«کانون ایران» که در دوره جدید با نام «کانون فرهنگی پرشیا» به فعالیت خود ادامه میدهد، عصر جمعه ۲۸ اکتبر نشستی در ارتباط با بررسی «نقش زنان در تحولات اجتماعی معاصر ایران» در تالار کتابخانه مرکزی کنزینگتون برگزار کرد.
احمد وحدت خواه عضو هیدت رئیسه کانون در آغاز نشست با یادآوری درگذشت جمشید رضایی گفت تنها یک روز پس از اولین جلسه کانون در دورهی جدید، جمشید رضایی خوانندهی محبوب جامعه ایرانی در لندن متاسفانه درگذشت و همه ما را سوگوار کرد. جمشید رضایی از اعضای هیئت رئیسه کانون و از رفقای نزدیک زندهیاد دکتر رضا قاسمی بود.
وحدتخواه ادامه داد که در این ماه اتفاق ناگوار دیگری نیز برای جامعه هنری روی داده و آن کشته شدن سینماگر سرشناس ما داریوش مهرجویی و همسرش به شکلی بسیار فجیع بود که فرهنگدوستان ایران را همچنان در ماتم و شوک فرو برده است. هنرمند سرشناس دیگر ایران، لیلی افشار نیز در سن ۶۳ سالگی درگذشت و دوستداران گیتار و موسیقی کلاسیک را غمزده کرد.
احمد وحدتخواه طبق روال همیشگی کانون در مورد برنامه ماه آینده کانون و دیگر مراکز فرهنگی ایران اطلاعرسانی کرد و سپس درباره با هفتم آبان روز جهانی کوروش بزرگ یادآور شد که نیل مک گرهگر مورخ سرشناس انگلیسی و رئیس سابق موزه بریتانیا، در سخنرانی خود در هفته گذشته در آستانه فرارسیدن این روز تاریخی گفت که منشور حقوق بشر کوروش یکی از اعلامیههای آرمانی بشر در طول تاریخ است. او نتیجهگیری کرد که امروز که انسانیت دربرابر فجایع دهشتناکی قرار گرفته، باید به این منشور مراجعه کند تا مردم در خاورمیانه به صلح و آرامش برسند.
برنامه ماه آینده کانون در ۱۷ نوامبر نمایش فیلم «سرحد» از پرویز صیاد با حضور فیلمساز است. وحدتخواه سپس سخنران جلسه را معرفی کرد: دکتر آرمیتیس شفیعی لیسانس علوم سیاسی و ادبیات فارسی و فلسفه و فیلمسازی و فوق لیسانس فیلمنامه نویسی از ایران است. او همچنین فوق لیسانس روابط بینالملل از دانشگاه سوربن و فوق لیسانس مطالعات منطقهای است و مدرک دکترای جامعهشناسی سیاسی را از مدرسه عالی مطالعات علوم انسانی دانشگاه پاریس گرفته است. آرمیتیس شفیعی مشاور سازمانهای اجتماعی و دولتی است و تا کنون ۴ کتاب شامل داستانهای کوتاه و سفرنامه منتشر کرده است.
وی سخنان خود را چنین آغاز کرد که «نمیتوان در این مکان بود و به یاد دکتر رضا قاسمی نیفتاد» و به دنبال آن با ابراز خوشحالی از اینکه دیگران پرچم کانون را بالا نگه داشته و فعالیت آن را ادامه میدهند به موضوع سخنرانی پرداخت و گفت «با توجه به اتفاقاتی که در دوران اخیر در ایران روی داده است، این موضوع اهمیت خاصی دارد».
وی ادامه داد که میخواهد بحث خود را از سخن یک منتقد فرانسوی در مورد فیلم «سیب» (۱۹۹۷) از سمیرا مخملباف که زمان ساختن این فیلم ۱۷ ساله بود شروع کند. داستان این فیلم در مورد دو دختر است که والدینشان آنان را حبس میکنند. پدر پیر و مادر نابیناست و از همین رو تصمیم میگیرند دختران خود را حبس کنند. همسایهها به مسئولین خبر داده و آنها این دو دختر را از دست والدینشان رها میکنند. منتقد میگوید که جامعه ایران یعنی همین. ایران دختر نوجوانی دارد که فیلمی میسازد در مورد دو دختری که در اسارت و تحت ظلم هستند.
به گفتهی وی، جامعه ایران و زن ایرانی در حال حرکت بین دو نقطه پاندول است. در یکسوی آن سنت و در سوی دیگر آن مدرنیته است. منظور از سنت، آیینها و جشنهایی مانند نوروز و چهارشنبه سوری نیستند. جشنهای سنتی ما بجز نیکی و خوبی در آنها نیست. منظور باورها، خرافات، دین و مذهب هستند که بر رفتار اجتماعی انسان تاثیر تعیینکنندهای میگذارند. این رفتار در مواقعی چنان نهادینه میشود که نمیشود آنرا ترمیم کرد.
