نیکا نیکزاد – لازمهی داشتن جهانی عاری از خشونت، ممانعت از تحقیر انسان و جلوگیری از تجربهی خشونت و ناامنی توسط آنهاست.
اگر در جمع خانوادهی ما، فرزندی رفتارهای خشن دارد، باید از خود بپرسیم، کجا اشتباه عمل کردهایم؟ کی و کجا کودک ما مورد آزار و تحقیر قرار گرفته است که بازتاب آن این گونه در پیش چشمان ماست. از یک صدای بلند و داد و بیداد گرفته تا تنبیهات فیزیکی و آزارهای کلامیکه شان و شخصیت کودک را نشانه میروند و نیز فقر پیشرفته که مجال تامین حداقلهای مورد نیاز او را نمیدهد، همه و همه در پیدایش خشونت در خانوادهها مؤثرند.
علاوه بر خانه، انسان در سطح جامعه، در محل کار، در کوچه، خیابان، شهر و کشورش و حتی در رابطه با سایر اقوام، تبارها و ملتها، شأن و کرامات خاص خود را میطلبد. وقتی احترامات، کرامات و امنیت مورد نیاز انسان مخدوش میشود، واکنشها به آن آغاز شده و خشونتها شکل میگیرند. شوربختانه، خشونتها قادر به بازتولید خود بوده و به این ترتیب زنجیروار هر خشونت، خشونت بعدی را سبب میشود.
ما در جامعهی خود، شاهد رشد فزایندهی خشونت هستیم. از رفتارهای ضد اجتماعی گرفته تا جرم و بزه و فحشا و نیز تندرویهائی که توسط لباس شخصیها دنیای واقعی و مجازی ما را آلوده کردهاند.
از ایران که بگذریم منطقهی خاورمیانه نیز آماج و قربانی انواع خشونتها است. چرا؟ با مقدمهای که گذشت پاسخ چندان مشکل نیست. باید عامل یا عوامل تحقیر انسانها را در ایران و سایر کشورهای منطقه جست و جو کرد.
در این نوشتار سعی بر آن است که دریابیم چگونه انسان و جوامع در این منطقه مورد تحقیر قرار میگیرند.
یکی از مهمترین عوامل تحقیر، تفاوتهای فرهنگی است. کلاً هر جا فرهنگ پیشامدرن در مجاورت فرهنگ مدرن قرار بگیرد، تعارضات و مقابلههای فرهنگی نیز از راه میرسند. فرهنگ پیشامدرن همواره خود را مغبون و مورد تحقیر فرهنگ مدرن میبیند. به همین دلیل در طول تاریخ، علیه نفوذ آن همواره ایستائی و مقاومت نشان داده است. زمانی استفاده از دوش حمام، حرام بوده است. زمانی استفاده از تلویزیون حرام بوده است. در برخی از جوامع پیشامدرن منطقه، در برابر تاسیس و فعالیت مدارس مدرن، مقاومت میشود و کودکان را به مکتبخانههای سنتی میفرستند. جنگ حوزه و دانشگاه که امر غریبی برای ما ایرانیان نیست. این روزها برای مقابله با طب مدرن، حتی در حوزهها طب سنتی تدریس میشود و با عطارها با وجود تمام فعالیتهای داروئی غیر مجاز و یدک کشیدن عنوان قلابی دکتر گیاهی، مقابلهی قانونی جدی نمیشود.
لایههای سنتی، حاشیهنشینها و مهاجران روستا به شهر با رسوب افکار پیشامدرن و به جهت احساس حقارتی که در روبرو شدن با فرهنگ مدرن به آنها دست میدهد، به انواع مختلف سعی در توسعهی واپسگرائی و محدود نگاه داشتن لایهی مدرن داشته و دارند.
بسیاری از انقلابات و مناقشات منطقهای به دلیل این اختلافات است. درآمدهای نفتی عظیم دیکتاتوریهای منطقه که توسعهی شهری و تمایل به شهرنشینی را سبب شده، مهاجرت به شهرها و زاغهنشینی متعاقب آنان، تشکیل لایههای متوسط شهری سنتی در سالهای بعد، احساس حقارت در برخورد با مدرنیسم تزریقی در جامعه، نیاز به مقابله با آن و تحرکات واپسگرایانه توسط این لایه، ترتیب بروز وقایع در بسیاری از خیزشها و انقلابات منطقه بودهاند.
