تأملات یوحناییِ یک مشروطه‌خواه

- ما مشروطه‌خواهان، امنیت و ثبات در کشور و نگاهبانی از نهاد‌ها و ساختارهای اجتماعی‌ای را که فعالیت آنها در چارچوبی غیرایدئولوژیک با هدفِ جاری و ساری نمودن دموکراسی در جامعه است، ضروری دانسته و بر این امر تاکید می‌ورزیم که نگاه سخت‌افزاری به امنیت و تقلیل آن تنها به دفع تهدیدات خارجی، سبب‌سازِ بازتولید دیکتاتوری و تمامیت‌خواهی حکومت‌خواهد شد و امنیت ملی را برآیند امنیت شهروندانِ آزاد و احترام و رعایت حقوق شهروندی ملت ایران می‌دانیم.
- ما مشروطه‌خواهان بر این اصل تاکید می‌ورزیم که برای جلوگیری از بازتولید استبداد، شیوع خرافات و آموزه‌های غلط و نادرست از یکسو، و تولید فکر و اندیشه و توانمندسازی جامعه روشنفکری برای تولید حق، استقلال موسسات و نهادهای فرهنگی از حکومت بایستی به صورتِ قانونی بی‌بازگشت و غیرقابل دستبرد توسط دولت و یا هر نهاد دیگری، به عنوان قانون تصویب و به رسمیت شناخته شود.
- خاستگاه تمامی قوانین در نهاد عدل و داد کشور، بایستی بر اساس علم حقوق و بر پایه خرد، و در پیروی از منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد تدوین و تنظیم گردند.

یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳ برابر با ۱۹ مه ۲۰۲۴


بهزاد پرنیان – گمان می‌کنم بیشتر ما در برابر این پرسش که «کتاب مورد علاقه شما، یا بهترین کتابی که تا به حال خوانده‌اید کدام است»، چیزی برای معرفی داشته باشیم. کتابی که احتمالا تاثیر بسزایی روی طرز تفکر و شناخت ما بر جهان اطراف‌مان گذاشته و از ما انسان دیگری ساخته باشد. و البته نمی‌توان کتمان کرد که حتی آنها که اهل کتاب خواندن هم نیستند، یا دست‌کم بیشتر دنبال کتاب‌های کم دردسر هستند نیز پاسخی برای این پرسش دارند.

در جامعه خودمان (ایران امروز)، اگر کسی‌ اهل حلوا حلوا کردن خودش نباشد و به اصطلاح نخواهد که در پاسخ به چنین پرسشی «شو آف» کرده و مانند برخی از شارعان دین، با کتابی در دست و فیگورهای خاصی که تنها می‌توان آن را در مجموعه آثار بهمن محصص زیرِ نامِ «فی فی» پیدا کرد، و یا هذیان‌گویی در برابر دوربین‌ها وقتی که نمی‌داند که کتابی که درباره آن صحبت می‌کند «نان و شراب» است یا مثلا «بربادرفته» و همین اظهار فضل کردن تاییدی بر کاراکتریزه شدن موضوع فیلم داستانی «چشمی‌ که می‌شنود» در وجود آنان است (در اشاره به دیدار علی خامنه‌ای از نمایشگاه کتاب) چنانچه حتی اهل مطالعه و کتاب خواندن هم نباشد، احتمال اینکه پاسخی برای پرسش بالا در آستین داشته باشد می‌رود.

در مواجهه با چنین افرادی احتمالا از آنها‌ خواهیم شنید که کتاب مورد علاقه‌شان، آثاری از شعرای ایرانی و کتاب‌هایی مانند کلیات سعدی، غزلیات حافظ، مثنوی معنوی مولانا، بهرام‌نامه نظامی، شاهنامه فردوسی… و حتی یک کتاب مذهبی یا مقدس است، ولو اینکه آنها را نخوانده باشند. در حقیقت چنین تصور می‌کنم که هر یک از ما پاسخی برای این پرسش داریم.

خب، اگر کسی از من بپرسد که بهترین کتابی که خوانده‌ای کدام است، پاسخ من رمان «بیلی باتگیت» به قلم ای – ال- دکتروف ترجمه نجف دریابندری‌ خواهد بود. چرا که اساسا قادر بودم تا با شخصیت اصلی داستان «بیلی»، آنهم تحت تاثیر اینهمانی‌های محیطِ زندگی خود در دوران کودکی و نوجوانی، با آنچه در این کتاب از محله و محیط زندگی بیلی و خانواده‌اش شرح داده شده، همزادپنداری کرده و مدام آرزو کنم که کاش من جای بیلی بودم در دنیای واقعی!

اما در مواجهه با این پرسش که کدام کتاب تاثیر عمیقی روی تو گذاشته، پاسخم چیز دیگریست و در جواب به این پرسش‌ خواهم گفت که کتاب «فیلمنامه‌نویس، از نگاهِ فیلمنامه‌نویس» اثر ویلیام فروگ با ترجمه کم‌نظیرِ فیروزه مهاجر چاپ ۱۳۶۶ خورشیدی.

