حسین آقایی- با پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و همزمان با ادامه درگیریهای نظامی بین جمهوری اسلامی و اسرائیل در منطقه، گمانهزنیهای متعددی درباره خطر بروز جنگ فراگیرتر بین تهران و تلآویو و نیز احتمالاتی درباره امکان کاهش تنش در خاورمیانه و فراتر از آن بین روسیه و اوکراین و تبعات احتمالی آن بر نظم نوین منطقهای و جهانی مطرح شده است.
در حالی که جهان شاهد سه حوزه نبرد ژئوپلیتیک تاثیرگذار و تا حدی بهم پیوسته است (نبرد روسیه و اوکراین در قلب اروپا، نبرد جمهوری اسلامی و اسرائیل در قلب خاورمیانه و تنش فزاینده بین چین و تایوان- فیلیپین در شرق آسیا) بسیاری از نگاهها به تصمیمهای آتی دولت ترامپ درباره این کانونهای جنگ و بازیگران درگیر در آن معطوف شده است.
بطور مشخص تعدادی از مهمترین پرسشها این است که سیاست خارجی خاورمیانهای ترامپ چگونه خواهد بود و تیم جمهوریخواهان که اکنون کنترل مجلس نمایندگان و نیز سنا را در دست دارند در قبال جمهوری اسلامی چه رویهای در پیش خواهند گرفت؛ استراتژی اسرائیل و جمهوری اسلامی در ادامه نبرد رو در رو با یکدیگر چگونه خواهد بود و خاورمیانه در دوران ترامپ دستخوش چه تحولاتی خواهد شد؟
پیش از پاسخ به این پرسشها باید در نظر داشت که از امروز تا ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵ که ترامپ رسما آغاز به کار میکند بیش از دو ماه وقت باقیست و در همین بازه زمانی ممکن است تحولات مهم و غیرقابل پیشبینی در منطقه از جمله در رابطه با جنگ اسرائیل و جمهوری اسلامی و حتی در مورد جنگ روسیه و اوکراین رخ دهد. همچنین هنوز مشخص نیست که ترامپ چه افرادی را برای پُستهای کلیدی دولتی (وزارت دفاع، وزارت خارجه و مشاور امنیت ملی کاخ سفید) انتخاب خواهد کرد.
از این رو هر آنچه در درازای دو ماه آینده در منطقه و فراتر از آن و در ارتباط با کابینه دولت ترامپ رخ دهد میتواند بر سیاست خارجی منطقهای ترامپ تاثیرگذار باشد. بنابراین تحلیل پیش رو بر اساس دادههای امروز و منطبق با الگوی رفتاری سیاست خارجی ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری اوست.
بنیانهای انزواگرایانه در سیاست خارجی ترامپ
اگر ما رفتار سیاست خارجی ترامپ در دور نخست ریاست جمهوریاش (۲۰۲۰-۲۰۱۶) را ملاک قضاوت قرار دهیم میتوان اینطور استنباط کرد و تخمین زد که سیاست خارجی او در دور دوم نیز احتمالاً مبتنی بر یک راهبرد نئوانزواگرایانه (Neo-Isolationist) خواهد بود و بر این اساس او احتمالاً سعی میکند با تکیه بر حل مشکلات داخلی دنبالهرو همان سیاست America First یا «اول آمریکا» باشد.
ذکر این نکته ضروریست که از حیث نظری سیاست انزواگرایی ریشه در نوعی از تفکر جکسونی (برگرفته از مبانی فکری سیاسی «اندرو جکسون» هفتمین رئیس جمهور ایالات متحده ۱۸۳۷-۱۸۲۹) دارد. این تفکر به لحاظ تئوریک مخالف بینالمللگرایی لیبرالی است و قائل به نگاه به درون است.
پیروان مکتب جکسونی از جمله خود رونالد ریگان به دنبال جنگهای بیپایان بیرون از مرزهای آمریکا نیستند، مخالف صدور ارزشهای آمریکایی با اهرم جنگ در برون از مرزها هستند و بیشتر با نگاهی به الزامات اقتصادی و معیشتی آمریکاییها در داخل خواهان ارتقاء قدرت و پرستیژ آمریکا هستند. جکسونیها صلح میخواهند اما صلح را با اعمال قدرت و نه ضعف جستجو میکنند.
