دقایقی چند پس از آنکه دکتر شاپوربختیار با اصرار افسران میهندوستِ محافظ وی و در حالی که رگبار گلولههای مسلسل به دیوار خارجی اتاق کار نخستوزیر قانونی نظام مشروطه سلطنتی مینشست؛ اجباراً میز کار خود را ترک کرد؛ «نخستوزیر» گوش به فرمان روحالله خمینی، مهندس مهدی بازرگان، همچنین سخنگو و معاون وی، عباس امیرانتظام، برای ورود به مقر سنگر قانون اساسی و تصاحب «قدرت سیاسی»ای که آن آخوند متحجر و خدعهگر، بر حَسَب حق شرعی و حق قانونی ناشی از: آرای اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران! برای خود قائل بوده و بنابراین نخستوزیر موقت و وابسته تام و تمام به اوامرخود را انتخاب کرده بود؛ دست از پا نمیشناختند.
میدانیم که شاپور بختیار از همان نخستین هنگام سرنوشتساز برای میهن، و آغاز زندگی مخفیاش در تهران تماماً بهفکر مبارزه با سیاهترین عصر سیاسی حاکمیت در ایران بود؛ امری که بهمحض ورود به پاریس، در تیرماه ۱۳۵۸، آغاز کرده و تا آخرین روز زندگی پرافتخارش به آن ادامه داده بود.
از جمله عوامل مؤثر در سقوط دولت ملی بختیار باید به نکات زیر اشاره کرد:
۱ـ دورویی شاهانه: محمدرضا شاه در دیدار با سران ارتش شاهنشاهی، ابتدا در حضور بختیار، به آنها گفت که ارتش باید از نخستوزیر پشتیبانی کرده و به دستورات وی عمل کند؛ اما بعد از خروج بختیار از کاخ صاحبقرانیه به آنها گفت: شما کار خود را بکنید!
آنها نیز، یعنی، سران نالایق ارتش شاهنشاهی ایران و در رأس آنها ارتشبد عباس قرهباغی رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران بهعوض انجام وظیفه ملی خود و کمک به نیروهای شهربانی و ژاندرمری، با انتشار اعلامیه خفتبار بیطرفی ارتش، صحنه را به اجامر خمینی، افراطیون فلسطینی، مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق سپردند.
۲ـ نقش عباس امیرانتظام و ابراهیم یزدی در تماسها و مذاکرات با آمریکاییها و جلب نظر موافق آنها با خمینی.
۳ـ کارشکنیهای دائمی منتسبین به پیروی از مکتب مصدق و در رأس آنها دکتر کریم سنجابی و اخلال در مورد اجرای برنامه دولت؛ تماس دکتر کریم سنجابی با رئیس سنی مجلس سنا، دکتر صدیق اعلم، به منظور استیضای نخستوزیر وقت؛ دکتر شاپور بختیار.
شاپوربختیار در یک بخش از کتاب یکرنگی دو عامل اصلیِ انگیزههای خود در مورد رخدادهای بهمن ۱۳۵۷ را اینطور ذکر کرده است: “… دو نیرو مرا در کارم یاری میداد. اول اطمینان به اینکه حقیقت را گفتهام، دوم تصمیم راسخ بر اینکه علیه خمینی مبارزه کنم. ایندو بههم وابسته بودند، زیرا اگر من در یک مورد اشتباه نکرده باشم، پیشبینی خطر مرگبار خمینی برای ایران است… اگر قضاوتم در مورد جزئیات، نقصهایی داشت به این دلیل است که من قِساوت و سَبُعیَّت او را به این درجه نمیدانستم. تصور اینهمه درندهخوئی، آنهم، از طرف یک مُلّا برایم غیرممکن بود. مزه خون قاعدتاً باید به مذاق پاپ ناخوشتر از مذاق یک ژنرال اس.اس بیآید.”
با سپری شدن ۴۶ سال از انقلاب مبنی بر فتنه خمینی، میهن عزیز و ملت شریف ایران با اوضاعی روبهروست که دار و دستهی ملایان فاسد و مفتخور، از رهبر گرفته تا پائینترین کارگزار دستگاه حاکمیت، بهمثابه، قوم مغول ثروت ملی ما را به غارت برده؛ منابع عظیم کشور را به بیگانگان و در رأس آنها چین و روسیه بهتاراج گزارده؛ حتی از فروش خاک قرمز رنگ کرانه جنوبی کشور به اعراب سواحل خلیجفارس نیز ذرهای شرم نداشتهاند.
هممیهنان گرامی، آزادیخواهان وطندوست، دموکراتها و ملیگرایان ایران!
در اوضاع و احوال نابسامان کنونی که گردانندگان نظام سیاه مسلط بر کشور، میهن عزیز ما را با سرعت بهنابودی سوق میدهند و با توجه به چشمانداز ضرورت گذار جامعه از وضعیت کنونی به آیندهای روشن، وظیفه یکایک ما است که دست به دست هم داده و طومار این، سیاهترین نظام سیاسی ایران را بپیچیم و آنرا نابود کنیم.
دکتر شاپور بختیار، هنگام معرفی دولت در مجلس سنا در سال ۱۳۵۷ گفته بود: “من آرزو دارم که نخستوزیر آیندهی شما، هرکه هست، یک مملکتی آرام، شکوفان و یک پارلمانی قوی و یک دولت دموکرات و یک برنامههای مترقی به این مملکت عرضه بدارد.
آنچه را که من میتوانم به شما اطمینان بدهم که اگر اشتباهی کرده یا بکنم، روی یک موضوع پافشاری میکنم و آن، استقلال و تمامیت و رفاه و پیشرفت و سربلندی ایران است و هیچچیز دیگری شخصاً در نظر ندارم.”
آری! دیدیم که:
در ۲۲بهمن ۱۳۵۷ «نخستوزیر» گوشبفرمانِ روحالله خمینی، مهندس مهدی بازرگان، همچنین سخنگو و معاون وی، عباس امیرانتظام چشمانداز جامعهای را بر ملت گشودند که در آن نه، از آزادی، نه، از تمامیت و نه، از رفاه و پیشرفت و سربلندی ایران اثری وجود دارد!
ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران