سیامک صفاتی – استبداد دینی، همه چیز را پوچ و بیمعنی و بیمسما میکند. ظرف را حفظ میکند اما از مظروف تهی مینماید و با این کار چیزی را در کالبد واژگان میدمد که اصلاً و ابدا در مخیله نظریهپردازان و مبتکران آن واژگان و پدیدهها، هرگز نبوده است.
جمهوریت خلاف تعریف معروف و مرسوم آن که حکومت اکثریت بر اقلیت با حفظ احترام به حقوق اقلیت است، توأمان با حفظ نظام ارزشها و آزادیها که از آن منبعث میشود از طریق نظارت استصوابی، به حکومت اقلیت بر اکثریت تبدیل میشود. ریاست جمهوری که باید منتخب مردم باشد از طریق نظارت استصوابی به منتصب حکومت تبدیل میشود. و رأی مردم صرفاً ابزاری میشود برای ژست مشروعیت و دیگر اینکه مشت محکمی به دهان استکبار بزنند و وزن و هیمنه خود را نشان دهند.
نمایندگان مجلس شورای اسلامی از طریق نظارت استصوابی از جماعتی بیبهره از دانش و آگاهی و تخصص لازم منصوب میشوند زیرا حکومت به خیل بلهقربانگوی فاقد صلاحیت احتیاج دارد نه متخصص و متعهد به دانش و علم روز و حقوق انسان که مزاحم ارکان قدرت شوند.
دستگاه قضایی با تفتیش عقاید از قضات صاحبنظر و دانشمند جز در موارد اندکی تهی شده و انتطار دادخواهی در اغلب موارد انتظاری بیهوده و بیثمر است.
شورای نگهبان که باید حافظ حقوق مردم در مقابل دستاندازی اصحاب قدرت و ثروت و مقام باشد، خود تضییعکننده حق نامزدهای مختلف و رأیدهندگان و همه مردم، با نظارت خودساخته استصوابی تبدیل شده است.
مجلس خبرگان که وظیفه نظارت بر وظایف رهبری را عهدهدار است با نظارت استصوابی، به محافظ آن تبدیل شده است.
همچنین شوراهای کارگری و کشاورزی و غیره که با پسوند اسلامی از ماهیت تهی شده و پاسخگوی حقوق اقشار مختلف نیستند بلکه بر ضد آنها عمل میکنند.
یا حقوق بشر را تقلیل میدهند به حقوق بشر اسلامی که وظیفهاش حفظ حقوق حکومت است در مقابل مردم. یعنی از هر زاویهای دیده شود حقوق بشر اسلامی و مسیحی و بیدین و بادین نمیتوانیم داشته باشیم. بشر، در هر جای دنیا بشر است، نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. اگر خورشید و ماه و برق و… اسلامی شدند، آنوقت بشر هم اسلامی میشود. شما حتی یک مورد دفاع از مردم آسیبدیده را در کارنامه این نهاد بیمسما ملاحظه نمیکنید. چرا؟ چون هدف تقلیل و تخطئه و مسخ حقوق بشر است برای حفظ حکومت و اعوان و انصارش، و باقی که اصلاً انسان نیستند تا در خصوص تضییع حقوق آنها صحبت شود. نظام آزادیها و عدالت اجتماعی و حقوق انسان که در مردمسالاریها بسیار پررنگ است، فرو کاسته میشود به پاسخگویی مردم به قدرت و تأمین امتیازات این طبقه. و هر رویکرد و نهاد به ظاهر دموکراتیک در ایران کاملا ابتر شده و با حفظ نام و اسمی از آن، از مظروف تهی شده و بیمعنی جلوه میکند. پس وقتی پدیدهها با حفظ ظاهر و اسم و رسم، فاقد موضوعیت شده و اتفاق خاصی را در داخل رقم نمیزند، حکومت یاد میگیرد تا در همین راستا، اعتراضات مدنی و حقخواهی و برابریطلبی و حق بر آگاهی و آزادی و تعیین سرنوشت و اعلام مخالفت با رویههای غیراخلاقی و غیرمردمی را با تحریف قانون، به انواع اتهامات بیالاید و به حذف مخالفان و معترضان بپردازد. مثل توقیف فلهای دهها نشریه و مطبوعات و دستگیری روزنامهنگاران در سال ۱۳۷۹ به مو جب قانون اقدامات تأمینی مصوب ۱۳۳۹ ( که اختیار دستگیری اراذل و اوباش پیش از ارتکاب مجدد به جرم را به قضات میدهد). که البته این قانون هیچ ارتباطی به توقیف مطبوعات و هیچ رسانهای نداشت. و تأسفبارتر آنکه، کار مطبوعاتی و خبرنگاری را مترادف اعمال اراذل و اوباش قرار میدهند. همینقدر توهینآمیز، همینقدر عمل مجرمانه نسبت به اصحاب دانش و آگاهی و مبارزه با اطلاعرسانی و آگاهیبخشی. ولی در جایی که همین قانون نیمبند هم نتواند منویات قدرت را برآورده کند به آتشبهاختیاران و یا روش حذفی متوسل میشوند.