ناگفته نماند که انزواگرایی به معنای عقبنشینی نظامی تمامعیار آمریکا از حوزههای تنش در ابعاد منطقهای و بینالمللی و یا اختیار کردن کنج عزلت و تنهایی در مناقشات بینالمللی نیست. برعکس، انزواگرایان اگرچه خواهان جنگ نیستند اما برای جنگ آمادهاند و چنانچه به منافع آمریکا (سربازان آمریکایی، پایگاهها و منافع کلیدی در منطقه) آسیب وارد شود وارد جنگ شده و پاسخ قاطع و محکمی به دشمن ارائه میکنند.
با در نظر گرفتن آنچه گفته شد بطور خلاصه میتوان اینگونه بیان کرد که «انزواگرایی ترامپی» در بُعد بینالمللی و منطقهای چه در رابطه با جنگ اوکراین و چه در خاورمیانه احتمالاً ملغمهای از دو راهبرد «موازنه از راه دور» Offshore Balancing و در صورت نیاز مداخله گزینشی Selective Engagement خواهد بود.
بر این اساس آمریکا در دوران ترامپ در سریعترین زمان ممکن به دنبال پایان دادن به جنگ در اوکراین خواهد بود و سعی خواهد کرد ضمن حمایت از اسرائیل از بروز جنگ فراگیرتر در خاورمیانه به شکلی که پای آمریکا به جنگی طولانی باز شود جلوگیری کند.
در دوران پیش رو جمهوری اسلامی نیز احتمالاً با تشدید فشار تحریمهای آمریکا یا از طریق توافقی جامع بطور حداکثری مهار و تضعیف شده و در نظم نوین منطقهای هضم میشود یا اینکه در صورت ادامه سیاست جنگ در منطقه خاکستری از سوی تهران و تشدید تنش اتمی به طرز خطرناک، حکومت به سمت روند سرنگونی با شیب تندتر، فروپاشی از درون و حذف از نظم نوین منطقهای سوق داده میشود.
ارکان اصلی سیاست خارجی خاورمیانهای ترامپ
پیش از هر چیز لازم به یادآوری است که امروز خاورمیانه وضعیت متفاوتی را در قیاس با دوره نخست ریاست جمهوری ترامپ تجربه میکند. بین ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ مرکز ثقل نبردها در منطقه خاورمیانه معطوف به جنگ در سوریه و تنشها در عراق و یمن و مبارزه با داعش بود.
در آن بازه زمانی با اینکه ترامپ از توافق برجام در هشتم ماه مه ۲۰۱۸ خارج شد، جمهوری اسلامی به دلیل ماندن بشار اسد در قدرت و حضور نظامی روسیه در سوریه دارای میزان قابل توجهی از «عمق استراتژیک» در منطقه بود.
تشدید حملات ایذایی جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتیاش به پایگاههای آمریکایی در منطقه، حملههای محدود به نفتکشها و کشتیها در خلیج فارس و تنگه هرمز، حمله به تأسیسات «آرامکو» عربستان در سپتامبر ۲۰۱۹ همگی در راستای دکترین جنگ در منطقه خاکستری جمهوری اسلامی انجام میشد اما با این حال در آن دوران منطقه دچار بحران حاد بازدارندگی نبود.
اکنون اما منطقه با پدیده فروپاشی بازدارندگی روبروست. پس از وقوع جنگ روسیه در اوکراین، بروز حمله تروریستی «هفت اکتبر» علیه اسرائیل، تشدید درگیریهای نظامی در منطقه خاورمیانه بین اسرائیل و جمهوری اسلامی و نیابتیهایش، افزایش تهدیدهای هستهای جمهوری اسلامی و تعمیق روابط مسکو و تهران در حوزههای نظامی- امنیتی- اطلاعاتی در جنگ اوکراین، منطقه خاورمیانه در بطن بحران حاد بازدارندگی قرار گرفته و آمریکا نیاز دارد تا بازدارندگی خود را هرچه زودتر احیاء کند.