ضمن اینکه به خوانندگان متن حاضر پیشنهاد می‌کنم تا این دو کتاب را بخوانند، باید بگویم که تلاش بر این بوده تا متن پیش رو، در پیروی از روشی که در کتاب «فیلمنامه‌نویس، از نگاه فیلمنامه‌نویس» توسط ویلیام فروگ به کار بسته شده، صورت‌بندی گردد.

ویلیام فروگ در این کتاب که البته مجموعه مصاحبه‌های او با برخی از بهترین فیلمنامه‌نویس‌های‌ هالیوود در دهه‌های ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میلادی است (افرادی چون ویلیام باورز، جاناتان اکسلرود، باک‌ هانری، ناتالی جانسون، فی کانین، دیوید گیلر و چند تن دیگر) مخاطبانِ خود را در جریان این مصاحبه‌ها که از فیلمنامه‌نویسان تراز اول بوده‌اند، بسیار رندانه و نظربازانه، در همان ابتدای مصاحبه می‌برد به فضایی که پیش از این خودِ آنها تجربه بودن در آن فضا را داشته‌اند. به عنوان نمونه، برای باز کردن موضوع گفتگو با هدفی پیشین، پرسش‌کننده (در اینجا ویلیام فروگ) درباره مراسم یا میهمانی‌ای که سال‌ها پیش خودِ پرسش‌شونده در آن بوده و آنجا گفتگویی خاص میان او و چند نفر دیگر پیرامون مسئله‌ای در حوزه هنر، سیاست، جامعه‌شناسی و… درگرفته، از او می‌پرسد، و یا حتی بدون آنکه پرسشی در کار باشد، در جریان گفتگو با یادآوری رخدادی خاص، مخاطب و میزبان خود را به سال‌ها پیش پرتاب می‌کند و با بردن او به آن سال‌ها، از یکسو ضمن به دست آوردن اطلاعات بیشتری درباره یک گردهمایی، میهمانی یا مراسم خاصی که افراد معینی می‌توانستند در آنها حاضر باشند (گزینشی یا دعوت رسمی مانند اسکار و میهمانی‌های خصوصی اهالی‌ هالیوود)، از سوی دیگر درمی‌یابد که در نگاهِ امروزِ فرد پرسش‌شونده، نسبت به گذشته‌ای که در آن جور دیگری پیرامون هنر، سیاست، اجتماع، ادبیات، تاریخ و هر چیز دیگری که موضوع بحث بوده، چه میزان تغییر رخ داده یا نداده است.

از طرف دیگر در این کتاب چنانکه از فضای گفتگوها بر می‌آید، شاهد دوستی و نزدیکی عمیقی بین نویسنده در مقام پرسشگر، و پرسش‌شوندگان هستیم. همین دوستی و نزدیکی عمیقِ بین آنها، فضایی از اعتماد به وجود آورده که پرسش‌شوندگان هرگز فکر نمی‌کنند که ویلیام فروگ در صدد نقد باورها، نظرات یا آثار آنان باشد. روند گفتگوها به روشنی نشان می‌دهد که پرسش‌شونده در مقام پاسخ به پرسش‌های ویلیام فروگ، به این باور رسیده که در حقیقت با خودِ خودش مشغول گفتگویی صمیمانه شده و گویی که ما شاهد مکاشفات و تأملات یوحنا شده باشیم در اوج تنهایی او و انگاری که پرسش‌کننده ضمیرِ خودآگاه پرسش‌شونده شده باشد در جریان این گفتگو.

باری، همانطور که پیشتر اشاره کردم، و نیز با توجه به توضیحاتی که آورده شد، رَوِش رندانه‌ی ویلیام فروگ در پرسشگری که حاصل آن به صورت کتابی زیر نامِ «فیلمنامه‌نویس، از نگاه فیلمنامه‌نویس» درآمده، دستاویزی برای من به عنوان نگارنده متن حاضر شد، تا با تأسی از همان اسلوب به کار رفته توسط او در این کتاب، بتوانم فضایِ پرسش و پاسخی را ایجاد کنم که پرسش‌شونده مورد نظر من، با آنکه در پیش روی من نیست، اما در مقام پاسخگویی به پرسش‌های مطروحه، بتواند از زبان خود من و آنچه که من در مقام پرسشگر آرزو می‌کنم که پاسخ همانی باشد که دوست دارم بشنوم ، با من وارد گفتگو گردد (فرد در مقام پرسشگر و در مقام پاسخگو بطور هم زمان).

بیشتر ما در همین چند روز گذشته سخنان شاهزاده رضا پهلوی را در نشست لندن از طریق رسانه‌های گوناگون شنیده‌ایم و شاید اغراق نباشد که هر یک از ما آرزو می‌کردیم که در آن نشست حضور می‌داشتیم و شاید فرصت طرح موضوعی را می‌یافتیم. و اگر با خود رو راست باشیم و تصور کنیم در جایی چنین فرصتی برای ما دست بدهد، به احتمال زیاد مشتاقانه آرزو‌ خواهیم کرد که پاسخ احتمالیِ شاهزاده به پرسش‌ها و نیز نگاه او به طرح موضوع ما، درست منطبق بر برداشت و قدرت تحلیل ما از مسائل سیاسی و اجتماعی باشد و او، همانطوری فکر کند که ما فکر می‌کنیم و در نهایت‌خواهیم دید که ما در یک روند همزادپنداری با شاهزاده، پاسخ‌های او به پرسش‌های خودمان را تاییدی بر اصالت اندیشه‌ی خودمان تلقی‌خواهیم کرد.

