هنر مفهومی و جایگاه و درکِ مخاطب در گفتگو با ناصر تیمورپور

یکشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۵ برابر با ۱۷ ژوئیه ۲۰۱۶


کامیار بهرنگ- چندی پیش رسانه‌های جهان پر شده بود از عکس‌های عینکی در «موزه هنرهای معاصر سانفرانسیسکو». این عینک نه خودش خاص بود و نه نحوه‌ی ارائه آن ولی عکس و خبرش تبدیل به یک جنجال شد.

هنر

ناصر تیمورپور
ناصر تیمورپور

داستان از اینجا آغاز شد که یک جوان ۱۷ ساله برای آزمایش مخاطبان هنر، عینکی را در این نمایشگاه روی زمین قرار داده و شروع به گرفتن عکس از آن می‌کند. بعد از مدتی، بازدیدکنندگان نمایشگاه نیز دور عینک جمع شده و شروع عکس گرفتن می‌کنند و او خودش از عکس گرفتن دیگران عکس می‌گیرد و در توییتر خود منتشر می‌کند.

خیلی ساده، این شوخی تی.جی. خیاطان (TJ Khayatan) در توییتر تا امروز ۶۷ هزار بار دست به دست شده و در بسیاری از سایت‌ها و رسانه‌ها به ارزیابی این اتفاق پرداخته‌اند. به همین منظور به سراغ ناصر تیمورپور، هنرمند ایرانی مقیم لندن رفتیم تا از او در مورد هنر مفهومی، هنر انتزاعی و مخاطب، بیشتر بشنویم.

– برای تعریف مفهوم هنر مفهومی و اصولا ورود به مفاهیم هنر وقت زیادی لازم است. اما اگر بخواهیم کوتاه به مساله هنر مفهومی و هنر مدرن بپردازیم، ریشه شکل‌گیری آن را در کجا می‌دانید؟

– همان‌طور که گفتید پرداختن به این مفاهیم خیلی ساده نیست. یعنی فارغ از زمان کوتاه ما، اساسا بر سر این مفاهیم جدل وجود دارد. اما بین همه این موضوعات و مفاهیم که به نوعی پسوند «مدرن» را یدک می‌کشند یک وجه اشتراک وجود دارد؛ همه‌ی آنها بنیان‌های سنتی هنر را زیر سوال می‌برند. به این معنی که هنرهای تجسمی به طور عام پیرو یک سنت بود و از استاد به شاگرد منتقل می‌شد و عموما تحت تاثیر آموزه‌ها و داستان‌های مذهبی قرار داشت. از یک جایی به بعد و در خلال یک دوره‌ی چند ده ساله سنت‌شکنی آغاز می‌شود که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست. ولی وقتی امپرسیونیسم می‌آید فارغ از رویکردهای پیشین، به فرم، نور و شیوه قلم‌گذاری توجه ویژه می‌کند و پس از همین دوره برخی از منتقدان، یکی از هنرمندان به اصطلاح پست امپرسیونیست یعنی پل سزان (Paul Cézanne) را پدر هنر مدرن می‌دانند.

و این به اعتباری نقطه شروعی است برای آنچه مدرن و پس از آن پست مدرن و غیره نامیده می‌‌شود. البته باید بگویم که در اینجا صحبت فقط بر سر هنرهای تجسمی است و بی‌تردید در فلسفه و ادبیات و موسیقی آن زمان نیز اتفاقات موازی در جریان بود.

قاتل اثر پل سزان
«قاتل» اثر پل سزان

– در مورد این عینک و ماجراهای آن مساله هنرمفهومی و جایگاه مخاطب خیلی مورد بحث قرار گرفته. در این ماجرا، مفهوم و فرم چگونه در کنار هم قرار می‌گیرند؟

– اگر فرض را بر این بگذاریم که آن عینک یک اثر هنری است به  نظر من باید به داستان «حاضر- آماده‌ها» (ready- made) رجوع کرد که از مارسل دوشان (Marcel Duchamp) آغاز می‌شود. او حدود ۱۰۰ سال پیش اولین حاضر- آماده خود را که یک جای بطری فلزی بود در نمایشگاهی قرار می‌دهد. این به گمانم پدر اتفاقی‌ست که به لحاظ فرمی در مورد عینک و آن کلاه بیس‌بالی که پیشتر روی سطل آشغال گذاشته بودند می‌افتد.

