شورش ۵۷؛ پیکره‌ای از «کیچ»  

- با گذشت چهل و پنج سال از حکومت سراسر دروغ و جنایتِ رژیم ملاها، و تجربه دردآورِ بر سر کار آمدن رژیمی‌ که هیچ نسبتی با ایران و ایرانی ندارد، مردم به خوبی دریافته‌اند که داستان پرکشیدن همای سعادت از ایران و به روی کار آمدن رژیمی‌ سراسر تباهی چه بوده، و اینک می‌دانند که تفاوت‌های یک اثر ناب و اصیل در مقایسه با یک نمونه بنجل و زمخت در چیست.
-از همان روز نحس به روی کار آمدنشان (رژیم و کلیت نظام) کارشان کپی و تقلب از روی نمونه‌های دیگری بوده که خودِ آن نمونه‌ها در بهترین شرایط، ملغمه‌ای بوده و هستند از شیادی و دروغ و تزویر، و کارشان هم این بود که ملتی را از راه ترکستان، بجای بردن به باغ رویاهایشان ببرند به ناکجاآبادهایی که ته آن می‌رسید به هیچستان‌های مائو و استالین و خمینی.اکنون با به میدان آمدن ملی‌گرایان و بازگشت ایرانیان به تاریخ و هویت خویش، که چیزی جز ایرانگرایی و پادشاهی‌خواهی نیست، حضرات ادعا می‌کنند که شورش پنجاه و هفتِ‌شان، در حقیقت ادامه انقلاب مشروطه است! - اما اکنون با به میدان آمدن ملی‌گرایان و بازگشت ایرانیان به تاریخ و هویت خویش، که چیزی جز ایرانگرایی و پادشاهی‌خواهی نیست، حضرات ادعا می‌کنند که شورش پنجاه و هفتِ‌شان، در حقیقت ادامه انقلاب مشروطه است!

شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۲۴ فوریه ۲۰۲۴


بهزاد پرنیان – با نزدیک شدن به تاریخ مراسم برگزاری خیمه‌شب‌بازی رژیم، زیرِ نام انتخابات مجلس، شاهد حضور بسیاری از بازیگران صحنه تئاتر وَلیِ فقیه در فضای رسانه‌ای هستیم. بازیگرانی از زُمره ورزشکاران، هنربندان و اساتید حوزه‌های جامعه‌شناسی، تاریخ و فلسفه دانشگاه‌ها!

و شاید بشود عنوان نمایشنامه این فصل تئاتر رژیم را «عاشقانه‌های سندرُم استکهلم» گذاشت.

غریبانه اینکه تمامی‌ این به اصطلاح سلبریتی‌ها و الیت‌های حکومتی، بسیج شده‌اند تا یکباره همچون جَرادِ مُنتَشَر بر بام و بَرزَن (که با هجوم خود آثار هرگونه نبات و سبزینگی را تنها در چند روز از سطح وسیعی از یک منطقه نابود و بطور کل پاک می‌کنند)، با حضور خود در مناظرات صداوسیمای رژیم، و برگزاری جُنگ‌ها و کارناوال‌های شادی، آثار فجایع ۱۴۰۱ را از خاطره‌ها زدوده و فضای حاکم را فضایی مملو از سرور و شادی نشان دهند.

در اینکه هنربندان و سلبریتی‌های وابسته به حکومت ولی فقیه، در چنین برنامه‌های مشمئزکننده و سخیفی شرکت کرده و با لودگی تلاش کنند تا آثار خشونت و قتل و جنایات حکومتی را لباس عادی پوشانده، و تَرَنُمِ «همه چی آرومه من چقدر خوشبختم» در جامعه القا نمایند، جای ایرادی نیست. چون اساسا آنها بودنشان برای همین است که نظام جمهوری اسلامی را نظامی ایستاده بر باورمندی به کرامت انسانی و پایبند به حقوق بشر معرفی کرده و جامعه تحت حاکمیت ولی فقیه را جامعه‌ای پویا و شاداب نشان دهند.

