شکوه میرزادگی – در آستانه جشن ملی و جهانی یلدا ایستادهایم. آنچه مسلم است، این جشن بزرگ نیاکانی را هزاران سال است که مردمان ایران به مناسبت یلدا «تولد» خورشید یا مهر برگزار کردهاند.
درست است که اکنون نه خورشید را به عنوان خدا پرستش میکنیم و نه به عنوان پیامبر مهر او را میستاییم، اما همچنان خورشید هستیبخش برای ما از مهمترین نمادهای ملیمان است؛ نمادی که همچنان بر پرچم و سنگنوشتههایمان میدرخشد و روا نیست که برآمدن آن را در پی بلندترین شب، فقط به عنوان یک رویداد تقویمی و با نام اسلامی شده «شب چله» در پستوی خانهها و بی سر و صدا برگزار کنیم، بجای آنکه چون نیاکانمان درختهامان را آذین ببندیم و دستجمعی به جشن و پایکوبی مشغول شویم.
درواقع مسلمانان متعصب در طول تاریخ، و بیشتر از همیشه اکنون، سعیشان بر این بوده که با اشک و اندوه و سر و سینه زدن توان زیستنی طبیعی و سازنده را از ما بگیرند. وگرنه این چه روشی ست که برای مصیبتها و مرگها به خیابانها بریزیم و بر سر و سینه بزنیم و با پول بیتالمال علم وکتل و دسته راه بیندازیم؛ اما برای جشنهای ملیمان خانهنشین شویم و فقط با خانواده بسر ببریم؟ کجای دنیا چنین میکنند؟
من به سهم خود، سالهاست که فریاد زدهام، باور کنید خنده و رقص و شادمانی برآمده از فرهنگ ما، مهمترین پادزهر حکومتی است که بر پایههای اشک و اندوه و سر و سینه زدن بنا شده است.
میدانیم که چهار عنصر مهمی که پایههای فرهنگ ایرانی ما را ساخته عبارتند از: شادمانی، خرد، مهر و همبستگی؛ که اولین آن شادمانی است.
از مقتدرترین شاهانمان، داریوش بزرگ که گفت: «اهورامزدا انسان را آفرید و شادی را برای او آفرید» گرفته، تا اهورامزدا خدای خردمان که «هستیبخش و نگاهدارنده شادیها» بود، و تا پیامبر ایرانیمان زرتشت که «معجزهاش وقت تولد خندیدن» بود. نه چون «موسی که دریا را شکافت و از آن گذر کرد»، و نه چون «عیسی که مردهای را زنده کرد»، و نه چون «محمد که ماه را دو نیمه کرد». فقط خندیدن، خندیدن معجزه ی زرتشت بود.
وهمچنین بیشتر ادبا و فلاسفه بزرگ ما نیز در آثارشان مردمان را در بود و نبودشان به دوری از اشک و اندوه و تلاش برای شاد بودن و با هم بودن تشویق کردهاند:
«بر سرِ تربتِ من با میو مُطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقصکُنان برخیزم»
(حافظ)
«بکوشید تا رنجها کم کنید
دل غمگنان شاد و بیغم کنید»
(فردوسی)
«چو سال، سالِ نشاط است و روز روزِ طرب
خُنک مرا و کسی را که عیش خو دارد»
(فردوسی)
«می خوردن و شاد بودن، آیینِ من است
فارغ بودن ز کفر و دین، دینِ من است»
(خیام)
«اندک اندک جمع مستان میرسند
اندک اندک میپرستان میرسند»
(مولانا)
«ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما»
(حافظ)
اکنون زمانی ست که برای ماندگاری خود و آیندگانمان هم که شده باید بیش از همیشه به فرهنگ شاد خود متوسل شویم. رقصان و آوازخوان به جنگ حاکمان اشک و اندوه برویم، تا آنجا که خاک سرزمین مان را به نشاط درآوریم. بر چنان خاکیست که شیخان عبوس سیاه دل توان زندگی نخواهند داشت.