مرکز «آرتز دپو» در شمال لندن دیگر مدتهاست به یکی از میعادگاههای اصلی ایرانیان هنردوست در لندن تبدیل شده است.
تالار تئاتر این مرکز، عصر شنبه ۲۳ ژانویه پر از تماشاگر شده بود. اینان آمده بودند که شاهد سومین کار بردیا جلالی، «آخرین بازی» اثر نویسندۀ نامآور، محمود استادمحمد، باشند. دو نمایشِ قبلیِ بردیا جلالی در لندن، او را به عنوانِ هنرمندی آگاه و مسلط به این رسانه به علاقمندان تئاتر ایرانی معرفی کرده و آنها را در انتظار دیدن کارهای بعدی او گذاشته بود. این انتظار بالاخره عصر شنبه به سر آمد و تمامیگنجایش ۱۷۰ نفری تالار تئاتر «آرتز دپو» را تماشاگران اشغال کردند. در میان انها بسیارانی از دست اندرکاران تئاتر و کارورزان عرصههای دیگر فرهنگی نیز حضور داشتند.
فرشید آریان و بردیا جلالی با تسلط حرفهای خود بر نقشآفرینی و شخصیتپردازی، دو پرسوناژ اصلی نمایش «آخرین بازی»، یعنی فرامرز اردلان و حیدر اشتیاق، را روی صحنه تجسم بخشیده بودند.ِ بی شک دیالوگهای قوی استادمحمد عامل مهمی در موفقیت نمایش بود. در کنارش، بردیا جلالی به عنوان کارگردان، میزانسنهایی را طراحی کرده بود که در فراسوی چیدمانِ فیزیکی اشیا و حرکات بازیگران، لایههای معنایی دیگری به بخشهای مختلف نمایش میبخشید و به تماشاگر منتقل میکرد. افزون بر این، جلالی از نور و افکت صدا و موسیقی و نیز کلیپهای ویدئویی بسیار در این نمایش استفاده کرده بود که به عنوان سبک کار او تثبیت شده است.
داستان نمایش دربارۀ شخصیتی به نام فرامرز اردلان، «ابرستارۀ» سینمای قبل از انقلاب است. این پرسوناژ البته شخصیتی حقیقی نیست و تنها مخرج مشترکی است ازخصوصیات روانی و رفتاری بخشی از هنرمندان و فعالان فرهنگی که به دنبال انقلاب جلای وطن کردند. اردلان هم که در «شهر ملائکه»، «لس آنجلس» اقامت گزیده است آدمیاست که از بی ارتباطی با شرایط و واقعیت نوین زندگی خود وعدم توانایی در انطباق با آن رنج میبرد و به گوشهنشینی و غرق شدن در گذشتههای تابناک خویش پناه برده است و با همین انزوا فاصلهاش از واقعیت پیرامونی بیشتر و بیشترمیشود.
همه چیز درمنزل فرامرز اردلان اتفاق میافتد. اردلان تنها در اتاق خود نشسته است با آفیشهای فیلمهای او در ایران قبل از انقلاب بر دیوارها، و در میان وسایل سینمایی مانند پروژکتور و دوربین فیلمبرداری. زنگ در زده میشود و پرسوناژ دوم «حیدر اشتیاق» وارد صحنه میشود. این دو نفرچند روز پیش در پارک با هم آشنا شدهاند. حیدر اشتیاق با خُلق و خوی خود در نقطۀ مقابل فرامرز اردلان قرار دارد. او که ارادتی خاص به هنرپیشۀ بزرگِ قبل از انقلاب دارد، صاحب تولیدی قفسههای آشپزخانه در لس آنجلس است ودر این راه به موفقیت مالی نیز رسیده است. هرچند خاطرات زنده و دقیقی از ایرانِ قبل ازانقلاب و تک- تک فیلمهایِ «ابر ستاره» دارد و با آنها بسیار هم به اصطلاح «حال میکند» ولی برخلاف اردلان، ذهناش در خاطرات گذشته محبوس نیست و با محیط زندگی نوین خود نیز ارتباطِ فعال دارد. درعین حال اما با گفتار و کردارش نشان میدهد که پیوندهای عمیقاش را با سرزمین مادری و فرهنگ آن حفظ کرده است.
