کامیار بهرنگ- ایرانیان همیشه در اطراف خود کسانی را دارند که با شوخیها و بذلهگوییهایشان همه را به خنده وا میدارند. بسیاری از ما جوک و لطیفههای بسیاری را در ذهن داریم که برای خنده و شادی با دیگران تقسیم میکنیم. با رشد رسانههای اجتماعی نیز سرعت انتقال و گسترش این موارد چندین برابر شده است.
با این حال «استندآپ کمدی» در ایران به صورت گسترده عمر زیادی ندارد. با اینکه پیش از انقلاب نیز موارد معدودی از این مدل نمایشهای کمدی اجرا میشد اما در ایران آن گستردگی که استندآپ کمدی در جوامع غربی دارد، دیده نمیشود. این نوع نمایشهای تفریجی در کشورهای دیگر بسیار طرفدار دارد و در سوئد نیز نمایشهای تلویزیونی آخر هفته یکی از پربینندهترین برنامهها محسوب میشود.
یکی از مشهورترین اجرا کنندگان استندآپ کمدی در سوئد یک زن ایرانی است که برخلاف بسیاری دیگر از ایرانیانی که در این رشته کار میکنند در سنین کودکی مهاجرت نکرده است. زینت پیرزاده سال ۱۹۹۱ به سوئد مهاجرت کرد و موفق به دریافت جایزه بهترین کمدین زن تلویزیون در سال ۲۰۱۰ شد. اما او تنها در زمینه کمدی شهرت ندارد و فعالیتها حقوق بشری او به حدی است که از سوی سازمان ملل متحد در سوئد مورد تقدیر قرار گرفت. جدا از اینها او دستی در نوشتن و ترجمه شعر نیز دارد.
برای شناخت بهتر از زندگی و فعالیتهای زینت پیرزاده و همچنین نگاهی به جایگاه طنز در فعالیتهای اجتماعیاش با او به گفتگو نشستیم.
– این روزها داستانهای تلخ مهاجران بسیار شنیده میشود. شما هم مسیر سختی را برای رسیدن به سوئد طی کردید…
– به نظر من شما هر کجای دنیا باشید و با هر مسیری که برای این زندگی انتخاب میکنید سختیها همراه شما هستند و جای فرار از آن نیست. به یاد دارم زمانی که از همین جا با مادربزرگم تماس گرفتم و از مشکلات سوئد صحبت میکردم (این مربوط به زمانی بود که هنوز پاسخ اقامت ما نیامده بود) مادربزرگم گفت اگر روزی زنگ بزنی و غم و قصه نداشته باشی من نگران میشوم که تو مُرده باشی.
من به همراه پسرم از ایران خارج شدیم؛ یک زن تنهای ۲۱ ساله وقتی همراه با فرزندش قصد مهاجرت داشته باشد خود آغاز یک مسیر پر از سختی است، بماند که در طول مسیر با چه مصیبتهایی روبرو بودیم. تازه وقتی به سوئد هم رسیدیم سالها در انتظار پاسخ اداره مهاجرت بودیم. در این مدت البته ما هم با فرشتگان بسیاری آشنا شدیم که تلخیها و سختیها را برای ما شیرین کردند و هم با انسانهای بدصفتی که میخواهند از شرایط بد مهاجران سوءاستفاده کنند.
– بعد از قبول شدن پرونده پناهندگی چگونه زندگیتان را سر و سامان دادید؟
– من در شمال زندگی میکردم و خیلی زود فهمیدم که بهترین راه برای پیشرفت در اینجا یادگرفتن زبان است. مردم در شمال سوئد کلا خیلی صحبت نمیکنند همین شد که من فهمیدم بهترین جا برای حرف زدن، کلیساست. زبانی هم که کشیش آن کلیسایی که من میرفتم استفاده میکرد زبانی بود که از لحاظ غنای ادبی از درجه بالایی برخوردار است.
نکته جالب این است که الان خیلیها فکر میکنند من لهجه شمالی سوئدی دارم اما نمیدانند که فارسی من هم لهجه شمالی ایرانی دارد! بعد از دریافت اقامت، سریع شروع به خواندن درسهای تکمیلی کردم و بعد از چند رشته عوض کردن به سمت روانشناسی رفتم و مشاوره تربیت اجتماعی را تمام کردم. در این دوران و پس از پایان تحصیلات دانشگاهی، در مدرسههای گوناگون مشغول به کار شدم و سالها در دولت سوئد به عنوان مشاور امور انتگراسیون کار کردم.
– جایزهی سازمان ملل را چگونه دریافت کردید؟
– بعدها در مدرسه رینکیبی در استکهلم که شهروندان زیادی با پیشینهی مهاجرات در آن زندگی میکنند، دیدم فقط دو شاگرد سوئدی دارم. بعد از مدتی متوجه شدم که برخی از شاگردان دختر من بعد از تعطیلات تابستان به مدرسه برنمیگردند. پیگیر ماجرا شدم و فهمیدم که بسیاری از آنها به اجبار ازدواج کردهاند. با پلیس و چند نهاد دیگر تماس گرفتم و به من گفتند این بر اساس احترام به دین و فرهنگهای دیگر است و ما کاری نمیتوانیم انجام دهیم. اینجا بود که شروع به مخالفت با این نگاه کردم و جلسههای بسیاری با مقامات بلندپایه پلیس، نمایندگان مجلس و حتی برخی از وزرای دولت سوئد داشتم. همهی آنها تاکید کردند برای جلوگیری از این موضوع باید یک قانونی وجود داشته باشد که بعد از مدتها موفق شدیم با همکاری چند سازمان مردمنهاد، یونیسف و برخی نمایندگان مجلس، این قانون در اول جولای سال ۲۰۱۴ به تصویب برسد. بعد از این بود که سازمان ملل در سوئد به دلیل تلاشهای من جایزه «مدافع حقوق بشر» سال را به من داد. البته باید بگویم عنوان بسیار سنگینی است که حفاظت از آن هم بسیار اهمیت دارد.
