بهرام فرخی – در نوشتهی زیر قصد ندارم دربارهی «fantapolitica »صحبت کنم؛ بلکه علائم و رخدادهایی در صحنهی سیاسی مشاهده میشود که نمیتوان آنها را در تحلیلهای سیاسی نادیده گرفت و به سادگی از کنارشان عبور کرد. در روزهای اخیر، اتفاقاتی رخ داده و صحبتهایی مطرح شده که اگر آنها را به عنوان تکههایی در یک پازل کنار هم قرار دهیم و با دادههای تاریخی مقایسه کنیم، میتوانیم به نتایجی برسیم که در این مقاله به آنها اشاره شده است.
اعدام یک شهروند ایرانی- آلمانی مقیم آمریکا، تهدید به حملات موشکی بسیار شدیدتر با نام «وعده صادق۳» از سوی رژیم اسلامی ایران، تخریب روابط سیاسی با اروپا، به ویژه با بزرگترین قدرت اقتصادی آن (آلمان) که به وضوح از کاندیدای حزب دموکرات کامالا هریس حمایت میکند، و نارضایتی دولت بایدن برای کاهش تنش برای رسیدن به یک توافق در جنگ اخیر خاورمیانه، نشاندهندهی یک چرخش سیاسی در سیاستهای رژیم اسلامی ایران است. این چرخش با سیاستهای چند ماه گذشتهی آن، که به نوعی به دنبال کاهش تنشها بود «از جمله انتخاب پزشکیان که نشاندهندهی امیدواری به توافقی با آمریکا بود» در تضاد است.
اما اکنون ناگهان شاهد تغییر در سیاست خارجی رژیم هستیم. این تغییر ناشی از چیست؟ آیا رژیم ایران امید خود را به توافقی با ایالات متحده از دست داده؟ آیا روسیهی پوتین که به انتخاب دوبارهی دونالد ترامپ و خروج از بحران جنگ اوکراین بینهایت علاقمند است، وعدههایی به حکومت و خامنهای داده و رژیم اسلامی را به نوعی پیرو سیاستهای خود کرده است؟ و در نهایت، آیا همکاران ترامپ در پشت پرده به توافقی با رژیم ایران دست یافتهاند که در صورت پیروزی، «تغییر رژیم» در برنامه دولت آینده آنها نخواهد بود؟ آیا منافع رژیم اسلامی، روسیهی پوتین، و دونالد ترامپ در نقطهای با یکدیگر تلاقی کردهاند؟ در این مقاله تلاش کردهام به این پرسشها پاسخ دهم.
تاریخ گاه به طرز حیرتانگیزی تکرار میشود، گویی که تقدیری محتوم در بطن رخدادها نهفته است و هرچند دهه یکبار رخ مینماید. امروز، با نگاهی به انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ ایالات متحده و مقایسه آن با انتخابات ۱۹۸۰، بار دیگر همزمانیها و شباهتهای تاریخی به طرز چشمگیری هویدا میشود. در هر دو دوره، یک رئیس جمهور ضعیف دموکرات- جیمی کارتر در دهه ۸۰ و جو بایدن در حال حاضر- در برابر چهرهای پر انرژی و بانفوذ از حزب جمهوریخواه- رونالد ریگان و دونالد ترامپ- قرار گرفته است.
در هر دو انتخابات کاندیداهای جمهوریخواه از کارت شرارت رژیم ایران برای پیروزی و به دست آوردن قدرت استفاده کرده و میکنند.
ضعف رهبران دموکرات و نقش محوری ایران
در هر دو دوره، رؤسای جمهور دموکرات با چالشهای عظیم سیاست خارجی مواجه بودهاند که در مرکز آن، رژیم ایران و بحرانهای پیرامونش قرار داشته است. در ۱۹۷۹، تسخیر سفارت ایالات متحده در تهران و به گروگان گرفته شدن دیپلماتهای آمریکایی، به کابوسی برای جیمی کارتر تبدیل شد. جمهوریخواهان به رهبری رونالد ریگان توانستند از ضعف کارتر در حل این بحران استفاده کرده و آن را به نفع خود به کار بگیرند. افشای توافقی احتمالی بین جمهوریخواهان و رژیم آیتالله خمینی برای به تعویق انداختن آزادی گروگانها تا بعد از انتخابات، به ابهامات و بدگمانیهای عمیقی دامن زد که ناشی از یک تبانی بین مشاوران رونالد ریگان و رژیم اسلامی بود.