شاهزاده رضا پهلوی: سرمایه‌دارها داخل ایران نگران نباشند؛ تغییر نظام خطری برای سرمایه‌های آنها ایجاد نمی‌کند بلکه خطر برای آنها نیز در تداوم این رژیم است!

 

فارغ از اینکه در چنین شرایطی پاسخ‌های یک رهبر، الیت و اندیشمندِ پیرو سنجش خرد ناب امانوئل کانت به پرسش‌های ما، تا چه میزان متفاوت با آنچه پیشتر تصور می‌کردیم باشد، ما را مبهوت، خشنود و یا حتی مغموم کند، باید پذیرفت که آنچه یک جوان در آینه می‌بیند، پیر در خِشت خام بیند.

اما نکته اساسی در اینجا همان داستان همزادپنداری است که بیشتر ما تصور می‌کنیم (یا دست کم توقع دایم) که یک رهبر و الیت در مقام منبع الهام باورها برای ما، جوری مسائل را ببیند و شرح و بسط بدهد که ما دوست داریم. و پیش از اینکه او بخواهد وارد موضوع بشود، اگر ما فرصت به روی کاغذ آوردن فکر و تأملات خودمان را داشتیم، شاید ترجیح و یا آرزو می‌کردیم که او از روی کاغذ ما سخنان خود را انتخاب کرده و با همه به اشتراک بگذارد.

در اینجا، من به عنوان نگارنده‌ی این متن با هدفی پیشین، خود را به همان وادی همزادپنداری فرو‌ خواهم برد (اگر بنا به خیالپردازی باشد) تا دست‌کم دریابم که تا چه میزان می‌توانم از این طریق (همزادپنداری با شاهزاده رضا پهلوی)، پاسخ‌هایی در اطراف چند موضوع به دست بدهم که خود آرزو می‌کردم اگر فرصت ملاقات با شاهزاده رضا پهلوی برایم دست می‌داد، ضمن مطرح کردن آنها، دریابم که پاسخ ایشان تا چه‌اندازه منطبق بر میزان فهم و دریافت من از شرایط پرتلاطم امروز جامعه ایران است.

اما برای اینکه در میانه همین گفت و شنود خیالی، عنوان شاهزاده رضا پهلوی (شاهزاده و جانشین قانونی تاج و تخت مقام پادشاهی) نخواهد که تاثیری بر ابراز عقیده بدون سانسور من گذاشته باشد، گفتگو را بین دو مشروطه‌خواه به پیش‌ می‌برم، آنهم بر اساس همان اسلوب به کار گرفته شده در کتاب «فیلمنامه‌نویس، از نگاه فیلمنامه‌نویس».

پرسش‌های یک مشروطه‌خواه از یک مشروطه‌خواه

پرسش نخست مشروطه‌خواه:
بسیارانی که خود را مشروطه‌خواه می‌دانند و‌خواهان برپایی مجدد نظام پادشاهی در کشور هستند و در تلاشند تا با گرفتنِ لحن تعدیلى در انتقاد از دیگر گروه‌های سیاسی، فضایی ایجاد بکنند تا همه نیروهای سیاسی ایرانگرا و سکولاردموکراتِ قائل به تمامیت ارضی کشور ، بیایند و بخشی از راه حل برای براندازی رژیم ملاها بشوند، اینطور می‌گویند که صحبت‌هاى ما مشروطه‌خواهان در نوع خود خیلى خوب و مترقی است، ولى این خواست‌هایی که ما در برخی موارد مانند حقوق زنان داریم، در جامعه‌اى مثل ایران قابل پیاده شدن نیست چون فرهنگ مردم عقب است. در مقابل چنین ادعایی ما چه پاسخی داریم؟

پاسخ مشروطه‌خواه:
خب، من فکر می‌کنم آنهایی که کماکان چنین تصوری از جامعه ایران دارند، اساساً گیر افتاده‌اند در دوران کلاه‌مخملی‌ها و جالب است که در همان سال‌های ابتدای دهه پنجاه خورشیدی، بسیاری از جامعه روشنفکری ما در مواجهه با دو فیلم «گاو» و «قیصر»، انتخابشان فیلم «قیصر» بود. چون به زعم آنها، جامعه ایرانی در اساس و ذاتا یک جامعه نَرینه است و حتی بانوان ما (اعم از خانه‌دار، کارمند، فرهنگی، دانشگاهی…) این خصلت نرینگیِ حاکم بر جامعه ایرانی را به هر چیز دیگری که آن روزها چه به درست و چه به غلط «موج نو» خوانده می‌شد ترجیح می‌دادند!

در همان دوران هم تلاش‌های فراوانی صورت گرفت تا از پیشرفت و به میدان آمدن بانوان ایرانی جلوگیری به عمل بیاید، آنهم با نشر و گسترش وسیع آموزه‌های دینی از یکسو و خطرناک جلوه دادن ارتقاء موقعیت اجتماعی زنان جامعه، برای مردان و آن بخش از جامعه که بطور سنتی باورمند بر این بودند که زن‌ها و بانوان «جنس دوم» هستند و برای همین هم چه تلاش‌ها که نکردند تا از تولد و ایجاد هرگونه پارادایمی‌ که بتواند این طرز تلقی را برای همیشه به زباله‌دان تاریخِ باورهای ما بیاندازد جلوگیری بکنند.

