عبید سن خوزانی – بعد از انقلاب دو نهاد بسیار عرض اندام کرده و دست و پای خود را نیز، هم به صورت طولی و هم به شکل عرضی و هم به حالت عمقی، به طرز عجیبی گسترش دادند. این دو نهاد، یکی نهاد «ولایت فقیه» بود که یک وقت دیگری به حسابش خواهم رسید، و دیگری «شورای نگهبان».
البته ممکن است بفرمائید پس تکلیف سپاه پاسداران چه میشود که دست به هر جائی برده میشود دستور میرسد که نخیربا آن قسمت کاری نداشته باشید که آنجا تیول سپاه پاسداران است. ناچارم با شما موافقت کنم که بله سپاه پاسداران سومین نهادی است که به طرز عجیب و غیر قابل باوری رشد کرده و دست و پای خود را به شکل حیرتانگیزی در سر تا سر دشت خاوران دراز کرده است به طوری که دیگر در این دشت سنگی نیست که در آن نشانی و رنگی از سپاه و اعوان و انصار و خرده بُردههایش دیده نشود. اما آن مقوله را میگذارم برای فرصتی دیگر و فعلا با نهاد رهبری هم کاری ندارم اما دلم میخواهد اشارهای بکنم به این شورای نگهبان که در حقیقت یکی ازآن شرکتهای «وان من کامپانی» است که دور سبیل شخصی به نام «علی جنتی» میگردد و میچرخد.
معروف است که در دوران شاه و در زمانی که خود او قدرتی نداشت، احزابی این سو و آن سو، عینهون قارچ رشد میکردند و بعد از مدتی هم از بین میرفتند و تو گوئی که سهراب هرگز نبود. ازجمله آنها ناگهان اعلام شد که حزبی به نام «عدالت» تاسیس شده است که خیلی هم زود گل کرد و به قول معروف بین مردم چهره کرد و سیاستبازان و سیاستمداران و سیاستکاران از خود میپرسیدند که این حزب دیگر از کجا پیدا شد و کار کیست؟ رند کارچاق کنی که معمولا سرش برای این گونه کارها درد میکرد و همیشه به این گونه محافل دزدکی، سرک میکشید و کسب خبر میکرد، خبر به علاقمندان و مشتاقان آورد که چه نشستهاید که این حزب «عدالت» از سه قسمت یا سه حرف و بخش تشکیل شده است که «عین» آن علامت عدل است و «دال» آن نیز علامت دشتی است و بقیه هم مهم نیست و «آلت» است و زیاد نگران آن قسمتش نباشید و اگر میخواهید عقب نیفتید، به همان بخش اولش بچسبید و نگران قسمت آلت آن نباشید.
حال قضیه این شورای نگهبان است. یک مطلبی را خدمتتان بنویسم و خیالتان را راحت کنم که در حقیقت عین و دال این شورای نگهبان همان احمد جنتی است که خود به تنهائی و یک تنه سی و هفت سال است که عضویت مادامالعمر شورای نگهبان را عهدهدار شده و یک تنه همه کاره این نهاد است و بقیه هم در حکم همان «آلت» هستند که بود و نبودشان چندان فرقی نمیکند. حتا در این دوره، کار به جائی رسید و به قول معروف آش آنقدر شور شد که صدای آشپز هم درآمد. یعنی سخنگوی شورای نگهبان به عنوان اعتراض به این نوع بررسی صلاحیتها، حتا از سمت خود استعفا داد. اما البته آب از آب تکان نخورد و بعد هم از قرار او را وادار کردند که از کار بی مطالعهاش پوزش خواسته مثل بچه آدم برگردد سر کارش وگرنه ممکن است این ماموران فضول موساد، از دست او هم عصبانی شده، وی را مانند دانشمندان اتمی در خیابانهای تهران، در روز روشن ترور کنند و یک راست راهشان را بکشند و بروند اسرائیل. البته وقتی این مادرمرده سخنگو پرسید برگردم سر کدام کار؟ من که کارهای نیستم، گفتند همان که بابت آن، آخر هر ماه آن مقدار میلیونی حقوق و مزایا میگیری! به همین زودی یادت رفت؟ تو با این امور اصلا چه کار داری؟ اگر مواجبت به طور مرتب میرسد، برو خدا را شکر کن و مشغول کدخدائیات باش و اصلا هم در معقولات دخالت نکن.