متاسفانه دیکتاتوریهای منطقه، اگرچه برای ویترینسازی جلوی متحدان غربی خویش، درجاتی از نوگرائی را به کشورهای خود تزریق نمودند، اما به علت نبود آزادیهای سیاسی، اجازهی ایجاد و پرورش و نفوذ نحلههای مختلف فکری را از متفکران خود سلب نمودند. نتیجه آن است که تنها نیروی محرکهی موجود برای زمینهسازی فکری و تحرکات علیه تجدد ناخواسته در لایههای متوسط شهری نوپا، رهبران دینی بودهاند. متاسفانه تضاد و اختلاف بیکرانی به این ترتیب شکل گرفته است. زیرا هم رهبران سیاسی منطقه دگم و مستبد بوده اند و هم طبیعت و ماهیت و بقای رهبران دینی در گرو جزماندیشی است!
بسیاری از خشونتهای منطقه متاثر از این تضادهاست.
از سوی دیگر، در جوامع استبدادزده، هیچ گاه توزیع ثروت، عادلانه نیست. فقر عمومی حاصل که در بسیار موارد، در کنار ثروت و منابع کلان این کشورها، حیرتانگیز است، موجد شکافهای طبقاتی، تحقیر فقرا و دو قطبی شدن جامعه به فقیر و غنی است.
تحقیر زنان در این جوامع که با دست آزیدن به سنت و قانون صورت میگیرد، از زن تصویری زبون، قابل تملیک و ضعیف و نابرابر با مردان ارائه میدهد و قطبهای جنسیتی را رقم میزند.
یکی دیگر از مظاهر تحقیرشدگی در این جوامع، عدم تعریف شهروندی و حقوق مربوط به آن است. این فقدان، سبب معضل اکثریت – اقلیت است. برای مثال وقتی شهروندی و حقوق شهروندی برای اهالی یک منطقه با اکثریت سنی، تعریف نشده باشد، اقلیت شیعه یا مسیحی آن، توسط اکثریت سنی مورد آزار و تحقیر خواهند بود. منظور از شهروندی نه تنها تعریف قانونی آن، بلکه باور و اخوت باشندگان نسبت به یکدیگر نیز هست. این مساله در جوار نظامهای سیاسی که تبعیض علیه شهروندان خود را روا میدارند، میتواند تحقیرها و متعاقب آن اختلافات و خشونتهای شدید، قومی یا فرقهای را باعث شود.
زندگی قبیلهای و در جوامع مدرنتر پسماندههای آن که امکان رانت و جایگزینی رابطه را به جای ضابطه باعث میشوند، از عوامل دیگر تحقیر در جوامع خاورمیانهاند. همین طور آمار زیاد مهاجرت و تحقیرهائی که در جوار فرهنگ ناآشنای میزبان متوجه مهاجر است.
تمام موارد نامبرده را بگذارید در کنار روشهای سبعانهی سرکوب در این کشورها که گاهی تا حد نسلکشی پیش میرود، وسعت زندانیان سیاسی، نبود آزادی بیان و به زندان انداختن روزنامهنگار و منتقد در این کشورها، آن وقت شاید بتوان دریافت این دریای وسیع از نفرت، کینه توزی، برادرکشی، قتلها و خشونتهای حیرت انگیز، تجاوزات، برده فروشی و… از کجا آب میخورد.
حال اگر بخواهیم این عوامل را در کشور خود با ریزبینی بیشتری دنبال کنیم، در مییابیم که در کنار موارد مطروحه در فوق، که سابقهی تاریخی بسیار طولانی در میهن ما دارند، از صدر انقلاب به این سو، تحقیرشدگیها سرعت و حدت بیشتری یافتهاند. علاوه بر جنگ ۸ ساله که ضرر و ناامنی و معضلات رفته و ماندهی آن بر کسی پوشیده نیست، سیاههی عریض و طویلی از تحقیرشدگی به شکل:
۱- اعدامها، پاکسازیها و مصادرهی اموال در صدر انقلاب.
۲- نادیده گرفتن متحدان خیزش ۵۷ و قلع و قمع آنها در قالب دستگیریهای بی حد، اعدامهای فلهای و آوارگی و بی پناهی. والبته از سوی مقابل هم عدم پذیرش شکست در برابر لایهی فربهتر واپسگرا توسط اپوزیسیون!
۳- عدم مراعات برابری شهروندان و دادن امتیازات ویژه و رانت برای افراد یا گروههای مطلوب نظام سیاسی و آقازادهها که باعث توزیع نابرابر و ناعادلانهی ثروت، نادیده گرفتن استعدادهای برتر، مهجوریتها و مهاجرت مغزها شده است. و در سطح جامعه فقر گسترده و شکاف طبقاتی را تزریق کرده است.
