معمولا هر تحولی را در هر زمینهای که به طور «ناگهانی» یا به تدریج سبب تغییرات بنیادین شود، انقلاب میگویند. از انقلاب استقلالطلبانهی آمریکا در سال ۱۷۷۶ و انقلاب دمکراتیک فرانسه در سال ۱۷۸۹ و انقلاب کمونیستی روسیه در سال ۱۹۱۷ و انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ در ایران تا انقلاب تکنولوژیک در عرصهی ارتباطات و رسانههای همگانی و شبکههای اجتماعی در فضای مجازی. همه اینها مناسبات پیش از این موجود را به هم ریخته و طرحی نو در انداختند، مثبت و منفی و خوب و بدش، بماند.
قید «ناگهانی» اما به نظر میرسد بیشتر نظر به زمان داشته باشد تا دلایل وقوع یک انقلاب. هیچ کدام از مواردی که در بالا نام برده شد و هیچ تغییر و تحولی در هیچ عرصهای امکان ندارد بدون زمینهها و شرایط لازم روی دهد. در عرصهی سیاسی هر دیدگاهی بر اساس آنچه مدافع آن است به تعریف انقلاب و شرایط آن میپردازد. برای نمونه لنین رهبر انقلاب اکتبر در سادهترین بیان معتقد بود که اگر بالاییها نتوانند و پایینیها هم نخواهند، به ناگزیر انقلاب روی خواهد داد. ولی برای پذیرفتن این نظر، نخست میبایست «نتوانستن» و «نخواستن» را تعریف کرد. اگر به دو عامل مهم یعنی سرکوب سازمانیافته از سوی «بالاییها» که بروز و تقویت عامل دوم یعنی بیتفاوتی و انفعال در «پایینیها» را سبب میشود، توجه کنیم، آن وقت شاید بتوان به دلایل ادامهی ۳۷ سال حکومت انقلابی و اسلامی در ایران راهی یافت: نقش تعیینکنندهی سرکوب بیرحمانه در ادامهی حکومت، حتی اگر «بالاییها» واقعا قادر به حکومت نباشند و «پایینیها» هم واقعا آن را نخواهند!
اما کمتر انقلاب سیاسی و اجتماعی بوده است که پس از گذشت چند نسل همچنان همان باشد که در آغاز بود. تمام هراس و هشدار خامنهای رهبر جمهوری اسلامی در ماههای اخیر و به ویژه پس از توافق اتمی در ژوییه ۲۰۱۵ از همین حقیقت سرچشمه میگیرد. وی در سخنان اخیر خود نیز در برابر اعضای شورای عالی امنیت ملّی (۱۴ بهمن ۹۴) با اشاره به اینکه «ستون» و «هندسهی انقلاب» را «تفکر صحیح و قوی وخالص و حزباللهیِ انقلابی» تشکیل میدهد، هشدار داد که این شورا باید حواساش باشد که کسی از این «هندسه» بیرون نزند.
این است که اگر «انقلاب» در ایران پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی به معنای تغییرات بنیادین مثبتی بود که میبایست مردم را از آزادی و رفاه و امنیت بیشتر بهرهمند سازد، پس از روی کار آمدن رژیم کنونی، تصویر «انقلاب» و «انقلابی» و «انقلابیون» دگرگون و مترادف شد با خشونت، حذف، سانسور، اجبار، تحمیل، سرکوب. یعنی همان «ستون» و «هندسهی» انقلابی که حزباللهیها و اسلامگرایان شیعه را بر ایران حاکم ساخت.
«اصلاح» و «اصلاحات» و «اصلاحطلب» هم که از دههی هفتاد خورشیدی وارد فرهنگ سیاسی جمهوری اسلامی شد نتوانست تغییری در انقلابیگری رژیم بدهد چرا که اینان نیز ستایشگران انقلاب خود هستند! حال باید دید آیا «اعتدال» و «برجام ۱ و ۲» میتواند فصلی نو در ایران بگشاید در حالی که این مدعیان نیز از نسل و شیفتگان همان انقلاباند؟!