در واقع بحث ما دوباره بر سر همان گسست سنت نقاشی و توجه بسیار زیاد به فرم است و تلاش برای رسیدن به فرم ناب که در همان سال‌ها می‌توان در هنر انتزاعی (Abstract art) نیز بررسی کرد. نمونه بارز آن مربع سیاه کازیمیر مالویچ (Kazimir Malevich) است که این شروع تلاش‌هایی‌ست برای رسیدن به فرم ناب.

هنری فلینت
هنری فلینت

اما در هنر مفهومی بحث واژگان و استفاده نامتعارف از زبان پیش می‌آید و نمونه‌ی آن را می‌توان باز در یکی از آثار دوشان دید که ظرف پیشآب را برعکس گذاشت و آن را «چشمه» نام نهاد یا در جایی دیگر اثر رنه ماگریت (René Magritte) که یک پیپ را کشید و زیر آن نوشت «این یک پیپ نیست». در نتیجه اینجا زبان وارد می‌شود و برای همین هم عنوان هنر مفهومی به تدریج پدیدار می‌شود. ما دوشان را یک داداییست می‌دانیم و رنه ماگریت را یک سوررئالیست و در این گوناگونی رویکردهای به اصطلاح مدرن مشکل می‌توان مرز مشخصی را برای شروع هنر مفهومی قائل شد. همه اینها اجداد هنر مفهومی هستند. گذار نقاشی به اصطلاح از روایتگری به فرم ناب و از فرم ناب به مفهوم است. عنوان هنر مفهومی اما در سال ۱۹۶۳ توسط هنری فلینت (Henry Flynt) از سردمدارن گروه فلکسوس (Fluxus) برای اولین بار استفاده می‌شود. گروهی که در نیویورک اولین کارهای خود را با تاکید بر مبارزه با «کالاوارگی» هنر و آنچه «فرهنگ بورژوازی» می‌خوانند ارایه می‌کنند. زمانی که موزه‌ها پر بود از ساخته‌های پر طمطراق نقاشی سنتی یا حتی ابتدای مدرنیسم، فلینت می‌آید و یک پلاکارد به گردن خود می‌اندازد با این مضمون که «فرهنگ جدی را نابود کنید». این هنر اعتراضی شروع هنر مفهومی‌ست و همان‌طور که از اسمش هم پیداست مواد مصرفی آن مفهوم است و مفهوم هم از ساده‌ترین راه که زبان است منتقل می‌شود. در این زمان تغییر رویکردی صورت می‌گیرد و توجه از فرم به مفهوم معطوف می‌شود.

– در مورد این عینک اما این موضوع مطرح است که یک به عنوان یک اثر هنری عرضه نشده بلکه فقط یک عینک است. حالا این سوال مطرح می‌شود که با چه معیاری یک تولید را می‌توان اثر هنری نامید؟

– به نظر من اگر آن عینک یک توضیح (استیتمنت) می‌داشت و یا اگر آن شخص به عنوان هنرمند شناخته می‌شد یا یک منتقد هنری از آن به عنوان یک اثر هنری یاد می‌کرد می‌توانستیم آن را یک هنر بدانیم. این مشکل در واقع خیلی پیشتر از اینها و از همان دوران نقاشی انتزاعی آغاز می‌شود. این سوال مطرح است که چه کسی حق دارد بگوید چیزی هنر هست یا نیست؛ وقتی یک بوم را فقط سیاه می‌کنی، کاری که در واقع هر کسی امکان دارد آن را انجام دهد چگونه و به چه تعبیری می‌توان آن را اثر هنری خواند؟ مهم این است که خالق اثر پیش از این به عنوان هنرمند شناخته شده باشد و محصول کار او در یک گالری که به عنوان محلی برای ارائه اثر هنری شناخته می‌شود ارائه شده باشد (که البته در مورد هنر خیابانی یا گرافیتی و غیره نیز بر سر این تعریف اختلاف نظرهایی وجود دارد) در کنار این، تاکید شخصی من بر عنوان یا استیتمنت اثر است. غیر از این، بیننده‌ای که خیلی با این مسائل آشنا نیست دچار سردرگمی می‌شود و احتمال اشتباه او وجود دارد.

