مازیار شکوری گیل چالان – باسمه تعالی، جناب حجه الاسلام مهدی کروبی با سلام و احترام،
معروض میدارم با نظر به اینکه اینجانب در انتخابات ریاست جمهوری سال هشتاد و هشت که به رونمایی کامل از رژیم استبدادی جمهوری اسلامی منجر شد از حضرتعالی حمایت تام داشتهام بر این اساس و چنین پیشینهای این حق را برای خود قائل میباشم که نکاتی چند را با حضرتعالی در میان نهم.
نامه شجاعانه حضرتعالی خطاب به رئیس قوه مجریه جمهوری اسلامی مورد مطالعه اینجانب نیز قرار گرفت. از این جهت حق را آن یافتم تا مکتوب حاظر را خدمت حضرتعالی عرضه دارم. متأسفانه مدت زمانیست به ناحق در شرایط نامطلوب حصر قرار گرفتهاید اما آنگونه که نامه شخص بزرگوار شما از حصارهای حصر ظالمانه به رسانهها رسیده است امید آن میرود که عرایض اینجانب هم از حصارهای عریض و طویل حصر عبور نموده و به سمع و نظر شریف برسد.
خطاب به آقای “حسن روحانی” مرقوم داشتهاید:
«در سال هشتاد و چهار و هشتاد و هشت به پیشنهاد جمعی از دوستان اصلاح طلب و تمایل خود، نامزد انتخابات ریاست جمهوری شدم. متاسفانه در هر دو دوره حق ملت سربلند ایران و اینجانب با دخالت بخشی از نیروهای سپاه پاسداران، بسیج و وزارت اطلاعات ضایع شد و فردی که حقهباز و دروغگو بود و نسبتهای ناروا به مقدسات و تشیع میداد، به ملت و کشور تحمیل شد تا فاسدترین دولت پس از مشروطیت بنام انقلاب اسلامی رقم خورد»
اینکه دو انتخابات مذکور چگونه رقم خوردند و چه فضاحتی به تبع آن به بار نشست امروز روز بر هموطنان عزیز پوشیده نبوده و نیست. اما آنچه بسیار مهم و در خور تأمل است اینکه، انتخاب و انتخابات همچون دیگر واژگان حامل بار معنائی خاص و مشخصی بوده و میباشند. مسلم تصدیق مینمائید که انتخاب میباید لوازم ضروری خود را دارا بوده باشد تا حامل چنین بار معنائی باشد. از لوازم انتخاب، آزادی شخص، استقلال و قوه اختیار اوست که با تکیه بر جمیع این لوازم شخص میتواند با اختیار تام به انتخاب میان گزینههای موجود اقدام نماید. بنا بر این با به میان آمدن موانع غیر طبیعی و محدود کننده حق انتخاب از خارج انتخابات فاقد بار معنایی در خور شده و فقط نامی از آن بر جا خواهد ماند نه نشانی. در این میان انتخابات به عنوان قاعده بازی سیاست به ساز و کارهایی اطلاق شده و میشود که انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان در آزادی کامل مختار به انتخاب گزینههای موجود در جامعه باشند. اما چنان که مستحضر میباشید قانون اساسی جمهوری اسلامی به گونهای سیستماتیک مخل چنین ساز و کاری بوده و میباشد. اصل یکصد و پانزدهم قانون اساسی اشعار میدارد:
«رئیس جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند انتخاب گردد: ایرانیالاصل، تابع ایران، مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه و امانت و تقوی، مومن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمیکشور».
برابر اصل فوق اعتقاد به مبانی جمهوری اسلامی و پایبندی به مذهب رسمی کشور بسیاری از شهروندان را از حق انتخاب شدن و متعاقبا بسیاری از شهروندان را از حق انتخاب کردن محروم داشته و میدارد. تفسیر این اصل جز این نبوده و نیست که حتی شهروند ایرانی “سنی مذهب” هم حق انتخاب شدن برای تصدی مقام ریاست جمهوری را نداشته و ندارد. با این قرار چه رسد به شهروندان عیسوی، کلیمی، زردشتی و بهائی و خدا ناباوران. قانون اساسی رژیم مقدور نمیداند شهروندانی که فاقد اعتقاد به مبانی استبدادی رژیم کنونی ایران بوده و میباشند بر ریاست کرسی ریاست قوه مجریه رژیم تکیه زنند. مع الوصف میباید محضر مبارک عارض شوم خلاف آنچه در مرقومه خود مکتوب داشتهاید که حق حضرتعالی و ملت شریف ایران با دخالت سپاه و اطلاعات و. . . ضایع شد وارونه نگاری بس عظیمیست. چرا که با تدوین قانون اساسی کنونی حقوق شهروندان از اولین روز تثبیت رژیم “ملاتاریا” به گونهای سیستماتیک ضایع شده است.
خطاب به رئیس قوه مجریه مرقوم داشتهاید:
«در این دورهی نکبت بار، خسارتهای سنگینی بر مردم و کشور تحمیل شد که اگر بتوان آثار زیان بار مادی آن شامل غارت اموال عمومی، هدر رفتن هفتصد میلیارد دلار از درآمدهای نفتی و درآمدهای مالیاتی، بذل، بخشش و یا فروش زمینهای مناطق تفریحی و مناطق آزاد از پارک پردیسان گرفته تا کیش و قشم، انتقال بیست و دو میلیارد دلار به دبی و ترکیه، گم کردن دکلها نفتی و کشتیهای ثبت نشده و … را در چند دهه آتی جبران کرد، لیکن بدون تردید نمیتوان آثار زیان بار فرو ریختن اخلاق، شکاف و بی اعتمادی مردم به حکومت و روحانیت و مهمتر آسیبهای وارده به تشیع و امام زمان(عج) را به این سادگی جبران کرد»
با عرض تأسف حضرتعالی و هم قطارانتان خواه یا ناخواه مشکلات به بار آمده در کشور را به پای “محمود احمدی نژاد” نوشته و بر گردن او بار نمودهاید. مگر رژیمی که قاعده و قانونش استبداد و خودکامگی بوده است فقط در همین دوره محدود زمانی نکبت و خساراتهای سنگین به ملت و مملکت تحمیل نموده است؟ مگر غارت اموال عمومیفقط در دوران احمدی نژاد بوده است؟ مگر فرو ریختن اخلاق و به بار نشستن بی اعتمادی مردم به حکومت و همچنین بی اعتمادی مردم نسبت به یکدیگر محصول و خاص این دوره خاص بوده است؟ رژیمی که از روز ابتدا بر مبنای تبعیض به ثبت و ضبط رسیده است نتیجهاش چگونه میباید از ایجاد رانتهای مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مبرا بوده باشد؟ در چنین رژیمی جز این متصور نبوده و نیست که اخلاق بلا موضوع و دیوار بی اعتمادی به صدائی مهیب در هم ریخته شود که مدتهای مدید است در هم ریخته است. خطاب به شخص شما و دیگر همراهانتان که خود را خط امامی میخوانید یادآور میشوم که امام راحلتان بی اخلاقی و بی اعتمادی را در جامعه پی نهاد. اگر به یاد داشته باشید امام شما در باب جاسوسی و تجسس در احوال همسایگان خطاب به ملت عنوان داشته بود:
«من به حسب تکلیف شرعی به همه ملت عرض میکنم که هر منزلی، این دو- سه تا منزلی که در اطراف خانه خودش است، نظر بکند ببیند چه جور میگذرد در سرتاسر ملت . . . خوب، شما باید جمعیت اطلاعاتی و گروه اطلاعاتی باشید. خوب، هر انسانی میتواند که بفهمد این منزل همسایه، کیها هستند، چه میکنند، آن منزل آن طرفیش هم چه میکند. این دو- سه تا منزلی که اطراف است، شما آن را تحت نظر بگیرید، شما هم او را تحت نظر بگیرید. اگر ده روز، بیست روز، یک ماه این کار بشود که همه مردم توجه به این داشته باشند که این همسایه من چه میکند، تو خانه همسایه من کی رفت و آمد میکند، پیدا کردن یک رد پایی از این منافقین و منحرفین فوراً اطّلاع بدهند به آن کمیته نزدیک، به آن کلانتری نزدیک اطلاع بدهند که یک همچو قصه ای در آن منزلهاست، اگر این طور بشود زود حل میشود . . . یک تکلیف شرعی الهی است که خود مردم سرتاسر کشور، خود مردم که در هر جا هستند نظر کنند ببینند در این همسایگی با آن همسایه، آن همسایه چه میگذرد، کی رفت و آمد میکند، رفت و آمدهای مشکوک است، رفت و آمدهای عادی است؟ رفت و آمدهای مشکوک را نظر بگیرند و بعد اطلاع بدهند»
