پرویز هدایی – خبرگزاری سیانان تفسیر میکند که «با توجه به فاکتور محل، زمان و شخص، ترور هنیه پس از ۷ اکتبر مهمترین حادثه در خاورمیانه به شمار میآید». نخست وزیر سوئد میگوید: «یک دوره تشنج در راه است».
در هفتههای قبل از ۳۱ ژوئیه اینطور به نظر میرسید که احتمالا تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نوامبر ۲۰۲۴ حوادث بزرگی را شاهد نخواهیم بود، چرا که جمهوری اسلامی هنوز از پیامد سقوط هلیکوپتر رئیسی بیرون نیامده، دولت جدید هنوز درگیر تشکیل کابینه است، خزانه کشور خالیست (۱) و بعلاوه کشور با «ابربحران»های انرژی و آب و غیره درگیر است.
در آنسو، اسرائیل هم در جنگ با حماس هنوز به نتیجه مطلوب نرسیده، و آرامش حداقل چند ماهه و آزادی گروگانها انتخاب درستی است.
و اما از دیدگاه رژیم و قدرت اصلی آن، مهمتر و عاجلتر از همه مسئله جانشینی خامنهای است که هنوز به شکل نهائی حل نشده است.
بر چنین زمینهایست که در هفتههای گذشته حوادثی به وقوع پیوستند که آرایش همین صحنهی بلبشو را هم تا اندازهای بهم زدند:
۱ ــ ۲۴ ژوئیه: یک پهپاد سپاه پاسداران که از یمن هدایت میشد، در مرکز «تل آویو» منفجر و منجر به کشته شدن یک نفر و مجروح شدن چند نفر گردید.
۲ــ ۲۸ ژوئیه: راکت حزبالله در یک میدان فوتبال در بلندیهای گولان فرود آمد که منجر به کشته شدن ۱۲ کودک و نوجوان دروزی عرب شد.
۳ـــ هفته آخر ژوئیه: گروههای« محور مقاومت» در عراق پس از یک گردهمائی، عزم خود را برای تشدید حملات علیه آمریکا و اسرائیل اعلام کردند.
مجموعه این حوادث رهبری اسرائیل و آمریکا را به درجات متفاوت متقاعد کرد که باید در مقابل تحرکات به اصطلاح «محور مقاومت» برخورد قاطعتری صورت گیرد؛ کشته شدن «هنیه» میتواند در این رابطه تفسیر شود.
اصولا تاکتیک جنگ و گریز که «محور مقاومت» از ابتدا در پیش گرفت به غیر از این نمیتوانست نتیجهای به بار بیاورد و ادامه این روش در نهایت به درگیری بزرگتری در منطقه منجر خواهد گردید. چنانکه در اوایل قرن بیستم درگیریهای مدام در بالکان آتش جنگ اول جهانی را برافروخت که بخش بزرگی از جهان را به کام خود کشید، در حالی که هیچیک از طرفین درگیری در آغاز قصدی جز یک گوشمالی به طرف مقابل نداشتند.
پیامدها
چنانکه تهاجم ۷ اکتبر حماس به اسرائیل مانند یک کاتالیزور نیروهای منطقهای و جهانی را قطبی کرد، کشته شدن «هنیه» نیز پارهای صف بندیها را آشکار کرد یا پدید آورد.
در داخل کشور
ــــ جناحی که در راس آن سپاه و نیروی قدس و روسوفیلها قرار دارند، خواهان ضربه محدود چند روزه به اسرائیلاند. این همان جناحی است که منافع مادی و سیاسیاش در متشنج نگاه داشتن جوّ سیاسی با اسرائیل و غرب است.
ـــــ جناح واقعبینتر که از سوئی اکثریت خاموش و از دیگرسو حتی بخشی از اصولگرایان را در بر میگیرد که تجربه تلخ جنگ با عراق را در خاطر دارند و از دهها بحران و ابربحران کشور و قبل از همه از خالی بودن خزانه کشور مطلع هستند، عنوان میکنند: «بهتر است فعلا به مشکلات بیپایان خودمان بپردازیم»؛ «بهتر است در ابتدا به سازمانهای خود سر و سامان دهیم تا روشن شود در داخل مشکلمان کجاست». بنا به اظهارات منابعی پزشکیان گویا خود در این جناح میگنجد.
