این گفتگو توسط علی اصغر حقدار پژوهشگر تاریخ ایران برای انتشار در اختیار کیهان لندن قرار گرفته است.
علی اصغر حقدار – گفتگویی که با محمد ریگی درخشان پژوهشگر مهمان در مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه و کارشناس مسائل بینالملل در ترکیه میخوانید برای بررسی تحولات فکری و تاریخی احزاب بلوچ انجام شده است.
– آقای ریگی اخیرا کتاب «تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی بلوچستان (۱۳۵۰ تا ۱۳۶۸) جریان چپ در بلوچستان» از شما منتشر شده است. سوال من مربوط به مقطع زمانی دهه شصت و بعد از آن است. دوره زمانی که من در کتاب «تاریخ چهل ساله اپوزیسیون ایرانیان» به آن پرداختهام. وضعیت فعالیتهای سیاسی در منطقه بلوچستان اکنون بیشتر از کدام ایدهها و افکار متاثر است؟ باورهای دینی در مخالفت با جمهوری اسلامی از چه اعتقاداتی نشات میگیرد؟
– همانطور که در کتابم نوشتهام، در بلوچستان اگر نگاه بکنیم به پیشینیه جریانات سیاسی، باید سری به دوران قبلتر این دهه بزنیم. چون گروههایی که در دوران مورد نظر ظهور میکنند، تحت تاثیر آن فضا وارد تحولات این دوران میشوند. معمولا حضور انگلیسیها در بلوچستان (هم در بلوچستان ایران و هم در بلوچستان پاکستان) باعث ارتباطاتی از طرف بلوچها با ارتش و سربازان بریتانیا شد و همچنین اتفاقاتی که در هندوستان افتاد. یعنی تحرکات گروههای ناسیونالیست و مذهبی در آن جا افتاد. قبل از آن در پروسه مذهب در بلوچستان نگرش صوفیانه غالب بود. بیشتر از ادبیات سعدی و پندنامههای بوستان و گلستان استفاده میکردند. و قدرت منطقهای با توجه به درگیریهایی که بین بلوچها و بریتانیا روی داد، دست سرداران و خوانین بود.
انگلیس بعد از جنگ با بلوچها، برای اینکه بتواند این منطقه را تحت کنترل بگیرد، با استراتژی صلح با بلوچها، امنیت را به این سرداران و خوانین سپرد تا بتواند با کمترین هزینه امنیت نیروهایش یعنی کمپانی هند شرقی را تامین بکند و به راحتی از نفوذ رقبا در بلوچستان جلوگیری کند. این ارتباطات بین خوانین و سردارهای با اقتدار نطفهاش در این دوره شکل گرفت. و بعد هم میدانیم که در هندوستان آن جریان مذهبی «دیوبندی» راه افتاد و جهادی که عثمانی اعلام کرد و باعث نزدیکی چند مولوی شد که در آن مدارس دیوبندی تحصیل کرده بودند. آنها برگشتند به بلوچستان و باعث شد که کمی فضا را از آن حالت صوفیگرایانه قبلی تغییر بدهند و به مرور وارد امر اجتماعی بشوند و نقشی در تحولات داشته باشند.
ادامه همین مسائل را در دهههای شصت به بعد هم میبینیم. بعد از اینکه انقلاب شد، طبقات سردار یا خوانین حذف شدند. نسل جدید تحصیلکرده بلوچی که گرایش چپ داشتند رقیب تازهای برای مذهبیان و سرداران شدند. چپگرایان با فئودال خواندن خانها و سرداران و بهخصوص آنانی که ارتباطاتی با حکومت پهلوی داشتند، باعث حذف سرداران از صحنه سیاسی شدند. بعد هم این فضا خلائی به وجود آورد که باعث شد که مذهبیها و مولویها که تحت تاثیر مکتب دیوبندی بودند و زبانی مشترک با حکومت بعد از انقلاب داشتند، توانستند به امر سیاسی نفوذ کنند. جریان مذهبی سنی توانست فضا را جوری مهیا بکند که بتواند جریان چپ بلوچی که مانند جاهای دیگر ایران داشت رشد میکرد، و افکار سکولاریستی و سوسیالیستی را تبلیغ میکرد با همکاری حکومت جمهوری اسلامی حذف کند. این مولویهای سنی احساس نگرانی میکردند و با حکومت مرکزی اینان را حذف کردند و از این خلاء قدرت استفاده کردند و توانستند رابط بین مردم و حکومت مرکزی باشند و جای طبقه سردار و خوانین را بگیرند.
