملّت ایران بود که این کارها را انجام داد زیرا ناخودآگاه شده بود.
پس ایرانیان برای نجات خود از چنبره آخوندی نه رهبر بلکه کلامی را میخواهند که به هنگام جنبشهای میلیونی «ما» را به وجود آورد.
*پروفسور دکتر نصرت واحدی فریدی فیزیکدن و استاد سابق ریاضی و فیزیک در دانشگاه صنعتی آریامهر («شریف»)، دانشگاه تهران و دانشگاه مونیخ دارای کتاب و مقالات فراوان در زمینهی فلسفه و سیاست بر اساس پژوهشهای ریاضی و فیزیک است.
۱Leopol von Ranke : Vorrede zu den „Geschichte Romanischen und germanischen Völker von 1494 ß ۱۵۳۵ in W. Hardwig über das Studium der Geschichte, München1990,S. 45
۲Mentality
۳ E. Cassierer : Versuch über der Menschen. Frankfurtam Main 1990
۴Sämtliche Werke von Friderich von Nitzsche Bd. 4, Also sprach Zarathustra, Zweiter Teil, „Von der Erlösung“ S. 181
۵ Weber Max : Die Objektivität sozialewissenwissenschaftlicher und sozialpoliticher Erkenntnis, in : Gesammelte Aufsätze zur Wissenschaftslehre, S. 175-176
۶Association
۷Disenchantment
۸ Max WEber : Wirtschaft und Gesellschaft, Grundriss der Versteckung Siziologie, Tübingen 1890
۹Friedrich Schiller : die Räuber 1776 M.
۱۰ Sturm und Drang
۱۱Thomas Hyde (born June 29, 1636 in Billingsley near Bridgnorth, Shropshire, † February 18, 1703 in Oxford) was an English orientalist and linguist. The first mention of the word dualism goes back to him.
۱۲ J. Habermas : Theorie des kommunikativen Handelns, Suhrkamp 1995, Bd I, II
۱۳ Friedrich W. Nietzsche : Also sprach Zarathustra« von. Marburg 2014.
۱۴ Ursula Wolf: Aristoteles’ „Nikomachische Ethik“. Wissenschaftliche Buchgesellschaft, Darmstadt 2002, S. 79–۸۰٫
۱۵ Expression
۱۶ semantics
۱۷ See 1
۱۸ Reason
۱۹ G.W.F. Hegel : Vorlesungen über die Philosophie der Geschichte (München Staatsbibliotek), در این تدریس نه تنها راجع به مادها و پارسها بلکه در باره امپراتوری پارس نیز سخن میگوید
۲۰ Jörg Baerowski : Der Sinn der Geschichte , Beck, 2005
۲۱ Otto Vossler: Geschichte als Sinn, Frankfurt am Main. 1979
۲۲ Nikolaus Kopernikus
۲۳ Disenchantment
۲۴ Weber Max : Wirtschaft und Gesellschaft : Gesammelte Aufsetzätze zur Wissenschaftslehre Tübingen 1988
۲۵ برگرفته از درسهائی که هگل ۹ بار در دانشگاههای آلمان: ینا، هایدلبرگ و برلین ارائه داده است
۲۶ Imanuel Kant : Was ist Aufklärung VR, 1884
۲۷ Intersubjevtivity
۲۸ Klaus Held (Redaktion): Intersubjektivität. und Intersubjektiv. In: Historisches Wörterbuch der Philosophie. Band 4, S. 521.
۲۹ Phenemonology
۳۰Martin Heidegger, Eugen Fink, Edith Stein, Max Scheler, Alfred Schütz, Jean-Paul Sartre
۳۱ Berger Peter : das Unbehagen in der Modernität, Frankfurt 1987
۳۲ Luckmann Thomas : die gesellschaftliche Konstruktion der Wirklichkeit, Frankfurt 1969
۳۳Sosciology of knowledge
۳۴ Intersubjectivity
۳۵ Consciousness
۳۶ Heideger H. : O. PöggleFrankfurt am Main, 1989, S. 215-233 über Edmund Husserl
۳۷Stimulation
۳۸Contingency
۳۹ Universal
۴۰ Laser