ــــ بجز گروههای شناختهشدهتر اپوزیسیون، از گروههای کوچکتری که مواضع غیرمعمول در برخورد با کشته شدن هنیه داشتهاند، میتوان یاد کرد:
«نهضت آزادی» در اطلاعیهای «ترور هنیه ،مجاهد نستوه» را محکوم کرده است.
سازمان «فداییان اکثریت» «ترور مهمان» در پایتخت را محکوم کرده و اقدام اسرائیل به ترور را نشانگر قصد اسرائیل برای تصرف کامل فلسطین دانسته است.
«حزب توده» ترور «شهید هنیه» توسط «اسرائیل جنایتکار و آمریکا» را محکوم کرده است.
«حزب چپ» معتقد است این ترور در خدمت گسترش جنگ بوده است.
اطلاعیههای دو جریان «نهضت آزادی» و «حزب توده» که به طرز حیرتآوری با زبان دهه ۱۹۶۰ ـ ۱۹۷۰ نوشته شدهاند، گوئی از رادمردی سخن در میان است که از دل تاریکی سخن حق در دفاع از مردماش میگفته و نه قاتل مالاندوزی که با استفاده از تونلهای غیرقانونی بخشی از قاچاق سرسامآوری را به غزه سازمان داده که در نتیجه بیست سال گذشته ثروت میلیاردی کسب کرده؛ بعلاوه او از تثبیتکنندگان دولت«توتالیتر» حماس در غزه و از سازماندهندگان حمله فجیع و شرمآور ۷ اکتبر محسوب میشود. از این رو میتوان فهمید چرا هیچ مراسم سوگواری برایش در غزه برپا نشد.
یاد کردن از چنین فردی با عنوان «شهید» و «مجاهد نستوه» تنها نشان از عقبماندگی و سقوط این جریانات فکری دارد. اطلاعیه «اکثریت» هم نشان از بیاطلاعی کامل از وضعیت «غزه» است. اسرائیل و حتی نتانیاهو بارها پیشنهاد تحویل غزه به مصر و یا ائتلافی از کشورهای عربی را دادهاند؛ پیشنهادی که هربار به دلیلی پذیرفته نشده است.
آنچه در بیانیه «حزب چپ» تحت عنوان جنگافروزی یاد شده، درواقع چیزی نیست جز حذف یکی از مهرهای اصلی چند ضلعی شیطان در خاورمیانه، انهم چنان ماهرانه که سایر اضلاع این محور بر خود بلرزند. کشته شدن هنیه را چنانکه در آغاز مقاله ذکر شد فقط در سلسله حوادثی که قبل از آن به وقوع پیوسته میتوان فهمید و ارزیابی کرد.
روشن است وضعیت به شدت پیچیده خاورمیانه در رابطه با «اسلامیست»ها را با یک رشته بمباران و ترساندن آنها و سیاستهای یک بعدی نتانیاهو نمیتوان به سامان رساند، بلکه این اقدامات باید در همراهی با گامهای سیاسی- آموزشی کوتاه و درازمدت باشد، که دولت کنونی نتانیاهو از عهده آن بر نمیآید. و مستلزم مشارکت جهانی و استراتژی واحدی در مقابله با آن است.
در منطقه
جمهوری اسلامی در ابتدا امید داشت که با دمیدن در خونخواهی هنیه به کمک «سازمان همکاری اسلامی» ائتلافی منطقهای علیه اسرائیل تشکیل داده و به کمک آن و «محور مقاومت» بتواند ضربهای کاریتر از فروردینماه به اسرائیل وارد آورد؛ این تلاش مؤثر نیفتاد و اکنون همان «ائتلاف غرب- منطقه» فروردین ماه در مقابل رژیم قرار دارد.
یعنی در حالی که حماس و حزبالله در ماههای گذشته ضربات سختی را متحمل شدهاند، ائتلاف فروردینماه استوار ایستاده است. البته باید پذیرفت که سربازان اسرائیلی هم چند ماه خستهتر شدهاند.