تداوم وضعیت فروپاشی بازدارندگی در منطقه خاورمیانه باعث عدم تمرکز راهبردی آمریکا برای تغییر فاز مؤثر به سمت مهار چین و حتی روسیه شده است. تا زمانی که آمریکا با پدیده فروپاشی بازدارندگی در خاورمیانه دست و پنجه نرم کند، پدیدهای که ریشه در سیاستهای آشوبگرانه و بیثبات کننده جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتیاش دارد، مهار چین بطور موثر در میان/درازمدت ممکن نخواهد بود.
از آنجا که دغدغه اصلی ترامپ احیای قدرت آمریکا، پیشرفت اقتصادی و بهبود وضعیت معیشتی مردم آمریکا در عرصه داخلی، و تنظیم روابط «ترنس آتلانتیک» (دو سوی اقیانوس اطلس) و درگیر نشدن در جنگهای بیپایان و مهار چین در حوزه سیاست خارجی است، دولت جدید در آمریکا احتمالاً کوشش خواهد کرد تا از تعهدات نظامی و امنیتی ایالات متحده در قبال شرکا و همپیمانانش در منطقه و حتی در اروپا به تدریج کم کرده و در چارچوب سه اصل مهم سیاست خارجی خاورمیانهای خود، منطقه را به سمت کاهش تنش نسبی سوق دهد.
سه اصل مهم سیاست خارجی خاورمیانهای دولت ترامپ عبارتند از؛
(۱) بسط و توسعه فراگیر روند عادیسازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی منطقه موسوم به پیمان ابراهیم (عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل در دوران ترامپ یک هدف راهبردی منطقهای تلقی میشود و نقطه عطف این توافقات به شمار میرود).
(۲) تثبیت بازدارندگی نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه بطور مؤثر در برابر جمهوری اسلامی و نیابتیها به پشتوانه حملات حساب شده و دقیق اسرائیل در داخل و خارج از ایران. اقدامات نظامی اسرائیل علیه جمهوری اسلامی در ایران و در منطقه به تقویت بازدارندگی آمریکا در منطقه نیز کمک میکند و ممکن است ترامپ برای مدتی دست اسرائیل را برای ادامه این حملات باز بگذارد.
(۳) بازگشت فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی از طریق تشدید تحریمهای شدید بر صادرات نفت ایران. تهدیدهای نظامی صریح و علنی آمریکا علیه تهران در صورت ادامه حمایت جمهوری اسلامی از روسیه در جنگ اوکراین، ادامه حملات به پایگاههای نیروهای آمریکایی، ادامه ایجاد ناامنی در آبراههای بینالمللی توسط حوثیها و تداوم حمایت حکومت از گروههای شبهنظامی. احتمال فعال شدن «مکانیسم ماشه» علیه تهران تا قبل از اکتبر ۲۰۲۵.
جمهوری اسلامی با بازگشت «فشار حداکثری» چه خواهد کرد؟
به باور نگارنده هدف آغازین، اصلی و بنیادین دکترین فشار حداکثری در دور نخست ریاست جمهوری ترامپ سرنگونی جمهوری اسلامی نبود.
ترامپ از راه اعمال فشار حداکثری بر تهران و تعیین شروط ۱۲گانه مایک پمپئو وزیر خارجه وقت آمریکا در درجه اول به دنبال تغییر رفتار جمهوری اسلامی در بُعد منطقهای و بینالمللی بود.
ترامپ اساساً در صدد آن بود تا حکومت در ایران زیر فشار آمریکا که منجر به کاهش شدید درآمد نفتی جمهوری اسلامی شده بود مجبور به تغییر رفتار به سمت مذاکره و دادن حداکثر امتیازات به واشنگتن و قدرتهای غربی در بُعد تمامی تهدیدهای ترکیبیاش شود (اعم از تهدید اتمی، موشکهای بالستیک، پهپادی و مداخلات منطقهای و غیره).