[صحیفه امام / جلد صفحه نود و پنج الی صد و یک]
همین حکم خلاف شرع بود که مرحوم بازرگان را بر آشفت. با این حکم حریم خصوصی افراد بر خلاف رهنمود “قرآن” به حریم عمومی مبدل گشت. اما امام شما این بار در موضعی وقیحانهتر از پیش بر گناه خود اصرار ورزیده و حتی مرحوم بازرگان را بیچاره خطاب کرد. خمینی گفت:
«یک بیچارهای به من نوشته بود شما که گفتید که همه اینها باید تجسس بکنند یا نظارت بکنند، خوب، در قرآن میفرماید که: وَ لا تَجَسَّسُوا: در کارهای پنهانی یکدیگر جستجو نکنید، راست است، قرآن فرموده است، مطاع هم هست امر خدا، اما قرآن حفظ نفس آدم را هم فرموده است که هر کسی باید لا تَقْتُلُوا انْفُسَکُمْ: خودتان را مکشید. این اشکال را به سید الشهدا بکنید. وقتی که اسلام در خطر است، همه شما موظفید که با جاسوسی حفظ بکنید اسلام را. وقتی که حفظ دماء مسلمین بر همه واجب باشد، اگر- فرض کنید که- حفظ جان یک نفر مسلمانی، حفظ جانش وابسته این است که شما شرب خمر کنید، واجب است بر شما. دروغ بگویید، واجب است بر شما. احکام اسلام برای مصلحت مسلمین است، برای مصلحت اسلام است، اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همه مان باید از بین برویم تا حفظش کنیم. اگر دماء مسلمین را در خطر دیدیم، دیدیم که یک دسته دارند توطئه میکنند که بریزند و یک جمعیت بی گناهی را بکشند، بر همه ما واجب است که جاسوسی کنیم. بر همه ما واجب است که نظر کنیم و توجه کنیم و نگذاریم یک همچو غائلهای پیدا بشود. حفظ جان مسلمان بالاتر از سایر چیزهاست. حفظ خود اسلام از جان مسلمان هم بالاتر است. این حرفهای احمقانهای است که از همین گروهها القا میشود که خوب، جاسوسی که خوب نیست! جاسوسی، جاسوسی فاسد خوب نیست، اما برای حفظ اسلام و برای حفظ نفوس مسلمین واجب است، دروغ گفتن هم واجب است، شراب خمر هم واجب است»
[صحیفه امام / جلد پانزدهم / صفحه صد و شانزده]
جناب آقای کروبی، بی اخلاقی از همان روزهای ابتدای پیروزی انقلاب شکوهمند ملت ما توسط حاکم شدن ضد انقلاب بر انقلاب آغاز شد نه از آن روز که “محمود احمدی نژاد” در تاریخ رژیم ظهور نمود. فروپاشی اخلاق و اعتماد آنگاه همچون خورهای بر جسم و روح این ملت افتاد که خمینی جماران” بر “خمینی نفلوشاتو” شورید و کودتایی علیه انقلاب ملت ایران را رقم زد. اگر قرار است به عامل و عوامل بروز بی اخلاقی و بی اعتمادی بپردازید نیک آن است که به علتالعلل که همان امام مطلوب نیروهای خط امام است رجوع نمائید. چنانچه از یاد نبرده باشید که نبردهاید خمینی در پاریس بیان انقلاب بود. هر آنچه را در حضور رسانههای جمعی متعهد شده بود در یک کلام تضمین کننده “ولایت جمهور مردم” بود و عمل به “اعلامیه جهانی حقوق بشر” اما در تهران کار دگرگونه شد و “ولایت ظلم و جور فقیه” بر جای ولایت جمهور مردم جلوس نمود و نقض حقوق بشر بر جایگاه حقوق بشر. در همین خصوص بود که او خود با صراحت اقرار نمود “و لکن خدعه کردم”. حال کدامین کس پایه دروغ و بی اخلاقی را بنا نهاد و نهالش را بر زمین جامعه ایران کاشت و داشت و اکنون چنین محصول فاسدی از آن برداشت شده است.
