[دیدگاه] [احزاب و گروههای سیاسی]
کیهان آنلاین – ۱۰ بهمن ۹۳ – در لفظ «سکولار»، ما با صفتی چند معنائی روبرو هستیم. هر یک از این معانی کاربرد خاص خود را دارند و، بدون توجه به ترکیبات و متونی که این صفت در آنها به کار گرفته میشود، نمیتوان در مورد مقصود گوینده و به کاربرنده قضاوت کرد. من، در این مقاله، برای روشن شدن این تفاوتهای کاربردی در مورد صفت «سکولار» به توضیح تنها پنج کاربرد مهم آن اکتفا میکنم.
پیشگفتار
در گفتگوهائی که در هفته گذشته با برخی از دوستان درباره مفهوم «سکولار» داشتم به من توصیه شد که آنچه را به ایشان میگفتم در مطلب این هفته باز و عمومی کنم. به همین دلیل میخواهم با ذکر مقدمهای در قلمروی «زبان/ جامعهشناسی» نکاتی چند را درباره چرائی برخی از ابهامات در مورد مفهوم «سکولار» توضیح دهم.
در قلمروی کاربرد واژهها، یک امر بدیهی و کاملاً تجربی و شناخته شده آن است که کمتر واژهای را، بخصوص در جمع مفاهیم تجریدی، میتوان یافت که به تنهائی دارای معنائی معین و تردیدناپذیر باشد. به عبارت دیگر، یک واژه مشخص در هر «متن»ی میتواند رنگ و بوی و معنائی نو یا یگانه به خود بگیرد،؛ چندان که با معنایش در متنی دیگر متفاوت و گاه متضاد باشد.
این امر نه تنها در مورد «متن»ها صادق است بلکه نمود آن را حتی میتوان در «ترکیب»هائی که میسازیم نیز مشاهده کنیم. مثلاً، جمع «صفت و موصوف» گونهای از ترکیبها هستند که در آنها یک صفت معین ممکن است در توصیف اسمهای متعددی به کار گرفته شود و در هر ترکیبی، که از جمع اسم و صفت به دست میآید، معنائی تازه را بیان کند.
صفت «گران» را در نظر بگیریم که در معنای کلی «بیش» و «زیاد» و «سنگین» است اما در ترکیبهایش با اسمهای مختلف صورتهائی از خوب و بد، زشت و زیبا، خواستنی و ناخواستنی به خود میگیرد و آنگاه، هنگامی به شکل «اسم صفت» در آید صورت معنائی دیگری مییابد. به این نمونهها توجه کنیم: گران، گرانی، گرانقیمت، گرانبها، گرانسنگ، گرانمایه، گرانسایه، گرانسر، گرانفروش، گرانقدر، گرانبار، گرانپایه، گرانجان، گرانگوش، گرانچشم، گرانخاطر، گرانخسب، گرانخوار، گرانخیز، گراندود، گرانروح، گران خریدن، گرانی کردن، آن سخن بر من گران آمد، «مرد این بار گران نیست دل مسکینم» (حافظ)، «چون گرانی به پیش جمع آید..» (سعدی)، «به سخنهای گران، ناصبیان را، تَبراند» (ناصر خسرو)، «مطرب آغازید یک ضرب گران» (مولوی)، «مهترند آنچه زان گران دستاند» (مسعود سعد)، و…
معناهای چند گانه صفت «سکولار»
تا آنجا که من میدانم، «سکولار» واژهای است در زبان لاتین (یا «رومی» که مادر اغلب زبانهای کنونی اروپائی است). با توجه به ریشهشناسی واژگان، واژه/ صفت ِ «سکولار» هم در هر ترکیب و زمینهای میتواند واجد معنائی باشد که با دیگر معناهایش در متنهای دیگر متفاوت و گاه متضاد است. در زبانهای لاتین این صفات پنج معنای به هم پیوسته را با خود حمل میکند:
- «زمانمند»: به معنای تغییرپذیر، موقتی، فناپذیر، دگرگون شونده و، به قول نیما یوشیج، «رونده».
