ساواک و لزوم بازنگری تاریخی درباره آن 

- ساواک را باید در بستر نظام سیاسی آن مورد تحلیل قرار داد، یعنی یک نظام پادشاهی اقتدارگرا و توسعه‌گرا که در آن حریم خصوصی مردم محترم شمرده می‌شد و به همین علت ساواک نمی‌توانست مانند سازمان امنیتیِ یک نظام توتالیتر همچون آلمان شرقی عمل کند، زیرا اساسا ساختار سیاسی شاهنشاهی پهلوی چنین اجازه‌ای به آن نمی‌داد.
- اگر در ساواک شکنجه صورت گرفته باشد یک موضوع است و اینکه عده‌ای بخواهند ساواک را به عنوان سمبلِ جنایتکاری یک نظام سیاسی معرفی کنند موضوع دیگریست. شکنجه به هر شکل و بهانه و دلیلی و در هر مکان و زمانی قاطعانه محکوم است و اگر در ساواک چنین امری صورت گرفته، باید که زمینه‌ها، کیفیت، مقیاس و ابعاد آن به دور از هر پروپاگاندایی از جمله از سوی رژیم جنایتکار اسلامی و مجموعه ارتجاع سرخ و سیاه مورد بررسی دقیق قرار بگیرد.

دوشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۲ برابر با ۰۴ دسامبر ۲۰۲۳


حمیدرضا نیک‌بخش – پخش یک مستند چند قسمتی درباره ساواک از تلویزیون «منوتو» و اشاره‌ای به این سازمان در یکی از مصاحبه‌های شاهزاده رضا پهلوی موج جدیدی از حملات به دودمان پهلوی را از سوی رسانه‌های جمهوری اسلامی و سایر عوامل فتنه پنجاه و هفت در پی داشت. ارتجاع سرخ و سیاه برای دهه‌ها تلاش نموده با تابوسازی از ساواک مانع بروز دیدگاه‌های انتقادی به روایت‌های غالب شده و امکان پرسشگری از نسل جوان را بگیرد. با این حال، اگر ساواک را موضوعی تاریخی بدانیم، پس از گذشت نزدیک به نیم قرن، بازنگری در مورد ماهیت، کارکرد و کارنامه این سازمان امنیتی امری ضروری است.

ارتجاع سرخ و سیاه همواره در تلاش بوده تا با سیاه‌نمایی از ساواک موقعیت آن را به صورت یک تابو حفظ کرده و بدین طریق یکی از ستون‌های اصلی گفتمان انقلاب پنجاه و هفت را از فرو ریختن نجات دهد. تا امروز برای سیاه‌نمایی در مورد ساواک از هیچگونه اغراقی پرهیز نشده و فقط یک نمونه آن همسان‌انگاری ساواک با «اشتازی» (سازمان امنیت آلمان شرقی) در نوشتجاتی است که برای مخاطبان انگلیسی‌زبان تهیه شده‌اند. به عنوان مثال، هومن مجد که به عنوان مترجم و مشاور با دو رئیس جمهوری اسلامی ایران، احمدی نژاد و خاتمی، همکاری داشته و به غربی‌ها گفته است «سپاه پاسداران آن لولوخورخوره‌ای که ما فکر می‌کنیم نیست»(۱) در مورد ساواک در کتاب خود «آیت‌الله نظری متفاوت دارد» چنین می‌نویسد: «به علت وجود پلیس مخفی، ساواک، که همچون اشتازی آلمان شرقی عینا در هر محله ایرانی خبرچین استخدام کرده بود، ایرانیان می‌ترسیدند که حتی در خلوت خانه‌هایشان راجع به سیاست صحبت کنند.»(۲) او سپس ادعا می‌کند که سرویس‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی تنها «گاهی به بی‌رحمی‌دستگاه اطلاعاتی شاه» بوده‌اند! (همانجا) این دیدگاه نسبت به ساواک در پژوهش‌های آکادمیک غربی نیز دیدگاهی غالب است. در یکی از این به اصطلاح کتب آکادمیک چنین آمده است: «ایران تحت تسلط ساواک مانند آلمان شرقی تحت سلطه اشتازی بود.»(۳)

این ادعاها را به ویژه در نوشتجات انگلیسی‌زبان به خورد مخاطب می‌دهند زیرا غربی‌ها به خوبی با وحشت اشتازی آشنایی دارند. بنابراین همسان‌انگاری ساواک و اشتازی برای سیاه‌نمایی از چهره ساواک کاربرد فوق‌العاده‌ای دارد و خوب به سلیقه مخاطب غربی می‌خورد. با این حال، با چند آمار ساده می‌توان بی‌اساس بودن این همسان‌انگاری را نشان داد. ساواک بنا بر آمار موجود در اوج فعالیت خود در حدود ۵۰۰۰ مامور در اختیار داشته است.(۴) در مقایسه، اشتازی در آلمان شرقی دارای ۹۱۷۰۵ پرسنل رسمی‌ و ۱۷۴۰۰۰ خبرچین بود.(۵) از سوی دیگر، ایران در پایان دوره پهلوی، یعنی سال ۱۹۷۹، دارای حدودا سی و هفت میلیون نفر جمعیت بوده است(۶) در حالی که آلمان شرقی در سال ۱۹۹۰ یعنی در سال فروپاشی دارای حدود شانزده میلیون نفر جمعیت بود(۷) که تقریبا جمعیتی به بزرگی نصف جمعیت ایران پایان دوره پهلوی می‌شود.

