«این جنگ نیست، نسلکشی است. رفتاری که در نوار غزه با مردم فلسظین میشود، بیسابقه است در تاریخ. درواقع، یکبار سابقه دارد: زمانی که هیتلر تصمیم به قتل یهودیان گرفت.» این سخن، نظر یک رزمنده بیخبر از همه جا نیست، بلکه اظهارات لولا رئیس جمهور برزیل است که در حال حاضر ریاست دورهای گروه بیست را به عهده دارد. اما دیدیم که دیوان بینالمللی ادعای افریقای جنوبی، مبنی بر اتهام نسلکشی در غزه توسط اسرائیل را رد کرد. ارگان قضایی سازمان ملل نیز بر این بسنده کرد که با یادآوری قانون، رسماً به دولت اسرائیل هشدار دهد. اما این نیز نتوانست به اتهام نسلکشی و پاکسازی قومی علیه اسرائیل که درست یک هفته بعد از ۷ اکتبر توسط نماینده سازمان ملل در سرزمینهای اشغالی، فرانچسکا آلبانز، مطرح شده بود پایان بخشد. اتهاماتی که از آن پس توسط کمپین جهانی ضدخبر پراکنی، از ارگانهای غیردولتی فلسطینی گرفته تا رسانههای اصلی روس و دولتهای کلمبیا و بولیوی حامی لولا و نیز چند سینماگر مطرح برگرفته شد و ادامه یافت.
این اتهامات در فرانسه، از سوی افراطگرایان با آب و تاب انعکاس یافت. راست افراطی با ستایشگر ویشی، ایوان بنهدتی، و چپ افراطی با ژان لوک ملانشون از «کشتار تودهای» و «نسلکشی» سخن گفتند و سخنگوی ملانشون در پارلمان از «نخستین نسلکشی درقرن بیست و یکم» یاد کرد. دارفور، یزیدیها و اویغورها و از همه بدتر قانون و شرم یکسره به فراموشی سپرده شد. به سرزمین افراط و مبالغه خوش آمدید! چرا که کاملا میتوان واکنش خشونتبار اسرائیل را به پوگرم ۷ اکتبر، شدت بمباران و شمار نامتناسب قربانیان غیرنظامی را که ناشی از سپر بلا کردنشان توسط حماس بود محکوم کرد، اما اتهام «نسلکشی» گزافه و نادرست است. مفهوم نسلکشی به شمار قربانیان ربطی ندارد، بلکه اساساً مسئله بر سر قصد نابود کردن و برنامهریزی برای این هدف است. البته این اتهام زدن بیپروا تاریخ درازی دارد و از گذشتهای دور و پر از ابهام میآید.
بهتر آنکه به خود این مفهوم بپردازیم. نسلکشی متضمن وجود قصد و هدف نسلکشانه است: اراده، برنامهریزی و راسیسم، عناصر پیگیری این هدفاند و برای نابودی «تمام یا بخشی از گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی» تئوریپردازی میشود. این مفهوم که امروزه بجا و نابجا در مورد قربانیان جنگ و بمباران به کار برده میشود، در سال ۱۹۴۴ توسط رافائل لومکین یهودی اهل مجار و کارشناس حقوق بینالمللل تعریف مفهومی شده است.
مفهومی که در دادگاه نورنبرگ آفریده شد
این واژه نخستین بار در کیفرخواست ۱۹۴۷ در بازگشایی نهمین محاکمه در دادگاه نورنبرگ به کار رفت. در محاکمه فرماندهان اساس (شوتزاشتافل) بود که دادستان جوان آمریکایی به نام بنجامین فرنز دستیار سابق لومکین در دانشگاه هاروارد آن را به کار برد. او گفت: «این مفهوم دقیقاً جنایات این فرماندهان را که دستور داشتند کلیه یهودیان را به قتل برسانند توضیح میدهد». این برای معماران عدالت بینالمللی کشفی تازه بود، چرا که قصد و اراده نابود کردن را به دلیل هویت قربانیان دقیقاً مشخص میکرد. از این پس، جنایت نسلکشی موضوع یک قانون خاص میشود. کنوانسیون نسلکشی در سال ۱۹۴۸ در بحبوحه دادگاه نورنبرگ توسط مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید. امروزه ۱۵۰ کشور این سند را پذیرفتهاند.