مربع سیاه اثر کازیمیر مالویچ
«مربع سیاه» اثر کازیمیر مالویچ

– پس اینجا شاید بتوان در مورد مفهوم هنر برای مخاطب عام و خاص هم صحبت کرد. البته اینکه عام چه معنی دارد خود محل بحث است اما به طور کلی و شاید قراردادی می‌توان گفت که هنر مفهمومی برای مخاطب خاص است؟

مدفوع هنرمند کاری از پیرو مانزونی
«مدفوع» هنرمند کاری از پیرو مانزونی

– سرعت اتفاقات هنری از یک جایی آنقدر زیاد می‌شود حتی برای من که در این حوزه کار می‌کنم هم به سادگی محتمل است اثری را متوجه نشوم و این خیلی عادیست. مرز‌های هنر بسیار به سمت شخصی و فلسفی شدن رفته و این کارِ تشخیص را سخت کرده است. ذات این هنر در ویران کردن استهزاء و جدی نگرفتن خودش و هنر به طور عام است بنابراین همواره در حال جوشش است. وقتی برای مثال پیرو مانزونی (Piero Manzoni) می‌آید و کنسرو مدفوع خودش را تولید می‌کند و آن را به قیمت هم‌وزن طلای آن به فروش می‌گذارد بخشی از همین استهزاء هنر را می‌توان دید. در اینجا مانزونی این کار را به عنوان یک ضد هنر و اعتراض ارائه می‌کند اما همین کار با گذشت چند سال به موزه رفته و عده‌ای می‌روند و اتفاقا از آن عکس می‌گیرند، در موردش نقدها و مقالات متعدد می‌نویسند و هنر می‌نامندش و به نوعی خودش به نقض خودش بدل می‌شود.

اما در مورد عام بودن مخاطب، جدا از اینکه خود این واژه جای بحث دارد و بهتر است بگوییم مخاطبی که کمتر آشناست، به باور من حتما پیش از هر نمایشگاهی باید توضیح و کاتالوگ نمایشگاه را مطالعه کرد. یک نمونه می‌آورم، چندی پیش در لندن نمایشگاهی از آی وی‌وی (Ài Wèiwèi) هنرمند چینی برگزار شد که در آن نود تن میل‌گرد وسط گالری چیده شده بود. در مواجهه اول شما یک ترکیب‌بندی از میل‌گردها می‌بینید که برای این سطح برداشت هیچ پیشینه‌ی ویژه‌ای نیاز ندارید. اما وقتی توضیح این کار را می‌خوانید متوجه می‌شوید که او به ناکارآمدی دولت در ساخت بناهای مدارس اعتراض می‌کند. یک سری از مدارس بر اثر زلزله ویران می‌شوند و این هنرمند تمام میل‌گردهایی که از آن مدارس به صورت کج و معوج باقی‌مانده است جدا می‌کند و طی یک فرآیند چند ساله همه را مثل روز اول صاف می‌کند. آنچه پیش از خلق این اثر اتفاق افتاده و همین فرایند چند ساله تولید این اثر، یک سطح دیگر از معنا را معرفی می‌کند، بنابراین نمی‌توانیم بگوییم که ما کار را جدا از استیتمنت و خاستگاه آن می‌بینیم. همیشه هنر برای هر سلیقه‌ای یک ساختاری را تولید می‌کند و بنابراین این هنر هم مخاطب خودش را پیدا می‌کند. اما در جایی این هنر تبدیل به مُد و منبعی برای درآمد موزه‌ها می‌شود که به اعتباری بد هم نیست چون هم باعث درآمدزایی برای موزه‌ها می‌شود و هم برای مخاطبان بیشتری نمایش داده می‌شود و بحث آریستوکراسی که فقط کسانی که هنر را می‌فهمند باید آن را ببیند مطرح نیست، اما این نامفهومی هنر مفهومی می‌تواند به علت عدم پیشینه اطلاعاتی مخاطب باشد که تنها با مطالعه و بالا بردن آگاهی نسبت به تاریخ هنر و پیشینه‌ی آثار هنری به مسیر درستی خواهد رفت.