اما اینکه ده‌ها استاد ریز و درشتِ دانشگاهی آنهم در چنین حجمی‌ از حضور، یکباره در فضای رسانه‌ای اعم از سازمان صداوسیمای رژیم، و دیگر مراکز تبلیغات وابسته به ارگان‌های حکومتی، هر روز و هر شب روبروی دوربین‌های تلویزیونی می‌نشینند و گاه با خاطره تعریف کردن از دوران پادشاهی پهلوی، و نیز تفسیر و تبیین علل و چرائی وقوع شورش پنجاه و هفت و با آسمان و ریسمان بافتن، این رخدادِ شوم را موضوعی غیرقابل اجتناب و بایسته نمایش می‌دهند، همه نشان از آن دارد که کُمِیتِ مشروعیتِ دروغینِ نظام، بد لَنگ می‌زند.

رژیم با فرا خواندن همه نیروهای خود در این برهه حساس، برای تبلیغ انتخابات از طریق ایجاد فضای گفتگو در رسانه‌های وابسته به خود، عملا ثابت کرده که بیش از گذشته محتاج حضور مردم در پای صندوق‌های رای است.

جمهوری اسلامی تا همینجای کار نیز برای مشروعیت بخشیدن به خود و هویت دادن به شورش پنجاه و هفت (زیرِ نامِ یک انقلاب)، با ترتیب دادن گفتگوها و مناظرات گوناگون، آنهم با حضور چهره‌های مشخصی چون زیباکلام، حاتم قادری، موسی غنی نژاد، مسعود درخشان، سعید لیلاز، مهدی خزعلی، بیژن عبدالکریمی… تلاش زایدالوصفی به خرج داده تا با داستانسرایی و سیاه‌نمایی دوران رضاشاه کبیر و شاهنشاه آریامهر محمدرضا شاه پهلوی، با تولید برساخت‌های گوناگون توسط همین افراد، حکومتِ اسلامی را مائده‌ای آسمانی برای ایران و ایرانیان تصویر کند.

البته نمونه‌های چنین تلاش‌هایی را در طول تاریخ معاصر (حد فاصل قرن نوزده تا بیست میلادی)، در کشورها و جوامع دیگر نیز می‌توان سراغ گرفت.

با نگاهی اجمالی به رخدادهای سیاسی قرن بیستم، به راحتی می‌توان دریافت که عمدتا متفکرین چپ، سوسیالیست‌ و اسلامیست‌ها، در گدارهای مختلف بر سر قدرت، و در هنگامه گیر افتادن در تنگناهای مباحث فلسفی، اجتماعی و سیاسی، با تغییر دادن تِرم‌های معین در این حوزه‌ها و فریم‌سازیِ فکت‌های تاریخی، آنهم به روش کلامی‌ و دیالکتیک که در آن بسیار هم کارآزموده هستند، برای مدت‌های مدیدی جوامع گوناگون و عمدتا محافل شبه‌روشنفکری را مفتونِ مفاهیم جدیدِ برساخت گونه‌ی خود کرده‌اند.

اینبار هم رژیم اسلامی در ایران همان روش را به کار بسته اما، با یک تفاوت فاحش در ورود به مباحث مورد اشاره و با هدف ترغیب مردم برای حضور در پای صندوق‌های رای.

بیشتر گفتگوها با موضوع پهلوی آغاز می‌گردند و سپس مناظره‌کنندگان با تجزیه و تحلیل موضوعاتی مانند اقتصاد، آزادی‌های مدنی، زندانیان سیاسی، حجاب و در نهایت امنیت ملی و استقلال کشور در پیش از شورش پنجاه و هفت، و درست پس از به قدرت رسیدن رضاشاه کبیر و متعاقب آن دوران پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی آریامهر، مباحث را با تهمت و افترا علیه پادشاهان ایرانساز پهلوی پیش می‌برند و دست آخر هم نتیجه می‌گیرند که پادشاهان پهلوی، حاکمانی وابسته و خائن به مُلک و ملت ایران بوده‌اند! ادعایی که از آن مرغ پخته در تابه، به خنده می‌افتد.

اساتید دانشگاه‌های ولیِ فقیه در این بزنگاه حساس، با فِرِیم‌بندی فکت‌های تاریخی از طریق روایت‌‌های آلوده به ایدئولوژی و برساخت‌های خاصِ اتاق‌های فکر رژیم‌های ایدئولوگ و تمامیت‌خواه، و با تغییر و دست بردن در متن مفاهیم سیاسی و اجتماعی (پراتیک) و افترا و دروغ بستن به شخصیت‌های مورد وثوق ملت، تلاش دارند تا برای حکومت ملاها، ضمن ایجاد وجهه‌ای موجه، هویتی درخور نیز دست و پا کنند (هویتی که در همه این سال‌ها بطور استهزاآمیزی با مارکِ استعمارستیزی، و ادعای استقلال و آزادی به نمایش درآمده).