از رایش سوم تا جهانسومگرایی
مفهوم نسلکشی (ژنوسید) که برای نامیدن هولوکاست به وجود آمد، چگونه به اسرائیل منسوب شد؟ برای فهمیدن این وارونگی عامدانه باید به سال ۱۹۲۰ بازگشت. در این دوران دو گرایش کشورهای عرب و مسلمان را درنوردید: ناسیونالیسم و اسلامگرایی تازهپا و هر دو به شدت ضد یهود. این دیگر آن گرایش کلاسیک ضد جهادی نبود که اهل ذمّه را تحقیر میکرد. بلکه گرایش طرد و نفی یهودیانی بود که به دلیل سرکوب در اروپا راهی فلسطین میشدند، همراه با آرمان بازسازی کشوری برای خود (صهیونیسم معنایی جز این ندارد).
این بخش از فلسطین که هنوز در آن کشور و دولتی در کار نبود، برای ناسیونالیستها و اسلامگرایان که نابودی یهودیان را تئوریزه میکردند، تحملناپذیر بود. نزدیکی و گرایش اینان به نازیسم در اروپا و سیاست نسلکشی علیه یهودیان از همینجا سرچشمه میگرفت. مفتی اعظم اورشلیم و رهبر مذهبی اعراب فلسطین در پیروی از همین سیاست با نازیها برای «نابودی و حذف یهودیان» همکاری میکرد. اخوانالمسلمین مصر پروپاگاندای هیتلری را رواج میدادند و دهها تشکل ناسیونالیست با پیراهن قهوهای در اغلب کشورهای عربی به قتل و غارت (پوگروم) یهودیان پرداختند. شکست هیتلر آنان را واداشت تا گفتار خود را تغییر دهند تا برای مخاطبانشان اندکی پذیرفتنی باشد.
این تاکتیک را میتوان نزد برخی رهبران عرب چون فایز صایغ از اعضای عالی مقام حزب سوسیال ناسیونالیست سوریه، مشاهده کرد. گروهی لبنانی با آرم صلیب شکسته که رهبر خود را زعیم (به تقلید از پیشوا هیتلر) نامیدند، خواهان ایجاد سوریه بزرگ و توتالیتر بودند که باید هرگونه حضور یهودیان در فلسطین را از صفحه روزگار پاک میکرد. صایغ در سال ۱۹۴۸ صهیونیسم را «خطری برای تمدن و معنویت» دانست و «یهودیت را میراث تحقیر، انتقامجویی و فرهنگ فسیلی، از نوع بسیار ابتدایی» نامید.
این گفتار نژادپرستانه در دوران مبارزه برای استقلال، تغییر شکل یافت و بنا به مد روز جامهی ضداستعماری به تن کرد. معروفترین کتاب او در سال ۱۹۶۵ با تیتر«کلونیالیسم صهیونیستی در فلسطین» منتشر شد. دوره طرفداری از هیتلریسم و ضدیهودی بودن به پایان رسیده و این گرایش بس بدنام شده بود. اینک نوبت اتهامات وارونه بود: «از مفهوم صهیونیستی راه حل نهایی، به مسئله عرب، و از مفهوم نازی راه حل نهایی به مسئله یهود که در اساس دارای همان مایههای اصلیاند: حذف عناصر انسانی مزاحم در این میان حذف میشود». حال تعادل برقرار است! اما این سخنان روشنفکر عربی است نوستالژیک نازیسم که نفوذ چشمگیری دارد. او کسی است که هم دیپلمات الفتح و لیگ عرب است و هم استاد دانشگاههای امریکایی.
