سیاوش پندار – زبانزدی هست که برای افرادی گفته میشود که پشتکار در انجام کاری سخت و به زعم بسیاری نشدنی دارند و آن اینکه ابتدا تو را تمسخر میکنند، سپس با تو میجنگند و در نهایت تو پیروز خواهی شد. این زبانزد اما اگر در مقابل شما فرقهی اصلاحطلب باشد، یک مرحله بیش از این سه مرحله نیز خواهد داشت و باید گفت «ابتدا تو را مسخره میکنند، سپس با تو میجنگند، پس از آن خدعه میکنند و پس از آن است که تو پیروز خواهی شد.»
حال در نبرد ایرانگرایان و ایرانستیزان، در حالی که گفتمان دشمنان گوناگون از چپ و مجاهد و تجزیهطلبان شکست خورده و در حال اضمحلال است، آخرین مرحله گویی نبرد با خدعهگرانی است که از قضا درس خدعه و تقیه را از دورانی که خط امامی بودند به یادگار دارند و به کار بستهاند. مسیری که خط امامیهای دهه شصت یا همان اصلاحطلب شدگان دهه هفتاد، با پیوند با باند هاشمی رفسنجانی احداث کردند؛ حال چند سال پس از مرگ رفسنجانی و زعامت فائزه رفسنجانی بر آن، به خیابانی پر از ورود و خروج بدل شده که هر روز مهره یا توطئه جدیدی از آستین فریب آن به بیرون میخزد.
کسانی که خود و اسلافشان روزی از دیوار سفارت ایالات متحده بالا میرفتند تا با گروگانگیری، دولت آمریکا را وادار به استرداد پادشاه فقید به جمهوری اسلامی کنند و در اقداماتی مشمئزکننده در فکر ساخت قفسی برای توهین نه به پادشاه که در حقیقت به تاریخ ایران بودند و تنها مردانگی انورسادات ایران را از چنین ننگ تاریخی نجات داد و پس از آن نیز در بیش از چهار دهه با دروغپراکنی و جعل حقایق، دوران شکوهمند پهلوی را تخریب کردهاند و در چند سال اخیر که با وجود اینهمه تبلیغات، ملت با فریاد «رضاشاه روحت شاد»، «جاوید شاه» یا «ای شاه ایران برگرد به ایران» و شعارهایی مانند اینها، خواست قلبی ملتی برخاسته از تمدنی ۲۵۰۰ ساله را فریاد میزنند، تا همین چندی پیش سعی میکردند این شعارها را به عنوان شعاری در گوشهای تقلیل دهند، حال که همه این تلاشهای خود را شکستخورده دیده و شاهد رشد غیرقابل توقف نوپهلویگرایی که جلوه جدیدی از ایرانگرایی ملت ایران است، هستند، به روش پیشوای خود روی آورده و خدعه به کار گرفتهاند و صحبت از لزوم «برداشتن شکاف و فاصله بین تاجزاده و شاهزاده» میکنند.
باید از مدعیان چنین پیشنهادهایی پرسید که برداشتن کدام شکاف؟ شکاف ۵۷ بر پیکر ایران؟ مسیر شاهزاده و حامیان ایشان که بنا به شواهد موجود بخش اعظم ملت ایران را در بر میگیرند که روشن است و تداوم حکومت قانون مبتنی بر حاکمیت مشروطه است. اصول تعیین شده از سوی ایشان نیز روشن و صریح بوده است که مهمترین آنها را باید باور به تمامیت ارضی، حاکمیت سکولار و بازگشت ملت ایران به رفاه و آزادی دانست. اصولی که در تضادی آشکار و غیرقابل جمع با مبانی و اندیشههای شورشیان ۵۷ است. حال اگر برخی از آن شورشیان از شورش خویش پشیمانند و حاضرند این پشیمانی و اقرار به اشتباه را صراحتا بیان کنند، ابراز ندامت خویش را باید در پیشگاه ملت بزرگ ایران که قربانی بزرگ آن شورش هستند عرضه دارند و تصمیم در باب عفو یا عدم عفو نیز با ملت ایران است. اما اگر منظور از برداشتن شکاف بین اصلاحطلبان و شاهزاده، مشارکت دادن بخشی از فاعلین و عاملین وضع موجود در عبور از وضع موجود است باید گفت برای خاموش کردن آتش، هیچکس به کبریت پناه نمیبرد. کسانی که هنوز شورش ۵۷ علیه مشروطیت و مسیر توسعه ملی را اقدامی درست مینامند و بر طبل این فرضیه میکوبند که انقلابشان دزدیده شده یا به انحراف کشیده شده است، کمترین صلاحیتی در خصوص آینده ملت ایران ندارند چرا که آنها مصداق یکی از همان گروههایی هستند که شاهزاده رضا پهلوی به درستی آنها را بخشی از مشکل و نه راه حل نامیدند.
کسانی که تا همین دیروز با تمام توان پروژهی «جمهوری سوم» خود را از راه فحاشی و توهین و تمسخر علیه مشروطهخواهان و شخص شاهزاده رضا پهلوی دنبال میکردند، حال که شکست و اضمحلال خود را در مقابل سیل بزرگ آگاهی ملت ایران حتمی میبینند، مزورانه سخن از برداشتن شکافها میگویند. در این راستا نیز باند هاشمی رفسنجانی همه بندها و بندبازان خود را که طی ۴۵ سال گذشته با مصرف پول نفت ملت ایران در گوشه و کنار جهان تولید یا صادر کرده است، گویی به صف کرده تا به هرشکل و شمایلی، غباری بر سپهر سیاسی ایران بپاشند تا در میانه این گرد و غبار وارد عصر جدید ایران شوند.
سر نخ هرکدام از این افراد را که میگیری، گذشتهشان یا به روزنامه «زن» فائزه هاشمی رفسنجانی میرسد یا به «همشهری» غلامحسین کرباسچی یا جایی در «جبهه مشارکت اسلامی» و «حزب کارگزاران سازندگی» و امثالهم. یکی شغل پرستو بودن و البته خبرنگاری در روزنامه «زن» را پلهای کرده و امروز در مقام سردبیری یک رسانه فارسیزبان خارج کشور، ژست پهلویخواهی میگیرد اما بیش از آنکه صدای ملت ایران باشد، در حال پوشش اخبار فلسطین و طرفداران آن است و گویی نه اینکه ملت ایران بارها شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» سردادهاند. دیگری که سَلَف حسین شریعتمداری بوده و مقالات و نوشتههایش در مدح جمهوری اسلامی و علیه مخالفان آن اگر از اذهان نیز پاک شده باشد، در آرشیو تاریخ مطبوعات ایران ثبت است، از برداشتن شکاف میان «تاجزاده» و «شاهزاده» سخن میگوید.
هرکس در هرسطحی اگر قصد فعالیت در راستای ایرانگرایی یا همراهی با جریان ایرانگرا را داشته باشد، در اولین گام باید وضعیت و نسبت خود را با شورش ۵۷ که شورشی علیه ایران و ایرانی و تاریخ و تمدن و فرهنگ این سرزمین بوده روشن کند و پس از آن درباره عملکرد خود توضیح دهد. نه اینکه از همین ابتدا داعیهی مشارکت در آینده ایران را نیز داشته باشند و به دنبال سهم خود از چیزی بگردد که ملت ایران با خون دل درحال ساختن آن بر ویرانه هایی است که میراث شوم همین سهمخواهان است.