اما جالب است بدانیم روش و اسلوب به کار گرفته شده در مناظرات حکومتی توسط چنین افرادی، در حقیقت همان روش ابزارگونه‌ای است که بسیار پیش از این توسط داستان‌نویسان (عمدتا در زمینه رمان‌نویسی) به کار گرفته می‌شده، زیرِ نام «استناد جعلی».

«استناد جعلی» یکی از قدیمی‌ترین رویکردهای داستان‌نویسی برای اعتباردهی به قصه و روایت یک داستان، به ویژه در زمینه رمان است.

داستان‌نویس با روی آوردن به «استناد جعلی»، به منظور اعتبار دادن به رخدادهای مورد اشاره در رمان یا داستانِ خود، تلاش می‌کند تا وقایع و شخصیت‌های درگیر در قصه و روایت را، در پیوند با یک رخداد واقعی توصیف و از این طریق با هویت دادن به کلیت قصه و حکایت مورد نظر، هرگونه اتهام تاثیرپذیریِ داستان از تراوش‌های ذهنی مستقل نویسنده در پرداختِ شخصیت‌ها، مکان‌ها و تمامی‌ عناصر و موتیف‌های موجود در آن را زدوده، و در عین حال با پوشاندن لباس واقعیت به آنها، کلیت داستان را برای خواننده برگرفته از یک رخداد واقعی تصویر کند.

برای نمونه و در همین خصوص، پروفسور ادگار دکتروف در یکی از مقالات خود زیر نام «استناد جعلی» به کتاب «دن کیشوت» اثر سروانتس اشاره می‌کند. او می‌گوید که سروانتس در شرحی بر کتاب خود آورده: آنچه خواننده در دست دارد (منظور ماجراهای دن کیشوت است) چیزی نیست جز پرداختی از سرگذشت واقعیِ فردی که توسط نویسنده و تاریخ‌نگاری عرب، آنهم پیش از آنکه سروانتس آن را به نگارش درآورده باشد ، به رشته تحریر درآمده! در ادامه برای آنکه به داستانِ واقعی بودنِ شخصیت اصلی در رمان خود (دن کیشوت) بیافزاید، اضافه می‌کند که «من (سروانتس) این داستان را در بازار شهر تولدو و با پرداخت تنها نیم ریال خریداری کردم. فروشنده این اثر که روی پوست نوشته شده بود، از ارزش واقعی آن اطلاعی نداشت و من حاضر بودم حتی تا شش ریال هم برای آن بپردازم!»

چنین ادعاهایی پیرامون واقعی بودن داستان‌ها را ما در مورد رمان «رابینسون کروزو» و رمان «مال فلندرز» (آثاری از دانیل دوفو) نیز در دست داریم که در آن نویسنده (دوفو) تاکید می‌کند که داستان اصلی، ساخته و پرداخته خود او نیست و منبع آن در اصل خاطرات زنی است که به نحوی به دست دوفو رسیده، و او تنها ماجراهای آن زن را به صورت بهتری پرورده است.

در حقیقت می‌بینیم که روش استناد جعلی به صورت رهیافتی برای اعتبار بخشیدن به یک داستان، روایت، خوانش دیگرگون از یک واقعه تاریخی یا اجتماعی، و یا حتی در بررسی جامعه‌شناختی از یک برهه سیاسی- اجتماعی می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد، کَما اینکه قرار هم می‌گیرد.

فارغ از تولید، ساخت و به کار گرفتن استناد جعلی در سرتاسر تاریخ نظام ولایت فقیه، و نشخوار کردن همان اباطیل توسط اساتید دانشگاهی رژیم، که در تنگناهای گوناگون با رنگ و لعاب بخشیدن به آنها تلاش می‌کنند تا هرطور شده اعتباری برای حکومت دست و پا کنند، چیزی که بیش از هر چیز دیگری به کمک و یاری آنها می‌آید، وارد نمودن انواع مغالطه در میانه گفتگوها و به اصطلاح مناظرات تلویزیونی است.

