بهروز فتحعلی – در روزهایی که ایران بیش از هر زمان دیگری به بازنگری در تاریخ معاصر خود پرداخته و نسل جدید، با نگاهی متفاوت به کارنامهی پهلویها، به دنبال بازیابی مسیر توسعه و رفاه ازدسترفتهی کشور است، تلاشهایی مشکوک برای احیای روایتهای کهنه و تحریفشده از تاریخ پیش از بهمن سیاه ۵۷ به چشم میخورد. پروندهسازی علیه پرویز ثابتی، نه اقدامی برای اجرای عدالت، بلکه بخشی از همین پروژهی تخریب و انحراف افکار عمومی است.
اپوزیسیونی که هرگز برای آزادی نبود
برخلاف برخی کشورها که در آنها جنبشهای معترض به دیکتاتوری، حقیقتا با هدف استقرار دموکراسی و حقوق بشر می بود، اپوزیسیون پهلوی نه برنامهای برای آزادی داشت و نه تعریفی از دموکراسی. این اپوزیسیون که در گروههای چپگرا، اسلامگرا و «ملی»گرا خلاصه میشد، با وجود اختلافات داخلی، در این چند اصل اساسی اتحاد نظر داشت:
۱- دشمنی با شاه و حکومت پهلوی که
-ضدیت با مدرنیسم
– عدم درک از مدل توسعه کشور
– عدم توانایی در ارائه راهکارهای قانونی برای مشارکت در سیاست و پیشبرد رفرم های اجتماعی
-و بطور کلی, تمرکز بر تخریب و نابودی بجای سازندگی
را شامل می شد.
۲- دشمنی با آمریکا
۳- دشمنی با اسرائیل و نزدیکی با فلسطین
این اتحاد، هرچند در سرنگونی شاه موفق بود، اما بلافاصله پس از انقلاب شوم ۵۷ به درگیریهای خونین میان این طیف انجامید. خمینی بر مسند قدرت نشست و دیگر گروه ها از چپها و مجاهدین گرفته تا «ملی»گراها یا به کلی سرکوب گشتند و یا به حاشیه کشانده شدند. زندان، اعدام، حذف و تبعید هزاران تن از اعضاء و هواداران این گروهها، از عواقب این سیاست خمینی بود. اما نکتهی کلیدی اینجاست که این نیروها، حتی پس از سرکوب و تبعید، ناتوان از هرگونه نقد و بازنگری سیاستهای ویرانگرایانه خود در زمان شاه فقید، قادر به هیچگونه تغییر ماهوی در مسیر فکری خود نبودهاند و همچنان همسو با سیاستهای جمهوری اسلامی، با همان نگاه ضد پهلوی، ضدغربی و ضد اسرائیلی در حرکت هستند.
چرا اکنون؟ انگیزهی پشت طرح شکنجه ساواک
پس از ۴۶ سال، جامعهی ایران دستخوش دگرگونی های بزرگی شده است. دیگر نه شعارهای انقلابیون ۵۷ خریداری دارد و نه روایتهای تکراری آنان دربارهی دوران پهلوی. گرایش ملی به شاه و نظام پادشاهی به جریانی فراگیر تبدیل گشته و بسیاری از ایرانیان، حتی آنهایی که زمانی مخالف پهلویها بودند، امروز به روشنی دریافتهاند که کشور با وقوع بهمن ۵۷ از مسیر روشن خود در جهت توسعه و رفاه ملی بازداشته شد.
باید پرسید:
* هدف از مطرح شدن ناگهانی پروندهای علیه پرویز ثابتی در شرایط کنونی چه میتواند باشد؟
* چرا هیچ فرد مشخص و معتبری بطور علنی شکایت را طرح نکرد و چرا ادعاها از سوی افرادی بینام و در سایه مطرح میشود؟
* چرا در این مقطع که نگاه ملیگرایانه در ایران اوج گرفته، ناگهان رسانههای وابسته به جریانات خاص، مسئلهی شکنجههای ساواک را مطرح میکنند؟
* چرا نام سازمان مجاهدین خلق، یک فرقهی ثروتمند و خطرناک که در سالهای اخیر تمام تلاش خود را برای جلوگیری از احیای نگاه مثبت به پهلویها به کار بسته است، به عنوان طراح این پرونده بر سر زبانهاست؟
پاسخ روشن است:
هدف از این سناریو، نه اجرای عدالت، بلکه ایجاد تردید در ذهن جامعهای است که در حال بازیابی هویت ملی خود است.
پرویز ثابتی به عنوان یکی از مسئولان درجه بالای امنیتی دوران پهلوی، در فضایی فعالیت میکرد که ایران نه با مخالفان دموکراسیخواه، بلکه با گروههای مسلحی مواجه بود که دست به ترور، بمبگذاری و خرابکاری میزدند. از سوء قصد به جان شاه گرفته تا قتل نخست وزیر، از قتل مستشاران آمریکایی گرفته تا کشتن کارآفرینان، از عملیاتهای مسلحانه در خیابانها گرفته تا بمبگذاری در مکان های عمومی، سینماها و حتی ایستگاههای پلیس راه، از تلاشهای براندازانه از طریق جنگ چریکی شهری و کوههای شمال گرفته تا همکاری مستقیم با دشمنان خارجی ایران؛ تمام این اقدامات نشان میدهد که آنچه در آن سالها در ایران رخ می داد، نه جنبشی برای آزادی، بلکه جنگی علیه نظم و امنیت کشور با هدف براندازی بود.
پرسش اساسی اینجاست که آیا در چنین شرایطی، میشد انتظار داشت که حکومت صرفاً نظارهگر باشد؟ آیا مبارزهی امنیتی با گروههای مسلح را میتوان همردیف با سرکوب آزادیخواهان دانست؟
تجربه نزدیک به نیم قرن اخیر نشان میدهد آنهایی که دیروز علیه حکومت پهلوی میجنگیدند، امروز یا در همین حکومت تا مغز استخوان فاسد اسلامی که سرشت آن با جرم و جنایت آغشته است، حضور دارند یا همچنان در خارج کشور، با همان نگاه ضدملی، به تحریف تاریخ مشغولند؛ غافل از آنکه جامعهی ایران تغییر کرده است. امروز دیگر نمیتوان ملت ایران را با همان روایتهای کهنه فریب داد.
شکایت علیه عالیجناب پرویز ثابتی، چیزی جز تلاش برای تخریب جریان ملیگرایانهی کنونی نیست. اما همانطور که تبلیغات ۴۶ سال گذشته نتوانست واقعیت های تاریخی را وارونه سازد، این بازیهای رسانهای نیز تغییری در مسیر آگاهی ملت ما ایجاد نخواهد کرد.
زمان آن رسیده است که این حقیقت بزرگ را به رسمیت بشناسیم:
آنان که در زمان حکومت شاه با به خطر انداختن امنیت ایران، نماد «شرّ مستمر» بودند و نهایتا انقلاب ویرانگر ۵۷ را رقم زدند، امروز نیز در همان مسیر «شرارت» حرکت میکنند. با این تفاوت آشکار که ملت ایران دیگر بازیچهی این «شرّ مستمر» نخواهد شد.
*بهروز فتحعلی فعال و تحلیلگر سیاسی