ترامپ در دور نخست ریاست جمهوری به این هدف نرسید چرا که اولاً تهران پس از کشته شدن قاسم سلیمانی با هرگونه مذاکره با دولت ترامپ مخالفت کرد و دوم به این دلیل که دولت ترامپ نتوانست در انتخابات ریاست جمهوری برای دور دوم پیروز شده و سیاست فشار حداکثری را ادامه دهد.
اگر فشار حداکثری برای دور دوم ریاست جمهوری ترامپ ادامه پیدا میکرد این احتمال وجود داشت که در صورت اصرار تهران به عدم مذاکره و ندادن امتیاز، حکومت با خطر فروپاشی اقتصادی، اعتراضات مردمی بزرگ در داخل ایران و حتی خطر سرنگونی روبرو شود.
اکنون اما ترامپ این فرصت را مجدداً به دست آورده است که همچنانکه بالهای نیابتی جمهوری اسلامی از جمله حماس، حزبالله و حوثیها و خود نیروهای قدس سپاه به شدت تضعیف شدهاند، دکترین فشار حداکثری را با شدت بیشتری علیه تهران وضع کرده تا بقیهی تهدیدهای ترکیبیاش بهخصوص تهدید اتمی بطور مؤثر مهار شود.
تیم ترامپ احتمالاً در ابتدا خواهان مذاکره با جمهوری اسلامی خواهد بود و با اهرم فشار تهران را وادار به مذاکره برای دستیابی به یک توافق جامع، درازمدت و قوی بر سر تمامی تهدیدهای ترکیبیاش خواهد کرد. بنابراین در ماههای ابتدایی دوره ریاست جمهوری ترامپ احتمالاً شاهد فشار شدید بر جمهوری اسلامی از طرف واشنگتن خواهیم بود.
جمهوری اسلامی نیز در برابر چالش فشار حداکثری ترامپ و در سایه تداوم اقدامات نظامی اسرائیل دو راه بیشتر ندارد: یا باید جام زهر را بنوشد و با دولت ترامپ وارد فاز مذاکره از موضع ضعف شود و یا اینکه در صورت عدم مذاکره از سوی تهران، با ادامه فشار حداکثری جمهوری اسلامی به شدت تضعیف خواهد شد بطوری که ایران احتمالا به سمت بروز سناریو جنگ (عراق دوران صدام) و اعتراضات مردمی گسترده پیش خواهد رفت یا اینکه با سناریو فروپاشی از درون (سناریو شوروی) و یا تبدیل شدن ایران به کشور ناکام Failed State مواجه خواهد شد.
جمهوری اسلامی در سناریو مذاکره با دولت ترامپ با سه دسته چالش جدی روبرو است:
اول، مذاکره با دولتی که قاسم سلیمانی را کُشت به معنای تسلیم شدن جمهوری اسلامی در برابر فشار حداکثری آمریکا تلقی میشود و برای طیف تندروتر در حکومت نوعی سرشکستگی به همراه خواهد داشت. این امر میتواند منجر به ایجاد شکاف و انشقاقهای بیشتر بین جریانات سیاسی مختلف در داخل حکومت شود.
دوم، جمهوری اسلامی در مذاکره با آمریکا و قدرتهای اروپایی احتمالاً مجبور به دادن امتیازات قابل توجه در بُعد تمام تهدیدهای ترکیبی خود خواهد شد از جمله در رابطه با پرونده اتمی که مشخص نیست تهران با دادن این امتیازات حداکثری در ازای بقای خود در ضعیفترین شرایط موافق باشد.
سوم، روسیه و اسرائیل در روند مذاکره میتوانند بر اساس منافع خود اعمال فشار و حتی کارشکنی کنند.
بطور مثال، اسرائیل حتی اگر به تدریج وارد فاز جنگ با شدت کمتر در غزه و لبنان شود و در مقطعی دیگر قصد زدن مواضعی در ایران را نداشته باشد احتمالاً در بعد تهدید اتمی فشار زیادی به دولت ترامپ وارد خواهد کرد تا جمهوری اسلامی در مذاکرات اتمی حداکثر امتیازات را بدهد، چرا که اسرائیل قاعدتاً مخالف امکان برخورداری جمهوری اسلامی از «زمان گریز هستهای» و دستیابی به بمب اتمی است.