به نظر میرسد قرار طبق روال بر آن پایه استوار است که کاسه و کوزهها بر سر بی ارادهای به نام احمدی نژاد شکسته شود تا از ایجاد و بهرهگیری از تضادی به احمدی نژاد بازی اصلاح طلبان و جناح دیگر رژیم در درون مدار بد و بد تر حاکمیت استمرار یابد.
خطاب به رئیس قوه مجریه مرقوم داشتهاید:
«نفوذیهای دشمن با تکیه بر خود محوری، جاه طلبی و حب ریاست و توسعه قدرت برخی شخصیتها که خیال میکنند سرنوشت سایر ملل مسلمان و کشورها منطقه در ید قدرت آنهاست، کشور را عامدانه به دام تحریمها کشاندند و سرمایههای ملی را از یک سو با غارت و حاتم بخشی نابود کردند و از سوی دیگر دست برجیب مردم بردند و همزمان با فقر و آوارگی و تنگدستی آنان، کشور را به لبه پرتگاه بردند. واگر نبود عنایت خاص پرودگار و آگاهی اقشار مختلف جامعه و تدبیر دولت و برخی بزرگان، ماجراجوییهای هسته ای، کشور را به ناکجاآباد میبرد. متاسفانه جاه طلبی و ریاست برخی را چنان فراگرفته که حد و مرزی برای هواهای نفسانی خود قائل نیستند و ثروت و فرزندان این ملت را قربانی مطامع بلند پروازیهای خود در منطقه قرار داده اند»
خواهشمند است بفرمایید نفوذیهای دشمن چه کسانی بوده و هستند؟ تصمیمات در بدنه رژیم، تمام و کمال از سوی صاحب منصبان اتخاذ شده و میشود. اینکه برخی شخصیتها خیال میکنند سرنوشت سایر ملل مسلمان و کشورهای منطقه در ید قدرت آنهاست داستان جدیدالولادهای نبوده و نیست. شعار “صدور انقلاب” که با کودتا علیه دولت موقت و در سی خرداد شصت به صدور ضد انقلاب یعنی همان تروریسم و خشونت مبدل شد از ابتدای سیطره خمینی بر انقلاب سایه افکند و همذات با رژیم شد. پس اگر دزد میباید گرفت، همه را میباید گرفت. معالوصف مشکل را بر گردن عدهای معدود در زمان حال انداختن از صداقت به دور است. اما اینکه فرمودهاید عدهای عامدانه کشور را به دام تحریم انداختند شاید از صحت برخوردار باشد. اما جناب آقای کروبی، تکلیف ما و شما در این باب چه بود؟ به یاد حضرتعالی میآورم روزی را که جناب آقای دکتر “شیرزاد” نماینده اصفهان در مجلس به برنامه اتمیرژیم معترض شد و گفت:
«جمهوری اسلامی بیست سال به مردم خود دروغ گفته است و اکنون به تمام دنیا دروغ میگوید»
نسبت به گفته ایشان واکنش سختی داشتید. چرا همان روز از موضع انتقادی ایشان حمایت ننمودید؟ به یاد شریف میآورم که در دیدار با اعضای حزب اعتماد ملی شاخه گیلان عنوان داشته بودید که سیاست حزب اعتماد ملی بر آن است که پیرامون برنامه هستهای رژیم اتخاذ موضع ننماید. اگر میدانستید که عده ای عامدانه کار را بدانجا خواهند کشید چرا در آن مقطع سکوت پیشه کردید؟ پیرامون تسلیمنامه اتمی نقش تدبیر دولت کنونی را به رخ کشیدهاید. در این باب میباید معروض بدارم که رهبر رژیم، “علی خامنهای” هشت ماه قبل از انتخابات سال نود و دو در مذاکرات عمان با واسطهگری “سلطان قابوس” میان رژیم و طرف امریکائی انجام شد به سر انجام رسیده و رهبر رژیم جام زهر را سر کشید. این اخبار همان زمان توسط “لوموند” و “لیبراسیون” افشا و پرده از آن بر افتاد. چندی قبل هم سلطان قابوس خبر منتشره را مهر تأیید نهاد. اگر قرار بر تدبیر بوده باشد به گمان اینجانب از ردای علی خامنهای به بیرون تراویده است. دولت حسن روحانی در این میان جز آلت فعلی بیش نبوده و نیست. البته نا گفته نماند که تسلیمنامه هستهای استقلال میهن را نقض نموده است. متن حقوقی برجام به گونهای کامل واضح و مبرهن این مدعا بوده است. در مقدمه برجام متذکر میشود:
«کلیه مفاد و اقدامات مندرج در این برجام صرفاً برای اجرای آن بین گروه پنج بعلاوه یک و ایران میباشد و نمیبایست به منزله ی ایجاد رویه برای هیچ دولت دیگری، یا برای اصول بنیادین حقوق بینالملل و حقوق و تعهدات وفق معاهدهی عدم اشاعه هستهای و سایر اسناد مربوطه، و همچنین اصول و رویههای شناخته شدهی بینالمللی تلقی گردد»
از انتخابات ریاست جمهوری سال نود و دو و انتخابات مجلسین شورا و خبرگان سال نود و چهار ابراز خرسندی کرده و آن را جواب قاطعی به تمامیت خواهان تلقی نمودید. در این باب مکتوب داشتهاید:
«خوشبختانه ایستادگی و مقاومت اقشار مختلف مردم بویژه دانشجویان، فعالان سیاسی و حقوق بشری در حوادث هشتاد و هشت و نیز آگاهی بخشی رسانههای آزاد درس بزرگی به کسانی داد که برخلاف اهداف شهدای انقلاب و جنگ و اندیشه امام رای مردم را زینتی بیش نمیدانند و میخواستند بنام مردم و بکام خود سرنوشت انتخاباتها را به گونه ای دیگر رقم زنند. خدا را شاکرم که در انتخاباتهای نود و دو و نود و چهار مردم با حضور پرشور خود جواب قاطعی به تمامیت خواهان دادند و برخی از نورچشمیهای حاکمیت را از صحنه خارج کردند»
میباید به عرض مبارک برسانم تلقی حضرتعالی از جهاتی چند دچار خدشه بوده و با واقعیت موجود همخوانی نداشته است. پیرامون مهندسی انتخابات ریاست جمهوری در سال نود و دو فقط به یک نکته اکتفا خواهد شد و آن خبری بود که از زبان “امیر محبیان” سردبیر روزنامه رسالت به بیرون تراوید و پرده از راز و رمز انتخابات سال نود و دو و انتخاب روحانی بر انداخت. محبیان در ششم فروردین ماه سال نود و سه عنوان داشت:
«حاکمیت دیگر به محمود احمدینژاد اعتماد ندارد و حسن روحانی بخشی از یک پروژه بزرگ نظام برای ساماندهی آینده است. . . احمدی نژاد تحلیلی اشتباه از میزان انعطاف نظام داشت و گمان میکرد نظام در برابر اصلاحطلبان یا فردی مثل روحانی چارهای جز اتکا به او ندارد. سیستم، روحانی قابل پیشبینی را به احمدینژاد غیرقابل پیشبینی ترجیح داد و به همین خاطر هم رحیممشایی را رد صلاحیت کرد. روحانی بخشی از یک پروژه بزرگ است گفته در مقدمات این پروژه احمدینژاد نقشی را بر عهده داشت، اما این نقش در پرده دوم توسط فردی چون روحانی قابل اجرا بود، نه احمدینژاد»
