مینا کاوانی هنرمند تئاتر و سینما: مهم نیست چه اتفاقی افتاده، باید از کابوس‌های خود دوباره رویا بسازیم

- نمایش «من آشفته‌ام» به نویسندگی و کارگردانی و بازی مینا کاوانی از  ۱۲ تا۲۲ اکتبر ۲۰۲۳ در پاریس به روی صحنه رفت.
- وی درباره نوشتن این نمایش می‌گوید: «از سال ۲۰۱۹-۲۰۱۸ دست به کار نوشتن این نمایش شدم حتا می‌توانم بگویم تولد این نمایش به زمانی  برمی‌گردد که مشغول تحصیل در کنسرواتور بازیگری تئاتر ملی پاریس بودم. از آن تاریخ شروع به نوشتن مونولوگ کرده بودم و می‌دانستم روزی چنین کاری را به روی صحنه خواهم برد.»
- «آنتونی دلون (پسر آلن دلون) پس از دیدن این نمایش برای من یک نامه جالب نوشت و گفت که من خودم را در این نمایش دیدم. او کسی است که نه ایرانی است نه تبعید شده و نه با چیزهایی که ما با آن دست و پنجه نرم کردیم زندگی کرده است.»

یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲ برابر با ۰۳ دسامبر ۲۰۲۳


کتایون حلاجان – مینا کاوانی از نوجوانی با نقش‌آفرینی در کارهای متعدد در عرصه تئاتر و سینما در ایران درخشید. ماندن بر صحنه نمایش و و آفرینش انتخابی بود که او از سال‌های پیش از ترک ایران در پیش گرفته بود.  تنگناها و سختی‌های کار بازیگری در ایران به ویژه برای زنان او را بیشتر مشتاق تئاتر کرده بود تا سینما زیرا به گفته خودش در تئاتر  می‌شد کمی‌ آزادتر بود. سرانجام اما عرصه‌ی تنگِ هنر در ایران امروز، جوانی و شوق آموختن او را به کشور فرانسه رساند و تحصیلات خود را در کنسرواتور بازیگری تئاتر ملی پاریس به پایان رساند.

عکس از Thomas Lavelle

مینا کاوانی در فرانسه نیز در حوزه تئاتر و بخصوص سینما فعالیت‌های بسیار موفقی داشته و با کارگردانان شناخته‌شده بسیاری همکاری کرده است.

نمایش «من آشفته‌ام» به نویسندگی و کارگردانی و بازی مینا کاوانی از  ۱۲ تا۲۲ اکتبر ۲۰۲۳ در پاریس به روی صحنه رفت. موسیقی این کار توسط سیاوش امینی هنرمند ساکن ایران تهیه و تنظیم شده است. این نمایش توسط Résidences d’artistes – Montévidéo که در فرانسه بسیار معتبر است پذیرفته و توسط تئاتر ملی فرانسه پشتیبانی شده است.

«من آشفته‌ام» تجربه شخصی نویسنده به دور از کلیشه‌های متداول از وضعیت تبعید است. شخصیت این نمایش در تک‌گویی‌های خود، رویاها و فانتزی‌هایِ پرورده‌ی ذهن را در مواجهه با واقعیت به چالش می‌کشد. این نمایش سفرِ درونی انسانی است که محکوم به تبعید است. رویارویی خود با خود، خارج از زمان و مکان. روایتی متفاوت از رنج و قدرتی که از پسِ آن برمی‌آید. مهم نیست چه اتفاقی افتاده، باید از کابوس‌های‌ خود دوباره رویا بسازیم.

مینا کاوانی در نوشتن این متن و بازی در آن بسیار توانا عمل کرده است. نمایشی تک‌نفره که به مدت یک ساعت شما را در جایگاه تماشاچی میخکوب می‌کند تا داستانی را بشنوید که در گوشه‌ای از آن بخشی از خود را پیدا می‌کنید. «من آشفته‌ام» توجه منتقدان بسیاری را در فرانسه جلب کرده و نقدهای بسیاری در نشریات معتبر از آن به چاپ رسیده است. آنا دیاکتین Anne Diaktin  یکی از روزنامه‌نگاران شناخته شده در حوزه تئاتر در مقاله خود در روزنامه لیبراسون با تمجید از این نمایش بازی مینا کاوانی را به سحر و جادو تشبیه کرده است.

مینا کاوانی درباره نوشتن این نمایش می‌گوید: «از سال ۲۰۱۹-۲۰۱۸ دست به کار نوشتن این نمایش شدم حتا می‌توانم بگویم تولد این نمایش به زمانی  برمی‌گردد که مشغول تحصیل در کنسرواتور بازیگری تئاتر ملی پاریس بودم. از آن تاریخ شروع به نوشتن مونولوگ کرده بودم و می‌دانستم روزی چنین کاری را به روی صحنه خواهم برد.»

