فیروزه نوردستروم- حسین علیزاده کاردار پیشین سفارت جمهوری اسلامی ایران در فنلاند است که پس از شکل گرفتن اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸، از سمت خود کناره گرفت. این نویسنده و پژوهشگر «موسسه صلح تامپره» در فنلاند، چندی پیش کتابی با عنوان «بازخوانی مفهوم امت» به زبان انگلیسی منتشر کرد. پیشتر در سال ۱۳۸۴ کتاب «تاریخ روابط ایران و مصر» نیز توسط وی منتشر شده بود. کیهان لندن به منظور بررسی بیشتر کتاب «بازخوانی مفهوم امت» با حسین علیزاده گفتگو کرده است.
-بر خلاف باور عموم که «امت» را به عنوان «جامعه دینباوران مسلمان» تعریف میکند، چرا در کتاب خود، «امت» را یک مفهوم سیاسی دانستهاید؟
-پیشتر یک اعتقادی در اسلامگرایان شکل گرفت که میگفت ما یک امت واحده بودیم، آنها معتقدند این امت واحده، یک تمدن درخشان در به اصطلاح دوران تمدن طلایی اسلام برای بشریت به ارمغان آورده بود. باورمندان به این تفکر معتقدند جهان کفر این تمدن را از بین برده است.
به اعتقاد من این ایدهای موهوم است و چیزی به نام «تمدن اسلامی» نداریم. آنچه بوده تمدنی است که بر بال فرهنگ و تمدنهایی مانند ایران و اندلس رشد کرده است. اگر اسلام تمدنی آورده باید در مکه و مدینه و در جایی که اسلام رشد کرد، دانشمندانی ظهور میکردند، در صورتی که این رشد در سوی دیگر و در اروپا و آفریقا و اندلس بود. در اینجا ابن سینا و آنجا ابن رشد اندلسی ظهور کردند. ولی اگر فرض بگیریم در گذشته تمدنی به نام تمدن اسلامی وجود داشت، عامل خارجی موجب فروپاشی آن نشد، بلکه امت آن را از درون پاشید. مشکلاتی از قبیل فساد از یکسو و عقب افتادن از قافله دانش، موجبات این فروپاشی را رقم زد. همانطور که روم باستان با آن عظمتی که داشت فروپاشید.
-در بخش دیگری از این کتاب اشاره کردید که مسئله پرداختن به «امت» و احیای «امت اسلامی» ایدهای نیست که فقط به علی خامنهای محدود شود.
-بله، در ایران تنها علی خامنهای نیست که به چنین باوری معتقد بوده است. خمینی هم چنین میاندیشید، حتی این نگاه تمدنی موهوم در شیعه و سنی سیاسی شکل گرفته بود. بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی میان اهل تسنن، حتی یک کشور سنی بر اساس خلافت تا امروز شکل نگرفته اما در ایران یک کشور با حکومت اسلامی شکل گرفت اما نه تحت نام «خلافت» بلکه به نام «ولایت فقیه». گو اینکه خامنهای عمیقاً به احیای امت باور دارد، اما جالب اینجاست که او این اعتقاد را از سید قطب گرفته است.
– لطفا در مورد دیدگاههای سید قطب برای خوانندگان ما توضیح دهید.
-سید قطب یکی از رهبران جنبش اخوان المسلمین در مصر است. دیدگاه سید قطب این بود که میبایست یک دولت اسلامی تشکیل داد و برای احیای تمدن اسلامی نیازمند جهاد هستیم. در این زمان یک رابطه بسیار مهم ایجاد شد. نواب صفوی به قاهره رفت و در دیدار با سید قطب به شدت تحت تاثیر افکار وی قرار گرفت.
پس ازبازگشت به ایران، او در مشهد سخنرانی داشت. در پای منبر او، جوانی ۱۴ ساله به نام علی خامنهای حضور داشت که به گفته خودش به شدت تحت تاثیر افکار و سخنان نواب صفوی قرار گرفت. بعدها در زمانی که خامنهای رییس جمهوری اسلامی شد، شرکت پست در ۱۳۶۳ تمبری به «یادبود شهادت» سید قطب منتشر کرد. این بیانگر آن است که خامنهای از طریق نواب صفوی ارادت به سید قطب داشت.
نواب صفوی در آن سخنرانی معتقد بود حکومت و پادشاهی پهلوی، ظالم و غیراسلامی هستند و باید برانداخته شوند و حکومت ایران باید اسلامی و بخشی از امت اسلام باشد. این عینا عقیده قطب درباره غیراسلامی بودن حکومت جمال عبدالناصر بود. از این رو، جمال عبدالناصر یکبار مورد سوء قصد ناموفق قرار گرفت.
