جلسه تابستانی مجمع جهانی اقتصاد «داووس» هفته آینده در تیانجین (چین) با یک احساس آخرالزمانی و با حضور رهبران و پیشگامان تلکنولوژی برگزار میشود. موضوع بحث آنها بررسی زندگی با روباتهاییست که انقلاب صنعتی چهارم به ارمغان خواهد آورد.
این بحث محوری مجمع جهانی اقتصاد توسط پروفسور کلاوس شواب (Klaus Schwab) نویسنده کتابی با موضوع آینده سرمایهداری، مطرح شده است.
شواب بر این باور است که انقلاب چهارم صنعتی در صورت مدیریت نشدن، پتانسیل تخریب اشتغال در سطح جهانی از طریق پیشرفت بهرهوری روباتیک را خواهد داشت. بر خلاف سه انقلاب صنعتی گذشته- که پرفسور شواب آنها را به انقلاب حمل و نقل و ماشینی شدن در اواخر قرن ۱۸، انقلاب تولید انبوه در اواخر قرن ۱۹ و انقلاب کامپیوتر در دهه ۱۹۶۰ تقسیمبندی کرده است- انقلاب چهارم صنعتی با امکان از دسترس خارج کردن مشاغل همراه خواهد بود.
بدون شک محققان دنیای سرمایهداری یک آشنایابی (دژاوو) سخت و ناگهانی را تجربه میکنند، همان شرایطی را که زمانی کارل مارکس برای اولین بار با تناقضهای درونی سرمایهداری میان انقلاب اول و دوم صنعتی دست و پنجه نرم میکرد. مارکس مشاهده کرده بود سرمایهداران به کارگران حقوقی کمتر از ارزش کار آنها پرداخت میکنند و به همین روش سود بیشتری به دست میآورند. وی وقتی این موضوع را توضیح میدهد نتیجه میگیرد که در این صورت کارگران امکان آن را نخواهند داشت که کالاهایی با کیفیت خیلی خوب ارائه دهند.
در نتیجه سرمایهداران بدهیهای دولت و کارگران را با خارج کردن سیستم از خط تولید پاسخ میدهند. این موضوع البته استثناء هم دارد، معروفترین آن در اوایل قرن بیستم توسط هنری فورد انجام شد که به کارگران روزی ۵ دلار پرداخت میکرد، رقمی دو برابر تمام اتومبیلسازان در سال ۱۹۱۴. او در کتابی توضیح میدهد: «مالک، کارکنان و خریداران عمومی همه یکی و برابر هستند. اگر کارخانه (صنعت) نتواند برای پرداخت حقوق بالا و قیمت پایین، خود را مدیریت کند یا از بین خواهد رفت یا تعداد مشتریانش محدود خواهد شد. کارمندان باید خودشان بهترین مشتریها باشند».
اما پس از ۹۰ سال و پشت سر گذاشتن یک انقلاب صنعتی دیگر، حالا جهان با استدلال فورد در جنگ با روباتهای انسانگونه چه برخوردی خواهد داشت؟ مخصوصا آن زمان که پرداخت دستمزد بدون ارزشگذاری کارگران خارج از بازار و اتوماتیک مطرح میشود.
یک گزینه این خواهد بود که اشتغال را با لغو تمام مالیات بر درآمد ارزان کرد و در مقابل آن مالیات بر ارزش زمین (land value)، سود شرکتها، منابع طبیعی و تولیدکنندگان انرژیهای هیدروکربنی را بالا برد.
در آمد همچنان میتواند از طریق داشتن سهام در شرکتهایی که در آن کار میکنیم بالا رود. چنین نگاهی شکلهای متنوعتری از مالکیت در اقتصاد را به همراه خواهد داشت. این میتواند به شکل گسترش تعاونیهایی باشد که در آن کارمندان مالکیت سهام را بر اساس طول تصدی و همچنین سلسله مراتب اداری در دست خواهند داشت.
گزینه دیگری نیز وجود دارد-که در حال حاضر در اروپا رایج است- که در آن دولت حقوق پایه ماهانه شهروندان را پرداخت میکند. گذشته از ارزش شوک (shock value) به نظر میرسد که تا حدودی عجیب باشد دولتهایی که با کاهش بودجه خدمات عمومی روبرو هستند به طور ناگهانی چنین بودجه عظیمی را صرف یارانهها کنند.
با اینکه این شیوه جنونآمیز به نظر میرسد اما سیاستگذاران جهانی میبایست بر سر اینکه سیستم مالی چگونه کار خواهد کرد تصمیمی جمعی بگیرند. در نگاه اول پرداخت حداقل دستمزد، بدهیهای دولتی را افزایش میدهد و به طور پیشفرض اجرای آن ناممکن میشود. اگر دولتها قدرت گسترش سکه و پول دیجیتال را داشته باشند میتوان از آن مانند گردش خون برای پرداخت دستمزد کارمندان استفاده کرد. این کار به کاهش قرض و مالیات بدون تغییر قدرت خرید خواهد انجامید. متاسفانه بیشتر سیاستمداران این درک را ندارند که ۹۵ درصد پول در بیشتر کشورها توسط بانکهای خصوصی تولید میشود و این بهترین فرصت برای گسترش قدرت مالی و پول خودشان در عصر دیجیتال خواهد بود.
به عنوان یک جزء از کل، این گزینههایی که به آنها اشاره شد میتوانند به عنوان یک تغییر سیستماتیک برای حفظ جایگاه انسان، همان طور که پروفسور شواب هشدار میدهد، در نظر گرفته شوند. این یکی از موضوعاتی است که رهبران آسیایی را به نشست تیانجین آورده است چرا که منطقهی آنان که حالا به پایگاه تولید تبدیل شده است. در مقابل، اقتصاد غرب اروپا و شمال آمریکا دهههاست که وارد دوران صنعتزدایی (deindustrialisation) شده است. برای آنها تولید در مناطق دیگر و خرید کالا از اقتصادهایی که دستمزد پایین دارند، مشخصه سرمایهداری نوین است.
در حال حاضر وضعیت همین است. نوع پیشرفتهای تکنیکی که در انقلاب صنعتی چهارم وعده داده شده میتواند هزینههای تولید را از آنچه کارخانههای چینی ارائه میدهند، هنوز پایینتر بیاورد. اما آیا واقعا دولت چین میخواهد شاهد به دست گرفته شدن شغل صدها میلیون کارگر کارخانههای خود توسط روباتهایی باشد که جایگزین کارگران میشوند؟
برای عبور از این پراکندگی ایدهها میان سرمایهداری و مارکسیسم، بحثی جدی ضروری به نظر میرسد. آیندهای با بیکاری گسترده، نابرابریهای شدید و ناآرامی ضرورت این بحث را تشدید میکند.
* منبع: مجمع جهانی اقتصاد
* نویسنده: جم بندل، موسس بنیاد هدایت و توسعه پایدار (The Institute for Leadership and Sustainability)
* مترجم: کامیار بهرنگ