اختر قاسمی- ۱۰۸ سال پیش در روز ۵ خرداد ۱۲۸۷ در منطقهای که من نیز در آنجا بزرگ شدم اولین چاه نفت ایران کشف شد. سرزمینی که در زمان هخامنشیان به پارسوماش معروف بود و به جز آتشکدهای به یادگار چیزی در آن باقی نمانده بود.
به هنگام کشف نفت به جز بختیاریهای کوچنشین کسی در آن منطقه تردد نمیکرد، و آنها نیز نمیدانستند روزی آن سر زمین بکر و خشک که خود و چهارپایانشان به زندگی آرام در آنجا زندگی مشغول بودند، سرنوشت جهان را با ذخایر زیرزمینیاش تغییر خواهد داد اما چیزی نصیب خودشان نمیشود.
نخستین چاه نفت ایران که اولین چاه نفت خاورمیانه نیز بود به «چاه شماره یک» معروف شد و ناحیهای در مسجدسلیمان نیز به نام «نمره یک» شکل گرفت. پس از کشف چاه شماره یک، چاههای دیگر یکی پس از دیگری در این منطقه کشف شد و انگلیسیها که توسط تیمی با مدیریت لرد ویلیام ناکس دارسی از سالیان پیش برای کشف نفت به جنوب و جنوب غربی ایران آمده بودند، با کمک خود مردم بومی، بختیاریها که میتوان از آنها به عنوان اولین کارگران صنعتی ایران یاد کرد، شهری را بنا نهادند که به آن امروز «مسجدسلیمان» میگویند. بنا به عکسهایی که از آن دوران وجود دارد، برخی بختیاریها با لباس محلی در تأسیسات حفاری نفت کار میکردند.
سرمایههای زیرزمینی نفت و گاز سرزمین بختیاری، مسجدسلیمان امروز، نه تنها سرنوشت ایران بلکه جهان را دگر گون کرد. امپراتوری انگلیس در آن دوران که به عنوان استعمار پیر جهان شناخته میشد چنان از این ثروت بهره برد که شرکت نفت بریتیش پترولیوم، در موزهی خود شیر چاه نفت شماره هفت مسجد سلیمان را که به یکی از پرتولیدترین چاههای دنیا مشهور شد (حدود ۷ میلیون تن نفت، هر تن نفت معادل ۶٫۲۹ بشکه) به نمایش گذاشته و زیر آن نوشته بود: «این شیر چاه شماره هفت مسجدسلیمان است. کسانی که از منافع ناشی از حجم تولید نفت این چاه اطلاع دارند لازم است هنگام عبور از مقابل آن به پاس احترام، کلاه از سر بردارند.»* با چنین ذخایری ایران توانست وارد مبادلات جهانی شود و به سرعت سیر صنعتی را طی کند.
انگلیسیها برای آسایش خود در این سرزمین نیاز به خانه و امکانات مدرنی همانند کشور خود داشتند. آنها خانههای کارگران و کارمندان و روسای شرکت نفت را ساختند و محلات با نام چاهها و یا با نامهای انگلیسی شکل گرفتند: نمره یک، نمره دو، نمره هشت، نمره چهل، کمپ کرسنت (Camp Crescent)، اسکاچ کرسنت Scotch Crescent))، کمیک لب (Chemic Lab)، تی ام بی (T.M.B)، گستهاوس (GuestHouse) اف آر اند بی (F. R. M. B) و…
شاید بتوانم به جرئت بگویم که تا چهار سال بعد از انقلاب ۵۷ که مسجدسلیمان را ترک کردم تنها خانههایی که بر اساس قوانین و الگوهای مدرن شهرسازی دیدم، خانههای شرکت نفتی بود که نزدیک به صد سال پیش ساخته شده بودند.
شکل و شمایل مسجدسلیمان به یک شهر بختیاری- انگلیسی تبدیل شد و برخی بختیاریها که حتی فارسی صحبت کردن بلد نبودند کم و بیش به انگلیسی تسلط پیدا کردند. فرهنگ مدرن غربی با کتابها، نشریات، فیلمها و استورها (فروشگاهها) و فروشگاههای بینالمللی به شهر آمدند و رفته رفته فرهنگ بومی شکل دیگری گرفت. کلوبهای ورزشی و هنری دایر شد و اولین تیمهای ورزشی حرفهای شکل گرفت. باشگاههای شرکت نفت امکانات زیادی نه تنها برای کارکنان بلکه برای فرزندان آنها فراهم کردند. تسهیلاتی شاید بیشتر از تسهیلاتی که امروز مردم در غرب دارند. به یاد میآورم که وقتی فامیل و دوستان از شهرهایی چون تهران و اصفهان نزد ما میآمدند از فرهنگ و روابط مردم با یکدیگر تعجب میکردند و بارها این جمله را در نوجوانی از برخی میشنیدم که به خواهر و برادر بزرگترم میگفتند: زندگی در اینجا مثل زندگی در اروپاست! و یا حتی به مسجدسلیمان، «پاریس ایران» میگفتند.