دکتر شفیعی افزود، وقتی صحبت از مدرنیته در ایران میشود ما به عباس میرزا بر میگردیم. عباس میرزا به ژوبر فرانسوی میگوید دلیل برتری شما بر ما چیست؟ از اینجا مشغلهی فکری ایرانیها با مدرنیته و میل و تقاضا برای رسیدن به آن آغاز میشود. پرسش این است که چرا ما از روس شکست میخوریم و کل قفقاز را از دست میدهیم. عباس میرزا به این جواب میرسد که زیرا ارتش ما داغون و هیچ چیزی از تکنولوژی تسلیحاتی مدرن ندارد. عباس میرزا تلاشهای خود را برای وارد کردن هرچه بیشتر تکنولوژی جدید شروع میکند. وی در عین حال هوشیار است ومیداند فقط سلاح نیست که برتری روسها را تامین میکند. آنها مهندسیای دارند که آن سلاح پیشرفته را طرحریزی کرده و ساختارصنعتیای دارد که آن سلاح پیشرفته را ریختهگری میکند. بعلاوه آنها استراتژی جنگی دارند.
بعد از عباس میرزا، قائم مقام فراهانی و امیرکبیر گامهای عملی برای رسیدن به مدرنیته را ادامه میدهند. این سه نفر از سه زاویه به مدرنیته نگاه میکنند. عباس میرزا از دریچهی نظامی؛ قائم مقام از نظر دولتسازی که میخواهد مصلحت شاه را با مصلحت دولت و مملکت جایگزین کند؛ امیرکبیر هم به ارتش و هم آموزش به اندازهی یکسان اهمیت میدهد. او مدرسه دارالفنون را تاسیس و اعزام دانشجویان به کشورهای اروپایی را شروع میکند. بعد هم سپهسالار که بر قانون و تفکیک قوا تاکید دارد و تکیه بر عقل را تبلیغ میکند.
آرمیتیس شفیعی گفت اگر نیک بنگریم ما هنوز هم با تمام این مسائل درگیر هستیم؛ به ویژه هنوز تعریف مشخصی از مصلحت ملی نداریم. اگر توجه کنیم در تمام تحولاتی که من نام بردم زنان غایب بودهاند. زنان ایران در حوالی جنبش مشروطه خودشان دست به کار میشوند. زنان ایرانی مدارس خود را از اوایل قرن تاسیس میکنند که به شدت مورد حمله از سوی مذهبیون قرار میگیرد. با برآمد جنبش مشروطه، تاسیس مدارس زنان گسترش مییابد. از جمله خانم آزمون که اولین مدرسهی رسمی و دولتی زنان را در سال ۱۹۰۷ تاسیس میکند و نام آنرا «ناموس» میگذارد. ۶۳ مدرسه خصوصی در تهران دائر می شوند و این روند ادامه پیدا میکند. اقلیتهای مذهبی از این نظر نقش مهمی دارند از جمله ارمنیان، آشوریها و یهودیان و بهایئان که به جدّ مشغول آموزش دخترانشان هستند. در شهرهای شیراز، اصفهان و مشهد هم مدارس زنان تاسیس میشود. این مدارس زمانی که مشروطه با ملیگرایی و دفاع از مدرنسازی پیوند خورده بود تاسیس شدند.
ولی مذهبیون مخالفت خود را با مدارس دختران ادامه میدهند و پیگیری آنان باعث محدودتر شدن تاسیس مدارس دختران میشود. در مقابل کسانی که دنبال گسترش مدارس دخترانه بودند تلاس میکنند که این امر جنبهی قانونی و رسمی پیدا کند. جالب است که بدانید یکی از دلایل اصلی مخالفت مذهبیون با آموزش دختران این بود که اگر باسوداد شوند نامههای عاشقانه مینویسند.
۱۳۰۴ رضاشاه به قدرت میرسد. زنان در آن دوره به تدریج وارد اجتماع و عرصههای کاری مختلف میشوند. سعی میشود زنان بدون پوشش سنتی در اجتماع ظاهر شده و فعالیت کنند. در زمان رضاشاه حکومت به پشتیبانی از زنان پیشرو میپردازد. از سال ۱۳۲۴ همسر و دختران رضاشاه بدون حجاب در مجامع عمومی ظاهر میشوند. در همان سال قانون مدنی به تصویب میرسد که متاسفانه بر اساس فقه سنتی تدوین شده و چندهمسری و نداشتن حق تقاضای طلاق درآن به قوت خود باقی هستند. شهادت زنان نصف مردان ارزش دارد و حق فرزندان دختر از ارث بسیار کمتر از پسران است. حق حضانت فرزندان دارای محدودیات زیادی برای زنان مطلقه است. مردان قانوناً چهار همسر و عملاً میتوانند تعداد نامحدود همسران صیغهای داشته باشند.
