بهرام فرخی – در دوران پر التهاب جنگ سرد، استراتژیستهای آمریکایی دریافتند که برای تضعیف اتحاد جماهیر شوروی، باید بین دو قطب بزرگ کمونیسم جهانی شکاف ایجاد کنند. هنری کیسینجر معمار دیپلماسی واقعگرایانه با سیاستی پیچیده و چندلایه، راه نزدیکی به چین کمونیست را هموار ساخت تا در مقابل مسکو صفآرایی کند. این حرکت نهتنها به انزوای شوروی انجامید، بلکه چین را نیز به تدریج به مدار مناسبات جهانی کشاند. اتحاد دیروز کمونیستها به رقابتی سرد و حتی درگیریهای مرزی بدل شد و واشنگتن به هدف خود یعنی تضعیف بلوک شرق نزدیکتر گشت.

اما اکنون که جهان وارد عصر تازهای از رقابت ژئوپلیتیک شده، آمریکا دیگر دغدغهای به نام «تهدید کمونیسم» ندارد؛ بلکه دشمنی سرسختتر و پیچیدهتر در افق نمایان شده است: چین مدرن، غول اقتصادی و فناوری که جهان را به چالش میکشد.
چرخش استراتژیک واشنگتن: از مهار شوروی تا محاصره چین
دولت ترامپ نقشهای را در سر میپروراند که نسخهای وارونه از همان سیاستهای دوران نیکسون و کیسینجر است. اینبار واشنگتن قصد دارد با نزدیکی به روسیه، چین را مهار کند. به باور ترامپ، روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین با تمام قدرت نظامی و نفوذ سیاسیاش دیگر یک تهدید جدی برای آمریکا محسوب نمیشود؛ اقتصادش شکننده و وابسته به صادرات مواد خام است و توان رقابت با اقتصاد ۲۰ تریلیون دلاری آمریکا را ندارد. اما چین؟ چین دیگر آن کشور فقرزده در دوران مائو نیست.
چین امروز اژدهایی است که جهان را در آتش رشد اقتصادی و توسعه فناوری خود فرو برده است. غولی که با سرمایهگذاریهای عظیم در زیرساختهای جهانی، طرح جاهطلبانه «جاده ابریشم» را پیش میبرد و در حوزههایی همچون هوش مصنوعی، فناوریهای کوانتومی و تسخیر فضا، گامهای بلندی برداشته است. از نگاه کاخ سفید، اگر این روند ادامه یابد، تا چند دهه آینده هژمونی آمریکا در خطر قرار خواهد گرفت.
چرا روسیه دیگر دشمن شماره یک نیست؟
ترامپ برخلاف بسیاری از رهبران آمریکایی پیشین، بر این باور است که دشمن واقعی، اقتصادی است که میتواند جهان را از نظر فناوری و نفوذ مالی تسخیر کند و نه کشوری که اقتصادش بر پایه صدور نفت و گاز بنا شده و در مقابل تحریمهای غرب آسیبپذیر است. روسیه، با تمام هیبت نظامیاش، اقتصاد کوچکی دارد که کمتر از ایالت کالیفرنیا تولید ناخالص داخلی دارد! در مقابل، چین در حال تبدیل شدن به بزرگترین اقتصاد جهان است، با نفوذی که از آفریقا تا آمریکای لاتین گسترده شده است.
اهداف پنهان نزدیکی چین به روسیه
چشمانداز ژئوپلیتیک سیبری: رقابت پنهان چین و روسیه
با توجه به روندهای جمعیتی، اقتصادی و محیط زیستی، منطقه سیبری به یکی از کانونهای بالقوه رقابت ژئوپلیتیک میان چین و روسیه تبدیل شده است. این پهنه وسیع اما کمجمعیت، سرشار از منابع طبیعی مانند نفت، گاز، جنگل و مهمتر از همه، منابع عظیم آب شیرین است. در شرایطی که چین به دلیل رشد سریع اقتصادی و افزایش نیاز به انرژی و آب با چالشهایی روبروست، نگاه این کشور به سیبری، هرچند رسمی و علنی نشده، اما در محافل استراتژیک بهعنوان یک واقعیت در حال ظهور مورد بحث قرار گرفته است.
چین: نیاز فزاینده به منابع
چین به عنوان پرجمعیتترین کشور جهان و دومین اقتصاد بزرگ، با محدودیتهای جدی در زمینه آب و انرژی مواجه است. بسیاری از مناطق صنعتی و کشاورزی این کشور به دلیل مصرف بیش از حد و تغییرات اقلیمی دچار بحران آب شدهاند. از سوی دیگر، سیاست «کمربند ابریشم» نشاندهنده تمایل چین به گسترش نفوذ خود در مناطق پیرامونی است. در این راستا، سیبری با منابع گسترده و دستنخورده، جذابیت زیادی برای چین دارد.
روسیه: بیمها و امیدها
روسیه از دیرباز نسبت به کاهش جمعیت در مناطق شرقی خود نگران بوده است. حضور اقتصادی و مهاجرت گسترده چینیها به مناطق شرقی روسیه، به ویژه خاور دور و سیبری، موجب حساسیتهایی در میان سیاستمداران روس شده است. با این حال، مسکو به دلیل وابستگی اقتصادی به پکن، بهویژه در فروش انرژی، در موقعیت دشواری قرار دارد. هرچند کرملین بطور رسمی از همکاری اقتصادی با چین در سیبری استقبال میکند، اما نگرانیهایی درباره احتمال افزایش نفوذ چین و حتی تغییرات جمعیتی و ژئوپلیتیک در این منطقه وجود دارد.