اما فرامرز اردلان به قعر افلاس و بدبختی خود رسیده است. او با دنیای خودساختۀ ذهنی هم خودش را فریب میدهد و هم دیگران را. ذهنپردازیِ او دیگر به درجهای رسیده است که مرز بین نمایش و واقعیت برایش از بین رفته است.
پردۀ اول که سرآغاز دوستی این دو پرسوناژ است همراه است با بازسازیِ صحنههایی از فیلمهایی که فرامرز اردلان در آنها نقش اول را بازی کرده است. حیدر اشتیاق پا به پایِ او میآید و با حافظۀ قویاش تمام دیالوگها را بازگویی میکند و با این بازآفرینی صحنهها، پیوند دوستی بین آن دو برقرار و محکم میشود. اما در پایان این پردۀ پُر از جنب و جوش که با ریتمی سریع پیش رفته است، ضربهای محکم وارد میشود و فضای سنگینی را بر نمایش مستولی میکند. تلفن زنگ میزند…
برای با خبر شدن از ماجرا میبایست هر وقت این هنرمندان «آخرین بازی» را در شهر شما به روی صحنه آوردند، به تماشایش بروید.
محمود استادمحمد، یکی از بازیگران، نویسندگان و کارگردان سرشناس ایران و عضو کارگاه نمایش قبل ار انقلاب ۵۷ بود. او که پس از انقلاب به مدت ۱۲ سال خارج از ایران زندگی کرد، نمایشنامۀ «آخرین بازی» را در آخرین سال اقامت خود در کانادا و قبل از بازگشتاش به ایران در سال ۱۳۷۶ نوشت و پس از بازگشت در ایران روی صحنه برد. به این معنا «آخرین بازی» بیانیهی شخصی اوست. استادمحمد دریافته بود که قادر نیست خارج از ایران به کارهنری ادامه دهد و راه بازگشت به ایران را برگزید و متاسفانه در سال ۱۳۹۲ بر اثر بیماری سرطان در گذشت.
پس از اجرای نمایش، در صحبتی که کیهان لندن با بردیا جلالی داشت او تاکید کرد که هرچند وی و فرشید جلالی روی صحنه در مقابل تماشاگران بازی میکردند ولی این نمایش محصول فعالیت تیمی و تقسیم کار حرفهای بوده و نقشِ اصلی او در آن تهیهکنندگی بوده است. وی افزود، تهیۀ این پروژه متکی بر استفاده از تمامی نیروهای مثبت موجود در جامعۀ ایرانی لندن بوده است.
علاوه بربازیگران روی صحنه، از صدای بازیگرانی مانند سامان خلاوه، فرهاد اعظمپناه، تارا تابان و نینا نورک استفاده شده بود. طراحی صحنه و لباس کارِ تارا تابان بود. تولید ویدئوها و تصویربرداری از اجرایِ آن شب بر عهدهی فرهاد اعظمپناه بود و ضبط صدا در مسئولیت آروین صحافا بود. ناگفته نماند که در تیتراژ پایانیِ نمایش از تمامیمراکز، رسانهها و افرادی که نقشی حتی کوچک در تحقق این پروژه و جلب تماشاگر داشتهاند تشکر شده بود که یادآوری ارزشمندی بود.
بردیا جلالی در گفتگو با کیهان لندن همچنین گفت، واکنش تماشاگران نسبت به نمایش بسیار خوب بوده است. این استقبال گروه «تم تئاتر» را تشویق میکند که در فکر اجرای مجدد این نمایش در شهرهایی مانند منچستر، بیرمنگهام، لیدز و شفیلد در بریتانیا باشد که در آنها ایرانیان بسیاری زندگی میکنند.