و ما اگر کمی‌ و تنها کمی‌ انصاف به خرج دهیم و با خودمان زیرِ نام یک ایرانی پیش از آنکه بخواهیم خود را مشروطه‌خواه بدانیم روراست باشیم،‌ خواهیم دید که نظام پادشاهی در ایران و روند نواندیشی و دموکراتیزاسیون در سایه سامانه پادشاهی، می‌رفت تا آرام آرام همین رویه را در جامعه پیاده کرده و انبوهی از باورهای غلط و دگمی‌ را که برای سالیان متمادی، مانعی بر سر راه آمدن بانوان و زنان ایرانی به صحنه اجتماع بودند به همان زباله‌دانِ تاریخِ باورهای غلط بریزد.

اتفاقا چه خوب شد که شما چنین چیزی را تحتِ عنوان یک فرهنگ عنوان کردید و در پرسش خودتان گفتید که «چون فرهنگ مردم عقب است»؛ پس ما نمی‌توانیم بسیاری از چیزها را که به آن باور داریم اجرا کنیم. ضمن اینکه اساسا با نامگذاری این چیزی که شما از آن به عنوان فرهنگ نام بردید مخالف هستم، اما حتی و حتی اگر بپذیریم که چنین برداشت و نامگذاری زیرِ نامِ فرهنگ اعتبار نسبی‌ داشته باشد (حال آنکه در این مورد به‌خصوص می‌توان ادعا کرد که بخشی از جامعه بر این باور هستند که…)، در این صورت باید آن فرهنگ را عوض کنیم نه اینکه از فراهم کردن شرایطی برای دستیابی به تساوی حقوقی انسان‌ها در یک جامعه، بنا به ادعای وجود فرهنگی غلط در میان آنها سر باز بزنیم.

بجاى اینکه نیمى از جامعه را قربانى کنید، می‌توانید نشان بدهید که آن چیزی که تا پیش از این به غلط فرهنگ نام داشت، نه اینکه قربانى‌اش کنید، بلکه با فراهم آوردن ساختارها و نهادهای اجتماعی، شرایطی را رقم بزنید که در گذر زمان، الیت‌های جامعه، روشنفکران و به ویژه طبقه متوسط (از نقطه نظر میزان دانش و آگاهی و نه اقتصادی)، از مرحله پرداختن به حقوق اولیه و قانونی، به تولید حق بپردازند و متعاقبا‌ خواهیم دید که طی سال‌ها همینطور پارادیم‌هایی تولید می‌شوند که توسط نمایندگان همین ملت به صورت قانون یا متممی‌ قانونی درآمده و در حقیقت در دلِ جامعه شاهد در جریان بودن فقره‌ی پارادایم شیفت‌ خواهیم بود، بدون آنکه خواسته باشیم پراتیک به کار ببندیم که به شخصه از آن بیزارم.

برخلاف ادعا، مردم ما نشان داده‌اند که بسیار مترقى هستند و از سال‌ها پیش نشان داده‌اند که دیگر در کنار مدارس و یا داخل آنها، برای کودکان‌شان محل عبادت نمی‌خواهند بلکه تشنه آن هستند تا کتابخانه‌ها و کانون‌های پرورش فکری کودکان و نوجوانان چنانکه در گذشته می‌رفت تا فراگیر شود، در دسترس باشند تا دیگر هیچ چیزِ شبه‌فرهنگی و پراتیک‌محور نیاید و با تبلیغ و در بوق و کرنا شدن، به صورت فرهنگ دربیاید. وانگهی اگر خواسته باشم که جوابی صریح‌تر به این ادعا که «فرهنگ مردم ما برای پذیرش تساوی حقوقی همه ایرانیان و به ویژه بانوان، عقب‌تر از آن است که بشود چنین ایده‌ای را در جامعه پیاده کرد»، باید از طراحان این ادعا پرسید که آن فرهنگ از کجا آمده؟ جز این نیست که آن فرهنگ هم تاریخاً محصول طبقات حاکمه در آن کشور و فرهنگى است که به درد سودآوری مادی می‌خورده، فرهنگى که به درد حاکمیت همین لات و لوت‌هایی که در ایران بر سر کارند می‌خورده؟! خب، از خودتان بپرسید که مگر جز این است که می‌خواهید حکومت را عوض کنید؟ در جریان تغییر یک حکومت، بسیاری از چیزها، اعم از فرهنگ غلط را هم عوض می‌کنند.

اما مسئله اصلی این است که خودِ حاکمان و نظامی که می‌خواهد پس از براندازی بجای حکومت ملاها بنشیند، آنهم با رجوع به رأی ملت، پیش از همه می‌بایست به سکولاریسم و دموکراسی باورمند باشد تا در حاکمیت خود، جامعه شاهد جریان دموکراسی و سکولاریسم از بالا به پائین باشد و نه چنانکه این احزاب و سازمان‌های چپ و ملی مذهبی بر آن باورند که گویا جامعه‌ و شهروندان عادی (توده، امت) دموکراسی را می‌سازند و جاری می‌کنند!