در نظام استبدادی هر نهاد و ساختار و واژهای به روم ختم میشود. واژگونی واژهها، بزرگترین و مهیبترین آفتی است که مردم را در هر عرصهای تهدید میکند. هیچ چیز در استبداد دینی اصالت ندارد. همه چیز در سایه قدرت انحصاری تعریف میشود. جان و مال و هستی انسانها و طبیعت هیچ اعتباری ندارند. فقط و فقط منافع و شهوت قدرت و ثروتِ مستبد و اعوان وانصارش را باید سیراب کنند. جان انسانها در داخل بیمعنی، در خارج بیمعنی، نهادها بیمعنی، واژگان بیمعنی. طبیعت بیمعنی. خدا و اخلاق بیمعنی. همه چیز ابزار خودکامگی است. همه چیز از درون پوچ و بیهویت میشود. گویا کل هستی ملعبه است. ملعبه استبداد دینی و شخص مستبد. از کارگاه استبداد دینی جز رذالت تولید نمیشود. حال هر نام و عنوانی میخواهد داشته باشد.
به همین دلیل است که به جای اینکه کسی که تبعیض میورزد ( تبعیض دینی، قومی، مذهبی، جنسیتی، زبانی و غیره) و ظلم و تجاوز میکند و امتیازات و مزایا را به سود طبقه، صنف و ایدئولوژی خاصی برقرار میسازد و انسانها را از حق بر آگاهی و آزادی و حق بر تعیین پوشش و حق تعیین سبک زندگی و آرامش فیزیکی و روانی باز میدارد مشوشکننده اذهان عمومی تعیین گردد، آنکه انواع و اقسام تبعیض را نفی میکند و انسانها را صرف نظر از دین و عقیدهشان همبسته میداند و در نظر و عمل سعی بر توزیع عادلانه قدرت و ثروت و منزلت بین همه مردم فارغ از هر عقیده و نگرش و جنسیت و قومیتی و… دارد و مردم را آزاد و آگاه و برابر میخواهد و انسان را دارای کرامت و منزلت و حیثیت میداند که حکومت را موظف میداند، آن را پاس بدارد، را مشوشکننده اذهان عمومی قلمداد میکند. درواقع آنکه استبداد میورزد و استبداد را به عنوان دین و آیین درآورده و ولایتِ خود را یگانه آیین و روش معرفی میکند، که جز سرکوب و حذف مخالفان و یکدست ساختن جامعه هنر دیگری ندارد، قطعاً او مشوشکننده اذهان عمومی است، زیرا از انسان مفهومی را مد نظر دارد که در نظر و عمل در هیچ جا سراغی از آن نمیتوان گرفت جز در دستگاه تخمیر استبداد دینی و نگاه ولایی. حال آنکه، انسان با تفکر و عقلانیت آزاد و خودبنیاد انسان است، انسان با اراده مستقل و خودفرمانفرما انسان است، انسان با جستجوگری و کنشگری فعال انسان است، انسان با عشق و مهرورزی و صلحپیشگی انسان است، انسان با نه گفتن انسان است. انسان با حق انتخاب، آزادی بیان و پس از بیان و آزادی نوشتن و پس از نوشتن، آزادی اجتماعات و اعتراضات و مقاومت و عدم همکاری در مقابل ظلم و تبعیض و تحمیل و سلطهگری و تجاوز و سازماندهی در متن جامعه مدنی برای کسب هویت و فهم اینکه برای انسان بودن باید انسانورزی کند، انسان است.