– این نمایش روایتی است از آنچه در ایران پشت سر گذاشته‌اید و آنچه در فرانسه تا امروز تجربه کرده‌‌اید اما نام آن را نمی‌توان تبعید به معنایی که می‌شناسیم گذاشت؛ چطور از این مفهوم عبور کردید؟

– این نمایش با وجود اینکه در مورد تجربه شخصی من و تبعید صحبت می‌کند اما مقیاس‌اش برای من ورای یک جغرافیاست. زمان نوشتن متن می‌دانستم که می‌خواهم از ورای کلمات، نور، صدا و موسیقی  در مورد رویاها و کابوس‌های انسان حرف بزنم. در مورد تجربه شخص خودم؛ وقتی به ایران فکر می‌کنم می‌بینم که اکثر نسل من از کودکی و یا نوجوانی تمام فکرمان این است که از ایران برویم، که زندگی جای دیگریست. با رویاهای بزرگ به آنجای دیگر می‌رسیم و بعد در آنجا، به جایی که از آن آمده‌ایم فکر می‌کنیم و تبدیل شدیم به یکسری آدم‌های شیزوفرن که  بیشتر در رویا و آنچه پرورده ذهن‌مان است زندگی می‌کنیم تا در واقعیت؛ احساس می‌کنیم قدرتِ بودن در مکانی را که هستیم از دست داده‌ایم.

فکر می‌کنم هر هنرمندی آزاد است در مورد چیزی که ذهن‌اش را مشغول کرده کاری خلق کند. درواقع من نیز روی نقطه‌ای دست گذاشتم که برای شخص خودم سوال‌برانگیز بود. این کار نگاه شخصی و تجربه من از اتفاقاتی است که به من آسیب زده و بر من تاثیر گذاشته. بطور مثال گروه موسیقی «سگ‌های زرد» که به نیویورک رفتند و پس از مدتی یکی از آنها کنترل خودش را از دست داد و چند نفر از دوستانش را کشت و بعد خودکشی کرد اتفاقی بود که به شدت بر من تاثیر گذاشت. یا دوستانی که پراکنده در نیویورک، برلین و شهرهای دیگر زندگی می‌کنند. همه شبیه ارواح پراکنده‌ای هستیم… تاکید می‌کنم که این مسئله بین تمام کسانی که از ایران آمده‌اند رایج نیست؛ بخشی بود که خودم دوست داشتم به آن بپردازم. من در کارهایم سعی می‌کنم بیشتر روی دوگانگی آدم‌ها و تنش و جدالی که هر انسانی می‌تواند با خود داشته باشد دست بگذارم و راوی آنچه متعلق به بشر است باشم تا آنچه که معطوف به یک جغرافیاست. به همین خاطر مخاطبان غیرایرانی هم با این نمایش ارتباط برقرار کردند. به عنوان مثال آنتونی دلون (پسر آلن دلون) پس از دیدن این نمایش برای من یک نامه جالب نوشت و گفت که من خودم را در این نمایش دیدم. او کسی است که نه ایرانی است نه تبعید شده و نه با چیزهایی که ما با آن دست و پنجه نرم کردیم زندگی کرده است.

عکس از Laura Severi

– گویا انسانِ این نمایش جایی بالاتر از کابوس و رویا ایستاده. نه شمایل یک قربانی را با خود حمل می‌کند و نه خواستار توجه و ترحم است و نه شکوه و شکایت می‌کند بلکه برعکس بر رنج خود هوشیار است و آن را به قدرت تبدیل کرده. آیا این همان نکته‌ایست که شما را بر صحنه نمایش نگاه داشته؟

– تصورم این است که تمام ما که تبعید را زندگی کرده و می‌کنیم یک لایه‌ای به ذهن‌مان اضافه شده؛ لایه‌ای پر از خاطره، بو، تصویر… گاهی پر از توهم و تصویرهای غلط و گاه واقعی. ما یک نوع رابطه با جهان نداریم و در اینجاست که همانقدر که اصرار می‌کنم که مرز و ملیت تعیین‌کننده نیست به همان اندازه این را هم می‌گویم که تبعید برای من خیلی مسئله است. تبعید مانند مادر شدن است؛ تا آن را تجربه نکنی نمی‌توانی آن را درک کنی. چیزی ورای درد، رنج و اندوه است. تبعید جزئی از وجودت و جزئی از نگاهت به جهان می‌شود. اگر از من بپرسید یک نقاشی برای این نمایش انتخاب کن من جیغ «ادوارد مونک» را انتخاب می‌کنم. در تابلوی او قطعا جنگ، فقر، تبعید و تمام اتفاقات ناشی از جنگ جهانی وجود دارد اما مونک آن را برای ما در یک فریاد به تصویر در آورده است. این کاری بود که من خیلی دلم می‌خواست در تئاتر انجام بدهم و فریاد درونی‌ام را به روی صحنه بیاورم بدون اینکه وارد جزئیات بشوم. یکی از سختی‌های من در این نمایش این بود که می‌خواستم نوع بیان و ادبیاتی که از آن استفاده می‌کنم شبیه بیوگرافی نباشد. می‌خواستم مانند شعرها و نوشته‌های آنتونن آرتو، سیلویا پلات و یا ویرجینیا وولف باشد. این نویسندگان بجای اینکه آنچه را در اطراف‌شان می‌گذرد تعریف کنند٬ آنچه‌ را در درونشان اتفاق افتاده نوشته‌اند.

صحنه آخر نمایش من با امید و نور تمام می‌شود. چون فکر می‌کنم تجربه تبعید قدرتی به من داده که امروز با آن به روی صحنه هستم. در این نمایش جایی می‌گویم: همیشه آن چیزی که در رویا تصور می‌کنیم قوی تر از چیزی است که در آن زندگی می‌کنیم. اما به دنبال رویاها رفتن نشانِ زنده بودن است. حتی اگر رویاهامان ما را به سمت کابوس ببرد، باز ما زنده‌ایم و نوعی شجاعت در این زنده بودن وجود دارد.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۵ / معدل امتیاز: ۴٫۴

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=336733