سیامک صفاتی – اعدام حکمی غیرانسانی، غیراخلاقی و ظالمانه است. اگر بنا را بر رشد جوامع انسانی بگذاریم، اصرار بر اعدام و سلب حق حیات به دلایل مختلف، دلیل بر عدم رشد و تکامل و هماهنگی حکومت و قوانین با جهان پیشرفته و متمدن است. زیرا بسیاری از کشورهای دنیا در پی رشد و آگاهی و ترقی و توسعه و بالا بردن استانداردهای زندگی و ایجاد رفاه و امنیت و ایجاد جامعه باز و تأمین مجموعه آزادیهای بنیادین و اساسی و حق تعیین سرنوشت و چرخش آزاد و برابر قدرت و حق انتخاب و حق تامین اجتماعی و تقلیل خطا و افزایش شادی و اعتماد به نفس و تأمین بسیاری دیگر از حقوق، اعدام را به لحاظ انسانی از نظام حقوقی خود حذف کردهاند. به همین لحاظ جامعه احساس آرامش بیشتری دارد و با تأثیر از این رویکرد میزان خشونت را به حداقل رسانده است. و جالب اینجاست این عمل یعنی حذف اعدام، منجر به گسترش جرم و جنایت و قتل و غارت و کم شدن نفوس این ممالک نشده است.
طبق ماده پنج اعلامیه جهانی حقوق بشر «هیچکس را نمیتوان شکنجه داد یا در معرض رفتار یا مجازاتی ظالمانه، غیرانسانی یا خفتبار قرار داد.» طبق اصل سی و پنجم قانون اساسی جمهوری اسلامی در ایران، «هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاعی ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار، یا سوگند فاقد ارزش و اعتبار است…» اقراری که در اثر شکنجه و رفتار خفتبار اخذ میشود، عموما با هدف مجازاتهای سنگین از جمله اعدام صورت میگیرد. اخذ اقرار در اثر شکنجه و صدور احکام سنگین و سنگینترین آن یعنی اعدام، شیوهای سبعانه، غیرانسانی و قرون وسطایی و حاکی از حاکمیت غریزه و عدم احساس همدلی و دیگری را جای خود گذاشتن است. زیرا طبق ماده ۱۱ اعلامیه حقوق بشر حتی «هر کس که متهم به بزهکاری است حق دارد بیگناه فرض شود تا آنگاه که مطابق قانون در یک دادرسی علنی، و با دسترسی به کلیه تضمینات لازم برای دفاع خود، مقصر شناخته شود….» ماده ۱۰ اعلامیه نیز اعلام میدارد: «رسیدگی باید منصفانه و علنی در دادگاهی مستقل و بیطرف صورت گیرد.» با عنایت به مراتب عنوان شده، آیا رسیدگی به دعاوی سیاسی و دیگر اتهاماتی که صدور حکم منجر به مرگ را در پی دارد، در محاکم انقلاب مؤید رسیدگی منصفانه و عادلانه است؟ به هیچ وجه.
زیرا اولا- اتهامات سیاسی و دیگر اتهاماتی که صدور رأی اعدام را به دنبال دارد، نباید در دادگاه انقلاب رسیدگی شود، چون دادگاه انقلاب حتی در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز فاقد وجاهت قانونی است. ثانیا- اصل بیطرفی را رعایت ننموده است. به این دلیل روشن که یک طرف دعوی حکومت است. و در جایی که حکومت یک طرف دعوی باشد، به دلیل ساختار مستبدانه و اقتدارگرایانه و غیردموکراتیک و داشتن پول، زور، رسانه و تبلیغات، همواره فعال سیاسی از قبل محکوم به شدیدترین مجازتها از جمله اعدام خواهد شد. ثالثا- رسیدگی باید منصفانه و در دادگاه علنی با حضور هیات منصفه منتخب مردم باشد، حال آنکه این امر بسیار مهم، عامدانه مورد بیتوجهی و بیمهری قرار میگیرد. رابعاً- متهم از تضمینات لازم برای دفاع از خود، از جمله حق داشتن وکیل منتخب برای دفاع اصولی و منصفانه از خود برخوردار نیست. خامسا- پرونده تعمدا به سوی قضات خاص هدایت میشود، که نتیجه آن از پیش مشخص است. همین دلیل به تنهایی کافی است تا عدالت و انصاف در نظام اسلامی موضوعی بعید و دست نیافتنی به نظر برسد.