همه جاى دنیا همینطور است. شما نمی‌توانید آزادى و دموکراسی بیاورید بدون اینکه به بسیاری از سنت‌های عقب‌مانده و باورهای غلط که برچسب فرهنگ به روی آنها زده شده، هجوم نبرید. اما در این زمینه، چنان هم که باید ما کار سختی در پیش نداریم، چون فرهنگ اصیل این ملت، خاستگاهش به همان مرام پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک بازمی‌گردد و امروزه بیش از پیش شاهد جریان این روند فکری بین مردم جامعه هستیم.

پرسشِ دوم مشروطه‌خواه:
به عنوان یک مشروطه‌خواه که تنها راه نجات کشور پس از سرنگونی رژیم ملاها را در پیاده ساختن دوباره مشروطه و برپایی سیستم پادشاهی در ایران می‌بیند، این پرسش را مطرح می‌کنم که چرا اساسا رفتن برای ساختن و تشکیل حزب تا این حد مهم و حیاتی است که بسیاری از مشروطه‌خواهان شناخته شده مدام روی آن پافشاری می‌کنند و بخش قابل توجهی از زمان خود را بر روی تبیین این رویکرد یعنی رفتن برای تشکیل حزب می‌گذارند؟ اگر ما معتقدیم که طرفداران مشروطه و نظام شاهنشاهی در جامعه ایران امروز، بالای هشتاد درصد جامعه را تشکیل می‌دهند، چرا از هم اینک باید انرژی صرف تشکیل حزب یا احزاب با رویکرد مشروطه‌خواهی بکنیم؟

پاسخ مشروطه‌خواه:
برای پاسخ دادن به این پرسش، شاید بهتر باشد که ابتدا در مورد چند مسئله کلى‌تر و شاید ابتدائى‌تر در مورد خودمان که ادعای مشروطه‌خواهی داریم صحبت بکنیم و خیلی ساده و روراست ببینیم که بطور کلی ما از حزب و تحزب چه می‌دانیم و اگر قرار بر این است که ما حزبی تشکیل بدهیم و به قول قدیمی‌ها «خردمندان قوم» بیایند و زحمت تدوین و تبیین قوانین را بِکشند، همین ابتدا دعواهای‌مان را کرده باشیم، از جمله همین چرایی ضرورت تشکیل حزب!  چرا ما فکر می‌کنیم باید حزبی تشکیل داد و به آن پیوست؟ و از طرف دیگر چرا پیوستن فیزیکى به حزب می‌بایست به صورت یک بایدِ ضروری شناخته شده و فقره‌ای مختصِ روشنفکران و سیاسیون حرفه‌ای و تمام‌وقت قلمداد نشود؟!

و از همه مهمتر اینکه چرا بر این باوریم که حرف و پیامى داریم برای تمام فصول، که قابل قبول براى اکثریت جامعه ایرانی است؟!

می‌توانیم حتی از خود بپرسیم که آیا ما بدون داشتن حزبی که در آن پیش از هرچیزی مشروطه‌خواهی و ایرانگرایی پایه و اساس نظام باورهای آن را تشکیل بدهد، می‌توانیم از اعتبار و نفوذ همه این بزرگان و سیاسیونی که قائل به مشروطه‌خواهی هستند، برای در یک کاسه قرار دادن توان و انرژی نیروهای سیاسی و آزادیخواه استفاده کرده و بهره ببریم و امیدوار باشیم تا پروژه ما، که همان آزادسازی کشور از زیر حکومت خودکامه ملاها و پیاده نمودن مشروطه و برپایی نظام شاهنشاهی در فردای آزادی ایران است، پروژه‌ایست که لاجرم به بار‌ خواهد نشست، ولو اینکه نیم قرن دیگر طول بکشد؟

خب، اگر اینطورست که فرض کردیم (یعنی سقوط رژیم و جایگزینی حکومت پادشاهی و حاکمیت دوباره قوانین مشروطه در ایران در یک روند خودبخودی) پس باید گفت که اصولا پروژه‌ای در کار نیست و بهتر این است که هر کدام از ما سناریوى بهترى براى زندگی‌مان گیر بیاوریم و سری را که درد نمی‌کند چرا دستمال ببندیم آنهم وقتی که قرار بر سقوط رژیم به صورت خودبخودی باشد، تنها و تنها به این دلیل که بگوییم این رژیم ناکار آمد است و ماجراجو و همین دو خاصیت باعث سقوط‌اش‌خواهد شد. و پر واضح است که اتفاقا همین دو خاصیت بارز رژیم، موجبات حیات چهل و چند ساله‌اش را رقم زده. وگرنه اگر قرار بود فکر کنیم این کار خاصیتى ندارد ( تشکیل حزب) و به نتیجه نمی‌رسد، هیچکدام از آن خردمندان و چهره‌های شاخص سیاسی طیف مشروطه‌خواهی، زندگى دلچسب و عادی‌شان نمیتوانست این باشد که بر سر تشکیل یک حزب و تجمیع همه نیروهای آزادیخواه ایرانگرا با رویکرد مشروطه‌خواهی، در طول حیات سیاسی خود با انواع تهدیدات و اتهامات روبرو باشند و بارها به مرحله بریدن و عطای زندگی سیاسی را به لقای شُهره شدن و در زمره الیت‌های جامعه قرار گرفتن ببخشند.