امکانات رفاهی شهر و شرکت نفت برای کارکنانش تاثیر بسزایی در رشد فرهنگ و هنر شهر داشت و مسجدسلیمان توانست شخصیتها و بزرگانی در عرصه فرهنگ و هنر و ورزش به میهن هدیه کند. شخصیتهایی چون سید علی صالحی شاعر (هم اکنون دبیر کانون نویسندگان ایران) پروفسور محمد رضا درفشه (ریاضیدان و هم اکنون استاد دانشگاههای ایران) هرمز علیپور (شاعر) بهرام داوری (طراح و روزنامهنگار کیهان) بتول عزیزپور (شاعر)، بهمن علادین (معروف به «مسعود بختیاری»، خواننده و سراینده اشعار بختیاری)، دکتر نهاوندی، فتحاله بی نیاز ( نویسنده و منتقد ادبی)، دکتر کرمزاده (رییس دانشگاه جندی شاپور اهواز)، بهرام حیدری نویسنده، منوچهر شفیانی نویسنده، ایرج سلیمانی فوتبالیست برجستهی عضو تیم ملی ایران، صفر ایرانپاک فوتبالیست برجستهی عضو تیم ملی ایران و بسیاری دیگر…
من نمیخواهم در اینجا به تاثیر کشف نفت در اقتصاد ایران بپردازم که کاری تخصصی است اما میخواهم به عنوان یک فرزند نفت که هنوز بوی نفت شهرم مسجدسلیمان را در مشامم حس میکنم از آن یاد کنم.
میخواهم به عنوان یک فرزند نفت که اکثر خانواده و فامیلم در شرکت نفت کار میکردند سخن بگویم. از پدرم بگویم که زندگی خود را در شرکت نفت از دست داد و من کودک دو ساله و هفت عضو دیگر خانواده را تنها گذاشت.
از لولههای بزرگ نفت بگویم که از اکثر نقاط شهرم از روی زمین رد میشد و من در کودکی آنها را فقط یک وسیلهی بازی برای راه رفتن بر روی آنها میدانستم. از دکلهای بزرگ نفت بگویم که از آنها بالا میرفتم و نمیدانستم که این دکلها چه نقشی در سرنوشت من و کشورم بازی میکنند. از گوگردهای به رنگ زرد بگویم که جزیی از وسایلم بود و در اولین کارخانه ی گوگردسازی ایران در چند صد متری خانهی ما تولید میشد. از شعلههای سر به فلک کشیدهی لولههای گاز بگویم که محلاتی از شهرم را نورانی میکرد و به تفریحگاه ما بدل شده بود.
میخواهم همانند هر سال از رابطهی حسی ام با نفت و تاثیر آن بر خودم و شهرم بگویم.
«نفت» جزیی از زندگی و خاطرات من است و هر گاه به گذشته بر میگردم «نفت» و چاه نفت حضوری پر رنگ در همهی آن سالها دارد. نفت در جویبارها و بوی قیر و گاز در اکثر محلات که به نوعی عطر زندگیام بود.
چیزی که مرا هر سال وادار به نوشتن در سالروز نفت میکند نه تنها به نوعی نوستالژی نفت بلکه سرنوشتیست که شهر من به آن دچار شده است. شهری که یکی از ستونهای اقتصادی ایران بود و نام شهر «اولینها» را در تاریخ ایران داشت اما امروز به «آخرینها» تبدیل شده است.