آنها خوب می‌دانند که برای به بی‌راهه بردن یک جامعه‌ی به دنبال تغییر، که تشنه به دست آوردن دوباره فرّ و شکوه و هویت ملی خود است، دست زدن به انواع ترفندهای تبلیغاتی آنهم با برگزاری جُنگ‌های تهوع‌آور، بسیار لازم است، اما کافی نیست. برای همین در ادامه کامل کردن پروژه‌ی به صحنه کشاندن مردم برای حضور در پای صندوق‌های رای، می‌بایست به گفتمان غالب هرچند کوتاه توجه ویژه کنند. گفتمان غالبی که اینطور نمایش دهد ه گویا فضای سیاسی در ایران باز است اما در حقیقت حکومت به دنبال رفتن به سوی پارادایم شیفت است.

بررسی گفتگوها و مناظرات انجام پذیرفته پیرامون انتخابات پیش روی مجلس شورای اسلامی، که با رویکرد اصلی پهلوی‌ستیزی تهیه و پخش می‌گردد، به صراحت نشان می‌دهد که حضرات حاضر در این مناظرات حکومتی، به خوبی می‌دانند که چنانچه در گفتگوها و مناظرات ترتیب داده شده، بخواهند بدون غرض و فارغ از باورهای ایدئولوژیک خود از یکسو، و نیز چنانچه با روش‌های علمی‌ موضوعات مرتبط با جامعه‌شناسی، تاریخ معاصر، اقتصاد و سیاست را به بحث و گفتگو بنشینند، کارشان راه نخواهد افتاد. برای همین با روش‌های کلامی‌ خاصِ خود، راه را در آن می‌بینند که دست به تولید اسناد جعلی زده و در این خصوص، چاره کار وارد کردن انواع مغالطه کلامی‌ و فلسفی در گفتگوهاست. مغلطه‌هایی در نقل، در عدم دقت برای گمراه ساختن، در مقام نقد، در ادعای بدون استدلال، در به اصطلاح استدلال با پیش‌فرض نادرست و در نهایت مغلطه در مقام دفاع.

در حقیقت اینها ابزاریست وسوسه‌آمیز برای باورپذیر کردن یک باور، یک ادعا یا روایتی خاص در دست حضرات حاضر در مناظرات حکومتی.

اما با گذشت چهل و پنج سال از حکومت سراسر دروغ و جنایتِ رژیم ملاها، و تجربه دردآورِ بر سر کار آمدن رژیمی‌ که هیچ نسبتی با ایران و ایرانی ندارد، مردم به خوبی دریافته‌اند که داستان پرکشیدن همای سعادت از ایران و به روی کار آمدن رژیمی‌ سراسر تباهی چه بوده، و اینک می‌دانند که تفاوت‌های یک اثر ناب و اصیل در مقایسه با یک نمونه بنجل و زمخت در چیست. و همین آگاهی یافتن ملت از خدمات و کارآمدی پادشاهان پهلوی پیرامون توسعه و آبادانی کشور در زمینه‌های گوناگون، و قدرت و توانایی و تشخیصی که جامعه یافته است برای تمیز دادن یک اثر ناب، اصیل و درجه یک، از چیزی بنجل و زمخت که بیش از چهار دهه به زور و جبر به جامعه فروختند (انداختند)، شده بلایِ جان حکومت ملاها.  اینطور که پیداست، اتاق فکر رژیم به خیال آنکه هنوز فضای سیاسی و اجتماعی ایران را می‌توان مانند دهه شصت و هفتاد خورشیدی مهندسی کرد و هرطور که دل‌شان خواست با دروغ‌پردازی و داستانسرایی، مردمی‌  را که به دنبال هویت ملی و فرهنگ و شکوه خود هستند به صحرای کربلا بِکِشد و چشم‌ها را دوباره خیره به عکس امام که از سال چهل و دو روی ماه بود بکند! پس بازار مکاره‌ای را راه‌ انداخته تا هرطور که شده، با مشاطه‌گریِ اصحاب رسانه و دانشگاهی، این کپی زمختِ چرکینِ بنجلِ شورش پنجاه و هفتیِ خود را، دوباره  سر نیزه‌های صفین کرده و بگوید که «ای ملت همیشه در صحنه، بشتابید تا در معیت کبیرترین انقلابِ همه انقلاب‌ها بایستید و با رای دادن خود ثابت کنید که دموکراسی در کشور حاکم است».