ما که خود را مشروطه‌خواه و ایرانگرا می‌دانیم، باید ساده‌لوحی را کنار بگذاریم و بفهمیم که خودِ تشکیل حزب و رفتن برای تجمیع نیروهای مشروطه‌خواه، ذاتاً یک حرکت سیاسى است و هر طور که شده باید به نتیجه برسد.  اینکه چرا  فکر می‌کنیم برای تسریع در امر براندازی نیاز به تشکیل حزب و تجمیع نیروهای مشروطه‌خواه ایرانگرا داریم و آنرا ( تشکیل حزب ) مانند یک بایدِ ناگزیر ارزش‌گذاری می‌کنیم، برای آن است که می‌خواهیم پیروز میدان باشیم و دوباره کشور به ورطه نابودی و تشتت کشیده نشود آنهم با در افتادن به کامِ شترگاوپلنگ‌های چپ و ملی‌مذهبی و اصلاحطلب.

خیلی راحت و بدون لُکنت به شما بگویم که در اساس ما در همان جاده‌ای گام برمی‌داریم که بزرگان مشروطه و ایرانگرا قریبِ یکصد سال پیش با جانفشانی‌های خود آن را برای ما هموار کردند و گمان نمی‌کنم که هیچیک از آنان در این فکر بوده باشند که کتیبه‌ یا اثری فاخر مانند سنگ‌نبشته حمورابی از خود در دل زمین برجای بگذارند تا پس از گذشت سده‌ها و هزاره‌ها، آیندگان آن را کشف کنند و به سطح فکر و آگاهی و آزادمنشی آنان درود و آفرین بفرستند!

ما نیز اگر خود را مشروطه‌خواه و ایرانگرا می‌دانیم، باید مانند اسلاف خود در نهضت مشروطه بکوشیم تا اتفاقاتى در زمان حیات خودمان براى مردم عادىِ معاصرِ خودمان بیفتد و نه اینکه امیدوار به تئوری‌های گوناگون درباره علل سقوط نظام‌های دیکتاتوری باشیم و وقوع آن را به موضوع جبر تاریخی واگذار کنیم.

برای همین باور دارم و فکر می‌کنم که این کار (تشکیل حزب) نه تنها موضوعی ضروریست بلکه بر این باور هستم که حلقه گمشده ما‌ست و جوابگوست.

پرسش سوم مشروطه‌خواه :
فرض کنیم که تشکیل احزاب مشروطه‌خواه و ایرانگرا ضرورتی ناگزیر برای عملی کردن پروژه براندازی رژیم ملاها و حکومت دیکتاتوری مذهبی آنان در ایران است. با این پیش‌فرض، چه اولویت‌هایی را برای معرفی و به دست دادن مانیفست و نظام باورهای حزب باید در نظر گرفت؟

پاسخ مشروطه‌خواه:
این وظیفه حقوقدان‌ها، سیاسیون و جامعه‌شناسان و دانشمندان حوزه اقتصاد است که بیایند و همه آنچه را می‌توان زیرِ نام یک مانیفست و مرامنامه عنوان کرد، طرح کنند و به بحث و گفتگو بگذارند تا پس از جرح و تعدیل‌های لازم، بشود آن را به عنوان نظام باورها، مانیفست یا مرامنامه حزبی به افراد معرفی کرد.

اما تا آنجا که به باورهای ما مشروطه‌خواهانِ ایرانگرا بازمی‌گردد، باورمندی به سه اصلِ «تمامیت ارضی ایران، دموکراسی و سکولاریسم، انتخابات آزاد برای تعیین نوع حکومت» اصلی‌ترین مبانی هستند که می‌توان دیگر اصول را بر پایه آنها تبیین و تدوین نمود.

از طرف دیگر گمان می‌کنم مواردی که در ادامه به آنها اشاره‌ خواهم کرد، می‌تواند دقیقا بیانگر تفاوت‌های بنیادین نگاه ما زیرِ نام مشروطه‌خواه ایرانگرایِ پادشاهی‌خواه، با دیگر گروه‌های سیاسی پیرامون اولویت‌های مشروطه‌خواهان در تدوین مانیفستِ حزبی خود، جهت معرفی به جامعه ایرانی در نظر گرفته شود. البته شاید بد نباشد که این موارد را تنها به عنوان یک پیشنهاد و طرح برای منشور مشروطه‌خواهی معرفی کنیم چون قطع به یقین نگاه‌های غیرتخصصی در آن بسیار‌خواهد بود و متخصصان امر باید کاستی‌های آن را برطرف کنند.

۱- اعتقاد به قانون اساسی مشروطه پادشاهی، شامل متمم‌ها و اصلاحات آن و تأکید بر ضرورت اصلاح مواردی از آنها با توجه به نیازهای امروزی در ایرانِ پس از آزادی، که به تصویب مجلس مؤسسان و آحاد ملت ایران از طریق یک همه‌پرسی‌خواهد رسید.

