امان بیداربخت – اندیشمندان متافیزیک رنسانس ایران تفاوت بین “خرد” و “عقل” را به صورت زیر درک و فهم کرده و آنرا به خورد مردم سادهاندیش میدهند که “خرد” یک موهبت الهی است که خداوند در نهاد بشر گنجانده تا بتواند آفرینندهاش خود را با او درهم آمیزد واز او الهام بگیرد.
این تعریف دینی، این معجون واهی ساخته و پرداخته شده در سوره سجده، آیه ۱۰ قرآن که دنیا و مخلوقاتش در شش روز توسط پروردگار آفریده شده و در سوره بقره خداوند به آدم و حوا که از دنده چپ آدم زاده شده وحی کرده که در بهشت زندگی کنند و به درخت ممنوعه نزدیک نشوند که از ظالمان محسوب شده و از بهشت طرد میشوند، هیچگونه مطابقتی با دادههای علمی امروز دانشگاههای معتبر جهان درباره آفرینش خلقت و اینکه جهان در ۴٫۵ میلیارد سال پیش دراثر قوانین طبیعت به وجود آمده و خدا درآفرینش کهکشان و بشر هیچ رلی ندارد. (استفانهاوکینگ فیلسوف انگلیسی در کتاب «پاسخهای کوتاه به پرسشهای بزرگ»).
در اینجا تضاد بزرگی بین دادههای ادیان ابراهیمی و علم زیستشناسی مدرن قابل رویت است که انسان ایرانی را از طبیعت زاده شده خود جدا و ازدرک واقعیت هستی، قوانین حاکم بر طبیعت و زندگی زمینیاش به دور و به جهالت، گمراهی و سرسپردگی میکشاند.
این اندیشمندان بر اصول قرآن دانش خود را این چنین توجیه میکنند: “ما در اصطلاخ روزمره “خرد و حکمت” را یک پدیده الهی و بر اساس حواسهای پنجگانه استوار است میدانیم که با مشاهده و پاکسازی و پذیرش و تصمیم باعث میشویم اطلاعات ساکت شوند و بین افکارمان فاصله ایجاد کنیم، فضا را باز کنیم و گشوده میشویم برای ورود انرژیهای پاک ایزدی، آنجا خود خدا بر ما وارد میشود و الهام میشود که به این میگوییم “خرد”. یعنی کسی که خردمند و عاقل فرزانه است. چیزی که از بیرون گرفتیم/ عقل را یک پدیده “خودمنذهنی” و چیزی است که از بیرون گرفتیم و از کسب اطلاعات به دست میآید و نتیجهگیری از آن”عقل” را میسازد. سپس ادامه میدهد: “خرد چیست آیا همان عقل است؟ نه! خرد عقلی است که اخلاقمدار است و برخلاف نظریه غرب که عقل را تفاوت بین سود و زیان میبینند، در فرهنگ ایرانی تابع سود و زیان نیست و تابع اخلاق است. یعنی چتری به نام اخلاق روی خرد ایرانی است که روی (عقل) غربی نیست و غربیها خیلی اوقات میبینیم فلاسفهشان میگویند هدف وسیله را توجیه میکند و در اندیشه ایرانی شما از هر وسیلهای نمیتوانید استفاده کنید”. (یوتیوب لیلی پردیس تفاوت عقل و خرد).