این مقایسه ساده– که می‌توان آن را با اضافه کردن آماری از سایر حوزه‌ها تقویت کرد- در واقع دو موضوع را ثابت می‌کند:

اولاً، ساواک در مقایسه با اشتازی سازمان بسیار کوچکی- صرف نظر از دلایل آن- بوده است. علل آن باید در فرصت دیگری بررسی شود و اگر گفته بشود علت آن منفور بودن ساواک بوده از آندست دلایل آبکی است، گویی که دیگر سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی محبوب مردم هستند!
دوم، و مهم تر اینکه ثابت می‌شود این گزاره که «ایران تحت تسلط ساواک مانند آلمان شرقی تحت سلطه اشتازی بود» نمی‌تواند حقیقت داشته باشد، زیرا ساواک با چنان نیروی کوچکی در آن زمان هرگز نمی‌توانست کنترلی مانند اشتازی بر جامعه داشته باشد. درواقع ساواک را باید در بستر نظام سیاسی آن مورد تحلیل قرار داد، یعنی یک نظام پادشاهی اقتدارگرا و توسعه‌گرا که در آن حریم خصوصی مردم محترم شمرده می‌شد و به همین علت ساواک نمی‌توانست مانند سازمان امنیتیِ یک نظام توتالیتر همچون آلمان شرقی عمل کند، زیرا اساسا ساختار سیاسی شاهنشاهی پهلوی چنین اجازه‌ای به آن نمی‌داد.

به این چند آمار و نکات پیرامون آن اشاره کردم تا تاکید نمایم که چقدر روایت‌های غالب در مورد ساواک می‌توانند با ارجاع به واقعیات موجود به چالش کشیده شوند. اگر ساواک را در کنار اهمیت سیاسی آن یک موضوع تاریخی هم بدانیم- چیزی که ارتجاع سرخ و سیاه اصلا تمایلی به آن ندارد– در آنصورت روایت‌های موجود باید بطور مداوم مورد پرسش و بازنگری قرار بگیرند.

پرفسور جیمز مک فرسون مورخ آمریکایی درباره اهمیت بازنگری در تاریخ سخن شایان توجهی دارد: «بازنگری خون حیاتی پژوهش تاریخی است. تاریخ یک دیالوگ مداوم میان گذشته و حال است. تفسیر‌های پیشین در معرض تغییر قرار می‌گیرند، چنانچه با شواهد جدیدی روبرو شوند، پرسش‌های تازه‌ای از شواهد صورت بگیرد، و یا چشم‌انداز‌های جدیدی با گذر زمان به وجود بیایند. هیچ حقیقت واحد، ابدی و تغییرناپذیری درباره رویداد‌های گذشته و معنی آنها وجود ندارد.» (۸) قطعا ساواک هم به عنوان یک موضوع تاریخی نمی‌تواند از این قاعده مستثنا باشد.

سخن آخر اینکه اگر در ساواک شکنجه صورت گرفته باشد یک موضوع است و اینکه عده‌ای بخواهند ساواک را به عنوان سمبلِ جنایتکاری یک نظام سیاسی معرفی کنند موضوع دیگریست. شکنجه به هر شکل و بهانه و دلیلی و در هر زمان و مکانی قاطعانه محکوم است و اگر در ساواک چنین امری صورت گرفته، باید که زمینه‌ها، کیفیت، مقیاس و ابعاد آن به دور از هر پروپاگاندایی از جمله از سوی رژیم جنایتکار اسلامی و مجموعه ارتجاع سرخ و سیاه مورد بررسی دقیق قرار بگیرد. برای این کار ساواک باید به عنوان یک موضوع تاریخی مورد پژوهش قرار گیرد و نه یک تابو. آنچه مسلم است تابوسازی از ساواک شکست خورده و نسل جوان و پرسشگر نخواهد گذاشت که جبهه ایران‌ستیز پنجاه و هفت دوباره از آن به عنوان ابزار سیاسی برای پیشبرد منافع ایدئولوژیک خود استفاده کند.

*حمیدرضا نیک‌بخش دانش‌آموخته علوم سیاسی و مطالعات خاورمیانه است.


منابع:

۱-https://twitter.com/hafezeh_tarikhi/status/1380816216948936705?ref_src=twsrc%5Etfw%7Ctwcamp%5Etweetembed%7Ctwterm%5E1380816216948936705%7Ctwgr%5E68bee0abc446c322f2ecdfc11b6013fc8fcf1fe8%7Ctwcon%5Es1_&ref_url=https%3A%2F%2Fwww.balatarin.com%2Fpermlink%2F2023%2F4%2F27%2F5980926
۲-Majd, Hooman. The Ayatollah Begs to Differ: The Paradox of Modern Iran. New York: Doubleday, 2008, p.177.
۳-Wawro, Geoffrey. Quicksand: America’s Pursuit of Power in the Middle East. London: Penguin, 2010.
۴-Scott Cooper, Andrew. The Fall of Heaven: The Pahlavis and the Final Days of Imperial Iran. New York: Henry Holt, and Company, 2016, p.231.
۵-Hinsey, Ellen. “Eternal Return: Berlin Journal, 1989–۲۰۰۹”. New England Review. 31 (1): 124–۱۳۴, ۲۰۱۰٫
۶-https://datacommons.org/tools/timeline#&place=country/IRN&statsVar=Count_Person
۷-https://www.statista.com/statistics/1054199/population-of-east-and-west-germany/
۸-McPherson, James. REVISIONIST HISTORIANS, August 23, 2003/ https://www.historians.org/research-and-publications/perspectives-on-history/september-2003/revisionist-historians

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱۱ / معدل امتیاز: ۴٫۲

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=336847