با این فضایی که در بلوچستان به وجود آمد و با دسترسی به تریبون و استقلال مالی [توسط این جریان] باعث شد که رقابتی که بعدها بهخصوص از دهه شصت به بعد بین حکومت مرکزی که تبلیغ شیعهگرایی میکرد یک گارد سنی در مقابل آن داشته باشند. در نتیجه بیشتر فضا مذهبی شد در بلوچستان و رژیم هم همین را میخواست. برعکس بلوچستان پاکستان که فضا سکولار بود و این فضای مذهبی باعث قطع ارتباط بلوچهای ایران با بلوچهای پاکستان شد. به نظرم استراتژی پشت این قضیه هم این بود که بین این دو گروه و دو جامعه موانعی به وجود بیاید.
– عدهای از مخالفان بلوچ جمهوری اسلامی در خارج ایران هستند؛ وضعیت فعالیت این گروهها در چه سطحی است؟ آیا دارای پایگاه اجتماعی در منطقه هستند؟ چه ایدههایی را نمایندگی میکنند؟ با گروههای دیگر مخالف ایرانی در ارتباط مبارزاتی و یا فکری هستند؟
– در ارتباط با این سوال عرض میکنم که خیلی از این طرفداران رژیم قبلی و چپها وقتی که از بلوچستان ایران خارج شدند، ابتدا در افغانستان یا پاکستان فعالیت میکردند و به مرور تحت تاثیر ناسیونالیسم بلوچی قرار گرفتند و به سمت ایجاد گروههای ناسیونالیستی اشتیاق پیدا کردند. شروع اولین فعالیتهای ناسیونالیستی اینجا شکل گرفت و گروههایی از ناسیونالیستهای بلوچ پاکستانی در بین بلوچهای آنجا نفوذ داشتند و در نتیجه تحت تاثیر قرار گرفتند. برخی از این چپهایی که از گروههای چپ سابق جدا شده بودند تشکیل ناسیونالیسم دادند اما چنان فعالیتی به دلیل فضای بسته و امنیتی در بلوچستان نداشتند. بعد که به سمت آمریکا و اروپا مهاجرت کردند تا مدتها فعالیت چندانی نداشتند. این مسئله نه تنها در اپوزیسیون بلوچ بلکه در اپوزیسیون ایرانی هم بود چون درگیر فعالیت معیشتی بودند و شناختی به محیط جدید نداشتند. ارتباطی با داخل ایران هم نداشتند و به همین خاطر مسکوت ماند این فعالیتها.
گروههایی که مخالف جمهوری اسلامی بودند بهخصوص بلوچهای در خارج کشور تا زمانی که تکنولوژی مجازی چنین پیشرفتی نداشت به صورت محدود فعالیتهایی کردند و البته نتوانستند پایگاههای اجتماعی به وجود بیاورند فقط در حد و اندازه ارتباطات خانوادگی و فامیلی توانستند فعالیت کنند. اما به مرور همانطور که در کل ایران اپوزیسیون شروع به جذب گروههای مختلف طبقات اجتماعی کرد، در بلوچستان هم این گروهها فعالیت را شروع کردند. تا جایی که میشود اینها را تقسیمبندی نیز کرد. الان گروههایی هستند که همچنان مثل چپ سابق و کلاسیک فکر میکنند و تفکراتشان تغییری نکرده؛ اینها تعدادشان خیلی محدود است و چنان فعالیتی ندارند. گروههای ناسیونالیست که الان در خارج کشور وجود دارند یک عده به دنبال فدرالیسماند مثل «حزب مردم بلوچستان»؛ یک گروهی به دنبال استقلالاند مثل راجی زرمبش و جدیدا یکی گروهی به نام راجی تپاکی هم شکل گرفته است. اما چون ما الان معیاری برای سنجش پایگاه اجتماعی اینان نداریم نمیتوان گفت که چقدر اینها توانستهاند ارتباط با مردم داشته باشند. اما گروههای ناسیونالیست بیشتر ارتباطاتشان با ناسیونالیستهای بلوچ در پاکستان است و آنها را برای خود سرمشق قرار میدهند و برنامه آنها را برای ایران مورد استفاده قرار میدهند. گروههایی که دنبال فدرالیسم هستند در ارتباط با گروههای دیگر فدرالیسمخواه در ایران مثل «کومله» ارتباطاتی دارند و گاهی بیانیههای مشترکی هم صادر میکنند و به نظر مشی این گروههای فدرال را در پیش گرفتهاند و از تجربه مبارزاتی و یا حتی فکری آنان استفاده میکنند.