دقیقا هدف اصلی حضرت ولی فقیه همین است که با حضور و مشارکت مردم در پای صندوق‌های رای، بی‌دلیل‌ترین شورشِ همه‌ی تاریخ را به عنوان یک انقلاب کبیر دیگر به دنیا معرفی کرده و ملت ایران را همچنان عاشق سینه‌چاک زندانبان خود نشان دهد. وگرنه متن قانون اساسیِ نظام ملاها، عملا این اختیار تام و کمال را در اختیار ولی فقیه گذاشته که هر کُن فَیَکونی را که لازم باشد، بدون مراجعه به تنابنده‌ای بتواند اجرا و اعمال بکند.

درواقع، بازار مکاره‌ای که این روزها در فضای رسانه‌ای رژیم راه افتاده، برای آن است که به خیال خام خودشان مردم را بکشانند به بازاری مانند بازارهای حراجی ساتبی و کریستیِ ورژن جمهوری اسلامی، تا در آن همین بنجل‌ترین بوریایِ خیزرانی را بجای فرش اعلای تبریز و کرمان و اصفهان و بیجار و کاشان و اردبیل بفروشند.

خوب که نگاه می‌کنی، انگاری این اساتید حوزه و دانشگاه‌های رژیم که همه همّ و غمِّ خودشان را گذاشته‌اند برای فروش این بوریای زواردررفته، از تقلب و فروش آثار کپی در دنیای هنر بجای آثار اوریجینال و اصیل، بهتر از هر متقلب دیگری آگاهی و آشنایی دارند و در این کار اُستادترین هستند‌.

از همان روز نحس به روی کار آمدنشان (رژیم و کلیت نظام) کارشان کپی و تقلب از روی نمونه‌های دیگری بوده که خودِ آن نمونه‌ها در بهترین شرایط، ملغمه‌ای بوده و هستند از شیادی و دروغ و تزویر، و کارشان هم این بود که ملتی را از راه ترکستان، بجای بردن به باغ رویاهایشان ببرند به ناکجاآبادهایی که ته آن می‌رسید به هیچستان‌های مائو و استالین و خمینی.

این رژیم بیش از چهار دهه در بزنگاه‌های گوناگون، با مشاطه‌گران ریز و درشت خود، چنان بازار مکاره‌ای ترتیب داده که تازه به دوران رسیده‌های غافل از زیر و بم داد و ستد‌های بازاری را به راحتی در دام شیادی خود انداخته و هر چه را که خواسته به آنها انداخته است.

درست مانند کیچ‌هایی (Kistch) که در دنیای هنر بجای یک اثر ناب و اصیل (Master Piece)، به آنها که فقط می‌خواهند بگویند ما هم از هنر سر در می‌آوریم فروخته شده، و خریدار به خیال اینکه چیزی در خور و شکوهمند نصیب‌اش گشته، خواهد توانست تا در برابر هم‌کیشان و هم‌طبقه‌های خود، مغرورانه ژست روشنفکری با چاشنی اشرافیت بگیرد. عین اینکه بخواهیم انقلاب مشروطه و انقلاب سفید شاه و ملت را با شورش پنجاه و هفت به مقایسه بنشینیم!

در اینجا لازم می‌دانم تا برای ارتباط بهتر خوانندگان متن حاضر با موضوع استناد جعلی و واژه کیچ (Kistch) در دنیای هنر، که در عنوان این نوشتار به آن اشاره رفته، شرح کوتاهی به دست بدهم.

«کیچ» درواقع شکل ارزان یک اثر هنری یا شبه‌هنری است که برای مصرف عمدتا طبقه متوسط جامعه تولید می‌گردد. در همین خصوص کیچ‌هایی هم داریم که خود آن از روی کیچ دیگری که پیش از این از روی یک اثر دیگر کپی‌برداری گشته تهیه و ساخته می‌شود. برای همین دقت کیچ‌های کپی‌برداری شده از روی یک کیچ دیگر، به مراتب پائین‌تر از آثار هنری یا شبه‌هنری‌ است که از روی یک اثر اصیل و ناب کپی‌برداری می‌شوند و متعاقبا مواد تشکیل دهنده آن اثر هم پایین‌تر است.