بدیهی است که در جرائم غیرسیاسی حق اصلاح و بازسازی و حق رشد و آگاهی و تکامل با سلب حیات از شخص اعدامی از بین میرود. و در مورد جرائم سیاسی که دغدغه و هدف افراد، مصلحانه و خیرخواهانه و آزادیخواهانه و برای اعتلاء ارزشهای انسانی و رفع نابسامانیهای اجتماعی و رفع ظلم و ستم و تعدی و فقر و دیگر مصائب اجتماعی است، حکومتها حق ندارند، حق بهروزی و سعادت و رشد و کمال و زندگی مصلحانه را از کنشگر معترض و فعال بگیرند. و همچنین جامعه را از رشد و تکامل و پیشرفت و ترقی و توسعه پایدار و همزیستی مسالمتآمیز و صلح و رواداری و آزادی و برابری محروم کنند. اساسا تنها در ممالک استبدادی و غیردموکراتیک از اعدام برای بستن دهان فعالان روشنضمیر و کنشگران بیداردل استفاده میشود و خطاب و عتابی به جامعه که قدرت به صورت انحصاری دست ماست و شما حق دم زدن ندارید. عدم رشد و تکامل جامعه و فضای بسته و پراختناق به نفع ماست و هر که علیه ما و سیاستهای ما اعتراض کند با سنگینترین مجازاتها از جمله اعدام مواجه خواهد شد.
مجازات اعدام از زاویه دیگر، علاوه بر شخص محکوم به اعدام، کل خانواده فرد اعدامی، اعم از پدر و مادر و زن و فرزندان او را نیز مورد مجازات قرار میدهد، آمال و آرزوهای خانوادهها را بر باد میدهد و زندگیهای آنان را ویران و تباه میکند و از زندگی سعادتمند و خوشبخت در کنار یکدیگر باز میدارد و احساسات جامعه را به شدت جریحهدار میسازد. و بغض و عداوت و کینه مردم را نسبت به حاکمیت شدت و عمق میبخشد. حاکمیت اگر اندکی تعقل به خرج میداد میتوانست مانند حکم سنگسار، اعدام و مجازاتهای سنگین را کنار بگذارد.
باری، با وجود عدم اعتقاد به اعدام و سلب زندگی یک انسان، چنانچه فرض بر اعدام باشد نظامی که فقر، نابرابری، اختلاف و شکاف طبقاتی و قومیتی و نسلی، تبعیض، تحقیر و تحمیل و دروغ و اختلاس و رشوه و دزدی و اعتیاد و فحشاء و بسیاری از رذائل دیگر را نهادینه کرده است، آیا خود شایسته اعدام و نابودی نیست؟
انقلاب، رهبری داشته که اعلام نموده بود ما شما را به مقام انسانیت میرسانیم، تو گوئی با یک عده حیوان سر و کار داشت که از رهگذر انقلاب میخواست، از آنان انسان بسازد و جالب اینجا بود که شور انقلابی مانع از این شد که ظاهرا قشر فرهیخته از انقلابیون هم بفهمند، چگونه زیرکانه حیوان خطاب شدند و هیچ متوجه نشدند که حیوان چگونه میتواند انقلاب کند و تازه انسان هم بشود؟ و خصلت روحانیون به زعم خودشان این است که، مردم را به طرق مختلف با سانسور مطبوعات و اینترنت و پارازیت ماهواره و عدم دسترسی به جریان آزاد اطلاعات و عدم شکلگیری اتحادیههای مستقل و احزاب نیرومند و جامعه مدنی فعال و… همواره نادان و صغیر نگه دارند تا هیچگاه به قول خودشان به مقام انسانی نرسند تا همچنان در صدر نشینند و قدر بینند. با این وصف چه کسانی شایسته اعدام و انهدامند؟
قرار بود تنها اوقاف را به آنها بدهند، تا جامعه را به رفاه و منزلت برسانند اما حتی با نفت و گاز و مشتقات حاصل از آن چون بنزین و پتروشیمی و منابع و ثروتهای کلان دیگر، بعلاوه در اختیار داشتن «ستاد اجرایی فرمان امام» و «بنیاد مستضعفان» و «بنیاد علوی» و «آستان قدس رضوی» و ستارههای دنبالهدارش و آستانهای دیگر که با وجود تولید ثروت هنگفت و بیشمار، حتی ریالی مالیات پرداخت نمیکنند، این سرزمین پرافتخار و پرعظمت را با وجود همه ثروت و سرمایههایش به فلاکت و تیرهروزی و بدبختی و سیاهی و تباهی و نابودی کشاندند. به راستی چه کسانی شایسته اعدام و نابودی هستند؟ قربانیان ستم ولایی یا کسانی که موجد این وضعیتاند؟
بسیار چیزها گفتند و فراوان ادعا نمودند و وقتی ادعا و سخنانشان نقش بر آب شد و کممایگی و بلندآواز و میانتهی بودنشان آشکار گرید، و ناخالصی عیارشان نمود پیدا کرد، بلافاصله با جنگافروزی، بسیاری از بهترین جوانان این سرزمین را به دیار عدم رهنمون نمودند یا معلول و موجگرفته و شیمیایی تحویل دادند. و جنگ را نعمت تلقی نمودند چون مایه استمرار و بقای حکومتشان شد، و ویرانیهای بسیار برجای گذاشتند. باز وقتی مشکلات و بحرانهای خودسازنده فزاینده شد، بحرانها را فرافکنی کردند و دشمن را بهانه نمودند و سرمایههای کشور را صرف ساختن گروههای نیابتی نمودند و میلیاردها میلیارد دلار، ثروت و سرمایه و حق مردم ایران را بدون کمترین رضایتی، هزینه حیات آنها و صرف جنگ و نفاقافروزی کردند. و همچنین برای خام کردن عدهای از مردم خرافهپندار، میلیاردها میلیارد دلار دیگر صرف توسعه و تجهیز اماکن به اصطلاح مقدس در کشورهای دیگر نمودند تا عدهای را فارغ از واقعیت تلخ چپاول اموال ملت، هم اینگونه مشغول خود کنند.