چشمانداز آینده
در سالهای آینده، رقابت پنهان میان چین و روسیه بر سر سیبری میتواند به اشکال مختلف بروز کند. سناریوهای محتمل شامل افزایش سرمایهگذاریهای چینی در زیرساختهای این منطقه، انتقال فناوری و حتی فشار غیرمستقیم برای بهرهبرداری از منابع طبیعی خواهد بود. از سوی دیگر، روسیه برای حفظ حاکمیت خود در سیبری احتمالاً سیاستهای مهاجرتی سختگیرانهتری اتخاذ کرده و حضور نظامی خود را در این منطقه تقویت خواهد کرد.
با توجه به همکاریهای نظامی و اقتصادی چین با روسیه در سالهای اخیر، همچنین حضور آنها در ائتلاف «بریکس» و تلاش برای مهار ایالات متحده، میتوان این روند را نوعی چندقطبیگرایی در عرصه جهانی دانست.
تضاد منافع راهبردی در سیبری میتواند در بلندمدت به یکی از عوامل چالشبرانگیز در روابط چین و روسیه تبدیل شود. آینده این رقابت تا حد زیادی به تحولات ژئوپلیتیک جهانی، میزان وابستگی روسیه به چین و نحوه مدیریت منابع در این منطقه وابسته خواهد بود.
اهداف ترامپ در کاهش تنش با روسیه
۱. تمرکز بر جنگ اقتصادی با چین: کاهش تنش با روسیه، به آمریکا امکان میدهد تا تمام انرژی خود را برای مقابله با «تهدید واقعی» یعنی چین صرف کند.
۲. کاهش هزینههای نظامی در اروپا: کاهش تهدید روسیه، به ترامپ اجازه میدهد که حضور نظامی آمریکا در اروپا را کاهش داده و بودجه را صرف پروژههای فناورانه کند.
۳. همکاری با روسیه در برابر چین: شکاف بین مسکو و پکن میتواند نقش آمریکا را در مهار چین پررنگتر کند.
چالشهای پیش روی دولت ترامپ در اجرای این استراتژی
۱. مخالفت داخلی و فشار کنگره: در واشنگتن بسیاری از سیاستمداران بهخصوص در میان دموکراتها و جمهوریخواهان سنتی همچنان روسیه را دشمن اصلی میدانند و نزدیکی به پوتین را بسیار خطرناک برای منافع ملی آمریکا تلقی میکنند.
۲. اتحاد عمیق چین و روسیه: برخلاف دوران نیکسون، امروز پکن و مسکو دارای روابط استراتژیک هستند و ایجاد شکاف بین آنها کار سادهای نخواهد بود.
۳. قدرت نرم چین: برخلاف شوروی، چین نفوذ اقتصادی عمیقی در جهان دارد. آمریکا نمیتواند صرفاً با ابزار نظامی آن را مهار کند.
استراتژی دولت ترامپ برای نزدیکی به روسیه به منظور مهار چین، بازتابی وارونه از سیاست هنری کیسینجر در دهه ۱۹۷۰ است که از طریق نزدیکی به چین، اتحاد شوروی را تحت فشار قرار داد. با این حال، اجرای موفق چنین سیاستی نیازمند دیپلماسی پنهان، مدیریت اطلاعات و رعایت اصول کلاسیک مذاکرات بینالمللی است؛ عناصری که در دولت ترامپ کمتر مشاهده میشود.
برخلاف دولت نیکسون که با مهارت کیسینجر و دیپلماسی کمصدای جرج بوش پدر که ابتدا با عنوان نماینده ایالات متحده آمریکا در سازمان ملل و سپس نمانیده تامالختیار آمریکا در پکن خدمت می کرد، موفق به تغییر موازنه قدرت شد، دولت ترامپ رویکردی بیپرواتر و ناپایدارتر دارد. اطلاعات محرمانه این دولت اغلب به سرعت در فضای مجازی منتشر میشود و روند مذاکرات از کنترل سنتی خارج میگردد. در چنین شرایطی، احتمال تکرار موفقیتهای تاریخی نیکسون، کیسینجر و جرج بوش پدر در چارچوب سیاست خارجی ترامپ بسیار دشوار به نظر میرسد.
آینده تقابل قدرت ها
جهان در حال ورود به دورهای تازه از رقابتهای ژئوپلیتیک است، رقابتی که اینبار نه با توپ و تانک، بلکه با فناوری، سرمایهگذاری و جنگهای اقتصادی تعریف میشود. دولت ترامپ با سیاستهای خود در تلاش است تا نقشه بازی را تغییر دهد. اما آیا موفق خواهد شد؟ آیا روسیه به بازی آمریکا تن خواهد داد؟ آیا چین عقبنشینی خواهد کرد؟ آینده این تقابل، سرنوشت جهان معاصر را برای چندین دهه رقم خواهد زد.
*بهرام فرخی دانشآموخته علوم سیاسی و روابط بینالملل از دانشگاه رم و ساکن ایتالیا است.