محمدرضاشاه از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ سلطنت میکند. اجباری شدن آموزش برای پسران و دختران در ۱۳۲۹ به تصویب میرسد. در ابتدای این دوره، ۸ درصد زنان در ایران باسواد هستند. در سال ۱۳۵۰ این رقم به ۲۱ درصد میرسد. هرچند این رقم در روستا و شهر اختلاف زیادی با هم دارد. در همان سال ۲۵ درصد دانشجویان موسسات آموزشی عالی را زنان تشکیل میدهند. این رقم در سال۱۳۵۷ به حدود ۳۰/۸ درصد میرسد. با وجود این آمار مثبت و پیشرفت سریع، تحقیقات نشان میدهد که زنان ایرانی چندان باور و اعتماد به نفس در نقش اجتماعی خود و آرزویی برای تغییر آن ندارند.
۲۲ نماینده زن در مجلس، ۵ شهردار و ۳۳ درصد کل مشاغل آموزشی در دست زنان است. قانون حمایت از خانواده در ۱۳۵۴ تصویب میشود. در این قانون طلاق گرفتن مردان سختتر میشود. زنان امکان تقاضای طلاق دارند. موانع زیادتری در برابر چندهمسری گذاشته میشود. همین فضای اندک باعث میشود که زنان ایران در حوزههای علمی، فنی و اجتماعی بدرخشند. کسانی مانند سیمین دانشور، فروغ فرخزاد، فرخرو پارسا، ایران درودی، پروین دولتآبادی، لعبت والا و پری صابری و هما سرشار که در عرصههای مختلف فعالیت دارند.
سخنران سپس گریزی به سال ۱۹۰۶ و پیروزی انقلاب مشروطه و حقوق سیاسی زنان از جمله حق رأی میزند و میگوید که در نخستین نظامنامه آن درج شده است که خارجشدگان از دین اسلام، دیوانگان، تبعه خارج، دزدان، قاتلین، گدایان، اشخاصی که کمتر از ۲۰ سال دارند و زنان فاقد حق رأی هستند. «نهضت جنگل» حق رای را به زنان میدهد. بعد از سرکوب آن، حق رای دوباره گرفته میشود. در حکومت خودمختارپیشهوری در آذربایجان، حق رای به زنان داده میشود و بعد از سقوط آن مجدداً گرفته میشود. در زمان حکومت دکتر مصدق تلاش میشود که حق رای به زنان داده شود که علمای مذهبی و بازاریان با استدلال اینکه در شرع حق رای به مردان داده شده مخالفت میکنند.
سرانجام با اعلام انقلاب سفید در ۱۲ اسفند ۱۳۴۱ حق رای دادن و انتخاب شدن به زنان داده میشود که باز مورد مخالف مذهبیون و شخص آی الله خمینی قرار میگیرد اما کاری پیش نمیبرند.
پس از انقلاب۵۷ تعداد دانشجویان زن در سال ۱۳۸۵ به ۶۳ درصد میرسد. طبق آمارسال ۱۳۹۵، ۳۵ درصد زنان ایران دارای تحصیلات عالیه هستند. در خاورمیانه فقط ترکیه با ۳۰ درصد تا حدی با ایران برابری میکند. تعداد دانشجویان زن ده درصد بالاتر از مردان است با اینهمه ولی نرخ بیکاری در میان زنان ۹ درصد از مردان زیادتر است. زنان تحصیلکرده ایران یک سوم مردان امکان پیدا کردن کار دارند. در سال ۱۴۰۰ تنها ۱۵ درصد شاغلان کشور زن هستند.
سهم زنان در موقعیتهای مدیریت و مقامات عالی و کلاً تصمیمگیری در ۱۴۰۰ تنها ۱۹ درصد مردان است. این ارقام فاجعه است. یعنی جمهوری اسلامی درصد بالایی از تحصیلکردگان و شایستگان مملکت را تنها به دلیل زن بودن کنار میگذارد. در سه قوه، صفر درصد زنان حضور دارند. مشارکتجوترین زنان ۱۶ درصد زنان هستند که همینها هم در موقعیت تصمیمگیری تاریخ ایران را پشت و رو میکنند و با هر چیز پیشرو برای زنان مخالفت میورزند!
در مقابل این وضعیت حاکم، زنان ایران در داخل پویا و توانا هستند و هرچند در عرصه عمومی خفهشان میکنند ولی در زمینههای متعدد فعال هستند. زنان تاوان شجاعت خود را با سرکوب و زندانی شدن و کشته شدن میدهند. این را هم اضافه کنیم که ۳۰ درصد کسانی که برای دفاع از حقوق زنان درزندان هستند مرد هستند. زنان توانا و شجاع ایران یا خانهنشین هستند و یا در زندان. پتانسیل تحصیل زنان یک بمب بود که بالاخره منفجر شد و در قالب حرکت «زن زندگی آزادی» نمود پیدا کرد. بیتردید انفجارهای دیگری در راه است.