در این معنا، واژه سکولار متضاد معناهای دائمی، پایدار، فناناپذیر، تغییرناپذیر، و به قول اهل ایمان مذهب، «باقی» است. مثلاً، قرآن، در سوره «الرحمن» مدعی است که «کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذو الجلال والإکرام» و این کلام را عموماً چنین ترجمه کردهاند: «هر چه بر [زمین] است “فانى” شونده است (آیه ۲۶) و ذات با شکوه و ارجمند پروردگارت «باقى: » است(۲۷)».
حال اگر بخواهیم جمله «هر چه بر [زمین] است “فانى” شونده است» را با استفاده از واژه لاتینی ترجمه کنیم خواهیم خواند که: «هر چه بر روی زمین است سکولار است!» و تقابل امور «فانی» و «باقی» هم تقابل امور «سکولار» و امور «پایدار» مربوط به «ذات پروردگار» است.
- عهدی و زمانی و دهری: مفهوم تغییر و دگرگونی آفریننده مفهوم «زمان» نیز هست، زیرا آنجا که «تغییر» وجود نداشته باشد «زمان» هم وجود ندارد و هر کجا نیز که تغییری در کار باشد این تغییر در ظرف زمان صورت میگیرد. بنا بر این سکولار را به معنای زمانی و عهدی و دهری نیز به کار بردهاند.
- نسلی: وجود جهانِ تغییریابنده و زمانمند موجب پیدایش مفاهیمی همچون زادن و مردن نیز هست و به همین دلیل این واژه لاتینی معنای زاد و ولد و نیز «نسل» را نیز در خود حمل میکرده است. جالب است که در قرآن نیز اشارهای به این مفهوم وجود دارد؛ آنجا که در سوره توحید گفته میشود: «قل هو الله احد / … / لم یلد و لم یولد…» (بگو که خدا یگانه است و نه زاده شده و نه میزاید) که این تعاریف را میتوان با صفات «زروان» (خدای ایرانی زمان) مقایسه کرد که زاینده هستی متغیر و زمانمند است و، در نتیجه، میتوان صفت «زروانی» را با صفت «سکولار» هم معنا گرفت.
- مادی: آنچه در ظرف زمان تغییر میکند «ماده» نام دارد و ماده آن بخش از هستی است که میتوان آن را با حواس خود (و گستردگیهای این حواس به کمک وسائلی همچون میکروسکوپ و دوربین و تلفن و تلویزیون و غیره) تجربه کرد. در این مقام هر امر مادی امری سکولار نیز هست. حال آنکه قلمروی مخالف ماده را با صفاتی همچون «معنوی» تعیین میکنند. در همین راستا دو صفت متقابل ظاهر و باطن هم بسیار به کار گرفته میشود که امر ظاهر همان امر سکولار است.
- «زمینی»: در ریشه شناسی واژه لاتینی «سکولار» میبینیم که این واژه علاوه بر معنای «زمانمند» به معنای «امر زمینی»، در برابر «امر آسمانی»، نیز به کار گرفته شده است.
ریشهشناسان در مورد منشاء پیدایش این معنا از واژه سکولار (که گویا معنای اصیل آن نیز بوده است) به «امر اخذ مالیات» از شهروندان اشاره میکنند. از آنجا که مردم از یک سو به حکومت و سوی دیگر به روحانیت مالیات میپرداختهاند، برای تفکیک این دو نوع مالیات، مالیات پرداختی به حکومت را «سکولار» میخواندهاند. مفهوم مقابل این واژه را میتوان در صورتهای مختلف مشاهده کرد: مالیات مذهبی، مالیات دینی، و… در اسلام اگرچه واژه خاصی برای «سکولار» معین نشده اما در مورد «مالیاتهای غیر سکولار» واژه عمومی «ذکوت» را داریم و در تشیع نیز واژه خاص «خمس» (یا یک پنجم) را که «سهم امام» هم خوانده میشود. این هر دو واژه حاکی از مالیاتی هستند که مؤمنان به «نمایندگان عالم غیب بر زمین» میپردازند و ما، در زبان فارسی، واژه «مالیات» را تنها به معنای «مالیات سکولار» به کار میبریم.