بیش از ۱۷۰ سال است که این نظریه متافیزیکی توسط علم در جوامع تکامل یافته کاملا مردود و به کنار گذاشته شده و ما ملت دینخو هنوز کوچکترین اطلاع و آگاهیای در کاربرد آن در جامعهمان به دست نیاوردهایم. چارلز داروین زیستشناس بزرگ انگلیسی در قرن نوزده میلادی در کتاب “خاستگاه گونهای” که در سال ۱۸۵۹ منتشر شد میگوید: “همه گونهها دارای نسب مشترک هستند. این تبار زایش فرگشت نتیجه فرایندی طبیعی است که در آن تلاش برای بقا تاثیر مشابهی به روی اصلاح نژاد گزینشی در زاد و ولد گزینش دارد”. یعنی تبار انسان و گزینش ارتباط با تکامل جنسیت دارد و همه علوم را با هم مرتبط کرده و تنوع جنسی را به خوبی بیان میکند. بنابراین پروردگاری در میان نبوده که جهان را فقط در شش روز خلق و موجوداتی چون انسان را مانند آدم و حوا در آفرینش خود “کامل” بیافریند و اگر آنها از درخت سیب ممنوعه تغذیه کردهاند آنان را از بهشت موعود رانده و با وجود این در مواقع خطر در روح آنها حلول کرده و به کمکشان بشتابد!
این دید جدید داروین به هستی دنیای تخیلی ادیان ابراهیمی را در هم شکست و روی فیلسوفان بزرگی چون امانوئل کانت، فردریش هگل، اسپینوزا، اسپنسر و دیگران تاثیر فوقالعادهای گذاشت و پایههای علوم امروزی را بنا نمود.
فرگشت انسان تقریبا از ۸۵ میلیون سال پیش شروع گشت. “تیره خانوادگی انسانسایان” بین ۱۵ تا ۲۰ میلیون سال پیش از ” تیره خانواده گیونها ” جدا شدند. حدود ۱۴ میلیون سال پیش “اورانگ اوتانها” از خانواده سایان جدا گشتند. راه رفتن روی دو پا از دودمان انسانتباران است. انسان امروزی از خانواده “انسان سایانی” که در آفریقا میزیسته فرگشت یافته و سپس به قارههای دیگر کوچ کرده و رنگ پوستشان بنا به مقتضیات جوّی تغییر پیدا نموده. انسان هوشمند امروزی که نامش “هوموساپین” است تنها انسانی است که خردمند نامیده میشود و بعد از تیره “نئاندرتال” از ۲۵۰۰۰۰ سال پیش به این طرف تکامل یافته. “خرد مادرزادی” در انسان از روی ۵ حواس در طی یک تاریخ بلند به صورت “غریزی” در او تکامل یافته. در مواقع خطر و یا برخورد انسان با تهاجمات غیرقابل پیشبینی چون برخورد با حیوانات وحشی درنده برای دفاع از خود و یا گذشتن از موانع صعب و سخت و بلند و یا گذشتن از رودخانهای با امواج سهمگین و پرقدرت این غریزه در چند ثانیه “بدون فرصت فکر کردن و سنجیدن” به کمک انسان میرسد و میتواند او را در بیشتر اوقات از این مهلکه خطرناک برهاند.
تکامل خرد سازنده در نوزاد تا سن شش سالگی تابع به کار گرفتن خرد شخصی و کسب تجربههای اولیه زندگی و شناسایی استانداردهای جامعه توسط درست اندیشی پدر و مادر و تربیت مهندسی شده رشد و تکامل اندیشه در مهد کودکها انجام مییابد که شیوه اندیشیدن، زبان، خو و رفتار او را شکل میدهد.
“عقل” در انسان از سن دوازده سالگی تحت تاثیر معرفت و آموزش والدین و مدارس از کودکستان تا دبیرستان و دانشگاه که امری اکتسابی و ملزوم به تعلیم و تربیت است در دو پیکره سمت راست و چپ مغز انسان به رشد و تکامل میرسد.
نیمکره سمت راست مغز انسان جایگاه تکامل “عقل شعوری/ ادراکی نقاد” است که فرهنگساز بوده و “اخلاق” از بن پایههای نا گسستنی آن به شمار میآید. در این ساختار که ریشه فلسفی/ فرهنگی و یا دینی دارد به نام “علوم انسانی” شناخته میشود. بطور مثال در جامعه کهن و باستانی ایران اخلاق ریشه فلسفی و فرهنگی و در ایران بعد از حمله عرب رنگ دینی و مذهبی به خود گرفته. “عقل شعوری/ ادراکی نقاد” بارآورنده و تربیت کننده فیلسوف، سیاستمدار، جامعهشناس، روانشناس، انسانشناس، آرشیتکت، هنرمند، پیکرتراش، نویسنده، بازیگر تئاتر و سینما، روزنامهنگار و غیره است که تولیداتشان تفکر، شکلپروری و “برکشی فرهنگ جامعه” است.