– چه شد رفتید سراغ استندآپ کمدی؟
– کار کمدی در سوئد با ایران بسیار فرق دارد. ما در ایران کمدیهای خیلی خوبی داریم اما باید اضافه کنم که در بسیاری موارد با نگاهی تبعیضآمیز و جنسی این کمدیها و جوکها را مطرح میکنیم؛ با اینحال کمدیهای خوب هم کم نداریم. فرهنگ خنده در هر کشوری متفاوت است و بسیاری از مواردی که در هر کشوری که موجب خنده میشود شاید در کشوری دیگر بیمزه باشد.
اما اینکه چه شد رفتم سراغ کمدی، باید به دوران کودکیام برگردم. دانشآموز دبستانی بودم که شهبانو فرح به ساری سفر کرد، وقتی ایشان را دیدم جذب وقار و بزرگی او شدم. یک کلاه خیلی زیبا به سر داشت و من در عالم کودکی او را مثل یک پری میدیدم و همانجا عاشق کلاه شدم. امروز هم هنوز کلاه دوست دارم و برای همین هم الان نزدیک ۴۰ کلاه دارم. اما یک روز تبلیغی به خانه ما رسید که میتوانید در کلاسهای کلاهدورزی شرکت کنید. من با خودم فکر کردم که میتوانم به یکی از آرزوهایم برسم و یک کلاه شبیه آنچه آن روز شهبانو به سر داشت بدوزم. اما کلاس به حد نصاب لازم نرسید و تشکیل نشد و بعد از این بود که به من پیشنهاد کردند در کلاسهای «هنر خوب صحبت کردن در جمع» با یکی از بزرگترین کمدینهای سوئد شرکت کنم. وقتی وارد این کلاس شدم از همان ابتدا اتفاقی افتاد که موجب شد تا معلم آن دوره بسیار تاکید کند تا من حتما موضوع کمدی را پیگیری کنم. آن موقع دوست داشتم که تحصیلاتم را ادامه دهم و به هیج وجه به اینکه روزی استندآپ کمدی اجرا کنم فکر نمیکردم. روز آخر آن دوره وقتی آخرین اجرایم را انجام دادم کسی که آمده بود به عنوان مهمان برنامه ما را ببیند با آنا لینا بروندین، نویسنده و کمدین مشهور سوئدی، تماس گرفت و مرا به او معرفی کرد. این درست زمانی بود که من در مقطع دکترا تحصیل و با فرزندم تنها زندگی میکردم. شما حساب کنید این ماجرا مربوط به سال ۲۰۰۱ است و آن موقع حتی زبان سوئدی من خوب نبود اما وقتی برنامه داشتم خیلی دیگران را به خنده وامیداشتم.
– بازخوردهایی که در این مدت نسبت به کارهایتان گرفتید چه بود؟
– یکی از اولین جوکهایی که گفتم در مورد این بود که نماز یک ورزش اروبیک است و برای مبارزه با چاقی واجب شده. بعد از این بود که خیلی به من پیام دادند و کلی فحش فرستادند. بعضی از نیروهای نژادپرست هم مرا تهدید کردند. این موقع بود که تصمیم گرفتم به کلی این کار را کنار بگذارم و مدتی واقعا کار نکردم. اما با خودم فکر کردم اگر اینجا هم کاری را که دوست دارم پیگیری نکنم چه فرقی با زندان دارد، و همین شد که مقداری در کارم تغییر ایجاد کردم و دوباره به دنیای کمدی برگشتم.
– اما شما با آن سابقه و کارهایی که دوست داشتید، تحصیل در رشته پزشکی و داشتن ایدههای حقوق بشری چقدر از کمدی در کارهای دیگر خودتون استفاده کردید؟
– خیلی تاثیر دارد. هرچقدر آدمها عصبانی، متعصب یا نژادپرست باشند باز هم خنده بخشی از نفرت آنها را از بین خواهد برد. یک بار یکی از نژادپرستها در جایی که من برنامه داشتم فریاد میزد «به خانهات برگرد» من هم به شوخی میگفتم به خدا من الان در راه خونه خودم هستم! یک بار دیگر که این حرف را زدند من گفتم «کجا؟ خانه شما یا با من میای بریم خونه من؟» با مذهبیهای متعصب هم به همین شکل برخورد داشتم. نتیجه اینگونه برخوردها در بیشتر موارد یکی بود، آنها هم لبخند میزدند و بسیاری از خشمشان فرو میریخت.
– شما از برخورد با متعصبهای مذهبی و نژادپرستها گفتید اما در خود جوکهای ایرانی خیلی برخوردهای بدی با هم میکنیم. این شوخیها را که بیشتر موجب آزردگی میشوند چگونه میبینید؟
– من خیلی وقت پیش شعری از استاد شهریار خواندم که در آن همین موضوع جوک گفتن در مورد شهرهای مختلف ایران را مطرح میکرد که خیلی روی من تاثیر گذاشت. این جوکها را در همه جای دنیا شاید ببینیم اما باید بدانیم هر کدام از اینها موجب دوری بیشتر مردمان یک کشور میشود و این را به طور مشخص در مورد خودمان به عنوان ایرانی میگویم. من امیدوار بودم و هستم که بیشتر از این هوای یکدیگر را داشته باشیم چه در اینجا و غربت، چه در داخل ایران خودمان. بیهوده نیست که میگویند تفرقه بینداز و حکومت کن، این نفاق در واقع کمر اتحاد در کشورمان را شکسته است.