– با توجه به نفوذ سنتی دینمداران در بلوچستان، گروههای چپگرا یا راستگرای منطقه چگونه میتوانند در کنار و در مواجهه با پایگاه سنتی مذهبیها در منطقه قرار بگیرند؟
-دو گروه مذهبی در بلوچستان هستند: یک گروه تحت تاثیر افکار «دیوبندی» هستند. گروه دیگری که نزدیک به «جماعت تبلیغ» هستند و بیشتر تفکرات سَلَفی دارند. این گروه رادیکال معمولا معتقدند که باید یک فضایی به وجود بیاید که بتوانند آزادانه از آن برای تبلیغ تفکرات خود در بین نه تنها بلوچستان بلکه جاهای دیگر ایران هم تبلیغ بکنند. اما گروهی میانهرو که به جریان «مسجد مکی» معروف شده معمولا یک رابطهی کج دار و مریز با مرکز و حکومت داشته و مطالباتش را عمدتا در آن چارچوب اعلام میکند. هرچند که بعد از اتفاقات و حوادثی که در جنبش «زن، زندگی، آزادی» پیش آمد، این سد شکست و کمی درگیریهای جناحی هم به وجود آمد. گروههای رادیکال خواستار این هستند که از ارتباطاتی که گروه میانهرو با جمهوری اسلامی دارد بگذرند و دیگر همکاری و یا مطالباتشان را به این شکل با رژیم مطرح نکنند. در این زمینه البته هیچ نظرسنجی شکل نگرفته که در بلوچستان نفوذ این گروهها چقدر است اما جریان مکی توان بالایی در بسیج مردم دارد.
جریان مسجد مکی نمیخواهد نقشی را که برای این گروه در فضای بلوچستان به وجود آمده از دست بدهد و گروههای رادیکال در بلوچستان بتوانند قدرت بگیرند و در بین مردم نفوذ پیدا بکنند زیرا احتمال اینکه جامعه به خشونت کشیده بشود زیاد است. هر چند خود این جریان «مسجد مکی» هم تفکرات نزدیک به طالبان دارد و هر دو آبشخورشان همان مکاتب دیوبندی است و اگر در ایران فضا به سمت دیگری برود احتمال اینکه این دو گروه به آن جریان نزدیک بشوند هست. اما رادیکالسیم سنی در بلوچستان بیشتر تمایل به ایجاد گروههای تندرو مثل «جندالله» سابق و «جیش العدل» فعلی دارد که از طریق مسلحانه بتواند در مقابل رژیم قرار بگیرند.
دیاسپورای بلوچ هم مثل اپوزیسیون ایرانی یک جزء از آن کل است. میتوان گفت پراکندگی زیادی میان این اپوزیسیون وجود دارد و همبستگی چندان و اعتمادی بهم ندارند. حتی توان اینکه بتوانند با هم بحث بکنند در آنها دیده نمیشود و به راحتی به همدیگر برچسب میزنند و عدم اعتماد بین این گروهها وجود دارد و این خودش سبب شده که نتوانند چندان فعالیت میدانی در بلوچستان داشته باشند.