نواب که گروه فدائیان اسلام را تاسیس کرده بود عینا در ایران دست به ترور زد. از جمله این افراد عبارت بودند از عبدالحسین هژیر (نخست وزیر)، علی رزمآرا (نخست وزیر)، حسین علا (نخست وزیر)، حسنعلی منصور (نخست وزیر)، حسین فاطمی (وزیر خارجه)، احمد زنگنه (وزیر فرهنگ) و احمد کسروی (نویسنده).
تاثیرپذیری خامنهای از قطب تا آنجا بود که ۳ کتاب از کتابهای قطب را در سنین ۲۰ تا ۳۰ سالگی به فارسی ترجمه کرد. دیگر کتاب سید قطب را هم محمد خامنهای، برادر بزرگ خامنهای، ترجمه کرد که بیانگر این است که این دو برادر، در فضای فکری سید قطب بودهاند. سه کتابی که توسط علی خامنهای به فارسی برگردانده شدند عبارتند از: «المستقبل لهذاالدین» ترجمه شده با عنوان «آینده در قلمرو اسلام»، «الاسلام و مشکلاتالحضاره» با عنوان «ادعانامه علیه تمدن غرب» و کتاب «تفسیر قطب بر قرآن» با نام «فیظلال القرآن» که بخشهایی از آن توسط علی خامنهای با نام «در سایه قرآن» برگردان شده است. (بخشهای دیگر توسط مصطفی خرمدل).
اگر دقت کنید کتاب اول، بازتاب نگاه نویسنده به پتانسیلی است که او در فراگیر شدن اسلام میدید و نام کتاب دوم با ترجمه خامنهای، بیانگر نگاه غربستیزانه است.
نکته مهم در نظریهپردازی سید قطب آن است که او ترور و وحشتآفرینی را در بستر مفهوم جهاد، تئوریزه کرده بود. ظهور انواع و اقسام گروههای جهادی با نامهای مختلف در گوشه و کنار دنیا همه به این شجره خبیثه برمیگردد که سید قطب آن را آبیاری کرد. تفکری که بر نواب صفوی تاثیر گذاشت و او هم علی خامنهای را تحت تاثیر قرار داد.
علاوه بر علی خامنهای که سه کتاب سید قطب را ترجمه کرد، مترجمان دیگری هم کتابهای سید قطب و اخوانالمسلمبن را ترجمه کردند.در آن دهه، بارشی از افکار مسموم اخوانالمسلمین، تحت مفهوم «اسلام سیاسی» در ایران شکل گرفت که از جمله علی خامنهای را تحت تاثیر قرار داد. از این رو، واژهپردازیهایی چون جاهلیت مدرن، جهاد، دولت اسلامی، امت واحده و… همه مفاهیم سیاسی وارداتی در ایران است. اگر نبود، ترجمه آثار اخوانالمسلمین به ویژه قطب، هیچ رد پای پررنگی از نگاه ایدئولوژیک به اسلام سیاسی در متفکران ایرانی مسلمان معاصر نمیداشتیم. بنابراین، مفهوم سیاسی امت، اندیشهای وارداتی است، اما، به دست خمینی بارور شد و از اینجاست که او و خامنهای خود را «امام امت» نامیدند.
با این حساب، دو تعبیر «امام امت» و «امت امام» اولین بار برای خامنهای استفاده نشد. نخستین بار، این واژگان برای خمینی استفاده شد و علی خامنهای میراثدار آن است. با نگاه او مبنی بر «آینده در قلمرو اسلام» است که خامنهای برای خود، نقش تمدنساز اسلامی قائل است و معتقد است که نظام جمهوری اسلامی در نهایت منتهی به احیای تمدن نوین اسلامی میشود.
بطور کلی اگر فردی اسلام را از بستر دین (تئولوژی) خارج کند و به ایدئولوژی تبدیل کند، این ایدئولوژی برای به قدرت رسیدن است.در مصر، حسنالبنا با تاسیس جنبش اخوانالمسلمین، درخت اسلام سیاسی را به عنوان یک ایدئولوژی کاشت و سید قطب آن را آبیاری کرد.