این شورای نگهبان دراین دوره واقعا کاری کرد کارستان. یعنی وقتی با یک لیست دوازده هزارنفری روبرو شد، شورا که چه عرض کنم، درحقیقت همان «احمد جنتی» معروف، به تنهائی و یک تنه با این عده روبرو شد، ابتدا قدری نک و نال کرد، اما بعدا با یک حرکت یکضرب، سر و ته همه را یکی کرده و کنده استانبولی را بالا کشید و سگک نشست و حریف را به پل برد و مرتب رکاب زد و کارش را تمام کرد و از میان دوازده هزار نفر داوطلب فضول، پنج هزار نفر را بیرون کشید که اینها دارای صلاحیت هستند و هر کس هم پرسید آخه چطور و چگونه این کار را در عرض یک هفته راست و ریس کردی؟ پاسخ شنید که شما دیگر به آن کارهایش کاری نداشته باشید. این باید به معجزه بیشتر شبیه باشد که ما توانستیم در عرض یک هفته از میان دوازده هزار نفر، پنج هزار نفر را اینگونه تر و تمیز و تیز و بز بیرون بکشیم که حتا این علی آقای مطهری هم در آن میان نباشد که پدرش آن همه اهن از نوع تولوپ داشت. هر کس هم خواست اعتراضی کند، شترق زدند تو دهانش که ساکت، زود فوری تند، صدایت را ببر. مگه شوخیه این کاری که ما کردیم!؟
آقا هم با یک عنوان «حفض الله» ازایشان تقدیرکرده و با گذاشتن دو هندوانه مشهدی زیر بغل او، وی را به عرش اعلا رساند. منتها در خفا فرمودند که برای جوری جنس، هم این علی آقا مطهری را وارد گود کن که مثل سیگار زر برای بقالیها میمونه، آن هم نه به خاطر خودش بلکه به سبب پدر مرحولش که به امر راحل اول از زحمات زندگانی پردرد و سر خلاص شد و یک راست فرستادیمش بهشت برین، و هم برای خالی نبودن عریضه، یک عدهای را همینجوری کشی منی، به این عده پنج هزار نفری اضاف بکن که قضیه انتخابات ۸۸ پیش نیاید که گفتند تقلبی است و ماهم رو افتادیم که نخیر نیست، حکومت اسلامی و تقلب؟ و آن داستانها پیش آمد. این آقای مادرجنتی هم یکهزارو پانصد نفر بعلاوه علی عدد مطهری را همان شبانه وارد لیست کرد و الحمدالله کار به خوبی و خوشی به سرانجام رسید و همه خوشحال و خندان راهی دبستان شدند و دراین میان مقادیری هم به حساب مادرجنتی واریزشد، از کجا و کی هیچکی خبردار نشد، اما شایع شد که دشمنان او این کار را کردهاند که وی را بدنام کنند.
اما اینها خبر نداشتند که رادیو بی بی سی و اتاقهای فکر آن سوی آبها، چه نشقههائی به قول «کوچول کلهدار» برای این انتخابات و آن شورای نگهبان، آن «مادرجنتی» و حتا خود «مقام معذب» کشیده بودند که همینجوری چارشاخ بمانند و آیس کریمشان اسکیمو و آلاسکا بشود و بقیه داستانها. نشقهای که عقل جن هم به آن نمیرسید چه رسد به این مادرجنتی بدبخت، لب گور.