باری، آنکس که مواهب و مناصب و مزایا و فرصتها و امکانات را به سود خود و اعوان و انصارش مصادره میکند. حق انتخاب و حق تعیین سرنوشت را از انسانها سلب میکند و مجموعه آزادیها را از مردم دریغ میدارد. از همه ابزارها برای تسلط و تحمیل اراده خود بهره میجوید و بسیاری را از حق کمی و کیفی حیات محروم میکند. و آنجا که مردم خواستهای بحق خود را مطرح میکنند، به آنان توهین روا میدارد که، صلاحیت تشخیص سره از ناسره را ندارند و به سرکوب و حبس و سلب حقوق آنان میپردازد، تشویش ننده افکار عمومی است، اقدام علیه امنیت ملی انجام میدهد و به یک ملت تهمت روا میدارد و نشر اکاذیب میکند و عجیب است که باز هم جای ظالم و مظلوم، جای دادخواه و بیدادگر و… عوض میشود و واژگان شرمنده دادخواهان میشوند.
آیا آنکه راهی میجوید تا صلح و آشتی برقرار کند و از جنگ و ستیز و مناقشه و مداخله در زندگی و سرنوشت دیگران خودداری کند، ضد امنیت ملی اقدام میکند یا آنکه جنگافروز و سلطهگر است و در آتش تفرقه و کینه و خشونت و نفاق میدمد؟ با جنگافروزی و بسط سلطه در جهان، زندگی مردم را به مخاطره میافکند، حق تنفس و زندگی راحت را از جامعه و جهان میگیرد و بجای پاسخگویی و تن دادن به مطالبات مردم، وقتی موقعیت خود را در خطر میبیند بحران از پی بحران ایجاد میکند و در پشت بحران، خود را پنهان میکند؟ روشنفکران و آگاهان و هنرمندان و معلمان و اساتید دانشگاه و دغدغهمندان به حقوق انسان و هر انسانی را که آزادکننده اجتماع از لوث استبداد و جور و جهل و جنایت و بندگی و بردگی اغیار و هر نوع تیرگی هستند را سرکوب و محبوس و جاهلان و کاسبکاران و زشتخویان و دلسیهان را آزاد میگذارد تا میدانداری و یکهتازی کنند، تا عرصه را برای اصحاب استبداد، از هر نوع مخالف و مخالفتی خالی نمایند؟
چرا دانشجو و استادی که حق میگوید و برای دردهای جامعه راهکار و ساز و کار نشان میدهد و علیه استبداد و ظلم و تبعیض و نابرابری مبارزه میکند، به دلیل حقگویی و آزادیخواهی و عدالتطلبی و برابریجویی باید با انواع اتهامات از دانشگاه اخراج یا تعلیق شود؟ چرا ساحت علم و پژوهش در خدمت کوتهاندیشان و کوتولههای فکری و ذهنی قرار گیرد که وهن علم و ابتذال دانش و پژوهشاند. در کجای دنیا چنین جای حق و باطل را عوض میکنند تا کسانی که توانایی اداره یک سرویس بهداشتی را ندارند در رأس قرار گیرند و آگاهان و دانشمندان و دانشجویان و اساتید باهوش و اندیشمند و تأثیرگذار در زندگی مردم، برکنار باشند؟ در کدام دین و آیین کوتهاندیشان سوار و اندیشمندان پیاده و از هستی محروماند. آنان در ادامهی تهی کردن هر ظرفی از مظروفش و مسخ کردن واژهها و تحریف آن در تباین مطلق با بنیاد پدیدهها، جای متهم و دادخواه را عوض میکنند. میزنند و میکشند و در زندان شکنجه میکنند و وقتی خانوادهها و مردم معترض میشوند برای معترضین پرونده تشکیل میدهند. خبرنگار وظیفه خبرنگاریش را انجام میدهد در زندان، هنرمند رسالت هنریش را ادا میکند محروم و برکنار و… دانشمند که سرسپرده نیست محروم و برکنار و یا در زندان، دانشجو که از حق دفاع میکند معلق از تحصیل یا اخراج، استاد آزاده اخراج و بسیاری از صنوف دیگر بر همین قرار. این چه استغناست