بدین سان، میتوان دو ستون از معانی را در برابر هم قرار داد که ستون دوم واجد همه معناهای به هم پیوسته «سکولار» است:
باقی فانی، متغییر ، دگرگون شونده، رونده
ابدیت زمانه، عهد، عصر
نازائی زاد و ولد، تناسل، نسل
معنوی مادی
باطنی ظاهری، قابل دیدار و تجربه
آسمانی زمینی
بدین سان، ما در لفظ «سکولار» با صفتی چند معنائی روبرو هستیم و هر یک از این معانی کاربرد خاص خود را دارند و بدون توجه به ترکیبات و متونی که این صفت در آنها به کار گرفته میشود نمیتوان در مورد مقصود گوینده و به کاربرنده قضاوت کرد.
من، برای روشن شدن این تفاوتهای کاربردی در مورد صفت «سکولار» به توضیح تنها پنج کاربرد مهم آن اکتفا میکنم اما همگان میتوانند با به کار گرفتن تخیل خود کاربردهای دیگری را نیز در مورد این صفت تصور کنند.
- سکولاریسم حقوقی و قانونی:
«حق»، یک پدیده اجتماعی و لذا زمینی است و، پس، سکولار است. مدعیان نمایندگی «آسمان» در زمین برای کسی حقی قائل نیستند چرا که در باور آنها همه پدیدههای زمانمند تسلیم اراده و مشیت الهی هستند و، در عین حال، این آسمان است که برای پدیدهها (از جماد تا گیاه و انسان) «تکلیف» تعیین میکند و در برابر اطاعت یا طغیان و سرپیچی از آن تکالیف نیز پاداش و جزا و عقوبتهای اخروی قائل میشود. محال آنکه وقتی حقوق افراد در اجتماع مطرح میشود، از آنجا که فرد و اجتماع هر دو پدیدههائی تغییر یابنده و فانی هستند، نمیتوان در مورد شان حقوق ابدی و تغییر ناپذیر قائل شد.
هر نسل، به خاطر تغییراتی که در زندگیاش رخ میدهد، دارای نیازها و شرایط تاز ای است و در شبکهای از روابط نوین با دیگران قرار دارد و لازم است که این روابط تازه با قوانین تازهای که حقوقی از گذشته را منسوخ کرده و حقوقی روزآمد را جانشینشان میکنند منظم شوند. بنا بر این، امر قانون گزاری و تعیین حقوق فرد و اجتماع نیز نمیتواند امری ابدی و تغییر ناپذیر باشد. به کلامیدیگر، «قانون گزاری امری سکولار است».
توجه کنید که در این مورد صفت «سکولار» به منظور نفی امر الهی و ابدی و آسمانی به کار نمیرود. بلکه فقط رسانای این مطلب است که امور روزمره و زمانمند را خود انسان ها باید تشخیص داده و در موردشان قانون وضع کنند و هر کجا هم که لازم شد آن قوانین «موضوعه» را نفی یا تغییر دهند. لذا، هنگامی که ما خواستار یک «قانون اساسی سکولار» میشویم تنها خواستار آن شده ایم که امر دنیویمان را خودمان تنظیم کنیم. اما، در عین حال، اگر مؤمنان به عالم غیب بخواهند از تکالیف تعیین شده از جانب مدعیان ارتباط با آسمان اطاعت کنند نیز کسی نباید جلوگیر آنها باشد.
از این منظر که بنگریم «تکلیف تعیین شده به وسیله آسمان» امری فردی است که، تنها به خاطر ارتباطات فرد با دیگران، جنبه اجتماعی پیدا میکند؛ حال آنکه امر حقوقی امری اجتماعی است که شمول خود را بر افراد میگستراند. امر تکلیفی امری در حوزه اختیار فرد است اما امر حقوقی (یا قانونی) در حوزه اجتماع قرار دارد و، تا از طریق جامعه تغییر نکرده است، بر فرد تحمیل میشود و فرد در مورد آن دارای اختیاری نیست.
پدید آمدن «قوانین مدنی» در برابر، یا شانه به شانه احکام مذهبی، که مجموعشان را«شریعت» میخوانیم، خود ناشی از درک گوهر سکولار زندگی اجتماعی است و با تصدیق ادعای «تغییر ناپذیری ِ احکام» است که کوشش میشود آنها تنها در حوزه اختیار فردی اشخاص قرار گیرند و از دخالت در امر دنیائی قانون گزاری ممنوع شوند.