روسیه نیز اگرچه به تدریج وارد فاز دیپلماسی برای پایان دادن به جنگ اوکراین خواهد شد اما احتمالاً برای چراغ سبز نشان دادن به تهران برای مذاکره با واشنگتن و قدرتهای اروپایی خواهان امتیازاتی شاخص از جمهوری اسلامی خواهد بود، چرا که مسکو نسبت به دورنمای قدرت در سپهر سیاسی ایران (بحران جانشینی) مطمئن نیست و از هم اکنون خواهان امتیازات مهم برای تضمین منافع درازمدت خود در ایران خواهد بود.
استراتژی احتمالی اسرائیل پس از پیروزی ترامپ
استراتژی دولت نتانیاهو در کوتاهمدت به این مسئله بستگی دارد که جمهوری اسلامی به حمله اخیر اسرائیل پاسخ خواهد داد یا نه و مهمتر از همه به چه شکلی پاسخ خواهد داد. جمهوری اسلامی اگر واکنش متناسب، مستقیم و دردناک به اسرائیل نشان دهد به احتمال نزدیک به یقین دولت نتانیاهو اهداف متنوعتری را در ایران هدف قرار خواهد داد و به پایانههای نفتی، تأسیاست اتمی و مراکز موشکی سپاه و اماکن استراتژیک و نمادین جمهوری اسلامی حمله خواهد کرد. جمهوری اسلامی چنانچه واکنشی نشان ندهد و یا واکنش نمایشی به اسرائیل ارائه کند مهمترین پرسش این خواهد بود که تکلیف زنجیرهی واکنش چه خواهد شد؟ آیا اسرائیل حالا که با آمدن ترامپ احتمالا کمتر با محدودیتهای بایدن روبروست بدون توجه به واکنش یا عدم واکنش تهران زنحیرهی واکنش (اقدامات نظامی سلسلهوار) را در ایران ادامه خواهد داد؟
نگارنده بر این باور است که فارغ از واکنش جمهوری اسلامی، زنجیرهی واکنش در روزها و هفتههای پیش رو بطور کامل و دائمی قطع نخواهد شد. سیکل کنش و واکنش به احتمال زیاد در یک مقطعی ادامه خواهد یافت بطوری که این روند در یک بازه زمانی کوتاه آنقدر ادامه و چنان سیر تصاعدی خواهد یافت که دو طرف به یک نقطه عطف راهبردی یا نقطه اوج نظامی culminating point میرسند که باید تصمیم راهبردی نهایی بگیرند.
این زنجیرهی واکنش از سوی اسرائیل تنها زمانی بطور کامل متوقف میشود که اسرائیل مطمئن باشد در ایران بازدارندگی مطلوب خود را در برابر جمهوری اسلامی احیا کرده است و تا حد زیادی مطمئن شده که تهران دیگر توان و اراده حملات موشکی و پهپادی به اسرائیل ندارد. اگر اسرائیل به هر دلیلی زنجیرهی واکنش را شتابزده قطع کند اما نسبت به قطع اراده و توان جمهوری اسلامی برای حمله به اسرائیل اطمینان نیابد دچار خطای راهبردی شده است.
با این تفاسیر به نظر میرسد که اسرائیل از نظر راهبردی و نظامی به نفع خود میبینید که احتمالاً هرچه سریعتر (احتمالا در بازه زمانی دو ماه پیش رو) خود را به نقطه اوج یا عطف راهبردی نظامی در برابر جمهوری اسلامی برساند تا رژیم در ایران را در برابر سناریو تسلیم قرار دهد تا جمهوری اسلامی دیگر نتواند واکنش بعدی به اسرائیل نشان دهد، تا زنجیرهی واکنش در مرحلهای که اسرائیل میخواهد قطع شود. وگرنه با ادامه درگیری از طرف تهران، اسرائیل ممکن است وارد جنگ تمامعیار با جمهوری اسلامی در ایران شود آنهم در شرایطی که دستکم در دو ماه باقی مانده نه بایدن میتواند جلوی اسرائیل را بگیرد و نه ترامپ قصد ممانعت از ادامه حملات نظامی اسرائیل را (دستکم برای مدتی) خواهد داشت.