واضح است که چنین محصولی (کیچی از روی کیچ دیگر)، جنبه مصرفی داشته و طالبان چنین محصولی عمدتا افرادی از طبقه فکری پایین جامعه‌اند، فارغ از اینکه دکتر، مهندس، باسواد یا بی‌سواد باشند. شاید بتوان چنین ادعا کرد که مصرف‌کننده چنین محصولی، گاه از سر ناچاری و تنها برای همرنگ شدن با محیط و عقب نماندن از جامعه هم‌طبقه خود، و گاه در بهترین حالت تنها به سبب آنکه قادر به درک مفاهیم هنر به کار رفته در یک اثر هنری نیست، چاره را  در این می‌بیند که یک کپیِ کپی شده از روی کپیِ کپی شده‌ی دیگر را، در ویترین خانه یا دفتر و محل کار خود داشته باشد و به آنچه در دست دارد بسنده کند.

به عبارت دیگر، احتمالا کیچ فرصتی را فراهم می‌آورد تا مصرف‌کننده آن، یک کار تقلیدی و سریالی را گاه برای ارضای تمنیات محدود خود، و گاه تنها برای تقلیدی کورکورانه از جامعه و افراد هم‌طبقه خویش به کار گیرد. البته نمونه‌هایی را هم می‌توان یافت که در آن الگوی اولیه یک کیچ، اثری به غایت منحصر به فرد و در نوع خود بی‌همتاست. برای نمونه تصور کنید که یک هیکل‌ساز بیاید و از روی تندیس بی‌نظیر خلسه «ترزای مقدس» (اثر جیان لورنزو برنینی)، نمونه‌ای را برای خود یا یکی از مشتری‌هایش بسازد. بی‌گمان فرد مجسمه‌ساز هر قدر هم که تلاش و کوشش به خرج بدهد، نمونه به دست آمده اصالت و والائیِ اثر اولیه را نخواهد داشت و حتی امکان اینکه کار تقلید ناشیانه‌ای از الگوی اصلی در بیاید هم وجود دارد. در حقیقت این کپی‌کاری یا تقلید از روی اصل نمونه مورد نظر، چیزی جز مبهوت کردن بیننده از یکسو، و پدید آوردن منزلت و شخصیتِ دروغین برای صاحب اثر تقلیدی (کیچ)، چیز دیگری در خود نخواهد داشت.

اثر مورد نظر، بیننده و مصرف کننده بی‌خبر از همه جا را مبهوت و مرعوب خود می‌کند، تنها برای آنکه او از اصل اثر چیزی نمی‌داند یا حتی به دروغ هم که شده باشد، وادار خواهد شد که نشان دهد از هنر سر در می‌آورد.

حال شما تصور کنید که یک رژیم سیاسیِ تمامیت خواه مانند رژیم زمخت هشلهف اسلامی در ایران، چگونه دهه‌ها با کشیدن دیوار مذهبی به دور خود، و با به کار گرفتن ابزار فرهنگی و تبلیغاتی، از یکسو کمر به نابودی فرهنگ و تاریخ ایران بسته و از سوی دیگر با ترتیب دادن هزاران مصاحبه، چاپ هزاران کتاب و سند جعلی در همه این سال‌ها، چطور در پی شخصیت‌سازی و هویت‌پردازی برای شورش پنجاه و هفت و کلیت موضوع جمهوریخواهی در ایران بوده است.

زمانی که جامعه هنوز از تب و تاب جنگ هشت ساله و فضای سیاه پیروزیِ خون بر شمشیر خلاصی نیافته بود، حضرات حاکم بر کشور مدام در بوق و کرنا می‌کردند که این انقلاب، دنباله همان انقلاب حسین ابن علی است و پیروی از خط سرخ شهادت نقطه تمایز آن با دیگر انقلاب‌های ایدئولوژیک.

اما اکنون با به میدان آمدن ملی‌گرایان و بازگشت ایرانیان به تاریخ و هویت خویش، که چیزی جز ایرانگرایی و پادشاهی‌خواهی نیست، حضرات ادعا می‌کنند که شورش پنجاه و هفتِ‌شان، در حقیقت ادامه انقلاب مشروطه است!