زمانی که هانا آرنت در ارتباط با محاکمه آیشمن در اسرائیل نوشت که روزنامههای رسمی کشورهای عربی هنوز در سال ۱۹۶۰ افسوس میخورند که چرا «هیتلر کار را تمام نکرد»، فایز صایغ مشغول پروپاگاندای ماهرانهای است که به همان فاشیسم قبلی رنگ و بوی «چپ» بدهد تا در کشورهای غربی پذیرفتنیتر باشد. با افزودن دلایل ضداستعماری به نازیسازی از اسرائیل که استراتژی ضد یهودیان است، آینده درخشانی به دانشگاههای امریکا و نیز چپ افراطی در جهان نوید داده شد. در این ماجرا البته او تنها نبود.
یوهان فون لیرز پروپاگاندیست نازی به خدمت عبدالناصر درآمد. رهبر مصر نیز همین گفتار را پیشه کرد و همین عبارات را به کار گرفت. یوهان رساله مفتی اعظم نازی در اورشلیم را به عربی زیر عنوان «حقیقت درباره فلسطین» منتشر کرد و نسخه آلمانی کتاب را زیر عنوان «مبارزه جهانی علیه امپریالیسم و استعمار» به چاپ رساند تا پسند گرایش چپ اروپایی را جلب کند. کل گفتار مدرن ضد یهود در همین نکته است و کار هم میکند!
در پایان جنگ شش روزه در سازمان ملل، نماینده اتحاد شوروی با برگرفتن سخنان صایغ با مقایسه اسرائیل با «آلمان هیتلری»، سیاست «از میان بردن جمعیت بومی» را محکوم میکند. صایغ در اتحادیه عرب پایهگذار قطعنامه ۳۳۷۹ سازمان ملل در سال ۱۹۷۵ بود که صهیونیسم را به «شکلی از راسیسم» و «کلونیالیسم و آپارتاید» تشبیه کرد. پس از سی سال تلاش، ترکیبی از ناسیونالیسم و اسلامگرایی میوههای زهرآگین خود را به وجود آوردهاند. با این ترفند، حمایت آنان از نازیسم پوشانده شد و حال، اسرائیل است که به نسلکشی متهم میشود.
تجدید نظر تاریخی
این اتهام در سال ۱۹۸۲ در لبنان اوج تازهای میگیرد. در حالی که ارتش اسرائیل برای جلوگیری از راکتپرانی الفتح به رهبری یاسر عرفات در بیروت وارد خاک لبنان شد، روزنامه فرانسوی لوموند در صفحهای که به صورت آگهی خریداری شده بود تیتر زد: «صهیونیسم راسیسمی» است که با تکیه بر «هولوکاست» مشروعیت یافته است. اسرائیل کشوری «استعماری و تروریست» است. این را روژه گارودی فیلسوف نوشته بود.
این فیلسوف هزارچهره پس از اینکه در سال ۱۹۶۰ از حزب کمونیست فرانسه اخراج شده بود، با گرویدن به اسلام، با سر و صدا به صحنه بازگشت. کشتار صبرا و شتیلا که به دست فالانژیستهای مسیحی به رهبری بشیر جمایل متحد اسرائیل صورت گرفت، واکنش شدید جامعه جهانی را برانگیخت.
گارودی فرصت را غنیمت شمرد تا اسرائیل را عامل این کشتار جلوه دهد. او نوشت که نسلکشی در متون مقدس یهودیت نیز آمده است: «معنادار است که صهیونیستها به پیامبران بزرگی چون عاموس، حزقیال و اشعیا رجوع نمیکنند، بلکه به متونی استناد میکنند که تصرف کنعان و نابودی مقدسات را توصیه کرده است.» این همان ضدیهودیگری همیشگی است که با زیور دفاع از ضداستعمار آراسته میشود. دوستان بنیادگرای جدیدش چه ستایشها که از او نمیکنند.
