مانی کوشان – در روزهای اخیر زمزمههایی از آمادگی روسیه برای میانجیگری بین جمهوری اسلامی و ایالات متحده در محافل خبری مطرح شده است. اما این ادعا، نه تنها فاقد وزن سیاسی قابل توجهی است، بلکه در عمل نیز چشماندازی برای مذاکرهای جدی بین این دو بازیگر دیرینه دیده نمیشود.
از یکسو، خواستههای دونالد ترامپ رئیس جمهور منتخب آمریکا مبنی بر عقبنشینی کامل جمهوری اسلامی از مواضع منطقهای و برنامه هستهایاش، فاصلهای نجومی با خطوط قرمز نظام در تهران دارد. از سوی دیگر، تحولات داخلی ایران، از جمله کنار گذاشتن چهرههایی مانند محمدجواد ظریف که زمانی نماد دیپلماسی نظام بودند، نشاندهنده چرخشی آشکار به سمت تندروی و انزوای بیشتر است.
در این میان، برخی تحلیلگران و رسانههای موسوم به «فارسیزبان» و غیرایرانی تلاش دارند با بزرگنمایی در مورد احتمال توافق بین آمریکا و جمهوری اسلامی، موجی از یأس و ناامیدی را به مردم ایران القاء کنند. اما واقعیت این است که نه تنها چنین توافقی در افق دیده نمیشود، بلکه بنبست کنونی، پایان کار جمهوری اسلامی را بیش از پیش محتمل میسازد.
برای درک بهتر این بنبست، باید به دو عامل کلیدی توجه کرد:
سیاست خارجی آمریکا
تحولات داخلی ایران
دونالد ترامپ همانطور که در دوره پیشین خود نشان داد، رویکردش در قبال جمهوری اسلامی مبتنی بر «فشار حداکثری» است. خروج از برجام، اعمال تحریمهای فلجکننده و کشتن قاسم سلیمانی، تنها بخشی از کارنامه او در برابر تهران بود. اکنون نیز، اظهارات او حاکی از آن است که هرگونه مذاکره با رژیم ایران، تنها در صورتی ممکن است که جمهوری اسلامی بطور کامل از برنامه هستهای، نفوذ منطقهای و سیاستهای تهاجمی خود دست بکشد. شروطی که برای نظام حاکم بر ایران به مثابه خودکشی سیاسی است.
در مقابل، جمهوری اسلامی نیز در داخل کشور به سمت حذف هرگونه صدایی که حتی اندکی به دیپلماسی و توافق و تفاهم و معامله با آمریکا تمایل داشته باشد، حرکت کرده است. کنار گذاشتن محمدجواد ظریف و عزل عبدالناصر همتی پیامی روشن دارد. نظام نه تنها امیدی به مذاکره ندارد، بلکه خود را برای تقابلی طولانیتر آماده میکند. این رویکرد، در شرایطی که اقتصاد ایران زیر فشار تحریمها و سوء مدیریت در حال فروپاشی است، تنها به تعمیق بحران منجر میشود.
در این میان، برخی رسانهها و مفسران وابسته به جریانهای خاص، با برجسته ساختن احتمال توافقی خیالی بین آمریکا و جمهوری اسلامی، سعی در القاء این باور دارند که نظام بار دیگر از مخمصه نجات خواهد یافت و امید مردم به تغییر نیز نقش بر آب خواهد شد. این ادعاها بیش از آنکه مبتنی بر واقعیت باشد، ابزاری برای جنگ روانی علیه مردمی است که سالهاست زیر یوغ استبداد و فقر روزگار میگذرانند. اما حقیقت این است که هیچ نشانهای از توافقی که بتواند جمهوری اسلامی را از بحران کنونی نجات دهد، وجود ندارد. نه آمریکا حاضر به کوتاه آمدن از مواضع سختگیرانه خود است و نه جمهوری اسلامی توان یا ارادهای برای تغییر مسیر نشان داده است.
اما آنچه بیش از همه برجسته میشود، نقش بیبدیل ملت ایران است. تاریخ معاصر ایران گواه آن است که تغییرات بزرگ، نه از مذاکرات پشت درهای بسته، بلکه از اراده و ایستادگی مردم برخاسته است. جمهوری اسلامی با تکیه بر سرکوب و دستگاه عظیم تبلیغاتی خود در داخل و خارج کشور، دههها تلاش کرده تا این قدرت را نادیده بگیرد، اما اعتراضات سراسری سالهای اخیر نشان داده که این نیرو نه تنها خاموششدنی نیست، بلکه روز به روز بالندهتر میشود. در شرایطی که نظام در داخل و خارج به بنبست رسیده، این مردم هستند که میتوانند سرنوشت کشور را رقم بزنند.
با نگاهی به واقعیتهای موجود، میتوان گفت که جمهوری اسلامی در آستانه فروپاشی قرار دارد. نبود چشمانداز مذاکرهای که بتواند نظام را از انزوای جهانی و بحران داخلی نجات دهد، در کنار انسداد سیاسی و اقتصادی روزافزون، حکایت از پایان راه دارد. هرچند رسانههای وابسته به جریانهای خاص تلاش دارند با شایعهپراکنی، مردم را از این مسیر بازدارند، اما قدرت واقعی در دست ملت ایران است.
سقوط جمهوری اسلامی، نه یک احتمال دور، بلکه نتیجه منطقی بنبستی است که نظام خود با دستان خود ساخته. اکنون زمان آن رسیده که مردم ایران، با تکیه بر نیروی بیهمتای خود، فصل جدیدی را در تاریخ این سرزمین کهن آغاز کنند.