در میان متحدان جمهوری اسلامی در منطقه به ویژه تغییرات محسوسی را در لبنان شاهدیم؛ این تغییر نه تنها در میان نخبگان، روزنامهنگاران و سیاستمداران، بلکه در میدان تودههای شهر و روستای لبنان هم به وقوع پیوسته است؛ در حالی که سیل پایانناپذیری از گروه اول در حال ترک کشور هستند؛ تودههای زحمتکش که خود را در سراشیب پرت شدن در مغاکی به مراتب بدتر از آنچه در ۲۰۰۶ آن را تجربه کردهاند میبینند، در کوچه و خیابان و مزرعه زبان به اعتراض به حزبالله گشودهاند؛ همین چند روز قبل یک روزنامهنگار غربی گزارش داد که روستاییان یک گروه از حزبالله را که ضمن عبور از روستا دست به موشکپرانی به سوی اسرائیل زده بودند مورد حمله قرار دادند.
این تغییر دیدگاه را حتی در میان نیروهای سیاسی لبنان هم شاهدیم؛ مسیحیان لبنانی که تا کنون به دو جناح نزدیک به حزبالله و معترض به آن تقسیم شده بودند اکنون با هم متحدا علیه اقدامات جنگافروزانه حزبالله موضع گرفتهاند. این تغییر جوّ که از ۷ اکتبر شروع شد(۲)، رفته رفته خود را بیشتر نشان میدهد، اشاره حسن نصرالله به شایعه سپاه خود هنیه را کشته، به خوبی این تغییر را نشان میدهد.
چه در پیش رو داریم؟
ژنرال پترائوس رئیس سابق سیا و فرمانده سابق گفته است که بر خورد با جمهوری اسلامی پس از نوامبر امسال، صرف نظر از از اینکه چه کسی در کاخ سفید مستقر شود، سختتر خواهد بود.
اگر همه فاکتها در رابطه با شرایط داخلی و خارجی و اوضاع بینالمللی را کنار هم بگذاریم روشن است که عقربه تعادل قوا به ضرر جمهوری اسلامی در حرکت است. در این شرایط هر لحظه جرقهای چه از سوی مردم و چه از خارج میتواند شعلههای انقلاب «زن، زندگی ، آزادی» را در چهار سوی ایران شعلهورتر کند.
در آن هنگام است که ضرورت یک اپوزیسیون منسجم برای پیروزی انقلاب بیش از هرگاه روشن میگردد.
به خاطر آوریم در سال ۱۹۹۱ پس از شکست ارتش عراق از ائتلاف جهانی به رهبری آمریکا در کویت چه شد؟ ارتش آمریکا در دروازههای بصره ایستاده بود؛ در بیشتر استانهای عراق مردم شوریدند و اداره امور را در دست گرفتند؛ اما انسجامی بین نیروهای مردمی وجود نداشت؛ در هر منطقه نیرویی حاکم بود، اگرچه بسیاری خواستههای مشترک استراتژیک و تاکتیکی میان آنها وجود داشت، مثلا همه خواستار یک سپر هوایی از سوی ائتلاف جهانی بودند، اما عدم وحدت آنها و استراتژی آمریکا در این زمان باعث شد که هیچگونه کمکی دریافت نکردند.
عدم هماهنگیها و نیافتن یک زبان مشترک با نیروهای ائتلاف نتایج فاجعهباری داشت: واحدهای گارد ریاست جمهوری شهرها را تک به تک مورد حمله وحشیانه قرار دادند و در آنها به راستی حمام خون برپا ساختند. و این درسی است که اپوزیسیون ایران هیچگاه نباید فراموش کند: تشکیلات منسجم خود را بنا کند.
*پرویز هدایی دانشآموخته مهندسی نرمافزار در آلمان و زندانی سیاسی سابق
زیرنویس:
۱ــ در مرداد سال جاری روزنامه «اعتماد» موجودی نقدی خزانه کشور را ۱۰ هزار میلیارد تومان که حدود ۱۷۰ میلیون دلار است، اعلام کرد.
۲ــ به نطق شدیدالحن رهبر پیشین حزبالله در حمله به خامنهای پس از ۷ اکتبر مراجعه شود.