۲- پایبندی به اصول خدشه‌ناپذیر حاکمیت ملی، یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران

۳- تأکید بر حفظ و پاسداری از پرچم ملی سه‌رنگ شیروخورشیدنشان در مقام سند هویّت ملی ایرانیان در طول تاریخ

۴- اعتقاد راسخ به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و همچنین میثاق‌های بین‌المللی حقوقی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی.

۵- اعتقاد به سیستم پادشاهی مشروطه و خنثی بودن دولت و قوانین آن در برابر هر نوع باور دینی یا مذهبی و عقیدتی

۶- حمایت قاطع از خیزش‌های مردمی‌ و ملّی جاری، و پشتیبانی از آرمان‌های آنان برای براندازی رژیم جمهوری اسلامی تا برقراری و ادامه سامانه شاهنشاهی ایران با میراثداریِ رضاشاه دوم

۷- باورمندی بر اینکه گذار از حکومت استبدادی حاکم بر ایران در تلاش برای استمرار پادشاهی مشروطه، و روی کار آمدن دولت توسعه‌گرایِ مورد وثوق شاهنشاه آریامهر محمدرضا شاه پهلوی که در منشور انقلاب شاه و ملت در ششم بهمن ۱۳۴۱ به آن اشاره رفته، در گرو ایجادِ جنبش‌های اجتماعی با رویکرد ملی‌گرایی و تقویت نیروهای جامعه مدنیِ فعال و سیاسیِ معترض‌خواهد بود.

بر همین اساس ما مشروطه‌خواهان معتقدیم که توسعه جنبش‌های اعتراضی، صنفی، مطالبات فرهنگی و آزادیخواهانه، مقاومت و مبارزه مجدانه زیر نامِ «دفاع مشروع» آمده در پیام شاهزاده رضا پهلوی، کارآمدترین و تنها راه مبارزه با دیکتاتوری تمامیت‌خواه حاکم بر ایران است.

۸- باورمندی و تاکید بر موازین اعلامیه جهانی حقوق‌ بشر و کنوانسیون‌های الحاقی آن در گذار به دموکراسی و توسعه پایدار در ایران و نیز باورمندی به سکولاریسم با رویکرد جدایی نهاد دین از دستگاه دولت و ساختار‌های اداره جامعه، استقلال تمامی نهادهای قانونگذاری، اجرائی و دادگستری از یکدیگر و «پرهیز از معرفی هر آئین و باوری به نام دین رسمی»، «رعایت آزادی‌ حقوق خداناباوران» و «تأکید بی‌طرفی ایدئولوژیک در ساختار حکمرانی در کشور برای ممانعت از خلق هرگونه پارادایم دولتِ ایدئولوژیک»

۹- ما مشروطه‌خواهان، امنیت و ثبات در کشور و نگاهبانی از نهاد‌ها و ساختارهای اجتماعی‌ای را که فعالیت آنها در چارچوبی غیرایدئولوژیک با هدفِ جاری و ساری نمودن دموکراسی در جامعه است، ضروری دانسته و بر این امر تاکید می‌ورزیم که نگاه سخت‌افزاری به امنیت و تقلیل آن تنها به دفع تهدیدات خارجی، سبب‌سازِ بازتولید دیکتاتوری و تمامیت‌خواهی حکومت‌خواهد شد و امنیت ملی را برآیند امنیت شهروندانِ آزاد و احترام و رعایت حقوق شهروندی ملت ایران می‌دانیم.

۱۰- ما مشروطه‌خواهانِ قائل به پادشاهیِ پهلوی، پیرامون سیاست خارجی بر منافع ملی و امنیت ملی بطور توامان تاکید ورزیده و ضمن مخالفت با سیاستِ دشمن‌محوری و ستیزه‌جویی، بر روابط سازنده با همه کشورهای گیتی و حسن همجواری با همسایگان کشور پافشاری می‌کنیم.

ما با هرگونه نگاه توسعه‌طلبانه، رویکرد عقیدتی و ایدئولوژیک در پیشبرد اهدافِ دیپلماسیِ خارجی، و مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر مخالفیم. اما این باور، نافیِ پایبندی بر این اصل نخواهد بود که حکومت و دولتِ ایران باید در حفاظت و ارتقاء جایگاه مُلک و ملت ایران در معادلات ژئو پلتیک و اکونومیکِ منطقه و آنچه حق ملت ایران است از هیچ کوششی فروگذار ننماید.

۱۱- ما مشروطه‌خواهان با هرگونه یکجانبه‌گرایی، سلطه‌طلبی و هژمونی در جهان مخالف هستیم.

۱۲- ما باورمندان به پادشاهیِ مشروطه، حاکمیت قانون را رکن اصلی در اداره جامعه دانسته و تاکید می‌کنیم که مشارکت مجدانه‌ی نمایندگان ملت در مجلس نمایندگان و مؤسسان، با تابعیت مطلق از قوانین و بر مبنای مصالح و منافع کشور که مبتنی بر خردورزی و آینده‌نگری باشد، متضمن پویایی و رشد و توسعه در جامعه‌خواهد بود.

۱۳- ما بر این باور هستیم که فقرزدایی، توانمندسازی آحاد ملت برای برخورداری از شاخص‌های عدالت و ایجاد فرصت‌های برابر بر پایه شایسته‌سالاری، از اهم وظایف دولت و حکومت در برابر ملت است.