یارب این چه قادر حکمت است اینهمه زخم نهان است و مجال آه نیست. زندگی مردم را با انواع سیاستهای غلط که غلط و اشتباه بودن آن سیاستها و رویکردها با گذشت چهل و چهار سال از شروع انقلاب بارها بارها کاملا عیان و تکرارشده است، سیاه کردهاند و مردم را از زندگی حداقلی نیز محروم کردهاند وقتی دست به اعتراض بلند میکنند در مقابل اینهمه بیکفایتی و فقدان علم و توانایی و عدم شایستگی، بجای مسببان، برای فعالان آزادیخواه و عدالتطلب و مردم عادی پرونده تشکیل میدهند و آنان را از زندگی ابتدایی نیز محروم میکنند. خجالت هم نمیکشند از این میزان وقاحت. تو گویی مملکت ارث پدریشان است که مشغول سهمخواهی از آنند. و آنقدر حیطه و دامنه جرائم را بسط میدهند، که به قول بزرگی، بس که دُم امنیت ملی دراز است، هر کجا که پا میگذاریم، روی دُم امنیت ملی پا گذاردهایم؟ به عبارتی هر جا که در مورد هر موضوعی صحبت میکنیم و مینویسیم یا توهین به مقدسات است یا تشویش اذهان عمومی یا اقدام برای بر هم زدن نظم و امنیت ملی یا توهین به مقامات و یا نشر اکاذیب و… (مصیبت اینجاست، کسی که به امت اعتقاد دارد اینجا دم از امنیت ملی میزند و از آن استفاده ابزاری میکند). پس میبینیم وقتی امنیت حاکمان به خطر میافتد با روشی که به تجربه آموختهاند و در آن به مهارت رسیدهاند به تهی نمودن ظرف از مظروف و مسخ واژگان و تحریف هر چیزی میپردازند، تا از این طریق به حذف مخالفان و دگراندیشان بپردازند تا همچنان در صدر بمانند و به بلعیدن و چپاول ثروت و سرمایه مملکت بپردازند.
آیا کسی که ثروتهای خرد و کلان مردم در ید قدرت اوست و در هر جا که میخواهد هزینه میکند و هزینهکرد او موجب درد و رنج و مشقت و محنت فزاینده مردم میشود و به هیچ جا هم پاسخگو نیست، مشوشکننده اذهان عمومی است یا کسی که میگوید چرا ثروت و سرمایه و حاصل زحمات و کار و دسترنج مردم باید خرج ایجاد جنگ و آتشافروزی و حذف و سرکوب مخالفان شود و چرا نباید ثروت مردم خرج رفاه و بهروزی و آزادی و سعادت و رشد و شکوفایی استعدادهای فرزندان این آب و خاک شود و برای خود مردم هزینه گردد؟
حضرات به همین منش و روش که در زمانه کنونی به جنگ با جملگی آزادیخواهان و فعالان حقوق بشر و شهروندی و برابریطلبان از هر سنخی و اندیشمندان و طرفداران محیط زیست و فعالین حقوق حیوانات و سایرین رفتهاند و آنان را به سرکوب و حبس و شلاق و شکنجه و اخراج و تعلیق و آزار و ممنوعیت از فعالیت و حتی حق حیات محکوم کرده و میکنند، اگر حضرت ابراهیم امروز، وقتی با تبر بتها را میشکست و یا با تفکر بتپرستی به مبارزه و مقابله برمیخاست و خدا را برتر از مفتیان و مفتشان و اصحاب گردنکلفت و تاریکاندیش دین قلمداد کرد و سیستم موجود را باطل و حقیقتستیز و آزادیکش قلمداد نمود، برخورد میکردند و او را مشوشکننده اذهان عمومی و توهینکننده به مقدسات و برهم زننده نظم و امنیت عمومی و به نشر اکاذیب و مفسد فی الارض متهم و محکوم میکردند؟ یا موسی وقتی با فرعون به مقابله برخاست و گفت تو خدا نیستی که اناالحق میگویی! بلکه خدا برتر از هر کسی و هر چیزی است و وقتی گفت: به چه حقی قوم یهود را به بندگی و بردگی گرفتهای؟ متهم به توهین به مقدسات و تخطی از قانون و عرف و عادات و آداب و رسوم اجدادی و برهم زننده امنیت عمومی مینمودند یا به نشر اکاذیب و افساد فی الارض محکوم میکردند؟ محمد و سایر رسولان و برانگیختگان وقتی علیه نظم مستقر بپا خاستند و علیه بتپرستی و عقاید رایج و مرسوم هچون جاهلیت و شرک و طاغوت و ظلم و تبعیض و تعدی قیام نمودند، به جرم توهین به مقدسات و مقابله با امنیت عمومی و تشویش اذهان عمومی یا نشر اکاذیب و افساد فی الارض و بسیاری اتهامات دیگر به مجازات میرساندند؟ در این تهدیدات و سرکوبها و مجازاتها هیچ عنصر خیری نهفته نبوده و نیست و مگر میتواند نهفته باشد،؟ الا، هر که برخلاف منویات و فرامین آنان سخن گوید یا بنویسد تا قدرت و ثروت و منزلت آنان را مخدوش سازد با انواع اتهامات مواجه میکنند تا جلوی فعالیت آزاد و برابر آنان گرفته شود. تا از آگاهیبخشی و بالا بردن سطح سواد و دانش مردم جلوگیری کند. چرا که آگاهی و مطالعه، مطالبه میآورد. مطالبه، علیه هر نظام و نظمی که قصدش بیسواد و جاهل نگهداشتن مردم و سکوت و سکون آنان است. تا بدین وسیله ببلعند و به قدرت منحوسشان استمرار و تداوم بخشند. و مردم آگاه و باسواد این را نمیخواهند و علیه چنین نظمی بپا میخیزند.
حال با این وصف چه کسانی در راه ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و سایر رسولان قدم گذاردهاند؟ آیا نظامی که آزادیکش است و برابریطلبان و حقیقتخواهان و آزادیخواهان را حبس میکند و به اقسام اتهامات میآلاید و میآزارد؟ طرفدار دین ابراهیم و سایر رسولان است یا حکومتی که آزادیخواهان و برابریطلبان و عدالتخواهان در آن عزیزند و جایگاهی رفیع و منیع دارند؟ قطعا این نظام نمیتواند مدعی دین و حکومت مصلحان و رسولان آن چنانکه ادعایش را دارد، باشد زیرا حکومتی که مدعی حکومت مهدی در آینده است، چنانچه این شیوه سرکوب و اتهام و تشویش اذهان عمومی و افساد میالارض و انواع اتهامات را مشمول مهدی کند که نمیشناسدش و به قول خودشان حرف نو و طرح و برنامه نو و مبارزه نو دارد تا دنیا را پر از عدل و داد کند اگر با همان شیوه که گذشتگان با پیامبران و روشنفکران رفتار کردند با او نیز چنان رفتار کنند چه باید بکنند؟ در اینصورت که تمام ادعاهایشان نقض میشود. پرسش اساسی این است که مهدی را چگونه میشناسند تا او را از سرکوب و آزار و شکنجه مستثنی کنند و در صورت ارائه حرف و اندیشه نو، نباید اصلا و اساسا هر نوع محکومیتی در قبال هر آزادیخواه و عدالتطلب و حافظان حقوق بشر و محیط زیست و حیوانات را کنار بگذارند؟ چون شیوه فعالان آزادی و آگاهی و برابری و عدالت و رفع تبعیض و تحمیل و تحقیر نیز همانند فعالیت مهدی است، پس اتهام و تضییق و تهدید و مجازات چرا باید نصیب مهدی و جانشینان و یا یاران مهدی شود؟
باری، نظامهای مستبد خاصه استبداد دینی، در طول تاریخ با مسخ واژگان و تحریف و تبدل و تهی ساختن ظرف از مظروف و دمیدن نَفَس تیره و افکارظلمانی و پندار شیطانیِ منفعتاندود به واژ گان، به مبارزه با حق و آزادی و عدالت اجتماعی و رهروان پاک و صادق راه حق و آزادی و عدالت و زیبایی و برابری پرداخته و میپردازند. تنها خدمت استبداد دینی به مردم، مرگ استبداد در هر نوع، خاصه، استبداد دینی میتواند باشد ولاغیر.