۴- اهانت مستقیم به شهروندان به علت اتخاذ روشهای اشتباه برای گسترش حجاب.
۵- اجبار به انجام مناسک مذهبی در مدارس.
۶- اقدامات نیروهای انتظامی و گشتهای مبارزه با منکرات به شکل بیان و تذکرات سخیف و حاوی اهانت یا ارعاب.
۷- لجبازی با مردم. برای مثال تلفنهای فلان برنامهی مورد علاقهی مردم، بلوکه میشود.
۸- توهین به شعور مردم با برنامههای جانبدارانهی صدا و سیما، یا عدم رسیدگی عادلانه به مسالهی اختلاسهای نجومی.
۹- عبور از مرزهای تعریف شدهی یک دمکراسی حداقلی توسط … و نادیده گرفتن بخشی از مردم (دوپاره یا چند پاره کردن یک ملت)
۱۰- شکنجههای جسمی یا روانی در زندانها و انفرادیها و بازجوئیهای خشن و ضرب و شتمها و اعتراف گرفتنهای اجباری- نمایشی علیه دگراندیشان، منتقدان، روزنامهنگاران و کلا زندانیان سیاسی.
۱۱- یورش به منازل شخصی، زیر لوای جمعآوری تجهیزات ماهواره! یا یرای بر هم زدن میهمانیهای شهروندان.
البته، سیاهه ازین هم سیاهتر است. به نحوی که کمتر کسی از آحاد ایرانی است که به نوعی خود یا عزیزانش، ازین رفتارهای اشتباه لطمه ندیده باشند. اما به هر روی، حاصل تمام اینها ایجاد نفرت در آحاد اجتماع و نهادینگی خشونتهای بالقوه در وجود آنان است. هر قدر عمر این اشتباهات طولانیتر، انرژی منفی و آمادهی عمل در آحاد اجتماع بیشتر!
پس گسترش رفتارهای ضد اجتماعی، فحشا، و خشونت در این جامعه امر پیچیده و غیر قابل پیش بینی نبوده است.
وقتی تمایل به خشونت ایجاد شد، راهها و کانالهای ابراز خود را جست و جو میکند. طبعاً ابتدا راههای کم خطرتربرای خود شخص، برگزیده میشوند. مثلا جای گرفتن در گروههای خشنی که موجد سرکوبهای خیابانی، حمله به دانشجویان و ضرب و شتم آنان، باتوم زنیها و فحاشیهای تندروها و هفت تیرکشی به علت تصادف خودرو توسط فلان مداح و فحاشی و استفاده از ادبیات لمپنی و غیره است.
گاهی نشستن در گروههای افراطی به عنوان محلی برای ابراز خشونتها انتخاب میشود. این کانال بسیار خطرناکی است. زیرا فرد ضمن آن که فعل خشنی را به نمایش میگذارد، خود را حامل افتخار ناشی از پهلوانی یا مبارزه نیز میداند! مثل اعضای داعش یا القاعده!
گاهی فرد، خشونت علیه خود را برای آزادسازی نفرت نهادینه شده در وجودش اتخاذ میکند. مثل قمهزنی و زنجیرزنیها در عزاداریها!
و در نهایت فرد، سایر آحاد و شهروندان را نشانه میگیرد. خشونت میتواند از نادیده گرفتن حق دیگران، بی احترامیهای ساده خیابانی، تنه زدنها، بی احترامی به ارباب رجوع در ادارات، بی احترامی به مسئولین توسط مراجعه کنندگان، کم کاریها، ادبیات سخیف و فحاشیها تا خشونتهای خانگی، چاقوکشیها و بزهکاریهای خیابانی و تجاوزات و قتلها متغیر باشد.
در کل ابتدا این تحقیرها به شکل گسترش لمپنیسم بازتاب داده میشوند. در ادامه موجد اختلافات قومی یا فرقهای بوده و ممکن است با مکانیسم قطبهای مختلف ،حیات ملتها را مورد خطر قرار دهند و حتی جنگهای داخلی را سبب شوند و بالاخره اگر لایهی نخبگان هم به سیل مخرب لمپنیسم، بپیوندد، افکار فاشیست خطرناک و بحرانساز در منطقه قابل پیش بینیاند مثلا فاشیسم ضد عربی در ایران که امکان جنگ افروزی با اعراب را تسهیل میکند.