نیمکره سمت چپ مغز انسان جایگاه تکامل”عقل فیزیکی یا ابزاری سازنده” است که این فنون به صورت ذهنی و تقلیدی آموزش میشود و پایهگذار “علوم تکنیکی” است و فیزیکدان، شیمیدان، تکنیسین، مقاطعهکار، مهندس راه و ساختمان، مهندس آسمانخراش و جادهساز، مهندس اتومبیل، هواپیما و کشتی و غیره میسازد که این دو عقل در درستاندیشی لازم و ملزوم یکدیگرند و پایگاه دانشگاهی “علوم انسانی” و “علوم فیزیکی/ ابزاری” بشر را میسازند و ربطی به توصیف اشتباه شما در مورد غرب که “عقل را تفاوت بین سود و زیان میبیند” ندارد.
از طرفی “واژه خرد” که ایرانیان برای اولین بار در تاریخ به آن رسیدند در زبان آلمانی “وایسهایت” در انگلیسی “ویزدام” و در زبان فرانسه “ساگس” نامیده میشود که در هر سه زبان خرد را احساسی میشمارند که “غریزی و عملکردش در چند ثانیه وبدون سنجش” است و تفاوتش با “عقل” که در زبان آلمانی به معنای واژه “فرنونفت” آمده در این است که “در عقل دو پیکره سمت راست و چپ مغز (دوپامین) در تبادل و درهمآمیختگی با یکدیگر به سنجش موقعیت زمان و مکان و محتوا میپردازند” و راه حل منطقی/ عملی را به انسان پیشنهاد میکنند.
مطمئن هستم که شما مخالف علم پیشرو پزشکی نیستید. سالهاست علم پزشکی در واکاویهایش توانسته جایگاه تکامل این دو عقل را در مغز انسان مشخص کند که باید همیشه در”درستاندیشی” با یکدیگر در توازن باشند. اگر این توازن به سود یکی از این دو پدیده بهم ریزد و بطور مثال ربط بیمورد و اشتباهش به دین و الهیات داده شده و یا به سود عقل خالص فیزیکی / ابزاری که در غرب حاکم شده بیافتد، آنوقت “میتواند” جامعه ما را در ایران به این روز و جهان را مانند امروز از توازن بیاندازد و ما را به سوی نیستی پیش کشد.
جلوگیری از تکامل خرد در کودک و به کار گرفتن عقلانیت در سن بعد از بلوغ، انسان را در کوران زندگی در برابر حوادث و مشکلات متفاوت قرار داده و چون رشد و تکامل خرد و عقل در او انجام نیافته و جلوی استقلال فردیش سد شده راه حلی برای حل مشکلات و معضلات نمییابد. انباشت این ناتوانیها آسیبهای بسیار از جمله بروز عارضههایی چون اضطراب، ترس، انفجار، خشم، خصاصت، کلهشقی و بغض در او پدیدار میگردند که همه اینها بستری برای نازایی و تنپروری او در زمان بعد از بلوغ است. با این مشخصات او از اجرای پایههای ارزشی/ اخلاقی و نظم جامعه مدرن به دور و هرز به بار میآید. نمونههایی از این عدم رشد خرد را در کودکانی که از جوامع و والدین خود به سببهایی به دور افتاده و در قعر جنگلها با حیوانات بزرگ شدهاند میشناسیم که رفتارشان فقط غریزی برای دفاع از خود و خرد سازندگی در آنها موجود نیست.
