تروریسم اسلامی و اسلامیستها اگر نتوانند به هیچ کدام از مقاصد خود جامه عمل بپوشانند، اما تا کنون به یک هدف خود بیتردید دست یافتهاند: به خطر انداختن امنیت در کشورهایی که آنها را دشمن خود میشمارند و در نتیجه محدودیت آزادی در این کشورها! با این همه نتوانستهاند شهروندان این کشورها را که به آزادی عادت کردهاند، بترسانند.
وقتی در ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ آیتالله خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران فرمان قتل سلمان رشدی نویسنده انگلیسی هندیتبار را صادر کرد، کسی گمان نمیکرد در طول یکی دو دهه موج اسلامگرایی افراطی چنان جهان را فرا گیرد که از یک سو نویسندگان، هنرمندان و روزنامهنگاران در روز روشن در خیابان و محل کار خود با گلوله و چاقو به قتل برسند و از سوی دیگر رقابت درونی فرقههای مختلف اسلامی به جایی برسد که هیچ کس به اندازه خود مسلمانان آنها را قتل عام نکند!
فتوای قتل سلمان رشدی از سوی یک روحانی مسلمان نقطه عطفی در مقابله با بردباری و اعلام جنگ علیه تحمل حق و حقوق دیگران از جمله علیه آزادی بیان بود.
همان زمان صدها شخصیت از سراسر جهان در پشتیبانی از آزادی بیان و نویسنده کتاب «آیههای شیطانی» نشان دادند به این آسانی نیست که آنچه را به عنوان یک دستاورد حقوقی تثبیت شده است بتوان با فتوا و عقاید مذهبی و ایدئولوژیک این فرد و آن فرد مورد تهاجم قرار داد.
با این همه عدم تحمل و انحصارطلبی عقیدتی اسلامیستها تا آنجا ریشهدار است که از هیچ جنایتی پروایی ندارند. سلمان رشدی، مترجمان و ناشران «آیههای شیطانی»، تسلیمه نسرین نویسنده بنگلادشی، تئو وان گوگ فیلمساز هلندی، ناشران و طراحان مجله دانمارکی یولاندز پست، و اینک مجله انتقادی شارلی اِبدو در پاریس تاوان عقاید واپسگرایانهای را پرداخته و میپردازند که جهان امروز را در تناقض با حیات خود میبیند. مترجم ژاپنی کتاب سلمان رشدی و تئو وان گوگ با چاقو به قتل رسیدند. چهار ژورنالیست مجله شارلی اِبدو، ژان شابو معروف به «شابو»، برنار ورلاک معروف به «تیگنوس»، ناشر مجله استفان شاربونیه معروف به «شارب» و جرج وولینسکی در واقع در محل کار خود «اعدام انقلابی» شدند!
اگر جمهوری اسلامی در ایران با بنیاد فکری و ایدئولوژی مشابه دادگاههای انقلاب بر پا داشت تا مخالفان از جمله روزنامهنگاران و نویسندگان و شاعران را اعدام انقلابی کند و پس از آن نیز به قتلهای زنجیرهای روی آورد تا آنها را از میان بردارد و البته در کنار آنها در پاریس و وین و برلین و بن به ترور سیاستمداران و هنرمندان پرداخت، امروز پیروان فرقههای مختلف اسلامی از شیعه و سنّی و وهابی و… در سازمانهای مختلف جهادی مانند القاعده و داعش و حزبالله، تروریستهای خود را به محل کار ژورنالیستها میفرستند تا آنها را اعدام انقلابی کنند و این در حالیست که دستگاه امنیتی و پلیسی کشورهای غربی به ویژه فرانسه کارنامه خوبی در پیشگیری از ترور و چنین عملیات وحشیانهای ندارند.
همزمان با گسترش اسلامگرایی افراطی، به طور طبیعی، قطبهای افراطی مقابل نیز تقویت میشوند. دلایل تشکیل جمعیت «میهنپرستان اروپا علیه اسلامی شدن سرزمینهای باختر» در آلمان را نمیتوان تنها در نژادپرستی کسانی که به چنین جمعیتهایی میپیوندند و یا وضعیت نامساعد اقتصادی و ناکامیهای آنها جستجو کرد. افراطیگری اسلامی خواهناخواه تفکرهای افراطی در جبهههای مختلف سیاسی و مذهبی را تقویت میکند چرا که سبب نگرانی و احساس خطر در آنها میشود و عملیاتی مانند آنچه روز چهارشنبه ۷ ژانویه ۲۰۱۵ در دفتر مجله شارلی اِبدو در پاریس روی داد، بر این احساس خطر مُهر تأیید میکوبد و این امکان را به نژادپرستان و راستهای افراطی میدهد تا عوام را زیر چتر خود گرد آورند. در واقع همه طرفین افراطی از چنین حوادثی سود میبرند. آنچه در این میان قربانی میشود، امنیت و آزادی است.
همبستگی گسترده مردم فرانسه و در سراسر جهان با قربانیان حادثه تروریستی «شارلی اِبدو» نشانگر این است که چنین عقاید افراطی را فقط با مسلسل و حذف دیگران میتوان به نمایش گذاشت و پادزهر آن همبستگی سراسری همه آنهایی است که حاضر نیستند امنیت و آزادی را فدای هیچ عقیدهای کنند و خوشبختانه شمار اینان بسی بیش از همه افراطیون جهان است که بلافاصله امروز از نیویورک و برلین تا استانبول با پیام «نترسید!» «من شارلی هستم!» به خیابانها آمدند.
[الاهه بقراط]