اما داستان انتخابات سراسر مهندسی شده مجلسین در سال نود و چهار بس فاجعهبارتر و اسفناکتر از انتخاباتهای پیشین بود. انتخاباتی که معلوم نبود طنز است یا تراژدی اما درون مایهای از هر دو را در خود داشت. بخش اعظمی از مهندسی انتخابات مجلسین اخیر به واسته اصلاح طلبان به وقوع پیوست. شاهد مدعا لیست ارائه شده مجلسین در تهران است که با نام لیست “امید” ارائه شد. در لیست “امید” برای مجلس اسامی چهرههای شاخصی چون “کاظم جلالی” رئیس مرکز پژوهشهای مجلس و “بهروز نعمتی” به چشم میخوردند. کاظم جلالی در سال هشتاد و نه خواهان اشد مجازات برای شخص شما و میرحسین موسوی شده بود. بهروز نعمتی نیز در شهریور ماه گذشته با حمایت از شورای نگهبان و تمجید از عملکرد گذشته این شورا خواستار رد صلاحیت به اصطلاح فتنهگران شده بود. حال بیافزائید بر لیست مذکور نام و نشان “علی رضا محجوب” را که به نقل از خانم “روحیه صفاجو” به پیروان آئین به حق یا باطل بهائیت توهین و تمسخر روا داشته است. اما لیست شانزده نفره امید در تهران برای مجلس خبرگان از عجایب روزگار بود. بهت و حیرت از سر تا پای وجود آدمی را فرا میگرفت. در صدر لیست نام “اکبرهاشمیرفسنجانی” قرار گرفته بود. شخصی که گذشتهاش در قتل و غارت زبانزد خاص و عام است و از مرزهای جغرافیایی ایران فراتر رفته است. هاشمی رفسنجانی عامل فضاحت کنونی کشور است. نقش او در بحران گروگانگیری، اقدامات علیه دولت موقت، کودتای خرداد سال شصت، ادامه جنگ، قتلهای زنجیرهای و ترورهای خارج کشور بر کسی پوشیده نیست. هاشمی رفسنجانی هنوز که هنوز است به سئوالات بی شمار پیرامون نقشش در مورد قتلهای زنجیرهای پاسخ نگفته است. هاشمی رفسنجانی چندین محکومیت بینالمللی در زمینه تروریسم را در پیشینه خود دارد. محکومیت “میکونوس” فقط یکی از این نمونهها در کارنامه جنایتهای اوست. او یکی از آمران ترورهای خارج کشور بوده است که امضایش زیر حکم قتل افرادی چون مرحومین “عبد الرحمان قاسملو”، “عبد الله قادری آذر”، “صادق شرفکندی”، “نوری دهکردی”، “فتاح عبدلی”، “همایون اردلان”، “کاظم رجوی”، “فریدون فرخزاد” و بسیاری جان باختگان دیگر در خارج از کشور منقوش است. اکنون آیا میباید به انتخاباتی که در آن از چنین جنایت پیشهای حمایت کرده و خود را سپر بلای او کردهاید خرسند باشید؟
اسامیدیگر جنایت پیشگان نیز انسان را حیران میساخت. اسامی ”محمد محمدی نیک ری شهری” و “قربان علی دری نجف آبادی” دیگر اسامیننگین لیست امید بودند. و اما ری شهری که بود؟ بی شک حضرتعالی بهتر از بنده در مورد هویت او مطلع بوده و میباشید. قاضی و بازجوی مرجع مظلوم مرحوم “آیت الله العظمیسید کاظم شریعتمداری” بوده و در خاطرات خود با افتخار و وقاحت مدعیست که خدمت آن بزرگوار تعرض و کشیدهای را به گوش آن مرحوم نواخته است. حضرتعالی را مطلع مینمایم که پس از اعلام نتایج مهندسی شده انتخابات و اعلام ورود ری شهری به خبرگان “مهندس حسن شریعتمداری” فرزند آیتالله مظلوم در مقام اعتراض به حمایت اصلاح طلبان بر آمده و در صفحه فیسبوک خود نوشت:
«جای خالی اخلاق در لیست اصلاح طلبان واعتدال گرایان . آیا برای بسیاری در جامعه ایران راى به جنایت و جنایتکار وجدانها را نمیآزارد؟ نزدیک به دو میلیون رای آن هم در تهران به این جنایتکار آیا معنائی جز تباهی اخلاق در جامعه ما دارد؟ آیا سران اصلاح طلبان شرکای این جنایتکاران نبوده و نیستند؟ .تبهکارانى رفتند وجنایتکارانى آمدند. آیا واقعا این را میخواستید؟»
اکنون در چشمان فرزند آیتالله چگونه میباید نگریست؟ پاسخ ایشان را چه باید گفت؟
ری شهری قاضی بیدادگاه مرحوم “صادق قطب زاده” بوده است. بیدادگاهی که پوشیده نبود پاپوشهای دروغینش با توطئه ک.گ.ب ، حزب توده و احمد خمینی و دیگر جماران نشینان سر هم آمده است. حتی کار نهادن مواد منفجره در چاه نزدیک جماران هم دروغی بیش نبود. قطب زاده جوان بود و به شهادت برخی در زرنگی هیچ نداشت و گویی حتی شبها را در صدا سیما که محل کارش بود و یا منزل این و آن میخفت. اما با این همه ری شهری حکم اعدامش را صادر کرد و متأسفانه بانگ مرغی برنخاست. جناب آقای کروبی میدانید قطب زاده را چگونه اعدام کردند؟ داستان غمانگیز قتلش را از هم کلامیام با یکی از افرادی که تیربارانش کرده بود برایتان روایت خواهم کرد. سال هشتاد و سه بود که در تهران دوستی به بنده گفتند فلانی که فلان جا کار میکند قطب زاده را تیرباران کرده است. روزی دل به دریا زده و رفتم او را یافتم. پرسیدم قطب زاده را شما تیرباران کردید؟ با شرمندگی پاسخ گفت: بله. از او پرسیدم چگونه او را تیرباران کردید؟ پاسخ گفت: صبح بود و هنوز سپیده نزده بود که او را برای اعدام آوردند. گفت: دو رکعت نماز اقامه کنم. پس از اقامه نماز او را آماده اعدام کردند اما به جوخه نبستند. به من گفتند فقط دو تا پاهایش را هدف قرار بده. پاها را هدف قرار دادم و ماشه را چکاندم و در دمیقطب زاده نقش بر زمین شد. هفت هشت ده نفری که آنجا بودند جلو رفتند و اسلحه کمری را بیرون کشیدند. گمان کردم میخواهند تیر خلاص بزنند. اما مسخرهاش میکردند و او هم فقط جیغ میکشید و فحش میداد. با اسلحه کمری دو دستش را هدف گرفتند. حالا دیگر دو دست و دو پا از کار افتاده بودند. قطب زاده غرق در خون بود و فقط فحش میداد.
آری، جناب آقای کروبی قطب زاده را این چنین در جوانی به ناحق جان ستاندند. زجرکش کردند و او را در ابن بابویه به خاک سپردند. قبرش هنوز که هنوز است به سنگ قبر مزین نشده است و کس نمیداند که خاک بی سنگ و غریب آرامگاه آزادهای به نام قطب زاده است. چگونه مردم را تشویق نمودید تا به قاتل قطب زاده رأی دهند؟ البته از شما انتظار نیست چرا که برخی دوستان قدیمش هم همچون دکتر “ابراهیم یزدی” که زمانی با او همراه بودند جوانی و قامت همچو سروش را از یاد بردند و با انتشار فیلم ویدیوئی مردم را ترغیب نمودند که به قاتل برادر قدیمشان رأی دهند. ای تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!