در همین زمینه میتوان به کارکرد «دادگستری» نیز توجه داشت. وجود «محکمه شرعی» دخالت امر آسمانی در امر زمینی است و پدیدهای ضد مفروضات جداساز آسمان از زمین محسوب میشود. به عبارت دیگر، «محکمه شرعی» بیشتر پدیدهای مذهبی است تا دینی؛ بدین خاطر که دین محصول نبوت است اما مذهب محصول کار روحانیت که مدعی جانشینی نبی و رسول است و میخواهد امر آسمانی را زمینی کند تا خود به قدرت و ثروت برسد؛ و چون امر آسمانیِ تغییرناپذیر را نمیتوان به امر زمانمند و متغییر تبدیل کرد، روحانیت میکوشد، به جای آن، جامعه و روابط اجتماعی را به امور ثابت و تغییرناپذیر تبدیل کند و چون نمیتواند چنین کند، مآلاً، به مظهر مخالفت با تغییر و نو شدن و نوآوری و کوشنده راه محافظهکاری تبدیل میشود.
همچنین میتوان به اشتباه مهلک مسلمانانی که در سرزمینهای معتقد به سکولاریسم حقوقی خواستار اجرائی شدن شریعت در «محاکم شرعی» هستند توجه کرد و دید که چگونه آنها میخواهند تا احکام سنگ شده قرون تاریک را بر زندگی امروز تحمیل کنند. از این حیرتانگیزتر وضعیت کشور خود ما است که در آن شریعت مبنای قانون اساسی و قانونگزاریهای مختلف قرار گرفته است. نتیجهاش همین سنگسار و انگشت و دست و پا بریدن و اعدامهائی است که کشور ما را به اعماق تاریخ اسلامی پرتاب کرده است.
- سکولاریسم سیاسی:
هرگونه که پدیده حکومت و زاده آن را، که سیاست باشد، تعریف کنیم در مییابیم که هر دو اموری اجتماعی و در نتیجه سکولار اند و، خود به خود، حضور نمایندگان دین و مذهب و شریعت در حکومت و نهادهای برخاسته از آن، هنگامی تضاد و تنش ایجاد میکند که آنها بخواهند بر حسب شریعت مورد اعتقاد خود عمل کنند. این وضعیت نتیجهای جز سدسازی حکومت در برابر جریان وقفهناپذیر تغییر اجتماعی و نیز کوشش مهلک برای تحمیل امر تغییرناپذیر بر زندگی دگرگون شونده نخواهد داشت.
میبینید که در اینجا بحث در ممنوعیت حضور روحانیت در حکومت نیست بلکه بحث در آن است که وقتی جامعهای بر اساس یک قانون اساسی سکولار ساخته شد آنگاه هر کس، با هر عقیدهای، حق دارد در نهادهای برآمده از آن فعالیت کند؛ مشروط بر اینکه متعهد به اجرای اصول سکولار چنین قانونی باشد.
همچنین مشاهده میکنیم که «سکولاریسم سیاسی» مخالف وجود ادیان و مذاهب نیز نیست بلکه صرفاً مخالف حضور شرایع و مذاهب در حکومت است. بعلاوه، از آنجا که قانون اساسی سکولار در برابر همه عقاید، چه مذهبی چه غیر مذهبی و چه ضد مذهبی، جنبه بی طرفی دارد و تنها میکوشد تا نگذارد که صاحبان این عقاید از جاده تقابل متمدنانه عقیده خارج شده و به ایجاد مزاحمت با یکدیگر بپردازند، چتری محافظ برای همه عقاید، و از جمله باورهای مذهبی، نیز محسوب میشود.
- سکولاریسم فلسفی:
این نوع سکولاریسم نه تنها دارای عامیت آن دو نوع بالا نیست بلکه در تخالف با تفکر دینیـ مذهبی قرار میگیرد و با آن مبارزه میکند. هر «فیلسوف سکولار» دستگاه اندیشه خود را بر اساس این مفروضات قرار میدهد که اساساً پدیدههائی به نام عالم باقی و غیب و باطن و تغییرناپذیر و، در نتیجه، خدا و فرشتگان و جنیّان و بهشت و جهنم و روز جزا وجود ندارند و دین و مذهب، هر دو، ساخته ذهن بشرند و جامعه وقتی به رهائی خواهد رسید که خود را از قید این «جعلیات» آزاد سازد. بدین سان، سکولاریسم فلسفی ضد دین و مذهب است.