اسلامگرایان خریدار این گفتار
ملایان در ایران از فردای به قدرت رسیدن در سال ۱۹۷۹، اسرائیل را دولتی جنایتکار نامیدند و خمینی نابودی این کشور را هدف گرفت. او که مفتون ایدئولوژی اخوانالمسلمین مصر بود، با وام گرفتن از کلام سید قطب، تئوریسین اخوان، «جهاد مسلحانه» و «جنگ علیه یهودیان» را مطرح کرد و با محوریت بخشیدن به مسئله فلسطین، تلاش کرد تا امت مسلمان را بسیج کند. کلیه این عبارات را در سال ۱۹۸۸ در منشور حماس مشاهده میکنیم، چرا که شاخه فلسطینی اخوانالمسلمین است و مورد حمایت [رژیم] ایران. در مفاد این منشور اسرائیل چندین بار با رژیم نازی مقایسه شده و چند ماده دیگر نیز به جنگ علیه یهودیان اختصاص یافته است. هرگونه «ابتکار صلح» ممنوع شده و حدیث معروفی نقل شده که اگر یک یهودی پشت مسلمانی پنهان شده باشد، «بیا و او را بکش!» ارجاعی هم به «پروتکل عقلای صهیون» میدهد که سندی است تهیه شده توسط پلیس مخفی تزار روس که نخستین بار به زبان روسی منتشر شده. در این سند قلابی، از زبان یهودیان گفته میشود که گویا قصد دارند همراه با فراماسیونها بر کل جهان مسلط شوند. این سند به منظور آماده کردن زمینه سرکوب و کشتار وسیع یهودیان (پوگروم) در روسیه منتشر شده بود.
این معجونی که از نازیسازی اسرائیل، ضد کلونیالیسم و گفتار مبنی بر نابودی طرف مقابل ساخته شد، برای افراطیون چپ و راست، بنیادگرایان مسیحی یا اسلامی بس خوشایند بود. به این مجموعه جماعت، عنصر دیگری نیز افزوده شد: نفی تاریخ و نفی هولوکاست، تا اسرائیل و یهودیان را از موقعیت قربانی این فاجعه تاریخی محروم کنند (که هولوکاست واقعیت ندارد!)، به عکس جنایت همیشگی یهودیان… که البته نسلکشی است.
این بحث با شامورتی بازی روژه گارودی در کتاب معروف «افسانه بنیانگذار سیاست اسرائیل» در سال ۱۹۹۶ توسط انتشارات مورد علاقه نفیگرایان فرانسه (Vieille Taupe) به چاپ رسید. او از جمله مینویسد: نسلکشی «فقط در مورد تسخیر کنعان توسط یوشع مصداق دارد. این مفهوم در در دادگاه نورنبرگ کاملا به خطا به کار گرفته شد، چرا که [در اروپا] برخلاف کشتار در کنعان، کل مردم یهود نابود نشدند». او به عکس، تأکید میکند بر نسلکشی فلسطینیان توسط اسرائیل. جهان عرب از این بحث به گرمی استقبال میکند.
گارودی در حالی که کارش به دادگاه فرانسه کشید، از سوی دیگر با تشویق و پشتیبانی مطبوعات عرب مواجه شد. جمعیت انبوهی در نمایشگاه بینالمللی کتاب در قاهره پای سخنش نشستند و خریدار کتاب و امضای او شدند. نهادهایی از قبیل روزنامه دوبی الخلیج به جمعآوری کمک مالی برای او پرداختند. همسر امیر امارات متحده چکی به مبلغ ۵۰ هزار دلار به او هدیه داد، یوسف القراداوی امیر پرنفوذ اخوانالمسلمین در موعظههای تلویزیونیاش که مخاطبان گستردهای در جهان عرب دارد به دفاع از گارودی پرداخت.
به کار بردن مفاهیم «نسلکشی» و «آپارتاید» علیه اسرائیل، در عین حال با هدف عادی جلوه دادن هولوکاست در خاورمیانه رواج داده شد. گارودی در قطر، مصر، اردن، ایران و حتا مالزی به ستاره بدل گردید. مطبوعات عرب در سال ۲۰۰۰، اسرائیل را مداوماً متهم به نازیسم و نسلکشی میکردند.