۱۴- ما مشروطه‌خواهان بر این اصل تاکید می‌ورزیم که برای جلوگیری از بازتولید استبداد، شیوع خرافات و آموزه‌های غلط و نادرست از یکسو، و تولید فکر و اندیشه و توانمندسازی جامعه روشنفکری برای تولید حق، استقلال موسسات و نهادهای فرهنگی از حکومت بایستی به صورتِ قانونی بی‌بازگشت و غیرقابل دستبرد توسط دولت و یا هر نهاد دیگری، به عنوان قانون تصویب و به رسمیت شناخته شود.

۱۵- ما مشروطه‌خواهان در پیروی و بازگشت به رویکرد ملت‌محورِ حاکم در نظامِ پادشاهی پهلوی، که خدمت به مُلک و ملت را از درگاه بالا بردن سطح سواد در کشور، پرورش ایرانیانِ مسلح به خواندن و نوشتن، و برخورداری از خدمات آموزش و پرورش زیرِ نام حق قانونیِ افراد در جامعه را بطور رایگان در اختیار آنان قرار داده بود، با کالایی کردن آموزش و گسترش ساز و کارهای تجاری در محافل علمی، آموزشی و آکادمیک کشور مخالف بوده و بر توزیع خدمات آموزش رایگان در همه سطوح آموزشی تاکید می‌ورزیم.

همچنین بر این امر پافشاری داریم، که نهاد آموزش و پرورش در تمامی سطوح آن و بدون هیچ استثنایی، می‌بایست کتب آموزشی را مُبَّری از هرگونه آموزه‌های دینی و ایدئولوژیک تنظیم و منتشر کند.

۱۶- ما مشروطه‌خواهان قائل به پادشاهیِ پهلوی بر این باوریم که، دولت و حکومت موظفند تا شرایط دستیابی جامعه به بالاترین استانداردِ قابل حصول در سلامتِ جسمی‌ و روحی را، بدون توجه به باورهای سیاسی، شرایط اقتصادی، موقعیت اجتماعی و نیز فارغ از تفاوت‌های نژادی، مذهبی و گرایش‌های جنسی، برای هر یک از آحاد ملت فراهم سازد.

۱۷- ما مشروطه‌خواهانِ ایرانگرای پادشاهی‌خواه، به منظورِ جلوگیری و ممانعت از بروز سندرم دولتِ فربه، بر الگویی از توسعه تاکید می‌ورزیم که در آن همزمان با پیشرفت اقتصادی، رشد متوازن در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، محیط زیستی و فرهنگی مد نظر قرار داده شده باشد.

بر همین پایه ما قائلان به پادشاهی مشروطه، الگوی توسعه‌ اقتصاد دستوری را رد کرده و باور داریم که پیشرفت اقتصادی، بوروکراتیک و فناورانه، در پیوندی عمیق و غیرقابل اجتناب با دموکراسی و حاکمیت قانون قرار دارد که در صورت تحقق و پیروی از این الگو، ملت ایران در کوتاه‌مدت می‌تواند به دروازه‌های تمدن بزرگ مورد وثوق شاهنشاه آریامهر دست بیابد.

همچنین مخالف هرگونه تصدی‌گری دولت در اقتصاد بوده اما از طرف دیگر حق نظارت و  تنظیم در بازار و اقتصاد را جزو وظایف دولت می‌دانیم.

۱۸- ما مشروطه‌خواهان بر این مهم باور داریم که، در ایرانِ پادشاهی، گروه‌های صنفی و حرفه‌ای در جامعه، می‌بایست حق تشکیل و تأسیس سندیکاها و کانون‌های صنفی خود را به صورت کاملا مستقل از دولت دارا باشند.

۱۹- ما مشروطه‌خواهان مُتّصِف به مرام پهلویسم، تاکید می‌کنیم که نهاد عدل و داد (قوه قضاییه) می‌بایست در هر شرایطی استقلال خود را حفظ نموده، و دولت و حکومت به عنوان ساختار قدرت در جامعه، کمترین حقی را در اعمال قدرت و نفوذ در آن را ندارند.

از طرف دیگر، خاستگاه تمامی قوانین در نهاد عدل و داد کشور، بایستی بر اساس علم حقوق و بر پایه خرد، و در پیروی از منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد تدوین و تنظیم گردند.

پرسش چهارم مشروطه‌خواه :
فکر می‌کنید هر یک از ما به عنوان یک مشروطه‌خواه، برای دعوت از دیگر احزاب، سازمان‌ها و سیاسیون به منظور پیوستن به جنبش ملی و آزادیخواهانه ملت ایران، در خطاب به آنها اگر تنها بخواهیم یک جمله بگوییم، آن جمله چه‌خواهد بود؟

پاسخ مشروطه‌خواه:
تصور می‌کنم که پاسخ ما را حافظ شیرازی قریب به ششصد سال پیش از این داده و ما بهتر از کلام او چیز دیگری نخواهیم یافت:

ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی‌ چند
قندِ آمیخته با گُل نه علاجِ دلِ ماست
بوسه‌ای چند برآمیز به دشنامی‌ چند

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۲۰ / معدل امتیاز: ۴٫۸

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=349497