مثلاً، در کشور خودمان، و در عصر پیروزی انقلاب مشروطه، هنگامی که به نیمایوشیج جوان بر میخوریم که، در منظومه «افسانه»ی خود، خطاب عتابآلودش را متوجه حافظ میکند و میگوید:
حافظا! این چه کید و دروغ است
کز زبان می وجام ساقی است؟
نالی ار تا ابد باورم نیست
که بر آن عشق بازی که باقی است
من بر آن عاشقم کو رونده است
میبینیم که او، در عین انکار «امر باقی»، اعتقاد خود را به «سکولار» بودن همه پدیدههای هستی اعلام میکند.
در این قلمرو اما ضایعه آنگاه پیش میآید که شنونده سخن او، معنای فلسفی صفت «سکولار» را به معنای سیاسی و حقوقی آن نیز تسری دهد و تصور کند که وقتی از «حکومت سکولار» سخن میگوئیم قصدمان حکومتی است که بتواند ادیان و مذاهب و روحانیت و مسجد و کلیسا را براندازد.
در مقابل، شاهد این وضعیت هم بودهایم که روحانیت نیز، چه از سر ناآگاهی و چه به دلیل تلاش برای حفظ بقای خود، کوشیده است با هر نوع سکولاریسمی مبارزه کند و بکوشد به تودههای مردم القا کند که سکولاریسم با بی دینی و لامذهبی و ضذیت با اینگونه امور مساوی است.
جالب آن است که ببینیم اتفاقاً در مغرب زمین، دستگاه مذهب، برای حفظ خود از هجوم فلاسفه سکولار است که به استقرار حکومت سکولار تن داده است؛ چرا که میداند اگر باورمندان به فلسفه سکولار، بدون وجود یک قانون اساسی سکولار، به قدرت برسند، قادر خواهند بود که بلافاصله به امحا و نابودی باورهای غیرسکولار دست بزنند. ما، مثلاً، این وضعیت را در جوامع تا کنونی ِ کمونیستی مشاهده کردهایم (در آینده چه خواهند کرد، نمیدانیم!). حال آنکه در جوامع غربی، به خاطر پذیرش سکولار بودن حکومت از جانب نهادهای مذهبی، صاحبان عقاید متضاد توانستهاند با یکدیگر همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند.
به همین دلیل هم هست که سکولارهای حقوقی و سیاسی در جوامع عقبمانده باید در مورد این تفکیک کاربردی صفت سکولار به شدت کار کنند و این امور را از هم جدا سازند.
- سکولاریسم نو:
از آنجا که، در سابقه تاریخی خود، سکولاریسم تنها به معنای «جداسازی مذهب از حکومت» به کار میرفته است و در سراسر قرن بیستم نیز دیدهایم که اغلب حکومتهای مدعی سکولاریسم، به جای تأمین آزادی بیان همگانی، به استبداد و سانسور و ممنوعیت دست زدهاند و برای توجیه کار خود نیز به پدیده دیگری متوسل شدهاند که «ایدئولوژی» نام دارد، و با توجه به اینکه تعریف و ماهیت مذهب و ایدئولوژی یکی است، لازم آمده است که معنای سکولاریسم را، بخصوص در وجه سیاسی آن، گسترده ساخته و آن را چنان تعریف کنیم که خواستاری جدائی مذهب و ایذئولوژی (که اغلب با نام مکتب از آن یاد میکنند) هر دو منظور نظر باشد. سکولاریسم کلاسیک مانع حضور مذهب در حکومت است اما سکولاریسم نو از حضور مذهب و ایدئولوژی به صورتی یکسان ممانعت میکند.
- سکولاریسم دموکراتیک:
از نظر من، این کاربرد اصلی و فراگیری است که میتوان در آن همه کوششهای دو سه قرن اخیر در راستای استقرار سکولاریسم در جامعه را خلاصه کرد:
– سکولاریسم حقوقی رسیدن ما به قوانین زمانمند زمینی را تضمین میکند (بی آنکه به ضدیت با دین و مذهب اقدام کند)،
– سکولاریسم سیاسی در راه نفوذ شریعتمداران در حکومت سد میسازد (بدون اینکه آزادی بیان و فعالیتشان را محدود کند)،
– سکولاریسم فلسفی اما خواستار امحا دین و مذهب است و از این جهت در تضاد با دو نوع سکولاریسم قبلی قرار میگیرد،
– سکولاریسم فلسفی میتواند خود دست به تولید ایدئولوژی یا مکتبهائی بزند که خود به خود همان راه مذاهب و ادیان را پی میگیرند،.