امروز نیز جو بایدن، در حالی که در سیاست داخلی و خارجی تحت فشار قرار دارد، با تهدیدات ناشی از سیاستهای جمهوری اسلامی ایران دست و پنجه نرم میکند. حرکتهای اخیر حکومت ایران، از جمله اعدام یک شهروند آلمانی-ایرانی مقیم آمریکا و تهدیدات نظامی علیه اسرائیل، نه تنها تنشها را تشدید کرده بلکه در آستانه انتخابات به عنوان بهانهای برای جمهوریخواهان جهت حمله به دولت بایدن و کاندیدای دموکراتها کامالا هریس عمل کرده است. این اقدامات شباهتی بسیار به بحران گروگانگیری در سال ۱۹۸۰ دارند که کارتر را در آستانه شکست قرار داد.
آیا توافقی در کار است؟ سایه توافقات پشت پرده
سؤالی که امروز بر اذهان بسیاری سنگینی میکند، این است که آیا ممکن است مانند ۱۹۸۰، یک توافق پشت پرده بین جمهوریخواهان به رهبری دونالد ترامپ و رژیم اسلامی ایران در جریان باشد؟ آیا اقدامات اخیر رژیم ایران در جهت منافع جمهوریخواهان برنامهریزی شده است؟ نشانهها و گمانهزنیها، به ویژه با توجه به اظهارات اخیر ترامپ درباره «نبودن برنامه تغییر رژیم در دستور کار دولت آینده او» در صورت پیروزی، این شبهه را تقویت میکند. بسیاری بر این باورند که رژیم اسلامی و خامنهای که تحت فشارهای بیشمار اقتصادی و سیاسی داخلی و بینالمللی قرار دارد، شاید به منظور ایجاد بحرانهای تصنعی به عنوان امتیازی به نفع ترامپ، دست به چنین اقداماتی زده باشد.
دستهای پشت پرده: نقش روسیه و پوتین
نقش روسیه و شخص پوتین نیز در این میان جای تأمل دارد. پوتین که به دلیل منافع استراتژیک خود تمایل دارد دونالد ترامپ به قدرت برسد و او و روسیه را از باتلاق جنگ اوکراین به نوعی نجات دهد، میتواند در این رخدادها دست داشته باشد و احتمالاً با پیشنهادات یا وعدههایی، تهران را برای انجام این حرکات ترغیب کرده باشد. شایعاتی مبنی بر ارائه سیستمهای دفاع هوایی اس-۴۰۰ بجای اس -۳۰۰ های منهدم شده به دست اسرائیل و کمکهای غیرمتعارف دیگر نظیر « تجهیز به سلاح اتمی»از سوی روسیه، نشانهای از تمایل پوتین برای حمایت از جمهوری اسلامی و همزمان بهبود شانس دونالد ترامپ در انتخابات است. این اتحاد پشت پرده میتواند به نفع هر سه طرف- روسیه، رژیم ایران و جمهوریخواهان – تمام شود و البته، نشان از بازیای پیچیده و غیرقابل پیشبینی دارد.
سرنوشت اپوزیسیون ایرانی و شرطبندی روی ترامپ
در این میان،مردم ایران در داخل و قسمت بزرگی از اپوزیسیون خارج کشور، بهویژه گروههای سلطنتطلب و طرفداران بازگشت نظام پادشاهی، به پیروزی ترامپ امید بستهاند و با «کمیته های حمایت از ترامپ» این گروهها با این تصور که ترامپ در صورت پیروزی، از تغییر رژیم حمایت خواهد کرد، تمامی تخممرغهای خود را در سبد او گذاشتهاند. اما آیا این اعتماد، در صورت تحقق توافقی پشت پرده بین ترامپ و رژیم جمهوری اسلامی، به ناامیدی تبدیل خواهد شد؟ پاسخ به این سؤال مبهم است، اما تجربه تاریخ نشان داده که در جهان سیاست، نمیتوان به هیچ وعده و توافق و شخصی اعتماد مطلق داشت.
در سیاست، هرگز «هرگز» وجود ندارد
این رویارویی تاریخی که از آن با عنوان بازگشت تاریخ و تکرار گذشته یاد میشود، به ما میآموزد که در سیاست، هرگز نمیتوان چیزی را غیرممکن دانست. از گروگانگیری در تهران تا اعدامهای ناگهانی و تهدیدات نظامی، هر گامی میتواند سرنوشت یک ملت را تحت تأثیر قرار دهد و صفحه جدیدی از تاریخ را رقم بزند. امروز، انتخابات ۲۰۲۴ در ایالات متحده، مانند انتخابات ۱۹۸۰، نه تنها سرنوشت یک کشور، بلکه آینده ژئوپلیتیک خاورمیانه و بازیگران قدرتمندی چون رژیم ایران، روسیه و ایالات متحده را در سایهی خود قرار داده است.
*بهرام فرخی دانشآموخته علوم سیاسی و روابط بینالملل از دانشگاه رم و ساکن ایتالیا است.