– سنتگرایان بلوچستان با اعتقادات اهل سنت به مخالفت با جمهوری اسلامی مشغولند؛ از نظر شما خواستهای محلی خارج از اعتقادات مذهبی قابل تحقق است؟
– گروههای مذهبی در بلوچستان نفوذ زیادی داشتهاند و در این مدت هم توانستند سازماندهی بکنند و ارتباطاتی با گروههای اصلاحطلب بگیرند و در خیلی از انتخابات به اینها رای بدهند. به غیر از دورانی که متمایل شدند به اصولگرایان و به ابراهیم رئیسی رای دادند. اما گروههای چپ مترقی یا جریانات مترقی هم در بلوچستان شکل گرفته و اینان سعی میکنند که فضایی را که از شکافهای نسلی به وجود آمده و جوانانی را که به سمت سکولاریسم حرکت میکنند جذب کنند اما ارتباطات کمی با مردم و جامعه دارند. اینان درگیر کار و هزینههای زندگیاند و مثل مذهبیون اینقدر تریبون و قدرت سازماندهی هم ندارند. جریان مترقی بلوچ مانند جریان مذهبی پایگاه مردمی ندارد. به هر حال قدرت و نفوذ مذهبیها زیاد است و یک رقابت دموکراتیکی هم در میان آنها نیست. روشنفکران بلوچ و جریان مترقی در مورد طرح مطالبات و حقوق مردم بلوچ کمکارند؛ نه اینکه «مطالبهگر» نیستند اما سازماندهی ندارند. جریان مذهبی چه میانهرو و چه رادیکال اما مطالبات مذهبی دارند و امتگرا هستند.
– در منطقه بلوچستان شاهد حضور گروههایی مثل جیش العدل هستیم که مسلحانه به مخالفت با جمهوری اسلامی میپردازند؛ شما جایگاه اینگونه گروهها و روشها را با توجه به شرایط منطقه چگونه ارزیابی میکنید؟
– وقتی خشم و نفرت مردم محلی و مطالباتشان به جایی نرسد ما شاهد ظهور اینگونه گروههای رادیکال در منطقه هستیم که دست به اسلحه میبرند. اما به نظر جنبش «زن زندگی آزادی» در بلوجستان نشان داد همانطور که مثل دهههای اول بعد از انقلاب بلوچها توانستند از نهادهای مدنی مثل تحصن و غیره استفاده بکنند این جنبش هم این فضا را به وجود آورد که کمی از فضای رادیکال دور بشوند و سعی کنند از گروههای رادیکال مثل جیش العدل و… فاصله بگیرند. این نشان داد که حداقل این شرایط اگر مهیا بشود میشود فضا را معتدل کرد تا بتوانند از این طریق به حق شهروندیشان برسند اما زمانی که مرکز نتواند به تقسیم قدرت و ثروت و تکثرگرایی رو بیاورد و همین روند کنونی ادامه پیدا بکند احتمال اینکه مردم جذب گروههای رادیکال بشوند وجود دارد. حتی جریان ناسیونالیسم بلوچی نیز با توجه به این تبعیضهای سیستماتیک رژیم در بلوچستان رشد کرده است.
اینها یعنی جیش العدل معمولا تحت تاثیر گروههای سلفی خارج از ایران هستند و آنجا دورههای دینی دیدهاند و تحت تاثیر آن تفکرات و آن عقاید قرار دارند و بایستی این جبر جغرافیایی را هم در نظر بگیریم که کشورهایی که در اطراف بلوچستان قرار گرفتهاند پاکستان و افغانستاناند و گروههای رادیکال و مسلح در آنجا فعالیت دارند و میتوانند این جریانات رادیکال را هدایت کنند و برای آنها الگو بشوند.
با اینهمه در صورتی که ایران یک گذار دموکراتیک داشته باشد، نیروهای مترقی در بلوچستان توان رقابت با جریان مذهبی و جریان ناسیونالیست را خواهند داشت و مردم بلوچ هم از آنان استقبال خواهند کرد. اما در صورتی که همین شرایط کنونی ادامه پیدا بکند و «دیگری» بودن بلوچها برجسته شود، شاهد ایده جدایی و رشد ناسیونالیسم خواهیم بود.