– چرا افرادی همچون حسنالبنا و سید قطب، اسلام را از بستر یک عقیده و دین خارج کردند؟
-اینها میدیدند بیشتر کشورها با اکثریت مسلمان، تحت استعمار فرانسه یا انگلستان و برخی کشورهای دیگر قرار گرفتهاند مثلا مصر، تحت استعمار انگلستان بود. برای مبارزه با استعمار، انواع ایسمها شکل گرفت، مثلا جنبش سوسیالیسم عربی یا ماتریالیسم کمونیسم و دیگرایدئولوژیها در مصر ظهور پیدا کردند. در این میان، آنها که مسلمان بودند نمیخواستند ایدئولوژیهای اروپایی را مبنای مبارزه علیه استعمار به کار بگیرند، مثل مارکسیسم یا لنینیسم. یکدفعه به خود آمدند و گفتند مسلمانان به واسطه خلافت عثمانی حکومت پهناوری داشتند که در جنگ جهانی اول شکست خورد و بنیاد خلافت در ۱۹۲۴ ملغی شد. از این رو، این اخوانالمسلمین بود که با تاسیس در ۱۹۲۸ (۴ سال پس از انحلال خلافت عثمانی) ایده بازگشت به احیای خلافت و جانشینی رسولالله را مطرح کرد. احساس متفکران سنی این بود که پیکر اسلام بدون سر (نهاد خلافت) شده و باید آن را احیا کرد. این احساس در متفکران شیعه هرگز شکل نگرفته بود چرا که به باور شیعه، نهاد رهبری، امامت است و نه خلافت و ثانیا نهاد امامت، منحصر در امامان معصوم است و در زمان غیبت امام زمان، شیعیان وظیفه تاسیس دولت اسلامی ندارند. این باور شیعه با ظهور خمینی واژگون شد و تاسیس دولت را منحصر در وظایف امام معصوم ندانست. او این نظریه را مطرح کرد که فقهیان، به جانشینی از امام زمان میتوانند تشکیل دولت دهند. درواقع، او رندانه اول به عنوان یک فقیه، خود را نایب امام زمان دانست و سپس برای خود قبای ولایت فقیه را دوخت.
اما، درواقع او افکار قطب را وام گرفت که معتقد بود باید خلافت را احیا کنیم تا بتوانیم امت اسلامی را احیا کنیم. اینجاست که اندیشه «امت» بسیار پررنگ میشود، از ابوالعلا مودوی تا حسنالبنا و قطب تا داعش، همه به دنبال احیای امت اسلامی از طریق احیای دولت اسلامی تحت نهاد خلافت بودند. خمینی همین ایده را گرفت و آن را تحت نهاد «ولایت فقیه» مطرح کرد.
به یاد داشته باشید هنگامی که داعش، سرزمینی را تصرف میکرد «خلافت اسلامی» و نه «جمهوری اسلامی داعش» اعلام میکرد. چرا ابوبکر بغدادی خود را «خلیفه» و نه رئیس جمهور مینامد؟ به این دلیل که معتقدند مدل تاریخی برای ما وجود داشته، مبنای ۱۳۰۰ سال پس از فوت پیامبر، جانشینان (خلفای) پیامبر اسلام بر ما حکومت میکردند تا سال ۱۹۲۴، این نهاد با ۱۳ قرن قدمت، توسط آتاتورک از بین رفت و حالا که خود را تحت استعمار میدیدند برای جلوگیری از ورود ایدئولوژیهای وارداتی، اندیشه «امت» را مطرح کردند.
-در کتابتان به افرادی اشاره کردهاید که مفهوم «امت» را به عنوان یکپارچگی سرزمین میبینند؛ همچنین نوشتهاید تحقق مفهوم «امت» امکانناپذیر است. چرا؟
-به یک دلیل ساده. برای اینکه در ایده تشکیل امت واحده قرار است همه مرزهای موجود در کشورها از میان برداشته شود و من از آن به عنوان امت- دولت (Umma-State) نام میبرم که در تقابل با پارادایم دولت ملت (nation state) قرار دارد. این پارادایم از سال ۱۶۴۸ جهان امروز را برای حدود ۵۰۰ سال بر اساس دولت- ملت تاسیس کرده است. دولت- ملت، یعنی هر جمعیتی با یک اشتراکاتی یک سرزمینی را در اختیار خود دارند، همراه با یک نقشهای که از این سرزمین ترسیم کردهاند. وقتی بحث «امت» را مطرح میکنید اولین مسئله آن این است که با سنت ۵۰۰ ساله پارادایم nation state مخالفت میکند. آیا کشورهای جهان حاضرند مرزهای خود را از دست بدهند؟ پس به این دلیل معتقدم که تحقق مفهوم «امت» امکانناپذیر است. نکته دوم و مهمتر آن است که مفهوم «امت» دو مخاطره در خود نهفته دارد. خطر اول اینکه میگویند بر فرض اینکه ما مرزهای سرزمینی را در ۵۷ کشور مسلمان برداشتیم؛ رهبر این «امت واحده» کیست؟! مگر هنگامی که ابوبکر البغدادی خود را رهبر امت اسلام و خلیفه رسولالله دانست، دیگران پذیرفتند؟ اگر اردوغان چنین ادعایی کند، دیگران خواهند پذیرفت؟ اکنون که خامنهای را امام امت می نامند جهان اسلام آن را پذیرفته است؟
دومین خطر این است که درک اسلامگرایان از امت، عبارت است «بلوک واحد مسلمانی». این مفهوم، عینا مانند مفهوم بلوک شرق در تقابل بلوک غرب در نظام دوقطبی است. ایده تشکیل یک بلوک مسلمان در درون خود، اندیشه نزاع تمدنی را دارد. همانکه ساموئل هانتینگتون از آن با عنوان «نبرد تمدنها» نام برده است.