نکته اساسی این است که از منظر راهبردی- نظامی، اسرائیل احتمالاً با نگاه به اولویتهای استراتژیک خودش نیاز به چند اقدام نظامی بیشتر در داخل ایران دارد؛ چندین اقدام با قدرت بیشتر در سریعترین زمان ممکن در کوتاهترین بازه زمانی تا رژیم را به سمت سناریو اختاپوس هُل دهد؛ تا اینکه اسرائیل به نقطه عطف راهبردی نظامی مطلوب برسد؛ تا جایی که دیگر باید تصمیم بگیرد سر مار را بزند یا به جمهوری اسلامیِ به شدت ضعیف شده اکتفا کند. هر دو سناریو میتواند به نفع دولت ترامپ باشد.
این احتمال نیز وجود دارد که اسرائیل به هر دلیلی در این بازه زمانی دو ماهه در داخل ایران اقدامات نظامی بیشتری انجام ندهد (اگر تهران تا آن زمان «وعده صادق ۳» را عملی نکند) و منتظر آغاز به کار رسمی ترامپ در کاخ سفید باشد تا به پشتوانه بازگشت دکترین فشار حداکثری ترامپ، مجموعه فشارهای نظامی خود را علیه جمهوری اسلامی با کمک واشنگتن اعمال کند.
نتیجهگیری
با آمدن ترامپ خاورمیانه به سمت شکلگیری نظم نوین منطقهای حرکت خواهد کرد و معلوم نیست ایران در این نظم نوین چه جایگاهی خواهد داشت.
اگرچه پیشبینی درباره خط مشی سیاسی ترامپ در فاصله چند روز از پیروزی قاطع او در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ممکن نیست اما اگر دوره نخست ریاست جمهوری ترامپ را ملاک قرار دهیم او به احتمال زیاد دست اسرائیل را برای مدتی در برابر جمهوری اسلامی باز خواهد گذاشت؛ فشار حداکثری را بر تهران دوباره اعمال خواهد کرد و ضمن وادار کردن رژیم برای ورود به فاز مذاکره همزمان از اهرم زور و تهدید نظامی بطور محدود علیه حکومت در ایران استفاده خواهد کرد. ترامپ با اتخاذ سیاست انزواگرایی به دنبال جنگهای بیپایان در منطقه نخواهد بود و برای پایان دادن به جنگ اوکراین تلاش خواهد کرد تا آمریکا به تدریج تمرکز راهبردی کلان خود را به سمت مهار چین معطوف کند.
ترامپ اهل معامله و مذاکره حتی با جمهوری اسلامی است اما روش بازی ترامپ احتمالاً به این شکل خواهد بود که در صورت خودداری تهران از ورود به مذاکره و دادن امتیازات حداکثری در رابطه با تمامی ابعاد تهدیدهای ترکیبی از جمله مسئله اتمی، ایران به سمت جنگ و درگیریهای نظامی، فروپاشی رژیم از درون، اعتراضات مردمی گسترده علیه جمهوری اسلامی و یا ناآرامیهای بیشتر و انزوای شدیدتر پیش خواهد رفت.
جمهوری اسلامی اکنون با بحران جدی و فوری برای بقا دست و پنجه نرم میکند و بازگشت ترامپ در کنار عزم نتانیاهو در منطقه در پرتو نارضایتی شدید مردمی در ایران کابوس حکام تهران را تکمیل کرده و جمهوری اسلامی را در سختترین و تعیینکنندهترین بنبست راهبردی خود در طول ۴۶ سال اخیر گرفتار کرده است.
*حسین آقایی پژوهشگر روابط بین الملل و امور استراتژیک