سال ۲۰۰۱ در دوربان آفریقای جنوبی در کنفرانس علیه راسیسم سازمان ملل، با اوج فرافکنی بینالمللی علیه اسرائیل مواجه میشویم. در فوروم سازمانهای غیردولتی، در جوّ شدید ناشی از این پروپاگاندا، ۳۰۰۰ سازمان غیردولتی اسرائیل را «کشوری راسیست» نامیدند، و به «ارتکاب چندین اقدام نسلکشی، جنایت جنگی، و پاکسازی قومی» متهم کردند. و خواهان ایجاد «دادگاه بینالمللی» برای «محاکمه کلیه جنایات اسرائیل علیه بشریت» شدند.
با وجود مخالفت کشورهای غربی و کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل، این نشست فوقالعاده برای پروپاگاندای یکجانبه، بدون حق حضور هیچ مخالفی، تشکیل شد. از همینجا، این اتهامات ابعادی جهانی یافت. در جریان برگزاری پارلمان نویسندگان در سال ۲۰۰۲ در رامالله، برنده نوبل ادبیات، خوزه ساراماگو اعلام کرد: «رامالله آشویتس امروز است. من در رامالله تحقیر بشریت و نیستی را دیدم که در اردوگاههای نازی بود». نازیسازی از اسرائیل سکه رایج چپ رادیکال در آمریکای لاتین، این مرکز تئوریهای ضداستعماری، شده و توسط شبکۀ حزبالله و مهاجران لبنانی- سوریهای و یا دولتهایی چون ونزوئلای چاوز ترویج میشود. در سال ۲۰۰۹ بود که رئیس جمهور بولیوی گفت: «آخرین حمله اسرائیل به غزه یادتان باشد. مگر نسلکشی جز این است؟»
فریادهای همبستگی
حال همه چیز آماده است تا اتهام نسلکشی که قدمت ۶۰ ساله دارد، بار دیگر در سال ۲۰۲۴ به صحنه بیاید و وارد بحثها شود؛ درست در فردای بزرگترین پوگروم پس از جنگ جهانی دوم، آنهم از سوی همان کسانی که زورشان میآید کشتار هفتم اکتبر را تهاجمی تروریستی بنامند. شکایت آفریقای جنوبی در دیوان بینالمللی کیفری علیه اسرائیل به یاری آن فریادهای همبستگی برخاست. این شکایت آفریقای جنوبی، کشوری که در همبستگی با مسئول نسلکشی در دارفور، عمر البشیر، حاضر نشد او را در کشور خود دستگیر و روانهی دادگاه بینالمللی کند، با استقبال افراطیون چپ در جهان مواجه شد: رشیدا طلیب در آمریکا، نافرمانان در فرانسه، چاوزیستها و پرونیستها در آمریکای لاتین، دولتها و جریانهای اسلامگرا، از طالبان تا اخوانالمسلمین، ضدغربها و دانشگاههای ثروتمندشان، و صدالبته روسیه و بالاخره بخشی از راست افراطی در جهان.
در برابر این سیل غرضورزی، ندای عقل را از ژولیا سبوتیند قاضی اوگاندایی دیوان بینالمللی کیفری میشنویم که پیشتر در تنظیم لایحه ضد آپارتاید در نامیبیا درخشیده بود. او با رأی خود در وجود «قصد نسلکشی » نزد رهبران اسرائیل قویاً تردید کرد و ایدئولوژیک کردن دادگاه بینالمللی را محکوم ساخت. اما چه کاری از عقل ساخته است زمانی که اتهامی آیینی و سابقهدار تا بدینسان خوشایند اذهان مشکوک است؟!
*منبع: هفتهنامه فرانسوی Franc-Tireur – شماره ۱۲۰، مارس ۲۰۲۴
*نویسندگان: میکائیل پارزان (نویسنده و کارگردان)، گاستون کرمایو (ژورنالیست)
*ترجمه: رضا ناصحی