-آیا میتوان گفت نکته مهم کتاب شما در این است که مفهوم «امت» را به بلوک مسلمانی تعبیر کردهاید و به این موضوع پرداختهاید که مفهوم «امت اسلامی» ایدهای متوهمانه و مخاطرهآمیز است؟
-بله، همانطور که دنیای آن زمان به نظام دو قطبی بلوک شرق و بلوک غرب، تقسیم شده بود، مفهوم امت را در کتابم معنا کردم، یعنی بلوک مسلمانی. بنا به تصور باورمندان به مفهوم «امت اسلامی» ما یک امت مسلمانیم، یکپارچه و بدون مرز با یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون جمعیت. بجز ما کسانی که آن طرف مرز قرار دارند دشمن ما هستند. همانها بودند که سرزمین ما را استعمار کردند و نهاد خلافت را بر اساس قرارداد سایکس- پیکو (Sykes-Picot) از بین بردند که این یک ادعای نادرستی است. این همان نکتهای است که ساموئل هانتینگتون در کتاب «نبرد تمدنها» بر آن دست گذاشته. او میگوید یک زمانی بود که دنیا دارای دو بلوک شرق و غرب بود، بلوک شرق فروپاشید، بلوک غرب سرجای خود هست، اما چه چیزی از این پس، بلوک غرب را تهدید خواهد کرد؟ او میگوید زمانی خواهد رسید که نبرد تمدنها شکل میگیرد و از جمله اشاره میکند که دو تمدن به تقابل با غرب خواهند آمد، تمدن چینی و تمدن اسلامی. او همین مسئله را پیشبینی کرده بود. کتاب من هم به همین مسئله اشاره میکند که اگر به مفهوم سیاسی «امت» باور داشته باشید اولا تحققناپذیر است، چون مدعی برافکندن مرزهاست و دوم بر فرض اینکه تحقق هم پیدا کند، در این مفهوم، یک نزاع تمدنی بسیار خونین با بلوک دیگر نهفته است. یعنی نزاع خارجی. خطر دوم، نزاع داخلی است. فرض کنیم یک سرزمین یکپارچه به این وسعت بزرگ تشکیل دادیم، رهبر امت چه کسی است؟ هر کسی که بگوید من رهبر این امت یگانه هستم و بر یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون نفر حکمرانی میکنم، در تقابل با دیگر مسلمانان قرار میگیرد، مثال زنده آن، ابوبکر بغدادی است که گفت میخواهم امت تشکیل دهم، مرزها را برمیدارم و رهبر و خلیفه این امت هم من هستم، ولی با او جنگیدند. حالا بجای او هر کس دیگری ادعا کند که من رهبر امت اسلامی هستم با او خواهند جنگید، پس در درون مفهوم امت، دو خطر خوابیده، اولا تحققناپذیر است، و دوم، این مفهوم، خود را در تنازع با جهان غیراسلام قرار میدهد، از آتئیست گرفته تا مسیحی، یهودی، بودایی و بهایی. از سوی دیگر تنازع درونی هم ایجاد میکند اینکه این لقمه چرب و شیرین در دست چه کسی باشد؟ و هم مدعیان بر سر آن میجنگند.
-به دلیل همین خطرات احتمالی است که جهان عرب تمایلی به صدور انقلاب اسلامی از سوی جمهوری اسلامی نداشته…
-… وقتی انقلاب اسلامی در ایران شکل گرفت و موضوع صدور انقلاب اسلامی مطرح شد چرا رهبران نظام بحث صدور انقلاب را مطرح کردند؟ چون میخواستند مرزها را بردارند و بگویند ما یک امت واحده هستیم، عراق، اردن، کویت، عربستان همه باید مثل ما باشند. اینجا بود که از همان زمان خمینی، این خطر، از سوی کشورهای مسلمان احساس شد و هرچه جلوتر رفتیم آنها به این باور رسیدند که این ایدئولوژی در درون خود یک ایدئولوژی تمامیتگرا و اقتدارگراست. تمامیتگرا یعنی خود را مالک کل جهان اسلام میداند. اقتدارگراست یعنی قرار نیست کل جهان اسلام را با کسی سهیم شود.