– و از آنجا که ممکن است «سکولاریسم فلسفی مبتنی بر ایدئولوژی» بکوشد تا با دستیابی به قدرت حکومتی برای نابودی باورهای معنوی مردم کمک بگیرد، لازم است که سکولاریسم نو را به کار گرفت و، همچون مورد مذهب، از حضور ایدئولوژی در حکومت نیز جلوگیری نمود.
– اما شاهد آن بودهایم که خود سکولاریسم نو هم اگر در موضع قدرت قرار گیرد، و حتی اگر قصد امحا عقاید غیر سکولار را نداشته باشد، میتواند به «استبداد سکولار» منتهی شود. این گونه است که عقلای عالم چاره کار را در مطرح ساختن «سکولاریسم دموکراتیک» و استخراج حکومتهای سکولار دموکرات از دل آن دیدهاند.
به عبارت دیگر، از آنجا که، در مباحث معطوف به حکومت و قدرت، نقطه اصلی جلوگیری کردن از «بازتولید استبداد» است و سکولاریسم هم میتواند به پیدایش حکومتهای استبدادی بیانجامد لازمه کار آن است که بر دموکراتیک شدن و دموکراتیک ماندن حکومتهای سکولار پافشاری کنیم؛ امری که در حال حاضر تنها از مبنا قرار دادن اعلامیه جهانگستر حقوق بشر برای نوشتن قوانین اساسی و ثانویه یک جامعه ممکن میشود.
البته برخی اظهار عقیده میکنند که سکولاریسم در «گوهر دموکراسی» وجود دارد و لزومی برای ساختن عبارت «سکولار دموکراسی» وجود ندارد. این سخن در حالی مطرح میشود که سالها است دموکراسی را با افزودن صفات مختلف از معنا تهی کردهاند. دموکراسی بورژوائی، دموکراسی شورائی، و دموکراسی دینی نمونهای از کاربرد این صفاتاند. لذا از یک سو برای نفی صحت این صفات (که هر یک برای ضدیت با مغهوم واقعی دموکراسی ساخته شدهاند) و، از سوی دیگر، برای جلوگیری از تبدیل شدن سکولاریسم به ماشین بازتولید استبداد، ضروری است که بر «امر بدیهیِ» سکولار بودن دموکراسی واقعی تأکید شود.
این نوع دموکراسی (که همان دموکراسی واقعی است)، به صورتی یکجا و یکپارچه،
– در مقابل ورود مذهب و ایدئولوژی به حکومت سد میسازد،
– از بازتولید استبداد حکومتی جلوگیری میکند،
– قانون اساسی را بر مبنای اعلامیه جهانگستر حقوق بشر مینویسد،
– آزادی بیان و تبلیغ همه عقاید را تأمین میکند،
– حاکمیت ملت را ممکن میسازد،
– منافع ملی را پاس میدارد،
– تساوی حقوقی جنسیتی، قومیتی، دینی و مذهبی، زبانی و فرهنگی را به وجود میآورد،
– جامعه را در مسیر رفاه و آزادی زمینی و این دنیائی قرار داده و به ایمان و اعتقاد شخصی کسی کاری ندارد،
– و…
شاید هنگامی که میر صدرالاسلام ترشیزی، در خلوت خود، به چند و چون بهشت میاندیشید و در مورد آن مینوشت که:
بهشت آنجاست کآزاری نباشد
کسی را با کسی کاری نباشد
رضای دوست میخواهی؟ چنان باش
که باری بر دل باری نباشد!
توانسته بود در ذهن خود پنجرهای به آن جهان زمینی و انسانی بگشاید که تنها در سایه حقوق بشر و دموکراسی سکولار قابلیت تحقق مییابد!
۱۰ بهمن ۱۳۹۳ ـ ۳۰ ژانویه ۲۰۱۵