استراتژی ادیان ابراهیمی در کور کردن خرد مادرزادی و استیلا بر انسانها در ایران بعد از اسلام تا زمان حکومت پهلویها یعنی هزار و سیصد سال بلند و متوالی نه مهد کودک و نه مدرسهای موجود بود تا انسانهای ایرانی بتوانند برای تکامل خرد و عقل خود از آن بهره و آن را به رشد و نمو برسانند. آموزش دانش و معرفت فقط برای عده خاصی از شاهزادگان پسر مرسوم و شاهدختها و طبقه نسوان از آن سهمی نداشتند. طبق احکام قرون وسطا اسلام “خرد مادرزادی احساسی” در انسانهای به دنیا آمده مسلمان از جانب احکام دگم اسلام و شکمپروران دین از آنان تا امروز گرفته میشود و از بدو تولدشان با بسمالله “قل هووالله” و “آیت الکرسی” و ” امن یوجیب” خواندن در گوش آنها مجرای “اندیشیدن” را در آنان کور و خرد را تنها از آن خدا و آل محمد و خواستههایشان میشمارند. بدین ترتیب این انسانهای امت شده برده هرگز فرصت تجربه، رشد و تکامل خرد را در مسائل زندگی نمییابند و نمیتوان بدینسان جامعه دگرگون شده امروز را به نظم جامعه ایرانشهری گذشته که خواهان داشتن عقل سنجش شعوری/ ادراکی نقاد پیکربندی شده است برگرداند.
این خود یک توهم است که ما امروز دارای خرد و عقل تاریخی هستیم. در ایران فقط ملاخانه بود که در آن درس قرآن میدادند و قاری بار میآوردند. اولین مهد کودک و مدرسه در زمان پهلویها توسط میرزا حسن خان رشدیه و میرزا احمد مدرس به سبک مدرن در تهران، تبریز و مشهد گشایش یافت که از جانب روحانیون تحریم و بسته میشد. خود من هر دو آنها را در کودکی تجربه کردم. دوران آموزش مدرن در مهد کودک و مدارس در زمان پهلویها فقط پنجاه سال و آنهم فقط در شهرها رایج بود. با فرستادن سپاه دانش در روستاها مقدار کمی از ایرانیان توانستند فقط بخوانند و بنویسند. با انقلاب ۵۷ دوباره سیستم مدرن آموزش و تعلیم و تربیت ایرانی با زدودن اسطورهها و ارزشهای جاودان آن از میان کتابهای آموزشی برقرار شد و جای آن در مهد کودکها قرآنخوانی و آموزش زبان عربی و شناسایی اساطیر دینی عرب با رنگ و آداب شدید اسلامی مرسوم گشت.
بدین ترتیب اسلام دشمن واقعی ایرانیان گشت و سعی در تعویض ذهنیت و از بین بردن تاریخ، هویت، فرهنگ و آثار باستانی، تحریف و یا زدودن ادبیات و دانش پربار ایرانی در کتب مدارس و دانشگاهها گشت، بطوری که میزان سواد فیزیکی کمی افزایش و معرفت شعوری/ فرهنگی بینهایت تنزل و کتابخوانی مطرود گشت.
راه نجات ما تنها تعویض روش اندیشیدن دینی ما با روش اندیشیدن ایرانی نیاکان ما است. ما امروز در هزاره سوم تمدنها زندگی میکنیم و “عقلانیت سنجشی و علمی” بشر در تمام پیچیدگیها و نارساییهای جوامع در نبرد است و به کمک انسانها در حل مسائل زندگیشان میپردازد، در جایی که ما متاسفانه هنوز هم تفاوت خرد با عقل را نمیشناسیم. اگراین خرد هنوز در ما میبود حداقل دراین ۴۵ سال گذشته میتوانست بین ۸۰ میلیون ایرانی و حداقل در میان اپوزیسیون سیاسی ما جرقهای زده باشد. اما از زمان فردوسی تا امروز چیزی در ما عوض نشده که میگفت: به یزدان که گر ما خرد داشتیم/ کجا این سرانجام بد داشتیم.