چهار دهه است که تنها به کپی کردن از روی انقلاب‌های بنجل دیگر پرداخته‌اند و حالا که بوی گند تراوش‌های فکری و ایدئولوژی مرگ‌محورشان همه دنیا را برداشته، تصور می‌کنند با حلواحلوا کردن دهان‌شان دوباره شیرین خواهد شد. برای همین هم به اصطلاح خردمندان قوم‌شان مانند حجاریان، با هر چیزی که دمِ دست‌شان می‌آید، از سریشُم بگیرید تا چسب گوریلا، تلاش می‌کنند که انقلاب مشروطه را بچسبانند به پیشانی نظام نامقدس‌شان! غافل از آنکه این پیشانی پینه‌بسته از داغ و مُهرِ عبادت، و این دستان تا مِرفَق فرو رفته در خون جوانان این مرز و بوم، خود حائل بالقوه و اساسی هستند تا هیچ برچسب دیگری جز ریا و تظاهر و تقیه، بر قامت ناسازِ بی‌اندام این رژیم ننشیند.

روزگاری خود را برادران رضاعی ساندِنیست‌های نیکاراگوئه می‌دانستند و در پشت پرده با مک فارلین وارد مذاکره شده بودند تا با به دست آوردن پول و تسلیحات، «کنترا»ها را در مقابل همان برادران رضاعی خود تقویت کنند!

سید خندان هم که در بحبوحه تهاجم آمریکا به عراق، چنان دل نگران یکی دیگر از قاتلان جوانان ایرانزمین بود که در دیدار با فرستاده ویژه این قاتل بالفطره گفت «حال برادرمان صدام حسین چطور است؟» هنوز هم به نوآوری منحصر به فرد حضرت ولی فقیه می‌نازند که در دوران ریاست جمهور بودنش، در سفر به کره شمالی چنان مقاومت و ایستادگی کیم ایل سونگ و حزب کمونیست در برابر امپریالیست‌ها را ستود که برای کسی جای شک و شبهه باقی نگذاشت که حزب کمونیست، برادر دوقلوی حزب جمهوری اسلامی در رژیم ملاهاست.

از این دست کپی کردن‌ها و قدم گذاشتن بر قدمگاه جانیان، این رژیم در پرونده سیاه خود بسیار دارد و در همین چند سال گذشته نیز، خانه‌یکی شدن با کمونیست‌های ونزوئلائی و طفیلی شدن در دست روس‌های همیشه طلبکار را در کارنامه خود ثبت دارند.

این یک واقعیت است که رژیم در طول همه سال‌های حیات خود، برای از دست ندادن مشروعیت از یکسو، و نیز جلوگیری از گسترش پادشاهی‌خواهی، ملی‌گرایی، هویت ایرانی و پاسداشت و زنده نگه‌داشتن نام پادشاهان پهلوی نزد ملت ایران، بطور حیرت‌انگیزی با استفاده ابزاری از  رسانه‌ها، جراید، انتشارات، سینما… و ترتیب دادن کنفرانس‌ها و مناظرات گوناگون در بزنگاه‌های حساس، با به بی‌راهه کشاندن فضای سیاسی و اجتماعی کشور، از خطر سقوط جسته است.

قدر مسلّم همه مردان ریز و درشت ولی فقیه، از راویان و قلم‌به‌دستانِ جمهوریخواه اسلامیست و اصلاح‌طلب گرفته، تا چپ‌ها و جدائی‌طلبان، همه و همه، زیر عبای ولی فقیه با هم متحد شده‌اند تا بگویند که پادشاهان ایرانسازِ پهلوی در  توسعه و پیشرفت ایران کمترین تاثیری نداشته‌اند و حکومت آنان خود مانعی بزرگ در برابر نهادینه شدن دموکراسی در جامعه ایران بوده است.

این رژیم در حال احتضار، امروز نیز در پی یافتن فرصتی برای دادن تنفسی تازه به مشروعیتی که در این چند سال اخیر صد کفن پوسانده، راهی ندارد جز اینکه مأیوسانه بساط تکدی‌ خود را برای گرفتن رای مشروعیت از مردم  پهن کند و همه وابستگان خود از دلقک‌های پامنبری گرفته تا سیاستمداران و اساتید دانشگاهیِ دانشگاه هیچستان خمینی را به یاری بطلبد.

البته اینبار این بساط تکدی برای مشروعیت‌طلبی، بسیار پهن‌تر از گذشته و رسواتر از همه دوران تاریخ تکدی نظام ولایت فقیه است.

*بهزاد پرنیان دانش‌آموخته ریاضیات و تحلیلگر سیاسی

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲۱ / معدل امتیاز: ۴٫۶

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=342963