چگونه است شهری که اولین چاه نفت ایران و خاورمیانه در آن حفر شد و سرمایهاش ایران را به کشوری ثروتمند تبدیل کرد امروز مردمش چنان محرومند که حتی امکانات سوخت ایمنی با نفت و گاز را هم ندارند؟! چگونه است شهری که اولین کارخانهی تصفیه ی آب و اولین کارخانهی برق ایران در آنجا ساخته شد امروز از آب و برق محروم است و ساکنانش اغلب به شکل جیرهبندی امکان استفاده از آب و برق را دارند و مشکل آب آشامیدنی از مشکلات اساسی آنهاست؟ چگونه است شهری که یکی از بزرگترین ذخایر گازی جهان را دارد مردمش از لولهکشی گاز برخوردار نیستند تا مجبور نشوند خود اقدام به لولهکشی غیر ایمنی کنند که بارها باعث انفجار و کشته شدن آنها شده است؟
چگونه است اولین تیمهای ورزشی و استادیومهای ورزشی در این شهر شکل گرفت اما امروز تیم فوتبالش از کمترین امکانات برخوردار است و در مسابقات لیگ برتر کشور، تیمهای مهمان از حضور در شهر به دلیل نبود هتل و امکانات پذیرایی خوب سر باز میزنند؟ چگونه است اولین تیمهای ورزشی زنان در این شهر دایر شد اما امروز زنان و دختران این شهر از هیچ امکانات ورزشی و تفریحی برخوردار نیستند؟
چگونه است شهری که بهترین فرزندان را در تاریخ هنر و ادبیات و ورزش به میهناش هدیه کرده امروز بیکاری در آن بیداد میکند و آمار اعتیاد جوانان و افسردگی و خودکشی در آن رو به افزایش است؟
ذخایر نفتی و گازی این شهر هنوز در خدمت به اقتصاد کشور است و هر بار در اخبار میشنویم که در گوشهای از این شهر چاهی کشف میشود اما متاسفانه حتی یک در صد درآمد حاصل از این ذخایر به مردم شهر نمیرسد و اغلب بومیان مجبور به ترک مسجدسلیمان میشوند. حتی وضعیت روستاییان اطراف هم به شکلی ست که اغلب با دامها و چهارپایان خود مجبور به ترک روستاهای خود شده و به مسجدسلیمان کوچ کردهاند به طوری که بنا بر تصاویری که همشهریان برایم میفرستند در خیابان اصلی شهر گاو و گوسفند در حال رفت و آمد هستند و این شهر هر سال از سال پیش محرومتر و خرابتر میشود.
با شناختی که طی سی دهه زندگی در کشورهای غربی پیدا کردهام، این شهر با تاریخ و امکاناتی که در دل خود دارد و این نقشی که در اقتصاد ایران بازی کرده است، اگر در یکی از کشورهای غربی میبود حال به یکی بزرگترین جاذبههای توریستی و منبع درآمد تبدیل شده بود بدون اینکه دیگر نیازی به استفاده از نفت آن باشد. مطمئنا بزرگترین موزهی نفت و گاز جهان را در آن دایر میکردند و بزرگترین دانشگاه نفت جهان را در آن میساختند و با پذیرفتن دانشجوی نفت و گاز از سراسر جهان و امکان بازدید و گردشگری برای مردم جهان به ویژه با توجه به طبیعت زیبای کوهستانی آن در فصل بهار که میتوانست امکانات زیادی برای کار جوانان ایجاد کند، خدمت بزرگی به اقتصاد شهر و کشور میکردند.
با این کار نه تنها از فرار بومیان پیشگیری میکردند بلکه دیگران را جذب شهر میکردند تا از هجوم گسترده مردم در مرکز و پایتخت جلوگیری کنند و یکی از بزرگترین معضلات اجتماعی را کاهش دهند. اما متاسفانه نبود سیاستمداران دلسوز و خردمند باعث شده که از این شهر فقط سوء استفاده ی اقتصادی بشود و حتی نامش در مدارس و مواد آموزشی چنان کم رنگ باشد که حتی خیلی از ایرانیان هم نقش آن را در تاریخ معاصر کشورشان نشناسند.
به یاد میآورم وقتی ۸ سال پیش که به مناسبت صدمین سالگرد کشف نفت در ایران و بزرگداشت مسجدسلیمان در حال تدارک همایشی یک روزه بودم، تعدادی از هموطنان داخل و خارج از من میپرسیدند مگر نفت در مسجدسلیمان کشف شد؟! این است که احساس میکنم وظیفهام به عنوان یک شهروند مسجدسلیمانی که از سه سالگی در آن بزرگ شدم و ۱۸ سال زندگیام را در آن سپری کردم، بیشتر بنویسم.
هر گاه در بارهی سالگرد کشف نفت در این شهر مینویسم کامنتهایی دریافت میکنم که این روز را روز بدبختی ایران میدانند اما من معتقدم این شانسی بود که طبیعت نصیب ملت ایران کرد اما متاسفانه نابخردی در سیاست و نداشتن مسئولین دلسوز باعث شد که استفادهی بهینه از آن نکنیم. گرچه معتقدم اگر همین نفت نمیبود شاید ما سرنوشت بسیار بدتری میداشتیم و معتقدم اگر ما مردم هوشیارانهتر برخورد کنیم و بی تفاوت نسبت به اتفاقات اطرافمان نباشیم، میتوانیم با فشار به مسئولین از داشتههای خود خیلی بهتر بهره ببریم.
کلن/ آلمان
* شیر نفت چاه شماره هفت پس از ۸۰ سال به مناسبت صدمین سال کشف نفت به ایران برگردانده شد.