اینها وقتی عملا با این نشقه کوچول کلهدار روبروشدند، خون خونشان را میخورد و کارد میزدی، خونشان در نمیآمد و هیچ کاری هم نمیشد کرد، یزدی با آن همه اهن و تولوپ؟ آن دیگری «گیوه چی» سابق که نقشه داشت شیرجه برود به سوی جانشینی؟ حتا انتخاب هم نشه؟! این جنتی مادرمرده هم با هزار دوز و کلک بالاخره از در عقب یک جوری واردش کردند که «حفض الله» مقام معذب حیف و میل نشود. زن اوسا و خواراوسا هم که انتخاب نشد که جهنم، حالا این بدبخت پدرعروس را بگو که چه قولهائی به مادر عروس داده بود و چه صابونهای «برگردانی» به دلش زده بود که بعد «لاری از نوع جانی» چه نقشههائی داشت. خلاصه تمام نقشهها برآب …زید و درست عینهون بچههائی که در بازی باخته باشند، شروع کردند انواع و اقسام ترفندها را روکردن، اما خوب ممکن نبود کاری کرد. خلاصه در این میان حضرت جرجیس به دادشان رسید و گفت که این خانم اصفهانیه از همه دست به نقدتره و از آن میان کسی را که صلاحیتش توسط همین مادرجنتی خوش غیرت تایید شده بود و مردم اصفهان هم خوش غیرتی کرده و انتخابش کرده بودند، به این بهانه که ضرب یعنی زد، نصر یعنی یاری کرد پس به همین دلیل علی جانشین پیغمبره، کی بود با اون خارجیه دست داد؟ بگیرید و ببندید ودرازش بکنید و بزنیدش، شورای نگهبان که این وسط اصلا معلوم نیست چی کاره بود که یک نماینده منتخب دویست هزار نفر را فاقد صلاحیت کند، باز پرید وسط و همین احمد مادرجنتی اعلام کرد که نخیر این خانم صلاحیت نداشته که اصلا درانتخابات شرکت کند و آن نزدیک به دویست هزار نفر اصفهانی هم که به این خانم رای دادن، خیلی بیجا کردند بیخودی به او رای دادند و به این ترتیب یک عدد احمد مادرجنتی برابر شد با دویست هزار رای مردم اصفهان و این خانم را کنار گذاشتند. خلاصه بعد صد و پنجاه سال حرف ظلالسلطان حاکم خوش غیرت اصفهان باز صورت حقیقت به خود گرفت که این آقا نجفی یه بار بهش پیغوم داده بود که به این شازده لوچه بگید که پا رو دم ما نزاره که خوبیت نداره. ظلالسلطان هم که ازآن ختمهای روزگار بود و با همسر عقدی واجب النفقه همین آقا نجفی هم روز و شب در بیتاش پرسه میزد، پیغوم فرستاده بود که شازده میفرمان، آقا لطفا حدود دم خود را تعیین بفرمان تا ما بدونیم که کوجاها نباس پا بذاریم. هرجا قدم میگذاریم، میگن دم آقاست!؟ عجب گیری کردیمها! حالا معلوم شد که حدود دم این احمد مادرجنتی از حوالی اصفهان و توابع هم آنطرفتره و اگه حتا دویست میلیون مردم اصفهان هم به یه خانم گل منگولی، رای داده باشن، یه احمد مادر جنتی یه تنه مثل راحل اول که گفته بود اگه بیست میلیون هم رای «نه» به جمهوری اسلامی بدن، ما خودمان یه تنه به جمهوری اسلامی رای «آری» خواهیم داد، معلوم شد که این مادرجنتی هم عینهون همان راحل اول یک تنه دویست هزار نفرو حریفه. منتها راحل اول بیست میلیون مردم ایران را حریف بود و این مادر جنتی دویست هزار نفر از مردمان اصفهان را حریف است. بالاخره باید یه فرقی بین او که میزد تو دهن دولت و دولت تعیین میکرد، با این ریقونه مادر جنتی باشه که یه پاش لب گوره، نه؟!!