باری، وقتی مشتهای آسمانکوب قوی رسوا شد. و دیدند و دیدیم از امام مکانشان کاری ساخته نیست، امام زمان را بهانه کردند. یعنی ناتوانی و عدم قابلیت و شایستگی و فقدان علم و دانش و تخصص خود را زیر نقاب امام زمان پنهان کردند و نوید دادند که او خواهد آمد و جهان را گل و بلبل خواهد ساخت. زین میان مانده تکلیف حضرات، با اینهمه بیمایگی و جنگافروزی و توسعهطلبی و سلب آرامش و صلح از جهانیان، سخن این است برای چه آمدید و برای چه ماندهاید؟ شما از چه رو در مصدر قدرتید و این انقلاب چه هدفی داشت؟ قتل، ترور در داخل و خارج و اعدام و زندان و شکنجه و سرکوب و تحمیل و دیکتاتوری را که گروههای مافیایی خوب بلدند و انجام میدادند و میدهند، آبادی و عمران و عدالت اجتماعی و آزادی و صلح را هم که به امام زمان حواله میدهید تا او بیاید و همه چیز را درست کند، ما ماندهایم عجب که دقیقا نقش شما چیست؟ اگر منظور شما این است که بعد از جنگ و تباهی و سیاهی جهان، امام زمان بیاید و همه چیز درست شود. خب، مگر بیمارید که دنیا را پر از سیاهی و تباهی میکنید که بعداً همه چیز برگردد به حالت اولش؟ آیا با این سقوط و انحطاط و تباهی که محصول هیچی و پوچی نظام است. چه کسانی شایسته نابودی و اعدام سیاسی هستند؟
نظامی که روحانیت و نیروهای نظامی را در صدر نشاند و به آنان حق ویژه، امتیاز و رانت بی حد و شمار واگذار نمود. و دست آنها را در ثروتاندوزی و انحصار همه مشاغل و مناصب و مواهب باز و گشوده ساخت. نظامی که حق برابر انسانها را تحت عنوان مسلم و غیرمسلم و فقیه و غیرفقیه، زن و مرد، شیعه و سنی و بهایی و دراویش و کرد و بلوچ و سیستان و ترکمن و عرب و بسیاری دیگر را پایمال نمود و به نام شرع انسانها را در مقابل هم قرار داد و از انسانها انسانیتزدایی کرد تا آنها را بدین بهانه سرکوب کند و اموالشان را مصادره و جانشان را بستاند. به راستی، چه کسانی و چه ساختار و نهادی شایسته نابودی و اعدام است؟
نظامی که خیل عظیمی از کممایگان را به مدد درصد و امتیاز و رانت وارد دانشگاه کرده و میکند و مستعدان کوشا را پشت در دانشگاه وا مینهد و یا به دلیل راه یافتن اصحاب درصد به رشتهای که استعداد و صلاحیتاش را ندارند، مانع رسیدن آنان به رشته مورد علاقهشان میشود و حق آنها را از راههای دیگر هم تضییع مینماید، تا بیهنران و کمدانشان و کمهوشان پس از طی نمودن دوره دانشگاه با امداد حاکمیتی، بر مصادر و مشاغل و مناصبی که آنهم حقشان نیست جلوس کنند و با این کار، تبعیض و جفا و جنایت را هم در حق مستعدان کوشا تمام مینماید و هم به جامعه و هم به نسلهای بعدی.
چگونه با تشخیص غلط و نا آگاهی و جهل و ناتوانی و عدم تخصص و صلاحیت و دانش بسیار کم، با جان و مال مردم بازی میکنند. چه با تشخیص و تجویز و عمل انسانکش و محنتزا در حوزه پزشکی و چه در عرصه مهندسی و حقوق و چه در ساحت معلمی و استادی دانشگاه و بسیاری دیگر از رشتهها و تخصصها. با این وصف، چه کسانی یا چه ساختاری، شایسته اعدام و نیستی و نابودیاند؟
دوران بقا چو باد صحرا بگذشت
تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت
پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد
در گردن او بماند و از ما بگذشت.
سعدی