1مستقیم-اثر-آی-وی‌وی

– حالا خود شما هم به آن اشاره کردید اما به طور مشخص آیا مفهومی به عنوان مخاطب عام موضوعیت دارد؟

آی وی‌وی
آی وی‌وی

– اول من باید تاکید کنم وقتی در این موارد صحبت می‌کنیم هیچ مطلقی وجود ندارد، هنر مفهومی می‌تواند اشاره‌های رئالیستی یا قابل فهم برای عموم داشته باشد. در هنر مفهومی بسیاری از هنرمندان اتفاقا تلاش می‌کنند که با مخاطب خود به روش‌های ساده‌تری ارتباط بگیرند. یک نمونه دیگر باز هم از آی وی‌وی در موزه تیت (The Tate Modern) است که او زمین را پر از تخمه‌های آفتابگران از سرامیک کرده بود و این نمایشگاهی‌ست که راحت‌تر با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند و چیزی که پشت آن است قابل فهم‌تر و یا دست کم بیشتر قابل لذت بردن‌ است پس مخاطب عام‌تری را شامل می‌شود. ما نمی‌توانیم عمومیت بدهیم که آیا هنر مفهومی، هنر خواص است یا نیست و این کاملا بستگی به هنرمند و رویکرد شخص او به هنر مفهومی دارد.

اینکه ما مخاطب عام را چه کسی می‌دانیم بسیار مورد بحث است و سواد بصری اولیه نیز می‌تواند نسبی باشد و از منابع مختلف مانند محیط و اجتماع و یا مطالعات شخصی تأمین گردد. ولی همیشه موضوعاتی هستند که مخاطب عام‌تر یا خاص‌تر خواهند داشت.

-برگردیم به موضوع عینک؛ به نظر شما چه چیزی باعث می‌شود که این جوان عینک را آنجا بگذارد؟ می‌خواست کار هنری کند یا می‌خواست مراجعه‌ کنندگان را «دست بیاندازد»؟ اینجا مساله همان هنر و ضد هنر مطرح نمی‌شود؟ آیا ماجرای عینک فقط یک شوخی نبود؟

– به نظر من و با تأکیدی که روی خاستگاه و استیتمنت کار دارم این موضوع را باید از خود وی پرسید! اگر قصد او دست انداختن مخاطب با هدف مورد توجه قرار گرفتن در فضای مجازی بوده، کارش و عینک‌اش اثر هنری نیست و در حد یک دوربین مخفی است. ولی اگر او با قصد تولید اثری در نقد تمجید کورکورانه‌ی آثار هنری توسط مخاطبان ناآگاه و یا نقدی بر نحوه‌ی گزینش آثار در موزه‌ها بوده است می‌توان آن را اثر هنری خواند.

اما بیش از اهمیت اثر هنری خواندن و نخواندن این اثر که آنچنان هم مهم نیست، این کار بر اهمیت موضوع سواد و شناخت مخاطبان در مواجهه با هنر صحه می‌گذارد و بیش از آنکه به لحاظ نقد هنری قابل بررسی باشد به لحاظ جامعه‌شناسی قابل بررسی است.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=47674