جناب آقای کروبی، چنین رأی و انتخابی چه جای شادی و سرور دارد؟ انتخاباتی که به بهترین نحو ممکن از سوی ارباب قدرت مهندسی شد. علی خامنهای با جا دادن اسامی امثال کاظم جلالی و دیگر قماشی از این دست در لیست امید مجانین را بی سر و صدا به مجلس نشاند و عدهای بی نام و نشان را هم به حجله مجلسین در آورد. با مهندسی حذف “محمد تقی مصباح یزدی” و “محمد یزدی” از مجلس خبرگان چهل و دو درصد ساخت این مجلس را به گونهای دگرگون نمود که شاگردان جوان و تازه نفس مصباح وارد این مجلس شوند. کسانی همچون میرباقری که مصباح او را از مفاخر قلمداد نموده و محمدی عراقی داماد مصباح و دیگرانی این چنین. چه پیروزی افتخار آمیزی!
در نامه ارسالی خود به حسن روحانی عنوان داشتهاید:
«طنز ماجرا آنجاست که آنانی که سرمایههای مادی و معنوی کشور را به پای کذابی گذاشتند و نتیجه ی بصیرت شان این روزها برهمه روشن شده، بابصیرت و نجیب شدند؛ و آنانی که هشدار دادند و این روزها را پیش بینی کردند و در چند سال گذشته برای تلاش اصلاح گرایانه شان متحمل حبس و حصر غیرقانونی شدند، نانجیب نام گرفتند. چه رقت انگیز است این توهم اربابان قدرت که فکر میکند عزت و ذلت بندگان خدا در اختیار آنان است»
اما طنز ماجرا آن نیست که فرمودهاید. طنز ماجرا آن است که معتقد بودید رژیم در دو انتخابات ریاست جمهوری هشتاد و چهار و هشتاد و هشت دست به تقلب و تخلف گسترده زده است. اما اکنون از حصر و حصار مردم را به شرکت در پای صندوقی فرا خواندید که خود مدعی بودید داور و حاکمش خود ناعادلانه جانبدار طرف مقابل بوده است. اگر داور بازی تا بدین حد و اندازه از عدالت به دور بوده است چگونه اکنون مردم را به پای همان صندوق با قضاوت همان قاضی فرا خواندید؟ نتیجه اینکه یا معتقدید رژیم در دو انتخابات هشتاد و چهار و هشتاد و هشت ناعدالتی پیشه نکرده است و شما به ناحق به نتیجه اعلام شده انتخابات معترض بودهاید و یا معتقدید حاکم و داور نا عدالتی پیشه کرده اما شما به ارادهاش در این انتخابات گردن نهادهاید که در هر دو صورت حکم قضیه متغیر نخواهد شد. با این وصف ارباب قدرت را از حال و هوای تدافع به در آورده و در موضع تهاجم استوار نمودید تا شما را نانجیب بخواند که خواند.
در پایان به نظر شریف حضرتعالی میرساند که مرقومه مذکور فقط در یک نکته از قوت برخوردار بود و آن اینکه از حسن روحانی خواهان بودید تا از حاکمیت مستبد درخواست نماید دادگاهی عادلانه جهت محاکمه و متعاقب آن دفاعیات شخص شما دایر شود. این درخواست میتواند ابتلا و امتحانی بس مهم برای حسن روحانی به شمار آید. چرا که یا به مسئولیت خود در قبال درخواست شما گردن مینهد و یا از آن عدول مینماید که در این صورت مسئله رفع حصر از حالت ابزاری وجه المصالحهای که در ید اصلاح طلبان و حامیان روحانی قرار گرفته رها خواهد شد.
با آرزوی توفیق و سلامتی برای حضرتعالی.
ایام عزت بر قرار
مازیار شکوری گیل چالان
۲۳ / ۱/ ۱۳۹۵